کلمه جو
صفحه اصلی

شکراباد

لغت نامه دهخدا

( شکرآباد ) شکرآباد. [ ش َ ک َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان حومه بخش زرند شهرستان ساوه. سکنه 199 تن. آب آن از قنات. محصول عمده غلات ، بنشن ، پنبه و انگور است. صنایع دستی زنان جوال بافی است. راه فرعی دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).

شکرآباد. [ ش ِ ک َ ]( اِخ ) دهی است از دهستان یوسف آباد بخش سلسله شهرستان خرم آباد. سکنه 150 تن. آب آن از رودخانه کهمان است. محصول عمده غلات و حبوب و لبنیات. ساکنان از طایفه یوسف وند هستند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

شکرآباد. [ ش ِ ک َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان کاغه بخش دورود شهرستان بروجرد. سکنه 150 تن. آب آن از رودخانه و قنات. محصول عمده غلات است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

شکرآباد. [ ش ِ ک َ ] ( اِخ )دهی است از دهستان میربیگ بخش دلفان شهرستان خرم آباد. سکنه 360 تن. آب از رودخانه کشفان. محصول عمده غلات و لبنیات و پشم. ساکنان از طایفه قلایی اند و عده ای چادرنشین هستند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

شکرآباد. [ ش ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان اسفندآباد بخش قروه شهرستان سنندج. سکنه 240 تن. صنایع دستی زنان قالیچه و جاجیم بافی است. این ده مشهوربه چراغ آباد است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

دانشنامه عمومی

شکرآباد.


کلمات دیگر: