فرانسیس بیکن. [ فْرا /ف ِ ب ِ ک ِ ] ( اِخ ) فرنسیس باکن. رجوع به باکن شود.
فرانسیس بیکن
لغت نامه دهخدا
دانشنامه عمومی
فرانسیس بیکن (به انگلیسی: Francis Bacon) (زاده ۲۲ ژانویه ۱۵۶۱ - مرگ ۹ آوریل ۱۶۲۶) فیلسوف، سیاستمدار، دانشمند، حقوق دان و نویسنده انگلیسی بود. بسیاری وی را محور اصلی تحول فکری در قرون وسطی می دانند تا جایی که او را از بانیان انقلاب علمی می شمارند و پایان سلطه کلیسا بر تفکر را به اندیشه های او نسبت می دهند.
ارغنون جدید
پیشرفت علم
آتلانتیس جدید
بررسی هاس سیاسی و اجتماع
تاریخ هنر هفتم (۱۶۲۲)
فرانسیس بیکن در ۲۲ ژانویه ۱۵۶۱ در لندن (یورک هاوس) در منزل پدرش سر نیکولا بیکن متولد شد. پدر او بیست سال اول سلطنت ملکه الیزابت مهردار سلطنتی بود. مادر بیکن لیدی آن کوک خواهر زن لرد بارلی خزانه دار ملکه الیزابت و یکی از مقتدرترین مردان انگلیس بود. این زن که که دختر سراموزگارادوارد ششم پادشاه انگلستان بود، در علم کلام متبحر بود و با اسقفهای زمان خویش به لاتینی مکاتبه می کرد.
در دوازده سالگی بیکن را در کمبریج به کالج ترینیتی فرستادند ولی پس از سه سال آنجا را ترک کرد. در شانزده سالگی در سفارت انگلیس در پاریس مأموریتی به وی پیشنهاد شد. پدر او در سال ۱۵۷۹ وفات یافت.
وی با آنکه شانزده سال بیشتر نداشت در دفتر سفارت انگلستان در فرانسه مأموریتی به وی پیشنهاد شد و پس از آنکه مضرات و منافع این کار را خوب سنجید آن را پذیرفت. پدر او سر نیکولس ناگهان در سال ۱۵۷۹ وفات یافت. وی تصمیم داشت اموالی مادام العمر به فرانسیس بیکن تخصیص دهد ولی مرگ او بر اینکار سبقت گرفت و سیاست مدار جوان به عجله به لندن فراخوانده شد در حالی که در ۱۸ سالگی پدر خود را از دست داده بود و عایداتی هم نداشت. او به زندگی اسراف آمیز عصرخود خو گرفته بود و برای او قناعت به زندگی ساده سخت می نمود. به همین جهت وارد رشته حقوق شد و برای به دست آوردن یک شغل سیاسی خویشان متنفذ خود را به تنگ آورد.
ارغنون جدید
پیشرفت علم
آتلانتیس جدید
بررسی هاس سیاسی و اجتماع
تاریخ هنر هفتم (۱۶۲۲)
فرانسیس بیکن در ۲۲ ژانویه ۱۵۶۱ در لندن (یورک هاوس) در منزل پدرش سر نیکولا بیکن متولد شد. پدر او بیست سال اول سلطنت ملکه الیزابت مهردار سلطنتی بود. مادر بیکن لیدی آن کوک خواهر زن لرد بارلی خزانه دار ملکه الیزابت و یکی از مقتدرترین مردان انگلیس بود. این زن که که دختر سراموزگارادوارد ششم پادشاه انگلستان بود، در علم کلام متبحر بود و با اسقفهای زمان خویش به لاتینی مکاتبه می کرد.
در دوازده سالگی بیکن را در کمبریج به کالج ترینیتی فرستادند ولی پس از سه سال آنجا را ترک کرد. در شانزده سالگی در سفارت انگلیس در پاریس مأموریتی به وی پیشنهاد شد. پدر او در سال ۱۵۷۹ وفات یافت.
وی با آنکه شانزده سال بیشتر نداشت در دفتر سفارت انگلستان در فرانسه مأموریتی به وی پیشنهاد شد و پس از آنکه مضرات و منافع این کار را خوب سنجید آن را پذیرفت. پدر او سر نیکولس ناگهان در سال ۱۵۷۹ وفات یافت. وی تصمیم داشت اموالی مادام العمر به فرانسیس بیکن تخصیص دهد ولی مرگ او بر اینکار سبقت گرفت و سیاست مدار جوان به عجله به لندن فراخوانده شد در حالی که در ۱۸ سالگی پدر خود را از دست داده بود و عایداتی هم نداشت. او به زندگی اسراف آمیز عصرخود خو گرفته بود و برای او قناعت به زندگی ساده سخت می نمود. به همین جهت وارد رشته حقوق شد و برای به دست آوردن یک شغل سیاسی خویشان متنفذ خود را به تنگ آورد.
wiki: اکسپرسیونیست سده بیستم است. این هنرمند ایرلندی بیشتر شهرت خود را مدیون از شکل افتادگی های خشنی است که در بدن و چهره های شخصیت های نقاشی هایش ایجاد می کرد. بیکن را نقاش بحران انسان مدرن پس از جنگ جهانی دوم نامیده اند.
آرمیدن دو نفر بر تخت، در حضور دیگران
او در سال ۱۹۰۹در دوبلین (جمهوری ایرلند) به دنیا آمد. مادرش از خانواده ای ثروتمند برمی خاست و پدرش دریانورد بود اما سپس به پرورش اسب روی آورد. به دلایل متفاوتی، از جمله ابتلا به بیماری آسم و علاقه جنسی اش به همجنس خود، بیکن دوران کودکی اش را با سختی و تقلا سپری کرد. هفده ساله بود که از خانواده اش جدا شد و به لندن رفت.
در دوران جنگ به دلیل بیماری اش از سربازی معاف شد. در دهه پنجاه با پیتر لیسی آشنا شد و در نقاشی هایش مضامین مرتبط با همجنس گرایی با تأثیر از صحنه های کُشتی عکس های ادوارد مایبریج پدیدار گردید. در سال ۱۹۵۴ به همراه بن نیکلسن، یک چهره برجسته هنر انتزاعی انگلیس، به بینال ونیز فرستاده شد.
در سال ۱۹۶۱ کارگاه کوچک اما مشهوری را خرید که تا آخر عمر به عنوان فضای اصلی آفرینش هنری او عمل کرد. در همین زمان بود که نخستین مصاحبه اش را با دیوید سیلوستر انجام داد؛ مصاحبه ای که اکنون به عنوان یکی از منابع مهم زندگی نامه و اندیشه های بیکن تلقی می شود.
آرمیدن دو نفر بر تخت، در حضور دیگران
او در سال ۱۹۰۹در دوبلین (جمهوری ایرلند) به دنیا آمد. مادرش از خانواده ای ثروتمند برمی خاست و پدرش دریانورد بود اما سپس به پرورش اسب روی آورد. به دلایل متفاوتی، از جمله ابتلا به بیماری آسم و علاقه جنسی اش به همجنس خود، بیکن دوران کودکی اش را با سختی و تقلا سپری کرد. هفده ساله بود که از خانواده اش جدا شد و به لندن رفت.
در دوران جنگ به دلیل بیماری اش از سربازی معاف شد. در دهه پنجاه با پیتر لیسی آشنا شد و در نقاشی هایش مضامین مرتبط با همجنس گرایی با تأثیر از صحنه های کُشتی عکس های ادوارد مایبریج پدیدار گردید. در سال ۱۹۵۴ به همراه بن نیکلسن، یک چهره برجسته هنر انتزاعی انگلیس، به بینال ونیز فرستاده شد.
در سال ۱۹۶۱ کارگاه کوچک اما مشهوری را خرید که تا آخر عمر به عنوان فضای اصلی آفرینش هنری او عمل کرد. در همین زمان بود که نخستین مصاحبه اش را با دیوید سیلوستر انجام داد؛ مصاحبه ای که اکنون به عنوان یکی از منابع مهم زندگی نامه و اندیشه های بیکن تلقی می شود.
wiki: فرانسیس بیکن (نقاش)
نقل قول ها
فرانسیس بیکن (به انگلیسی: Francis Bacon) (زاده ۲۲ ژانویه ۱۵۶۱ - مرگ ۹ آوریل ۱۶۲۶) فیلسوف، سیاستمدار، دانشمند، حقوقدان و نویسنده انگلیسی بود. بسیاری وی را محور اصلی تحول فکری در قرون وسطی می دانند تا جایی که او را از بانیان انقلاب علمی می شمارند و پایان سلطه کلیسا بر تفکر را به اندیشه های او نسبت می دهند. او آغازگر زمینه ی تجربه گرایی در اروپا میباشد و دیدگاهش در تاریخ علم ، به سودگرایی معروف است .
• «آیا لذت عواطف و احساسات از لذت حسی بیشتر نیست و لذت ذهن عالی تر از لذات عواطف و احساسات نمی باشد؟ آیا لذت طبیعی و حقیقی آن نیست که آن را نهایتی نباشد؟ آیا تنها دانش نیست که همه اضطرابهای درونی را از میان می برد و ذهن را روشن می سازد؟»• «اگر کسی جسم خود را به دست اطبای عامی بسپارد که عمومأ برای تمام امراض نسخهٔ واحدی دارند و از علل و اسباب امراض و ساختمان مزاج و طبیعت بیماران بی خبرند و از نظر حادثات و راه معالجات صحیح آگاه نیستند، راه خطا پیموده است؛ همچنین سپردن جسم جامعه به دست سیاستمداران ناآگاه که پایه دانش و اطلاعاتشان سست است، خطرناک خواهد بود. باآنکه گفار شخصی را که گفته بود جامعه درصورتی خوشبخت خواهد شد که یا پادشاهان فیلسوف باشند و یا فلاسفه به سلطنت برسند، به علت آنکه خود فیلسوف بوده است، بی طرفانه ندانسته اند مع ذالک تجربه آن را ثابت کرده است یعنی بهترین اوقات زمانی بوده است که مردم تحت راهبری امرای خردمند و دانا زندگی کرده اند.»• «باید دانست که در صحنهزندگی بشر فقط خدا و فرشتگان تماشاچی محض اند.»• «درود و ستایش من باید به خود ذهن متوجه شود، بشر عبارت از ذهن است، انسان چیزی بجز آنکه می داند نیست.»• «فلاسفه باید به دقت تمام قدرت، عادت، تمرین، تربیت، مثال، تقلید، رقابت، تعاون، دوستی، مدح و ذم، تشویق و اقراء، شهرت، قوانین، کتب، مطالعات و غیرو را بحث و فحص کنند؛ زیرا اینها بر اخلاق افراد حکومت می کنند، ذهن ایشان تحت تأثیر و قدرت این عوامل قرار گرفته است.»• «ما به ماکیاولی و نویسندگانی از قبیل او مدیون هستیم؛ برای آنکه به روشنی و صراحت، طبیعت بشر را چنان که هست نشان داده اند نه چنان که باید باشد؛ زیرا اگر کسی ماهیت شر را نداند نمی تواند عقل و حزم مار را با بی گناهی و صفای کبوتر در خود جمع کند؛ همچنانکه با جهل به ماهیت شر فضیلت در معرض خطر و دور از مصونیت خواهد بود.»• «همین که مردم ببینند عقاید مختلفی دربارهٔ حقیقت وجود دارد، بزودی مستعد تحقیر آن می گردند و چنین می پندارند که اشخاصی که دربارهٔ آن متفق نیستند همه در اشتباه اند.»• «مردی که ازدواج می کند از همان روز اول هفت سال پیرتر می شود.»• «علت دیگر الحاد و بی دینی، عصر صلح و آرامش و ترقی است که با تعلیم تؤام باشد زیرا مردم هنگام بروز مخاصمات و اضطرابات بیشتر متوجه دین می گردند.»• «فقط یک فلسفه سطحی ممکن است ذهن بشر را به سوی الحاد فراخواند؛ ولی فلسفه عمیق آن است که انسان را به دین متوجه سازد. زیرا اگر کسی فقط علل نزدیک را دید و فراتر نرفت ممکن است خدایی را قائل نشود؛ ولی اگر تمام سلسله علل و معلولات را باهم در نظر بیاورد بالاخره به مشیت ازلی و خدای واحد ایمان خواهد آورد.»• «ممکن است من به تمام افسانه ها و به آنچه در تلمود و قرآن نوشته شده است ایمان بیاورم ولی نمی توانم قبول کنم که بنای این جهان بدون شعور و علم ساخته شده است.»• «یکی از علل الحاد وجود انشعاب و تفرقه در دین است؛ اگر دین فقط به دو قسمت تجزیه شود، ایمان و تعصب هردو طرف شدیدتر می گردد؛ ولی اگر انشعاب و تفرقه بیشتر شد منجر به الحاد می شود.»• «حقیقت، عروس بیجهیزیه است.»• «خیر اعلی و مطلق طبایع بشری عبارت است از طلب حقیقت یعنی عشق به آن؛ درک حقیقت یعنی ستایش آن؛ ایمان به حقیقت یعنی لذت بردن از آن.»• «ما در کتاب ها با خردمندان سخن می گوییم و در زندگی روزانه با بی خردان… بعضی از کتاب ها را فقط باید چشید، برخی دیگر را باید یک مرتبه بلعید و فقط بعضی کتب نادر هست که باید خوب جوید و هضم کرد.»• «تنوع در لذات از افراط در آن بهتر است زیرا افراط در در دوره جوانی که دوره قدرت طبیعت است شخص را در دوره پیری علیل و رنجور می سازد.»• «تنهایی برای کشیشان مناسب است؛ زیرا محبت و شعف نمی تواند جایی را آبیاری کند درصورتی که خود در خانه استخری خالی داشته باشد.»• «مرد عیال دار اقبال را در گرو زن و فرزند گذاشته است زیرا او گرفتار پای بند عیال است و نمی تواند در امر خیر یا شر اقدام مهمی بنماید.»• «جوانان بیشتر برای ابداع و ایجاد شایسته اند تا برای رأی و حکم؛ برای اجرا و انجام دادن کار مناسب ترند تا پند و نصیحت؛ برای نقشه های نو بهتر آماده اند تا برای کارهای ثابت و مستتقر؛ آن پایه از تجربیات که سنشان اجازه می دهد آنها را فورأ وادار به عمل می کند ولی در تجدد و نوخواهی افراط می نمایند.»• «پیرمردان بیشتر اعتراض می کنند؛ مشورتشان طولانی است؛ حادثه جویی آنان کمتر است؛ زود پشیمان می شوند و بندرت کاری را به تمام و کمال انجام می دهند بلکه به یک نتیجه معمولی و معتدل قناعت می ورزند. محققأ بهتر آن است که عمل پیران و جوانان را با هم درآمیخت زیرا فضایل یکی رذایل دیگری را از میان می برد.»• «مردان جوان بیشتر از حد توانایی خود کار می پذیرند؛ بیشتر تحریک می کنند ولی راه آرامش و سکونت را کمتر آشنا هستند؛ بدون اعتنا به مراحل و درجات طریق، می خواهند به مقصد برسند؛ اگر به تصادف به اصول و مبادیی برخورند بیهوده سعی دارند که آن را به کار بندند؛ توجهی ندارند که نوخواهی و ابداع ممکن است آنها را در محذورات نامعلومی قرار دهد.»• «بگذار تا پدر و مادر زودتر فرزندان خود را برای کاری که می خواهند آماده سازند؛ زیرا در این سن کودکان بیشتر قابل انعطاف هستند؛ نباید گذاشت تا پدر و مادر دیرتر وضع و شغل فرزندان خود را معلوم کنند به بهانه اینکه آنها بهتر دربارهٔ وضع خود می توانند بیندیشند. البته این امر صحیح است که اگر احساس و استعداد کودکی بیشتر از اندازه باشد نباید در راه آن مانعی ایجاد کرد بلکه باید این اصل فیثاغورسیان را به کار برد که آنچه بهتر است برگزین.»• «در حکومت سه عمل مختلف است: تهیه، مشورت، اجرا؛ اگر می خواهی کار سریع تر انجام بگیرد برای مرحله تهیه و اجرا اشخاص کم برگزین اما مرحله مشورت و آزمایش را به عهده اشخاص متعدد واگذار کن.»• «بدتر از بیماری، وسیله مداوای آن است.»• «بهترین راه برای جلوگیری از عصیان، از بین بردن ماده عصیان است؛ زیرا اگر ماده ای برای حریق مستعد شد معلوم نمی شود که آتش از کجا بالا خواهد گرفت.»• «به طور کلی تفرقه انداختن میان دشمنان دولت و تقسیم آنان به دسته های مخالف یا لااقل ایجاد عدم اطمینان میان آنها راه بدی نیست؛ زیرا اگر اعضای هیئت حاکمه با هم اختلاف داشته باشند و برعکس دشمنان دولت برضد آن یک دل و یک زبان گردند، وضع دولت یآس آور خواهد بود.»• «ثروت به منزله کود برای زمین است؛ یعنی وقتی مفید تواند بود که یکجا جمع نشود و پخش گردد.»• «علاج انقلاب جلوگیری شدید نیست؛ زیرا اقدامات تند و تیز ممکن است آن را به طرز عجیبی طولانی کند و برعکس مسخره و استهزاء بسیاری از اوقات در منع شورش و انقلاب مؤثر است. ماده عصیان یا فقر زیاد یا عدم رضایت است.»• «موجبات و علل انقلاب عبارتند از: بدعت در مذهب، مالیات ها، نقض قوانین و عادات، حذف امتیازات، بیدادگری عمومی، ترقی مردم نالایق، خارجیان، قحطی، سربازان متمرد، دسته های سیاسی که از وضع مآیوس شده اند و بالاخره هرچه ملتی را ناراضی سازد و آن را برای امر مشترکی متحد کند.»• «افراط در عشق و محبت به نظر عجیب و خارج از عادت می آید… حکم و پندار شخص مغرور و خودپسند دربارهٔ خویش هرچه بیهوده و پوچ باشد، نظر عاشق دربارهٔ معشوق از آن پوچ تر است.»• «شما نمی توانید در میان مردم باارزش و بزرگ- خواه آنانکه خاطره شان کهنه شده و خواه آنانکه خاطره شان تازه است- کسی را بیابید که به جنون عشق مبتلا شده باشد؛ این خود دلیل بر آن است که روح قوی و مقام عالی با ضعف عشق نامتناسب است.»• «در این جهان دوستی کم پیدا می شود و بین اشخاص همپایه کمتر دیده می شود؛ اگر دیده شود میان برتر و پائین تر است که سرنوشت آن دو را به هم نزدیک ساخته است.»• «یکی از ثمرات دوستی آن است که دوستان دل های آکنده از غم و درد روزگار را پیش هم خالی کنند و به این ترتیب از سنگینی آن بکاهند.»• «آنکه مغز او پر از افکار و اندیشه های گوناگون است می تواند با سخن گفتن با یکی دیگر ذهن و درک خود را جلا دهد و صفا بخشد؛ چنین شخصی به بیان افکار خود و تنظیم و ترتیب آن توانا خواهد بود؛ او خواهد دید که چگونه این افکار به کلمات بدل می شوند؛ به همین جهت خردمندتر از آنچه هست خواهد شد؛ مکالمه یک ساعت بیش از تفکر یک روز ارزش دارد.»• «آنها که رفیق ندارند و خود را رفیق خود می دانند مردم قسی القلب و خونخواری هستند.»• «دوست از دوست حق گلهگذاری دارد. گلهگذاری دلیل دوستی و علاقه به دوام حسن مناسبات است.»• «گشادن عقده های درون در پیش دوستان دو تأثیر دارد؛ یکی آنکه شادی را دوبرابر می کند و دیگر آنکه غم را به دونیم می سازد زیرا آن کس که دوستان را در شادی خویش انباز کند سرور خاطرش بیشتر می شود و آنکه غم دل به یاری موافق گوید، بار اندوه خویش را سبکتر خواهد یافت.»• «خودمرکزبینی در طریقت مرد، جایگاه پستی است.»• «سؤظن، در جمع خصال، به گونه جغد در حلقه پرندگان است؛ آن ها همیشه در تاریکی پرواز می کنند.»• «کسی که به سرزمینی سفر کند و مختصر آشنایی به زبان رایج آن قوم نداشته باشد، به مدرسه می رود نه به سفر.»• «بدنیست که بدانیم در انسان سه قسم جاه طلبی موجود است که به ترتیب درجات است: نخستین آنکه کسی بخواهد قدرت را در وطن خود بسط دهد. این یک امر مبتذل و فاسدی است. دوم آنکه بکوشد تا قدرت خود را بر ممالک دیگر تحمیل کند. البته این از اولی بالاتر است ولی باز با شهوت توأم است. سوم آنکه سعی کند تا قدرت و تسلط بشر را بر جهان و طبیعت مسلم سازد؛ بدون شک این سالم ترین و شریف ترین اقسام است.»• «بعضی ها سخت شیفته قدما هستند و بعضی دیگر به شدت هواخواه تجدد می باشند؛ فقط عدهٔ معدودی هستند که می توانند حد وسط را نگاه دارند؛ نه آرای درست قدما را به دور می اندازند و نه اختراعات صحیح نوین را مسخره می کنند.»• «من روح خود را به خدا، جسم خویش را به گور و نام خویش را به قرن های بعد و اقوام جهان تقدیم می کنم.»• «امیدواری، صبحانه ای خوب، اما شامی ناگوار است.»• «بدان که سال ها سپری می شود، به هوش باش تا توقف و تکرار در اعمالت رخنه نکند.»• «خوشبختی مثل یک بازار است که اغلب اوقات اگر کمی صبر کنی، قیمت ها پایین خواهند آمد.»• «در طبیعت و اخلاق انسان هیچ ضعف و انحرافی نیست که با تعلیم مناسب اصلاح نشود.»• «دلنشین ترین نقطه در زیبایی، نقطه ای است که تصویر قادر به انعکاس آن نیست.»• «راه رسیدن به ثروت، بی شمار است؛ یکی از هموارترین آن ها قناعت است.»• «کتاب، سفینه ای است که اقیانوس بی کران زمان را درمی نوردد.»• «که دانش، خود قدرتی است.»• «اگر انسان با یقین شروع کند، کارش به شک می انجامد؛ ولی اگر بسنده کند که با شک آغاز نماید، حتماً به یقین خواهد رسید.»• «انسان دانا به جای آنکه در انتظار یک فرصت خوب در زندگی بنشیند، خود، آن را به وجود می آورد.»• «بدگمانی در افکار انسان مانند خفاش در میان پرندگان است که همیشه در سپیده دم یا هنگام غروب که نور و ظلمت به هم آمیخته است بال فشانی می کند.»• «همه چشم امید به محبت دیگران دوخته اند و بیخبر از آنند که خود نیز می توانند عامل محبت برای دیگران باشند.»• «گشادن عقده های درون در پیش دوستان دو تأثیر دارد؛ یکی آنکه شادی را دو برابر می کند و دیگر آنکه غم را دو نیم می سازد. زیرا آن کس که دوستان را در شادی خویش شریک می کند، سرور خاطرش بیشتر می شود و آن که غم دل به یاری همراه می گوید، بار اندوه خویش را سبک تر خواهد یافت.»• «بشر به طور معمول بر اساس سیرت خود فکر می کند و بر اساس دانش خود و افکار عمومی رایج سخن می گوید، اما عموماً بر مبنای عادت عمل می کند.»• «آدمی نمی تواند به طبیعت فرمان بدهد، مگر آنکه قوانین ابدی آن را بپذیرد. تنها با وجود چنین شناختی است که طبیعت فرمانبردار آدمی می گردد.»
• «آیا لذت عواطف و احساسات از لذت حسی بیشتر نیست و لذت ذهن عالی تر از لذات عواطف و احساسات نمی باشد؟ آیا لذت طبیعی و حقیقی آن نیست که آن را نهایتی نباشد؟ آیا تنها دانش نیست که همه اضطرابهای درونی را از میان می برد و ذهن را روشن می سازد؟»• «اگر کسی جسم خود را به دست اطبای عامی بسپارد که عمومأ برای تمام امراض نسخهٔ واحدی دارند و از علل و اسباب امراض و ساختمان مزاج و طبیعت بیماران بی خبرند و از نظر حادثات و راه معالجات صحیح آگاه نیستند، راه خطا پیموده است؛ همچنین سپردن جسم جامعه به دست سیاستمداران ناآگاه که پایه دانش و اطلاعاتشان سست است، خطرناک خواهد بود. باآنکه گفار شخصی را که گفته بود جامعه درصورتی خوشبخت خواهد شد که یا پادشاهان فیلسوف باشند و یا فلاسفه به سلطنت برسند، به علت آنکه خود فیلسوف بوده است، بی طرفانه ندانسته اند مع ذالک تجربه آن را ثابت کرده است یعنی بهترین اوقات زمانی بوده است که مردم تحت راهبری امرای خردمند و دانا زندگی کرده اند.»• «باید دانست که در صحنهزندگی بشر فقط خدا و فرشتگان تماشاچی محض اند.»• «درود و ستایش من باید به خود ذهن متوجه شود، بشر عبارت از ذهن است، انسان چیزی بجز آنکه می داند نیست.»• «فلاسفه باید به دقت تمام قدرت، عادت، تمرین، تربیت، مثال، تقلید، رقابت، تعاون، دوستی، مدح و ذم، تشویق و اقراء، شهرت، قوانین، کتب، مطالعات و غیرو را بحث و فحص کنند؛ زیرا اینها بر اخلاق افراد حکومت می کنند، ذهن ایشان تحت تأثیر و قدرت این عوامل قرار گرفته است.»• «ما به ماکیاولی و نویسندگانی از قبیل او مدیون هستیم؛ برای آنکه به روشنی و صراحت، طبیعت بشر را چنان که هست نشان داده اند نه چنان که باید باشد؛ زیرا اگر کسی ماهیت شر را نداند نمی تواند عقل و حزم مار را با بی گناهی و صفای کبوتر در خود جمع کند؛ همچنانکه با جهل به ماهیت شر فضیلت در معرض خطر و دور از مصونیت خواهد بود.»• «همین که مردم ببینند عقاید مختلفی دربارهٔ حقیقت وجود دارد، بزودی مستعد تحقیر آن می گردند و چنین می پندارند که اشخاصی که دربارهٔ آن متفق نیستند همه در اشتباه اند.»• «مردی که ازدواج می کند از همان روز اول هفت سال پیرتر می شود.»• «علت دیگر الحاد و بی دینی، عصر صلح و آرامش و ترقی است که با تعلیم تؤام باشد زیرا مردم هنگام بروز مخاصمات و اضطرابات بیشتر متوجه دین می گردند.»• «فقط یک فلسفه سطحی ممکن است ذهن بشر را به سوی الحاد فراخواند؛ ولی فلسفه عمیق آن است که انسان را به دین متوجه سازد. زیرا اگر کسی فقط علل نزدیک را دید و فراتر نرفت ممکن است خدایی را قائل نشود؛ ولی اگر تمام سلسله علل و معلولات را باهم در نظر بیاورد بالاخره به مشیت ازلی و خدای واحد ایمان خواهد آورد.»• «ممکن است من به تمام افسانه ها و به آنچه در تلمود و قرآن نوشته شده است ایمان بیاورم ولی نمی توانم قبول کنم که بنای این جهان بدون شعور و علم ساخته شده است.»• «یکی از علل الحاد وجود انشعاب و تفرقه در دین است؛ اگر دین فقط به دو قسمت تجزیه شود، ایمان و تعصب هردو طرف شدیدتر می گردد؛ ولی اگر انشعاب و تفرقه بیشتر شد منجر به الحاد می شود.»• «حقیقت، عروس بیجهیزیه است.»• «خیر اعلی و مطلق طبایع بشری عبارت است از طلب حقیقت یعنی عشق به آن؛ درک حقیقت یعنی ستایش آن؛ ایمان به حقیقت یعنی لذت بردن از آن.»• «ما در کتاب ها با خردمندان سخن می گوییم و در زندگی روزانه با بی خردان… بعضی از کتاب ها را فقط باید چشید، برخی دیگر را باید یک مرتبه بلعید و فقط بعضی کتب نادر هست که باید خوب جوید و هضم کرد.»• «تنوع در لذات از افراط در آن بهتر است زیرا افراط در در دوره جوانی که دوره قدرت طبیعت است شخص را در دوره پیری علیل و رنجور می سازد.»• «تنهایی برای کشیشان مناسب است؛ زیرا محبت و شعف نمی تواند جایی را آبیاری کند درصورتی که خود در خانه استخری خالی داشته باشد.»• «مرد عیال دار اقبال را در گرو زن و فرزند گذاشته است زیرا او گرفتار پای بند عیال است و نمی تواند در امر خیر یا شر اقدام مهمی بنماید.»• «جوانان بیشتر برای ابداع و ایجاد شایسته اند تا برای رأی و حکم؛ برای اجرا و انجام دادن کار مناسب ترند تا پند و نصیحت؛ برای نقشه های نو بهتر آماده اند تا برای کارهای ثابت و مستتقر؛ آن پایه از تجربیات که سنشان اجازه می دهد آنها را فورأ وادار به عمل می کند ولی در تجدد و نوخواهی افراط می نمایند.»• «پیرمردان بیشتر اعتراض می کنند؛ مشورتشان طولانی است؛ حادثه جویی آنان کمتر است؛ زود پشیمان می شوند و بندرت کاری را به تمام و کمال انجام می دهند بلکه به یک نتیجه معمولی و معتدل قناعت می ورزند. محققأ بهتر آن است که عمل پیران و جوانان را با هم درآمیخت زیرا فضایل یکی رذایل دیگری را از میان می برد.»• «مردان جوان بیشتر از حد توانایی خود کار می پذیرند؛ بیشتر تحریک می کنند ولی راه آرامش و سکونت را کمتر آشنا هستند؛ بدون اعتنا به مراحل و درجات طریق، می خواهند به مقصد برسند؛ اگر به تصادف به اصول و مبادیی برخورند بیهوده سعی دارند که آن را به کار بندند؛ توجهی ندارند که نوخواهی و ابداع ممکن است آنها را در محذورات نامعلومی قرار دهد.»• «بگذار تا پدر و مادر زودتر فرزندان خود را برای کاری که می خواهند آماده سازند؛ زیرا در این سن کودکان بیشتر قابل انعطاف هستند؛ نباید گذاشت تا پدر و مادر دیرتر وضع و شغل فرزندان خود را معلوم کنند به بهانه اینکه آنها بهتر دربارهٔ وضع خود می توانند بیندیشند. البته این امر صحیح است که اگر احساس و استعداد کودکی بیشتر از اندازه باشد نباید در راه آن مانعی ایجاد کرد بلکه باید این اصل فیثاغورسیان را به کار برد که آنچه بهتر است برگزین.»• «در حکومت سه عمل مختلف است: تهیه، مشورت، اجرا؛ اگر می خواهی کار سریع تر انجام بگیرد برای مرحله تهیه و اجرا اشخاص کم برگزین اما مرحله مشورت و آزمایش را به عهده اشخاص متعدد واگذار کن.»• «بدتر از بیماری، وسیله مداوای آن است.»• «بهترین راه برای جلوگیری از عصیان، از بین بردن ماده عصیان است؛ زیرا اگر ماده ای برای حریق مستعد شد معلوم نمی شود که آتش از کجا بالا خواهد گرفت.»• «به طور کلی تفرقه انداختن میان دشمنان دولت و تقسیم آنان به دسته های مخالف یا لااقل ایجاد عدم اطمینان میان آنها راه بدی نیست؛ زیرا اگر اعضای هیئت حاکمه با هم اختلاف داشته باشند و برعکس دشمنان دولت برضد آن یک دل و یک زبان گردند، وضع دولت یآس آور خواهد بود.»• «ثروت به منزله کود برای زمین است؛ یعنی وقتی مفید تواند بود که یکجا جمع نشود و پخش گردد.»• «علاج انقلاب جلوگیری شدید نیست؛ زیرا اقدامات تند و تیز ممکن است آن را به طرز عجیبی طولانی کند و برعکس مسخره و استهزاء بسیاری از اوقات در منع شورش و انقلاب مؤثر است. ماده عصیان یا فقر زیاد یا عدم رضایت است.»• «موجبات و علل انقلاب عبارتند از: بدعت در مذهب، مالیات ها، نقض قوانین و عادات، حذف امتیازات، بیدادگری عمومی، ترقی مردم نالایق، خارجیان، قحطی، سربازان متمرد، دسته های سیاسی که از وضع مآیوس شده اند و بالاخره هرچه ملتی را ناراضی سازد و آن را برای امر مشترکی متحد کند.»• «افراط در عشق و محبت به نظر عجیب و خارج از عادت می آید… حکم و پندار شخص مغرور و خودپسند دربارهٔ خویش هرچه بیهوده و پوچ باشد، نظر عاشق دربارهٔ معشوق از آن پوچ تر است.»• «شما نمی توانید در میان مردم باارزش و بزرگ- خواه آنانکه خاطره شان کهنه شده و خواه آنانکه خاطره شان تازه است- کسی را بیابید که به جنون عشق مبتلا شده باشد؛ این خود دلیل بر آن است که روح قوی و مقام عالی با ضعف عشق نامتناسب است.»• «در این جهان دوستی کم پیدا می شود و بین اشخاص همپایه کمتر دیده می شود؛ اگر دیده شود میان برتر و پائین تر است که سرنوشت آن دو را به هم نزدیک ساخته است.»• «یکی از ثمرات دوستی آن است که دوستان دل های آکنده از غم و درد روزگار را پیش هم خالی کنند و به این ترتیب از سنگینی آن بکاهند.»• «آنکه مغز او پر از افکار و اندیشه های گوناگون است می تواند با سخن گفتن با یکی دیگر ذهن و درک خود را جلا دهد و صفا بخشد؛ چنین شخصی به بیان افکار خود و تنظیم و ترتیب آن توانا خواهد بود؛ او خواهد دید که چگونه این افکار به کلمات بدل می شوند؛ به همین جهت خردمندتر از آنچه هست خواهد شد؛ مکالمه یک ساعت بیش از تفکر یک روز ارزش دارد.»• «آنها که رفیق ندارند و خود را رفیق خود می دانند مردم قسی القلب و خونخواری هستند.»• «دوست از دوست حق گلهگذاری دارد. گلهگذاری دلیل دوستی و علاقه به دوام حسن مناسبات است.»• «گشادن عقده های درون در پیش دوستان دو تأثیر دارد؛ یکی آنکه شادی را دوبرابر می کند و دیگر آنکه غم را به دونیم می سازد زیرا آن کس که دوستان را در شادی خویش انباز کند سرور خاطرش بیشتر می شود و آنکه غم دل به یاری موافق گوید، بار اندوه خویش را سبکتر خواهد یافت.»• «خودمرکزبینی در طریقت مرد، جایگاه پستی است.»• «سؤظن، در جمع خصال، به گونه جغد در حلقه پرندگان است؛ آن ها همیشه در تاریکی پرواز می کنند.»• «کسی که به سرزمینی سفر کند و مختصر آشنایی به زبان رایج آن قوم نداشته باشد، به مدرسه می رود نه به سفر.»• «بدنیست که بدانیم در انسان سه قسم جاه طلبی موجود است که به ترتیب درجات است: نخستین آنکه کسی بخواهد قدرت را در وطن خود بسط دهد. این یک امر مبتذل و فاسدی است. دوم آنکه بکوشد تا قدرت خود را بر ممالک دیگر تحمیل کند. البته این از اولی بالاتر است ولی باز با شهوت توأم است. سوم آنکه سعی کند تا قدرت و تسلط بشر را بر جهان و طبیعت مسلم سازد؛ بدون شک این سالم ترین و شریف ترین اقسام است.»• «بعضی ها سخت شیفته قدما هستند و بعضی دیگر به شدت هواخواه تجدد می باشند؛ فقط عدهٔ معدودی هستند که می توانند حد وسط را نگاه دارند؛ نه آرای درست قدما را به دور می اندازند و نه اختراعات صحیح نوین را مسخره می کنند.»• «من روح خود را به خدا، جسم خویش را به گور و نام خویش را به قرن های بعد و اقوام جهان تقدیم می کنم.»• «امیدواری، صبحانه ای خوب، اما شامی ناگوار است.»• «بدان که سال ها سپری می شود، به هوش باش تا توقف و تکرار در اعمالت رخنه نکند.»• «خوشبختی مثل یک بازار است که اغلب اوقات اگر کمی صبر کنی، قیمت ها پایین خواهند آمد.»• «در طبیعت و اخلاق انسان هیچ ضعف و انحرافی نیست که با تعلیم مناسب اصلاح نشود.»• «دلنشین ترین نقطه در زیبایی، نقطه ای است که تصویر قادر به انعکاس آن نیست.»• «راه رسیدن به ثروت، بی شمار است؛ یکی از هموارترین آن ها قناعت است.»• «کتاب، سفینه ای است که اقیانوس بی کران زمان را درمی نوردد.»• «که دانش، خود قدرتی است.»• «اگر انسان با یقین شروع کند، کارش به شک می انجامد؛ ولی اگر بسنده کند که با شک آغاز نماید، حتماً به یقین خواهد رسید.»• «انسان دانا به جای آنکه در انتظار یک فرصت خوب در زندگی بنشیند، خود، آن را به وجود می آورد.»• «بدگمانی در افکار انسان مانند خفاش در میان پرندگان است که همیشه در سپیده دم یا هنگام غروب که نور و ظلمت به هم آمیخته است بال فشانی می کند.»• «همه چشم امید به محبت دیگران دوخته اند و بیخبر از آنند که خود نیز می توانند عامل محبت برای دیگران باشند.»• «گشادن عقده های درون در پیش دوستان دو تأثیر دارد؛ یکی آنکه شادی را دو برابر می کند و دیگر آنکه غم را دو نیم می سازد. زیرا آن کس که دوستان را در شادی خویش شریک می کند، سرور خاطرش بیشتر می شود و آن که غم دل به یاری همراه می گوید، بار اندوه خویش را سبک تر خواهد یافت.»• «بشر به طور معمول بر اساس سیرت خود فکر می کند و بر اساس دانش خود و افکار عمومی رایج سخن می گوید، اما عموماً بر مبنای عادت عمل می کند.»• «آدمی نمی تواند به طبیعت فرمان بدهد، مگر آنکه قوانین ابدی آن را بپذیرد. تنها با وجود چنین شناختی است که طبیعت فرمانبردار آدمی می گردد.»
wikiquote: فرانسیس_بیکن
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] فرانسیس بیکن، فرزند سر نیکلاس بیکن مهردار سلطنتی ملکه الیزابت اول، فیلسوف، سیاستمدار، دانشمند، حقوقدان و نویسنده انگلیسی بود. بسیاری وی را محور اصلی تحول فکری در قرون وسطی می دانند تا جایی که او را از بانیان انقلاب علمی می شمارند و پایان سلطه کلیسا بر تفکر را به اندیشه های او نسبت می دهند.
فرانسیس بیکن (۱۵۶۱- ۱۶۲۶)، فرزند سر نیکلاس بیکن مهردار سلطنتی ملکه الیزابت اول، در جوانی به خواندن فلسفه ارسطویی و حقوق متمایل شد و مناصب متعددی از جمله منصب قاضی القضاتی را در دربار کسب کرد.
دو کتاب مهم بیکن
دو کتاب مهم او ارغنون نو (۱۶۲۰) و آتلانتیس نو (۱۶۲۷) است که در اولی ضمن نقد منطق ارسطو روش علمی تازه ای را برای جایگزینی روش ارسطویی پیشنهاد می کند و در دومی تصویری از پژوهش های علمی همراه با همکاری و تعاون را ترسیم می کند.
نقش بیکن در روش شناسی
نقش او در روش شناسی علمی جدید مورد مناقشه است. عده ای مانند اصحاب دایرةالمعارف (فیلسوفان فرانسوی قرن هیجدهم) برای او نقش پرچم داری و پیشگاهی قائل بوده و بعضی چون الکساندر کویره و ای. جی. دیجستر هویز از مورخان بزرگ قرن بیستم نقش او را اندک و ناچیز دانسته اند.
لازی، جان، درآمدی تاریخی به فلسفه علم، ص۷۰، ترجمه علی پایا، تهران، سمت، ۱۳۷۷.
...
فرانسیس بیکن (۱۵۶۱- ۱۶۲۶)، فرزند سر نیکلاس بیکن مهردار سلطنتی ملکه الیزابت اول، در جوانی به خواندن فلسفه ارسطویی و حقوق متمایل شد و مناصب متعددی از جمله منصب قاضی القضاتی را در دربار کسب کرد.
دو کتاب مهم بیکن
دو کتاب مهم او ارغنون نو (۱۶۲۰) و آتلانتیس نو (۱۶۲۷) است که در اولی ضمن نقد منطق ارسطو روش علمی تازه ای را برای جایگزینی روش ارسطویی پیشنهاد می کند و در دومی تصویری از پژوهش های علمی همراه با همکاری و تعاون را ترسیم می کند.
نقش بیکن در روش شناسی
نقش او در روش شناسی علمی جدید مورد مناقشه است. عده ای مانند اصحاب دایرةالمعارف (فیلسوفان فرانسوی قرن هیجدهم) برای او نقش پرچم داری و پیشگاهی قائل بوده و بعضی چون الکساندر کویره و ای. جی. دیجستر هویز از مورخان بزرگ قرن بیستم نقش او را اندک و ناچیز دانسته اند.
لازی، جان، درآمدی تاریخی به فلسفه علم، ص۷۰، ترجمه علی پایا، تهران، سمت، ۱۳۷۷.
...
wikifeqh: بیکن
پیشنهاد کاربران
فرانسیس بیکن در 26 ژانویه 1561 م در مهمانخانه یورک، واقع در استرند نزدیک لندن، به دنیا آمد. پدر او نیکلا بیکن در بیست سال اول سلطنت الیزابت، مهردار سلطنتی بود. مادر بیکن، لیدی آن کوک، خواهر زن سر ویلیام سسیل معروف به لرد باردلی خزانه دار ملکه الیزابت و یکی از مقتدرترین مردان انگلیسی بود.
لیدی آن کوک خود آموزگار پسرش بود و در تربیت و تعلیم او از هیچ چیز دریغ نداشت. فرانسیس چند برادر بزرگتر از خود نیز داشت و خود نیز کودکی تیز هوش بود. اما او در سال های اولیه زندگی خود هیچ برجستگی از خود نشان نداد و این سال ها را در لندن نزد مادر و پدرش گذراند. ملکه او را می شناخت و به شوخی او را مهردار آینده خود می خواند.
در 1573 م در سن دوازده سالگی بیکن وارد کمبریج در ترینتی کالج گردید و تا 1576 م در آن جا ماند و فلسفه اسکولاستیک را در آن جا تحصیل کرد و در عین حال تحصیلات قضایی خود را در همان جا آغاز نمود.
بیکن در سال 1576 م کالج را رها کرد و از طریق سرآمیاس پولت، سفیر کبیر انگلستان در دربار هانری سوم که دوست پدرش بود، به دربار فرانسه راه یافت.
در سال 1578 م پدر فرانسیس بیکن ناگهان درگذشت و او به انگلستان احضار گردید. پدرش قصد داشت که اموالی را مادام العمر به فرانسیس تخصیص دهد ولی مرگ او بر این کار سبقت گرفت. پس بیکن بر آن شد که در صدد پیدا کردن شغل پر سودی بر آید و از این رو معلومات حقوقی خود را تکمیل کرد و به وکالت دعاوی مشغول گردید.
در سال 1580 م در انجمن «گرنر این» که انجمنی مرکب از حقوق دانان بود عضو فعال و موثری گردید.
جاه طلبی و بلند پروازی بیکن با دادرسی های توام با موفقیت خرسند نمی گردید. آن چه او می خواست احراز یک مقام سیاسی در دربار بود. عموی فرانسیس، بورلی، مقام مهمی در آن جا اشغال کرده بود با این حال بیکن جزء عنوان متوسطی را نتوانست تحصیل نماید و آن «مشاور فوق العاده ملکه» بود.
این ناکامی باعث شد که بیکن سعی کند از راه پارلمان وارد حیات سیاسی شود، در نتیجه در 1584 م به عضویت مجلس عوام انتخاب گردید و به عنوان مشاور «ارل اسکس» ( یکی از چهره های سیاسی معروف انگلیس ) مشغول به کار گردید.
ترفیعات بیکن در مدارج سیاسی انگلستان ادامه یافت و در 1586 و 1588 م نیز مجداداً به به عضویت مجلس عوام برگزیده گردید.
در سال 1595 م چندین نوشته سیاسی و قضایی منتشر کرد و برای جشنی که توسط اسکس به افتخار الیزابت برپا گشت قصیده ای سرود که در نتیجه ملکه مزرعه ی مهمی را به او اهدا کرد.
در سال1597 م نخستین چاپ انگلیسی کتاب «تتبعات اخلاقی و سیاسی» خود را منتشر نمود و در مجلس عوام از تمام درخواست های کمک خرج دربار پشتیبانی کرد و سرانجام مشاور معمولی ملکه گردید.
بیکن در سال 1607 م معاون دادستان و شش سال بعد دادستان کل انگلستان گردید.
در سال 1616 م رایزن سلطنتی و سال بعد از آن مهردار سلطنتی گردید و نهایتاً در پنجاه و هفت سالگی به مقام صدارت عظمای انگلستان دست یافت.
در سال 1621 م به اخذ رشوه در محاکماتی که سمت قضاوت در آن ها را بر عهده داشت، متهم گردید و البته این اتهام را نیز پذیرفت.
در اواخر عمر مغضوب دربار انگلیس گردید و خانه نشین شد و به تألیف و پژوهش پرداخت. در دوران فعالیت های سیاسی غیر از مورد پذیرش رشوه از طرف او، رفتار ناجوانمردانه و غیراخلاقی هم از او دیده شده که مورد انتقاد بسیاری از مورخان تاریخ فلسفه قرار گرفته است. ماجرا مربوط به «ارل اسکس» یکی از رجال معروف آن زمان بریتانیا است که حمایت ها و کمک های او نقش بسیار مهمی در ارتقاء شغلی و سیاسی بیکن داشته است، اما بیکن در زمانی که اسکس مغضوب دربار انگلیس گردیده بود، نه تنها از او حمایت و یا به او کمکی نکرد، بلکه به صف مخالفان اسکس پیوست و در محکومیت او نقش بازی کرد. درباره ی این رفتار ناجوانمردانه و غیراخلاقی بیکن صدها جلد کتاب نوشته شده است. ( 1 )
دورانی که بیکن در دربار انگلیس به فعالیت سیاسی می پرداخت هم زمان بود با آغاز شکل گیری امپراطوری استعماری دولت انگلستان علیه ملل و دول آسیایی و بیکن یکی از کارگزاران این رفتارهای استعمارگرانه ی دولت انگلستان بود. ( 2 )
فرانسیس بیکن در نهم آوریل سال 1626 م در شصت و پنج سالگی درگذشت.
آثار
از آثار معروف فرانسیس بیکن می توان از کتاب های «ارغنون جدید»، «فزونی و ارجمندی دانش»، «تاریخ هانری هفتم»، «احیای بزرگ»، «مقالات»، «رد فلسفه ها»، «افکار و نتایج» و نهایتاً «آتلانتیس نو» نام برد.
اندیشه
فرانسیس بیکن فیلسوف انگلیسی در دنیای فلسفه جایگاه ویژه ای دارد. بسیاری وی را محور اصلی تحول فکری در قرون وسطی می دانند تا جاییکه پایان تفکر کلیسا را به اندیشه های او نسبت می دهند.
- پدر فلسفه ی تجربی و علوم جدید
فرانسیس بیکن را می توان پدر فلسفه ی تجربی و پوزیتیویستی انگلستان دانست. او بر خلاف رویکرد فلاسفه باستانی و قرون وسطی تعریف جدیدی از معرفت و هدف علم آموزی ارائه داد. بیکن صراحتاً این نظر را مطرح می کند که غایت علم آموزی، ارتقاء معنوی و یا رشد وجودی انسان نیست بلکه هدف، افزایش قدرت آدمی است. شاید بزرگ ترین تأثیر بیکن در فلسفه غربی همانا نقش او در پیدایی و تأسیس «علوم تجربی» یا «علم مدرن» یا همان Science می باشد.
«او تمام نظام های فلسفی را اعم از فلسفه های کهن و معاصر بی حاصل و بی فایده انگاشت و به اندیشه ی احیاء و تجدید بنای فلسفه افتاد و طرحی نو در انداخت و آن را «احیای کبیر» نام نهاد. می خواست به هر نحوی که شده طرحش را به پایان برساند تا آرمان خود را که اصلاح تمام علوم و معارف بشری بود جامعه ی عمل بپوشاند. » ( 3 )
در بررسی ماهیت علم جدید یا همان Science پی می بریم که مبادی و غایات نظری آن مبنائاً با آنچه که در جهان باستان و یا قرون وسطی «علم» نامیده می شد، تفاوت دارد. مبادی نظری علم جدید، فلسفه های اومانیستی و کم . . .
لیدی آن کوک خود آموزگار پسرش بود و در تربیت و تعلیم او از هیچ چیز دریغ نداشت. فرانسیس چند برادر بزرگتر از خود نیز داشت و خود نیز کودکی تیز هوش بود. اما او در سال های اولیه زندگی خود هیچ برجستگی از خود نشان نداد و این سال ها را در لندن نزد مادر و پدرش گذراند. ملکه او را می شناخت و به شوخی او را مهردار آینده خود می خواند.
در 1573 م در سن دوازده سالگی بیکن وارد کمبریج در ترینتی کالج گردید و تا 1576 م در آن جا ماند و فلسفه اسکولاستیک را در آن جا تحصیل کرد و در عین حال تحصیلات قضایی خود را در همان جا آغاز نمود.
بیکن در سال 1576 م کالج را رها کرد و از طریق سرآمیاس پولت، سفیر کبیر انگلستان در دربار هانری سوم که دوست پدرش بود، به دربار فرانسه راه یافت.
در سال 1578 م پدر فرانسیس بیکن ناگهان درگذشت و او به انگلستان احضار گردید. پدرش قصد داشت که اموالی را مادام العمر به فرانسیس تخصیص دهد ولی مرگ او بر این کار سبقت گرفت. پس بیکن بر آن شد که در صدد پیدا کردن شغل پر سودی بر آید و از این رو معلومات حقوقی خود را تکمیل کرد و به وکالت دعاوی مشغول گردید.
در سال 1580 م در انجمن «گرنر این» که انجمنی مرکب از حقوق دانان بود عضو فعال و موثری گردید.
جاه طلبی و بلند پروازی بیکن با دادرسی های توام با موفقیت خرسند نمی گردید. آن چه او می خواست احراز یک مقام سیاسی در دربار بود. عموی فرانسیس، بورلی، مقام مهمی در آن جا اشغال کرده بود با این حال بیکن جزء عنوان متوسطی را نتوانست تحصیل نماید و آن «مشاور فوق العاده ملکه» بود.
این ناکامی باعث شد که بیکن سعی کند از راه پارلمان وارد حیات سیاسی شود، در نتیجه در 1584 م به عضویت مجلس عوام انتخاب گردید و به عنوان مشاور «ارل اسکس» ( یکی از چهره های سیاسی معروف انگلیس ) مشغول به کار گردید.
ترفیعات بیکن در مدارج سیاسی انگلستان ادامه یافت و در 1586 و 1588 م نیز مجداداً به به عضویت مجلس عوام برگزیده گردید.
در سال 1595 م چندین نوشته سیاسی و قضایی منتشر کرد و برای جشنی که توسط اسکس به افتخار الیزابت برپا گشت قصیده ای سرود که در نتیجه ملکه مزرعه ی مهمی را به او اهدا کرد.
در سال1597 م نخستین چاپ انگلیسی کتاب «تتبعات اخلاقی و سیاسی» خود را منتشر نمود و در مجلس عوام از تمام درخواست های کمک خرج دربار پشتیبانی کرد و سرانجام مشاور معمولی ملکه گردید.
بیکن در سال 1607 م معاون دادستان و شش سال بعد دادستان کل انگلستان گردید.
در سال 1616 م رایزن سلطنتی و سال بعد از آن مهردار سلطنتی گردید و نهایتاً در پنجاه و هفت سالگی به مقام صدارت عظمای انگلستان دست یافت.
در سال 1621 م به اخذ رشوه در محاکماتی که سمت قضاوت در آن ها را بر عهده داشت، متهم گردید و البته این اتهام را نیز پذیرفت.
در اواخر عمر مغضوب دربار انگلیس گردید و خانه نشین شد و به تألیف و پژوهش پرداخت. در دوران فعالیت های سیاسی غیر از مورد پذیرش رشوه از طرف او، رفتار ناجوانمردانه و غیراخلاقی هم از او دیده شده که مورد انتقاد بسیاری از مورخان تاریخ فلسفه قرار گرفته است. ماجرا مربوط به «ارل اسکس» یکی از رجال معروف آن زمان بریتانیا است که حمایت ها و کمک های او نقش بسیار مهمی در ارتقاء شغلی و سیاسی بیکن داشته است، اما بیکن در زمانی که اسکس مغضوب دربار انگلیس گردیده بود، نه تنها از او حمایت و یا به او کمکی نکرد، بلکه به صف مخالفان اسکس پیوست و در محکومیت او نقش بازی کرد. درباره ی این رفتار ناجوانمردانه و غیراخلاقی بیکن صدها جلد کتاب نوشته شده است. ( 1 )
دورانی که بیکن در دربار انگلیس به فعالیت سیاسی می پرداخت هم زمان بود با آغاز شکل گیری امپراطوری استعماری دولت انگلستان علیه ملل و دول آسیایی و بیکن یکی از کارگزاران این رفتارهای استعمارگرانه ی دولت انگلستان بود. ( 2 )
فرانسیس بیکن در نهم آوریل سال 1626 م در شصت و پنج سالگی درگذشت.
آثار
از آثار معروف فرانسیس بیکن می توان از کتاب های «ارغنون جدید»، «فزونی و ارجمندی دانش»، «تاریخ هانری هفتم»، «احیای بزرگ»، «مقالات»، «رد فلسفه ها»، «افکار و نتایج» و نهایتاً «آتلانتیس نو» نام برد.
اندیشه
فرانسیس بیکن فیلسوف انگلیسی در دنیای فلسفه جایگاه ویژه ای دارد. بسیاری وی را محور اصلی تحول فکری در قرون وسطی می دانند تا جاییکه پایان تفکر کلیسا را به اندیشه های او نسبت می دهند.
- پدر فلسفه ی تجربی و علوم جدید
فرانسیس بیکن را می توان پدر فلسفه ی تجربی و پوزیتیویستی انگلستان دانست. او بر خلاف رویکرد فلاسفه باستانی و قرون وسطی تعریف جدیدی از معرفت و هدف علم آموزی ارائه داد. بیکن صراحتاً این نظر را مطرح می کند که غایت علم آموزی، ارتقاء معنوی و یا رشد وجودی انسان نیست بلکه هدف، افزایش قدرت آدمی است. شاید بزرگ ترین تأثیر بیکن در فلسفه غربی همانا نقش او در پیدایی و تأسیس «علوم تجربی» یا «علم مدرن» یا همان Science می باشد.
«او تمام نظام های فلسفی را اعم از فلسفه های کهن و معاصر بی حاصل و بی فایده انگاشت و به اندیشه ی احیاء و تجدید بنای فلسفه افتاد و طرحی نو در انداخت و آن را «احیای کبیر» نام نهاد. می خواست به هر نحوی که شده طرحش را به پایان برساند تا آرمان خود را که اصلاح تمام علوم و معارف بشری بود جامعه ی عمل بپوشاند. » ( 3 )
در بررسی ماهیت علم جدید یا همان Science پی می بریم که مبادی و غایات نظری آن مبنائاً با آنچه که در جهان باستان و یا قرون وسطی «علم» نامیده می شد، تفاوت دارد. مبادی نظری علم جدید، فلسفه های اومانیستی و کم . . .
کلمات دیگر: