کنفوسیوس
فارسی به انگلیسی
Confucius
فرهنگ فارسی
نامی ترین فیلسوف و دانشمند چینی ( و. ۵۵۱ - ف . ۴۷۹ ق . م ) وی موجد طریقه اخلاقیی بسیار عالی بود که اساس آن بر صمیمیت نسبت بسنن ملی و قومی و خانوادگی است . این دانشمند در چین بمقام رهبری دینی رسیده و بر خلاف مللی که پیغمبر را فرستاده خدا میدانند چینیان کنفوسیوس را فقط راهنما و آموزگاری دانا و روشنفکر میشناسند . چون وی در جواب یکی از شاگردانش که از زندگی پس از مرگ سوال کرده بود پاسخ داد : [ ماهنوز درباره زندگی چیزی نمیدانیم چگونه میتوانیم مرگ و دوران پس از مرگ را بشناسیم ] بنابراین پیروان وی کوشش کرده اند بکمک تعالیم رهبر روحانی خود در معمای حیات غور کنند . از این جهت هیچ آیینی مانند آیین کنفوسیوس برای دنیا و زندگی ارزش و اهمیت قایل نشده و در فلسفه زندگی عمیق نگردیده . پایه تعالیم او روی پنج رابطه بنا شده که عبارتند از : رابطه بین کارفرما و کارگر پدر و پسر زن و شوهر برادر بزرگتر و برادر کوچکتر . بنا بر تعالیم کنفوسیوس دو نوع روح در جهان وجود دارد : ارواح مفید و خیرخواه بنام [ شن ] و ارواح مضر و بدخواه بنام [ کوئی ] . این دو نوع روح سبب خوشبختیها و بدبختیهای انسان هستند و بدون در نظر گرفتن آنها و نصیحت راهنمایان که بر اساس فلسفه تطهیر کننده [ فنگ شوی ] ( باد و آب ) می باشد : هیچ ازدواج و تولدی نباید جشن گرفته شود و هیچ قبری نباید حفر گردد و هیچ بنایی نباید ساخته شود زیرا ممکن است ارواح خبیثه در آنها دخالت کنند . وی میگوید : خوشحالی را در کوه و خط مشی زندگی را در رودخانه پیدا کنید . پیروان کنفوسیوس در چین برمه کره فرمز و دیگر مناطق اطراف چین به ۴٠٠ میلیون تن بالغ میشوند .
لغت نامه دهخدا
کنفوسیوس. [ ک ُ ] ( اِخ ) مشهورترین فیلسوف چین ( ؟ 551 - ؟ 479 ق. م. ) و پایه گذار یک سیستم اخلاقی مستحسن بود. او وفاداری به آداب و رسوم ملی و خانوادگی را در درجه اول اهمیت قرار می داد. ( ازلاروس ). نامی ترین فیلسوف و دانشمند چینی. وی موجد طریقه اخلاقی بسیار عالی بود که اساس آن بر صمیمیت نسبت به سنن ملی و قومی و خانوادگی است. این دانشمند درچین به مقام رهبر دینی رسید... چینیان کنفوسیوس را راهنما و آموزگار و روشنفکر می شناسند. او در جواب یکی از شاگردان خود که از زندگی پس از مرگ سؤال کرده بود پاسخ داد «ما هنوز در باره زندگی چیزی نمی دانیم ، چگونه می توانیم دوران پس از مرگ را بشناسیم ». بنابراین پیروان وی کوشش کرده اند به کمک تعالیم رهبر روحانی خود در معمای حیات غور کنند از این جهت هیچ آیینی مانند کنفوسیوس برای دنیا و زندگی ارزش و اهمیت قائل نشده و در فلسفه زندگی عمیق نگردیده. پایه تعالیم او روی پنج رابطه بنا شده که عبارتند از: رابطه بین کارفرما و کارگر، پدر و پسر، زن و شوهر، برادر بزرگتر و برادر کوچکتر، دوست بزرگتر و دوست کوچکتر. بر اساس تعالیم کنفوسیوس دو نوع روح در جهان وجود دارد: ارواح مفید و خیرخواه به نام «شن » و ارواح مضر و بدخواه به نام «کوئی ». این دو نوع روح سبب خوشبختی هاو بدبختیهای انسان هستند و بدون در نظر گرفتن آنها و نصیحت راهنمایان که اساس فلسفه تطهیرکننده «فنگ شوی » ( باد و آب ) می باشد هیچ ازدواج و تولدی نباید جشن گرفته شود و هیچ قبری نباید حفر گردد و هیچ بنایی نباید ساخته شود زیرا ممکن است ارواح خبیثه در آنها دخالت کنند. وی می گوید: «خوشحالی را در کوه و خط مشی زندگی را در رودخانه پیدا کنید». پیروان کنفوسیوس در چین ، برمه ، کره ، فرمز و دیگر مناطق اطراف چین به چهارصد میلیون تن بالغ می شوند. ( فرهنگ فارسی معین ).
دانشنامه عمومی
کُنفُوسیوس مشهورترین فیلسوف، نظریه پرداز سیاسی و معلم چینی است که در چین باستان زندگی می کرد. وی در ۵۵۱ پیش از میلاد در ایالت کوچک لو که امروزه بخشی از استان جدید شاندونگ است متولد شد و در ۴۷۹ پیش از میلاد در گذشت. والدینش، که در زمان کودکی او زندگی را بدرود گفتند، او را کونگ - چیُو نامیدند. کنفوسیوس از کلمهٔ کونگ فوزِ، به معنای «استاد بزرگ، کونگ» گرفته شده است.
۴. منسیوس (آثار مفسر بزرگ آیین کنفوسیوس به نام منیسوس).
اسم «کنفوسیوس» در زبان چینی «کونگ فوزی» است که یونانیان با افزودن پسوند «یوس» در پایان نام او، آن را به «کنفوسیوس» دگرگون کردند که در جهان بیش تر بدین نام شناخته شده است.
کنفوسیوس، در سال ۵۵۱ قبل از میلاد، در روستایی به نام تسو، واقع در ایالتِ قدیمی لو – که امروزه بخشی از شهرستان جدید شاندونگ است – زاده شد. خانواده ای که کنفوسیوس در آن به دنیا آمد، خانواده ای پرجمعیت بود.
پدرِ کنفوسیوس، شولیانگ هو، افسری بازنشسته بود که با شرکت در جبهه های نبرد موفّق شده بود رضایت پادشاه را به دست آورده و زمین هایی را به تملّک خود درآورد. شولیانگ سه همسر داشت که هیچ کدام از آن ها نتوانسته بودند برایش پسری بزایند؛ نُه دختر او نیز همه ازدواج کرده و به خانواده های دیگر پیوسته بودند. به همین دلیل، در سال ۵۵۵ قبل از میلاد، شولیانگ هو، در حالی که شصت و چهار سال سن داشت، دختری پانزده ساله به نام یان چنگ تسای را به عنوانِ همسر متعه خود اختیار کرد.چنگ تسای نیز تا مدّتی نمی توانست باردار شود؛ به همین دلیل – چنان که از روایات سنتی آئین کنفوسیوس برمی آید – از تپّه نی چی ئو بالا رفت و بر فرازِ آن به دعا و نماز مشغول شد؛ تا این که سرانجام به کنفوسیوس حامله شد؛ به همین سبب، یکی از نام های کنفوسیوس «چیو» به معنی تپّه است.
۴. منسیوس (آثار مفسر بزرگ آیین کنفوسیوس به نام منیسوس).
اسم «کنفوسیوس» در زبان چینی «کونگ فوزی» است که یونانیان با افزودن پسوند «یوس» در پایان نام او، آن را به «کنفوسیوس» دگرگون کردند که در جهان بیش تر بدین نام شناخته شده است.
کنفوسیوس، در سال ۵۵۱ قبل از میلاد، در روستایی به نام تسو، واقع در ایالتِ قدیمی لو – که امروزه بخشی از شهرستان جدید شاندونگ است – زاده شد. خانواده ای که کنفوسیوس در آن به دنیا آمد، خانواده ای پرجمعیت بود.
پدرِ کنفوسیوس، شولیانگ هو، افسری بازنشسته بود که با شرکت در جبهه های نبرد موفّق شده بود رضایت پادشاه را به دست آورده و زمین هایی را به تملّک خود درآورد. شولیانگ سه همسر داشت که هیچ کدام از آن ها نتوانسته بودند برایش پسری بزایند؛ نُه دختر او نیز همه ازدواج کرده و به خانواده های دیگر پیوسته بودند. به همین دلیل، در سال ۵۵۵ قبل از میلاد، شولیانگ هو، در حالی که شصت و چهار سال سن داشت، دختری پانزده ساله به نام یان چنگ تسای را به عنوانِ همسر متعه خود اختیار کرد.چنگ تسای نیز تا مدّتی نمی توانست باردار شود؛ به همین دلیل – چنان که از روایات سنتی آئین کنفوسیوس برمی آید – از تپّه نی چی ئو بالا رفت و بر فرازِ آن به دعا و نماز مشغول شد؛ تا این که سرانجام به کنفوسیوس حامله شد؛ به همین سبب، یکی از نام های کنفوسیوس «چیو» به معنی تپّه است.
wiki: ژانر زندگینامه ای و درام است که در سال ۱۹۴۰ منتشر شد.
۱۹۴۰ (۱۹۴۰)
۱۹۴۰ (۱۹۴۰)
wiki: چو یون فات اشاره کرد.
۲۸ ژانویه ۲۰۱۰ (۲۰۱۰-01-۲۸)
۲۸ ژانویه ۲۰۱۰ (۲۰۱۰-01-۲۸)
wiki: کنفوسیوس (فیلم ۲۰۱۰)
دانشنامه آزاد فارسی
کُنْفوسیوس (۵۵۱پ م ـ ۴۷۹پ م)(Confucius)
کُنْفوسیوس
(صورتِ لاتینیِ کونگ فوتسو به معنای استاد کونگ) نخستین و بزرگ ترین فیلسوف چینی. نام شخصی سنتی او کیو یا چیو و نام رسمی یا لقبش چونگ نی بود. پدر کنفوسیوس اندکی پس از تولد او درگذشت، درنتیجه خانواده اش به تنگدستی افتاد و کنفوسیوس به طبقۀ روبه رشد اخلاف و بازماندگان اشرافیتی روبه زوال پیوست که سنن و آیین های فئودالی را می آموختند و در خدمت حکام ایالت های پراکندۀ چین باستان به مقام های ذی نفوذ دست می یافتند. کنفوسیوس با کوشش بسیار به آموختن دانش ها پرداخت، اما در ۳۰سالگی و در پایان شغل رسمی کوتاه مدت و ناموفقش به تعلیم دیگران روی آورد. هرگز فلسفه اش را به رشتۀ تحریر درنیاورد، گرچه نگارش بعضی متون پایۀ مکتبش را به او نسبت می دهند. او بر زندگی و رفتار پیروانش تأثیری شگرف نهاد. کتاب معروف به مکالمات کنفوسیوس که همۀ سخنان و کلمات قصارش را دربر می گیرد، پس از مرگ او به همت شاگردانش تدوین شد. از آن جاکه این کتاب در قالب فلسفه ای نظام مند نوشته نشده، حاوی بسیاری تناقض ها و نظریه های فلسفی مبهم است، با این حال در طول تاریخ شالودۀ سبک زندگی اجتماعی مردم چین و دیدگاه بنیادی مذهبی و فلسفی اغلب روشنفکران سنت گرای چینی را تشکیل می داده است. این مجموعۀ سخنان، کنفوسیوس را متفکری نشان می دهد که خود را وقف پاسداری از آیین های سنتی کرده و از عمل به آیین ها به خاطر خود آیین ها لذت معنوی می برده است. مکتب کنفوسیوس تلفیقی است از نظریه ای سیاسی و نظریه ای دربارۀ طبیعت بشری برای تدوین یک طریقت (تائو یا دائو). نظریۀ سیاسی او برای اقتدار جواز آسمانی قائل می شود و بر آن است که حاکمِ برحق، اقتدار خود را از فرمان الهی می گیرد. حاکمان مسئول رفاه خلق و صلح و نظم در امپراتوری اند. فلسفۀ کنفوسیوس با نظر به طبیعت انسان او را حیوانی ماهیتاً اجتماعی می داند که شیوۀ رفتار اجتماعی اش را لی (قرارداد یا آیین) شکل می بخشد؛ لی، تمایز ارزش ها را تعیین می کند و نوع فعالیت های متناسب با این تمایزها را مقرر می دارد. تعلیم لی، یا آیین های اجتماعی، بر میل طبیعی انسان به تقلید از الگوها استوار است. خردمندان، یا انسان های برتر، که بر لی تسلط یافته اند، الگوی رفتار برای آموزش تودۀ مردم را تشکیل می دهند. مطلوب آن است که حاکم خود چنین الگویی باشد و باید فقط کسانی را به مناصب مهم بگمارد که الگوی فضیلتاند. مردمان طبیعتاً به پیروی از الگوهای نیکو مایلند؛ بدین گونه است که سلسله مراتبی از شایستگی ها به تعلیم گستردۀ اخلاقی و طبیعی منجر می شود. همۀ مردم دراثر ممارست و با عمل برطبق لی و بدون تلاش آگاهانه، می توانند همچون خردمندان باشند. آن ها در این مرحله به انسانیت (رن) یا برترین مرتبۀ تکامل اخلاقی می رسند و تمایلات طبیعی شان همگی با تائو (طریقت) هماهنگ می شود. جهان در صلح و آرامش و انتظام به سر می برد و هماهنگیِ سپهر طبیعی و سپهر اجتماعی به رفاه مادی برای همگان می انجامد. این نگرش آرمانیِ کنفوسیوس در دیدگاه او الگویی برگرفته از رفتار شاهان خردمند باستانی است. مکتب کنفوسیوس در رقابت فکری با سایر مکاتب، که در دورۀ رونق اجتماعی چین ماقبل امپراتوری (ح ۴۰۰ـ۲۰۰پ م) سر برمی آوردند، منسجم تر شد. تائوئیسم، موهیسم و قانون گرایی همگی به مکتب کنفوسیوس حمله کردند و موضوع مشترک همۀ این حملات عقیدۀ مکتب کنفوسیوس به صحیح بودن سنت یا قرارداد (لی) بود. منکیوس (ح ۳۷۲ـ ۲۸۹پ م) به آیین کنفوسیوس صورت آرمان گرایانه تری داد و رن را تمایلی فطری و غیراکتسابی به رفتار نیک دانست. اما هسون تسو(ح ۳۱۲ـ ۲۳۸پ م) برخلاف او معتقد بود که همۀ تمایلات به واسطۀ زبان مکتسب و سایر اشکال اجتماعی شکل می گیرند. مکتب کنفوسیوس در سلسلۀ هان (۲۲۰ـ۲۰۶پ م) به مذهب رسمی تبدیل شد. این مکتب آموزه های یین (اصل مؤنث) و یانگ (اصل مذکر) در کتاب تغی یرات و سایر مفاهیم نظری مابعد الطبیعی را جذب کرد. با سقوط سلسلۀ پادشاهی هان، آیین کنفوسیوس دچار انحطاط جدی شد و هرچند موقعیت رسمی اش تا حدی محفوظ ماند، از نظر فلسفی حدود ۶۰ سال به خواب رفت. با استقرار مجدد قدرت پادشاهی چین در سلسلۀ تانگ (۶۱۸م ـ۹۰۶م) و پیدایش این عقیدۀ آیین چان (یا ذن بودایی) که «تعالیم بودایی دیگر رمقی ندارند»، روح تازه ای در مکتب کنفوسیوس دمیده شد. سلسلۀ سونگ (۹۶۰م ـ ۱۲۷۹م) مکتب نو ـ کنفوسیوسی را ایجاد کرد. عقاید این مکتب تفسیر آموزۀ کلاسیک کنفوسیوسی در مقابل عقاید بودایی و تائوئیستی بود. چنگ هائو (۱۰۳۲ـ ۱۰۸۵) و چنگی (۱۰۳۳م ـ۱۱۰۷م) بیشترین سهم را در تکامل آن داشتند، اما تبیین رسمی آن را باید در آثار چو شی (۱۱۳۰م ـ۱۲۰۰م) یافت. مطالعۀ تفسیرهای او بر چهار کتاب مکتب کنفوسیوس شرط لازم شرکت در آزمون های گزینش خادمان دستگاه امپراتوری بود. مکتب نو ـ کنفوسیوسی بر مفهوم لی، که در این جا به معنی «خط سیر» یا «الگو» است، تکیه می کند. رفتار صحیح در پیروی از الگویی طبیعی است که با سین(قلب ـ ذهن) درک می شود. نظریۀ منکیوس، مبتنی بر خوب بودن فطری انسان، نظریه ای است دربارۀ قابلیت فطری این قلب ـ ذهن برای درک لی در موقعیت های مختلف و پیروی از آن. شرط خردمندشدن آن است که انسان لی را مطالعه کند و توانایی رؤیت آن را از طریق نوعی شهود در خود رشد دهد. بعدها در سلسلۀ مینگ (۱۶۳۸ـ۱۶۴۴) وانگ یانگ مینگ مدعی شد که قلب فقط لی بیرونی را مشاهده نمی کند بلکه آن را بر اشیاء می تاباند. برای خردمندشدن صرفاً مطالعۀ اوضاع و احوال کافی نیست و انسان باید قبل از این که لی آشکار شود به عمل بپردازد. از این رو قلب ـ ذهن، که هادی عمل است، منشأ لی (الگوهای اخلاقی) محسوب می شود. پس از رویارویی مصیبت بار با تکنولوژی نظامی غرب در آستانۀ قرن ۲۰، روشنفکران چینی مکتب کنفوسیوس را مسئول عقب ماندگی علمی و سیاسی چین دانستند. اما مارکسیسم چینی از جهات بسیار با مارکسیسم غربی تفاوت دارد و این امر نشانۀ پایداری و دوام رویکردهای کنفوسیوسی به سیاست، مابعدالطبیعه و نظریه های روان شناختی است. ضدیت با مکتب کنفوسیوس مضمونی رایج در کارزارهای سیاسی در چین جدید، به خصوص در طی انقلاب فرهنگی، بوده است. تساهل فزاینده در قبال همۀ مذاهب پس از مرگ مائوتسه دون تا حدودی به احیای تعالیم کنفوسیوس منجر شده است. برعکس، در تایوان آیین کنفوسیوس به حیات خود ادامه داده و در خدمت نوعی اقتدارگرایی سنتی و ضد مارکسیستی قرار گرفته است. اما تداوم جدی فلسفۀ کنفوسیوسی را باید عمدتاً در هنگ کنگ یا نزد پژوهشگران چینی ساکن کشورهای غربی یافت. نیز ← مکالمات
کُنْفوسیوس
(صورتِ لاتینیِ کونگ فوتسو به معنای استاد کونگ) نخستین و بزرگ ترین فیلسوف چینی. نام شخصی سنتی او کیو یا چیو و نام رسمی یا لقبش چونگ نی بود. پدر کنفوسیوس اندکی پس از تولد او درگذشت، درنتیجه خانواده اش به تنگدستی افتاد و کنفوسیوس به طبقۀ روبه رشد اخلاف و بازماندگان اشرافیتی روبه زوال پیوست که سنن و آیین های فئودالی را می آموختند و در خدمت حکام ایالت های پراکندۀ چین باستان به مقام های ذی نفوذ دست می یافتند. کنفوسیوس با کوشش بسیار به آموختن دانش ها پرداخت، اما در ۳۰سالگی و در پایان شغل رسمی کوتاه مدت و ناموفقش به تعلیم دیگران روی آورد. هرگز فلسفه اش را به رشتۀ تحریر درنیاورد، گرچه نگارش بعضی متون پایۀ مکتبش را به او نسبت می دهند. او بر زندگی و رفتار پیروانش تأثیری شگرف نهاد. کتاب معروف به مکالمات کنفوسیوس که همۀ سخنان و کلمات قصارش را دربر می گیرد، پس از مرگ او به همت شاگردانش تدوین شد. از آن جاکه این کتاب در قالب فلسفه ای نظام مند نوشته نشده، حاوی بسیاری تناقض ها و نظریه های فلسفی مبهم است، با این حال در طول تاریخ شالودۀ سبک زندگی اجتماعی مردم چین و دیدگاه بنیادی مذهبی و فلسفی اغلب روشنفکران سنت گرای چینی را تشکیل می داده است. این مجموعۀ سخنان، کنفوسیوس را متفکری نشان می دهد که خود را وقف پاسداری از آیین های سنتی کرده و از عمل به آیین ها به خاطر خود آیین ها لذت معنوی می برده است. مکتب کنفوسیوس تلفیقی است از نظریه ای سیاسی و نظریه ای دربارۀ طبیعت بشری برای تدوین یک طریقت (تائو یا دائو). نظریۀ سیاسی او برای اقتدار جواز آسمانی قائل می شود و بر آن است که حاکمِ برحق، اقتدار خود را از فرمان الهی می گیرد. حاکمان مسئول رفاه خلق و صلح و نظم در امپراتوری اند. فلسفۀ کنفوسیوس با نظر به طبیعت انسان او را حیوانی ماهیتاً اجتماعی می داند که شیوۀ رفتار اجتماعی اش را لی (قرارداد یا آیین) شکل می بخشد؛ لی، تمایز ارزش ها را تعیین می کند و نوع فعالیت های متناسب با این تمایزها را مقرر می دارد. تعلیم لی، یا آیین های اجتماعی، بر میل طبیعی انسان به تقلید از الگوها استوار است. خردمندان، یا انسان های برتر، که بر لی تسلط یافته اند، الگوی رفتار برای آموزش تودۀ مردم را تشکیل می دهند. مطلوب آن است که حاکم خود چنین الگویی باشد و باید فقط کسانی را به مناصب مهم بگمارد که الگوی فضیلتاند. مردمان طبیعتاً به پیروی از الگوهای نیکو مایلند؛ بدین گونه است که سلسله مراتبی از شایستگی ها به تعلیم گستردۀ اخلاقی و طبیعی منجر می شود. همۀ مردم دراثر ممارست و با عمل برطبق لی و بدون تلاش آگاهانه، می توانند همچون خردمندان باشند. آن ها در این مرحله به انسانیت (رن) یا برترین مرتبۀ تکامل اخلاقی می رسند و تمایلات طبیعی شان همگی با تائو (طریقت) هماهنگ می شود. جهان در صلح و آرامش و انتظام به سر می برد و هماهنگیِ سپهر طبیعی و سپهر اجتماعی به رفاه مادی برای همگان می انجامد. این نگرش آرمانیِ کنفوسیوس در دیدگاه او الگویی برگرفته از رفتار شاهان خردمند باستانی است. مکتب کنفوسیوس در رقابت فکری با سایر مکاتب، که در دورۀ رونق اجتماعی چین ماقبل امپراتوری (ح ۴۰۰ـ۲۰۰پ م) سر برمی آوردند، منسجم تر شد. تائوئیسم، موهیسم و قانون گرایی همگی به مکتب کنفوسیوس حمله کردند و موضوع مشترک همۀ این حملات عقیدۀ مکتب کنفوسیوس به صحیح بودن سنت یا قرارداد (لی) بود. منکیوس (ح ۳۷۲ـ ۲۸۹پ م) به آیین کنفوسیوس صورت آرمان گرایانه تری داد و رن را تمایلی فطری و غیراکتسابی به رفتار نیک دانست. اما هسون تسو(ح ۳۱۲ـ ۲۳۸پ م) برخلاف او معتقد بود که همۀ تمایلات به واسطۀ زبان مکتسب و سایر اشکال اجتماعی شکل می گیرند. مکتب کنفوسیوس در سلسلۀ هان (۲۲۰ـ۲۰۶پ م) به مذهب رسمی تبدیل شد. این مکتب آموزه های یین (اصل مؤنث) و یانگ (اصل مذکر) در کتاب تغی یرات و سایر مفاهیم نظری مابعد الطبیعی را جذب کرد. با سقوط سلسلۀ پادشاهی هان، آیین کنفوسیوس دچار انحطاط جدی شد و هرچند موقعیت رسمی اش تا حدی محفوظ ماند، از نظر فلسفی حدود ۶۰ سال به خواب رفت. با استقرار مجدد قدرت پادشاهی چین در سلسلۀ تانگ (۶۱۸م ـ۹۰۶م) و پیدایش این عقیدۀ آیین چان (یا ذن بودایی) که «تعالیم بودایی دیگر رمقی ندارند»، روح تازه ای در مکتب کنفوسیوس دمیده شد. سلسلۀ سونگ (۹۶۰م ـ ۱۲۷۹م) مکتب نو ـ کنفوسیوسی را ایجاد کرد. عقاید این مکتب تفسیر آموزۀ کلاسیک کنفوسیوسی در مقابل عقاید بودایی و تائوئیستی بود. چنگ هائو (۱۰۳۲ـ ۱۰۸۵) و چنگی (۱۰۳۳م ـ۱۱۰۷م) بیشترین سهم را در تکامل آن داشتند، اما تبیین رسمی آن را باید در آثار چو شی (۱۱۳۰م ـ۱۲۰۰م) یافت. مطالعۀ تفسیرهای او بر چهار کتاب مکتب کنفوسیوس شرط لازم شرکت در آزمون های گزینش خادمان دستگاه امپراتوری بود. مکتب نو ـ کنفوسیوسی بر مفهوم لی، که در این جا به معنی «خط سیر» یا «الگو» است، تکیه می کند. رفتار صحیح در پیروی از الگویی طبیعی است که با سین(قلب ـ ذهن) درک می شود. نظریۀ منکیوس، مبتنی بر خوب بودن فطری انسان، نظریه ای است دربارۀ قابلیت فطری این قلب ـ ذهن برای درک لی در موقعیت های مختلف و پیروی از آن. شرط خردمندشدن آن است که انسان لی را مطالعه کند و توانایی رؤیت آن را از طریق نوعی شهود در خود رشد دهد. بعدها در سلسلۀ مینگ (۱۶۳۸ـ۱۶۴۴) وانگ یانگ مینگ مدعی شد که قلب فقط لی بیرونی را مشاهده نمی کند بلکه آن را بر اشیاء می تاباند. برای خردمندشدن صرفاً مطالعۀ اوضاع و احوال کافی نیست و انسان باید قبل از این که لی آشکار شود به عمل بپردازد. از این رو قلب ـ ذهن، که هادی عمل است، منشأ لی (الگوهای اخلاقی) محسوب می شود. پس از رویارویی مصیبت بار با تکنولوژی نظامی غرب در آستانۀ قرن ۲۰، روشنفکران چینی مکتب کنفوسیوس را مسئول عقب ماندگی علمی و سیاسی چین دانستند. اما مارکسیسم چینی از جهات بسیار با مارکسیسم غربی تفاوت دارد و این امر نشانۀ پایداری و دوام رویکردهای کنفوسیوسی به سیاست، مابعدالطبیعه و نظریه های روان شناختی است. ضدیت با مکتب کنفوسیوس مضمونی رایج در کارزارهای سیاسی در چین جدید، به خصوص در طی انقلاب فرهنگی، بوده است. تساهل فزاینده در قبال همۀ مذاهب پس از مرگ مائوتسه دون تا حدودی به احیای تعالیم کنفوسیوس منجر شده است. برعکس، در تایوان آیین کنفوسیوس به حیات خود ادامه داده و در خدمت نوعی اقتدارگرایی سنتی و ضد مارکسیستی قرار گرفته است. اما تداوم جدی فلسفۀ کنفوسیوسی را باید عمدتاً در هنگ کنگ یا نزد پژوهشگران چینی ساکن کشورهای غربی یافت. نیز ← مکالمات
wikijoo: کنفوسیوس
نقل قول ها
کنفوسیوس مشهورترین فیلسوف، نظریه پرداز سیاسی و معلم چینی بود.
• «آماده شدن برای دستگیری از پیران، و وفاداری نسبت به دوستان و مهر ورزیدن به مردم، آرزوی من است.»• «از مرد آزاده استقامت و پایداری انتظار می رود و نه اطاعت کورکورانه. او همیشه استوار است اما مرد متوسط همیشه جوشان و خروشان است.»• «اگر کسی به شاگردی نزد من آید و من یک جهت مسأله ای را برای او بیان کنم و او خود سه جهت دیگر آن را با قوهٔ فکر خویش حل نکند من نمی توانم به او چیزی یاد بدهم.»• «برتری انسان از سه راه است. از پرهیزکاری که با آن از نگرانی می رهد، از حکمت است که پریشانی را از او دور می کند و از شجاعت است که او را از ترس می رهاند.»• «بزرگترین افتخار این نیست که هرگز سقوط نکنیم، بلکه پس از هر سقوط، دوباره بپاخیزیم.»• «بهترین انسان کسی است که در حق همه نیکی کند.»• «به عوض آن که به تاریکی لعنت فرستید، یک شمع روشن کنید.»• «خوبی و بدی به اندازه ی کوه های هیمالیا واضح و آشکارند. اگر آنها را نمی بینید چشمان خود را درمان کنید»• «پیشینیان که می خواستند فضایل عالی را در سرتاسر ملک تابان کنند، ابتدا دولت های خودشان را به وجهی نیکو سامان بخشیدند. چون خواستند دولت هاشان را به وجهی نیکو سامان دهند، ابتدا خانواده هاشان رانظم و ترتیب بخشیدند. چون خواستند خانواده هاشان رانظم و ترتیب بخشند، ابتدا نفوس خود را تربیت کردند. چون خواستند نفوس خود را تربیت کنند، ابتدا قلب هاشان را مصفا کردند. چون خواستند قلب هاشان را مصفا کنند،ابتدا درصدد بر آمدند اندیشه هاشان را قرین صدق و صفا سازند. چون خواستند اندیشه هاشان را قرین صدق و صفا سازند، ابتدا دایره معرفت خود را تا حد اعلی گستردند. این قسم گسترش دایره معرفت، در تحقیق از چیزها نهفته است. آن گاه که چیزها محل تحقیق واقع شدند، معرفت به کمال رسید. آن گاه که معرفت ایشان به کمال رسید، اندیشه هاشان قرین صدق و صفا شد. آن گاه که اندیشه هاشان قرین صدق و صفا شد، قلب هاشان مصفا گردید. آن گاه که قلب هاشان مصفا گردید، نفوسشان تربیت یافت. آن گاه که نفوسشان تربیت یافت، خانواده هاشان نظم و ترتیب حاصل کردند. آن گاه که خانواده هاشان نظم و ترتیب حاصل کردند، دولت هاشان به نیکی اداره گردید.(و سرانجام)آن گاه که دولت هاشان به نیکی اداره گردید، سرتاسر ملک به آرامش و سعادت رسید.»• «تکامل هریک از افراد بشر در چند مرحله به عمل می آید ولی مراحل عمومی که در همه موارد صادق است، سه است. نخست بیدار کردن احساسات لطیف و افکار بلند به وسیله اشعار و سرودهای عالی. زیرا این ها صورت های زیبا و دل ربای زندگی پاک و با صفا را نشان می دهند و می آموزند. دوم استوار ساختن این صورت ها به وسیله اعمال روزانه زندگی. سوم تکمیل این اعمال و اشکال به وسیله موسیقی زیرا این صنعت روحانی، احساسات و افکار و کردار آدمی را با هم دمساز و هماهنگ می سازد و به زندگی رونق و جلوه و زیور کمال می دهد.»• «چنان زندگی کن که وقت مردن آرزو خواهی کرد! و با هرکس چنان رفتار کن که از او توقع داری!»• «شرافتمند هرچه را می خواهد در خود می جوید و مرد دون و فرومایه در دیگران جستجو می کند.»• «کسی که مایل است خیر دیگران را تأمین کند خیر خودش را هم تأمین کرده است.»• «مرد آزاده به هیچ وجه دست افزار کسی نمی شود یعنی برای وی شایسته نیست که خود را آلت مقاصد دیگران بسازد، او مقصد خویشتن است.»• «مرد آزاده پیوسته می کوشد در گفتار خود آهسته و در کردار خود تند و سریع باشد.»• «مرد بزرگ از سه چیز پرهیز می کند. شهوت در جوانی. ستیزه جوئی در ابتدای کهولت و جاه طلبی در پیری.»• «مردی را که مهیای آموختن است تعلیم ندادن، انسانی را به هدر دادن است. مردی را که آماده آموختن نیست تعلیم دادن، سخن به هدر دادن است. خردمند نه انسان را به هدر می دهد نه سخن را.»• «مردی که خصلت نیک دارد هرگز تنها نمی ماند زیرا همیشه دوستانی برای خود پیدا می کند.»• «من از یاد دادن آنچه یاد گرفته ام هرگز خسته نشده ام. این یگانه خدمت ناچیزی است که من آن را نسبت به خود می توانم داد.»• «میانه روی و اندازه نگاه داشتن، کمال طبیعت آدمی است.»• «هرکه در باره اموری که پس از مدتی اتفاق خواهد افتاد پیش از وقت نیندیشد به زودی دچار سختی های بسیار ناگوار خواهد شد.»• «بدون شناخت قدرت واژه ها،شناختن انسانها محال است.»• «هر روز خود را تازه کن، باز هم دوباره خود را تازه کن، همیشه خود را نو و تازه نگاه بدار.»• «ثروت و افتخاری که از راه نا مشروع به دست امده مانند ابری زودگذر است.»• «خودرابه چیزهای کوچک گرفتارکردن ٬ ازکارهای بزرگ بازماندن است. »• «اغلب مردم گله وار گرد هم می نشینند، بی آنکه درباره ی اوضاع عمومی و تکالیف اجتماعی خود کلمه ای به زبان آرند، بلکه تنها از گفتن و شنیدن گفتارهای هزل و یاوه خوشحال و شاد می شوند و می خندند. به راستی این مردم را به راه راست آوردن، بسیار دشوار است. » -> نیازمند منبع
• «در زندگی انسان سه راه دارد:• «عشق می تواند در مکانهای عجیب و غریب پنهان شود می تواند در پس چهرهایی دوستانه مخفی شود• « از اشتباهات خود شرمنده نشوید و آن را جرم ندانید. » -> نیازمند منبع
• «با زنی ازدواج کنید که اگر مرد می بود بهترین دوست شما می شد. » -> نیازمند منبع
• «برگ در هنگام زوال می افتدمیوه در هنگام کمال می افتدبنگر که چگونه می افتی چون برگی زرد و یا سیبی سرخ. » -> نیازمند منبع
• «همه حادثات جهان و ترقی ها و تنزل ها و خوشبختی و بدبختی های جامعه بشر و افراد آن در آغاز، سبب های کوچک و ساده داشته و به تدریج از صورت ساده به صورت امور پیچیده در آمده است. اگر کسی ریشه یا هسته نخستین هرچیز و هر حادثه را در آغاز تکوین آن بشناسد می تواند جریان و تأثرات آن حادثه را تا درجه ای تغییر بدهد. این اعتقاد، یکی از ارکان فلسفه کنفوسیوس است.»
• «آماده شدن برای دستگیری از پیران، و وفاداری نسبت به دوستان و مهر ورزیدن به مردم، آرزوی من است.»• «از مرد آزاده استقامت و پایداری انتظار می رود و نه اطاعت کورکورانه. او همیشه استوار است اما مرد متوسط همیشه جوشان و خروشان است.»• «اگر کسی به شاگردی نزد من آید و من یک جهت مسأله ای را برای او بیان کنم و او خود سه جهت دیگر آن را با قوهٔ فکر خویش حل نکند من نمی توانم به او چیزی یاد بدهم.»• «برتری انسان از سه راه است. از پرهیزکاری که با آن از نگرانی می رهد، از حکمت است که پریشانی را از او دور می کند و از شجاعت است که او را از ترس می رهاند.»• «بزرگترین افتخار این نیست که هرگز سقوط نکنیم، بلکه پس از هر سقوط، دوباره بپاخیزیم.»• «بهترین انسان کسی است که در حق همه نیکی کند.»• «به عوض آن که به تاریکی لعنت فرستید، یک شمع روشن کنید.»• «خوبی و بدی به اندازه ی کوه های هیمالیا واضح و آشکارند. اگر آنها را نمی بینید چشمان خود را درمان کنید»• «پیشینیان که می خواستند فضایل عالی را در سرتاسر ملک تابان کنند، ابتدا دولت های خودشان را به وجهی نیکو سامان بخشیدند. چون خواستند دولت هاشان را به وجهی نیکو سامان دهند، ابتدا خانواده هاشان رانظم و ترتیب بخشیدند. چون خواستند خانواده هاشان رانظم و ترتیب بخشند، ابتدا نفوس خود را تربیت کردند. چون خواستند نفوس خود را تربیت کنند، ابتدا قلب هاشان را مصفا کردند. چون خواستند قلب هاشان را مصفا کنند،ابتدا درصدد بر آمدند اندیشه هاشان را قرین صدق و صفا سازند. چون خواستند اندیشه هاشان را قرین صدق و صفا سازند، ابتدا دایره معرفت خود را تا حد اعلی گستردند. این قسم گسترش دایره معرفت، در تحقیق از چیزها نهفته است. آن گاه که چیزها محل تحقیق واقع شدند، معرفت به کمال رسید. آن گاه که معرفت ایشان به کمال رسید، اندیشه هاشان قرین صدق و صفا شد. آن گاه که اندیشه هاشان قرین صدق و صفا شد، قلب هاشان مصفا گردید. آن گاه که قلب هاشان مصفا گردید، نفوسشان تربیت یافت. آن گاه که نفوسشان تربیت یافت، خانواده هاشان نظم و ترتیب حاصل کردند. آن گاه که خانواده هاشان نظم و ترتیب حاصل کردند، دولت هاشان به نیکی اداره گردید.(و سرانجام)آن گاه که دولت هاشان به نیکی اداره گردید، سرتاسر ملک به آرامش و سعادت رسید.»• «تکامل هریک از افراد بشر در چند مرحله به عمل می آید ولی مراحل عمومی که در همه موارد صادق است، سه است. نخست بیدار کردن احساسات لطیف و افکار بلند به وسیله اشعار و سرودهای عالی. زیرا این ها صورت های زیبا و دل ربای زندگی پاک و با صفا را نشان می دهند و می آموزند. دوم استوار ساختن این صورت ها به وسیله اعمال روزانه زندگی. سوم تکمیل این اعمال و اشکال به وسیله موسیقی زیرا این صنعت روحانی، احساسات و افکار و کردار آدمی را با هم دمساز و هماهنگ می سازد و به زندگی رونق و جلوه و زیور کمال می دهد.»• «چنان زندگی کن که وقت مردن آرزو خواهی کرد! و با هرکس چنان رفتار کن که از او توقع داری!»• «شرافتمند هرچه را می خواهد در خود می جوید و مرد دون و فرومایه در دیگران جستجو می کند.»• «کسی که مایل است خیر دیگران را تأمین کند خیر خودش را هم تأمین کرده است.»• «مرد آزاده به هیچ وجه دست افزار کسی نمی شود یعنی برای وی شایسته نیست که خود را آلت مقاصد دیگران بسازد، او مقصد خویشتن است.»• «مرد آزاده پیوسته می کوشد در گفتار خود آهسته و در کردار خود تند و سریع باشد.»• «مرد بزرگ از سه چیز پرهیز می کند. شهوت در جوانی. ستیزه جوئی در ابتدای کهولت و جاه طلبی در پیری.»• «مردی را که مهیای آموختن است تعلیم ندادن، انسانی را به هدر دادن است. مردی را که آماده آموختن نیست تعلیم دادن، سخن به هدر دادن است. خردمند نه انسان را به هدر می دهد نه سخن را.»• «مردی که خصلت نیک دارد هرگز تنها نمی ماند زیرا همیشه دوستانی برای خود پیدا می کند.»• «من از یاد دادن آنچه یاد گرفته ام هرگز خسته نشده ام. این یگانه خدمت ناچیزی است که من آن را نسبت به خود می توانم داد.»• «میانه روی و اندازه نگاه داشتن، کمال طبیعت آدمی است.»• «هرکه در باره اموری که پس از مدتی اتفاق خواهد افتاد پیش از وقت نیندیشد به زودی دچار سختی های بسیار ناگوار خواهد شد.»• «بدون شناخت قدرت واژه ها،شناختن انسانها محال است.»• «هر روز خود را تازه کن، باز هم دوباره خود را تازه کن، همیشه خود را نو و تازه نگاه بدار.»• «ثروت و افتخاری که از راه نا مشروع به دست امده مانند ابری زودگذر است.»• «خودرابه چیزهای کوچک گرفتارکردن ٬ ازکارهای بزرگ بازماندن است. »• «اغلب مردم گله وار گرد هم می نشینند، بی آنکه درباره ی اوضاع عمومی و تکالیف اجتماعی خود کلمه ای به زبان آرند، بلکه تنها از گفتن و شنیدن گفتارهای هزل و یاوه خوشحال و شاد می شوند و می خندند. به راستی این مردم را به راه راست آوردن، بسیار دشوار است. » -> نیازمند منبع
• «در زندگی انسان سه راه دارد:• «عشق می تواند در مکانهای عجیب و غریب پنهان شود می تواند در پس چهرهایی دوستانه مخفی شود• « از اشتباهات خود شرمنده نشوید و آن را جرم ندانید. » -> نیازمند منبع
• «با زنی ازدواج کنید که اگر مرد می بود بهترین دوست شما می شد. » -> نیازمند منبع
• «برگ در هنگام زوال می افتدمیوه در هنگام کمال می افتدبنگر که چگونه می افتی چون برگی زرد و یا سیبی سرخ. » -> نیازمند منبع
• «همه حادثات جهان و ترقی ها و تنزل ها و خوشبختی و بدبختی های جامعه بشر و افراد آن در آغاز، سبب های کوچک و ساده داشته و به تدریج از صورت ساده به صورت امور پیچیده در آمده است. اگر کسی ریشه یا هسته نخستین هرچیز و هر حادثه را در آغاز تکوین آن بشناسد می تواند جریان و تأثرات آن حادثه را تا درجه ای تغییر بدهد. این اعتقاد، یکی از ارکان فلسفه کنفوسیوس است.»
wikiquote: کنفوسیوس
کلمات دیگر: