کلمه جو
صفحه اصلی

سبیکه

عربی به فارسی

بار(در فلزات) , عيار , درجه , ماخذ , الياژ فلز مرکب , ترکيب فلز بافلز گرانبها , الودگي , شاءبه , عيار زدن , معتدل کردن , شمش , شمش زر يا سيم


فرهنگ اسم ها

اسم: سبیکه (دختر) (عربی) (تلفظ: sabike) (فارسی: سَبیکه) (انگلیسی: sabike)
معنی: قطعه طلا و نقره گداخته شده

فرهنگ فارسی

نقره گداخته، شمش، شوشه زروسیم، سبائک جمع
( اسم ) قطعه طلا یا نقره گداخته و در قالب ریخته شوشه زر و سیم جمع سبائک .
نام مادر محمد تقی سبیکه نوبیه است و بروایتی صفیه از جهنیه .

فرهنگ معین

(سَ کَ ) [ ع . سبیکة ] (اِ. ) قطعة طلا یا نقره ای که آن را گداخته و در قالب ریخته باشند.

لغت نامه دهخدا

سبیکه . [ ] (اِخ ) نام مادر محمد تقی سبیکه ٔ نوبیه است و به روایتی صفیه از جهنیه . (از تاریخ قم ص 200).


سبیکه. [ س َ ک َ / ک ِ ] ( از ع ، اِ ) پاره نقره و مانند آن گداخته. ج ، سبائک. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). زر و سیم گداخته. ( دهار ) ( مهذب الاسماء ). شوشه سیم. شمش نقره :
عناب و سیم اگر نَبُوَدْمان روا بود
عناب بر سبیکه سیمین او بس است.
ابوالمؤید بلخی.
پدید شد ز فلک مهر چون سبیکه زر
که هیچ تجربه نتواند آن عیار گرفت.
مسعودسعد.
از آن سبیکه زر کآفتاب گویندش
زند ستامی کان را ستارگان خوانند.
مسعودسعد.
و زر به شوشه ها و سبیکه ها میکردند. ( مجمل التواریخ ).
سبیکه فروریخت در نای تنگ
برآمدزر سرخ یاقوت رنگ.
نظامی.

سبیکه. [ ] ( اِخ ) نام مادر محمد تقی سبیکه نوبیه است و به روایتی صفیه از جهنیه. ( از تاریخ قم ص 200 ).

سبیکه . [ س َ ک َ / ک ِ ] (از ع ، اِ) پاره ٔ نقره و مانند آن گداخته . ج ، سبائک . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). زر و سیم گداخته . (دهار) (مهذب الاسماء). شوشه ٔ سیم . شمش نقره :
عناب و سیم اگر نَبُوَدْمان روا بود
عناب بر سبیکه ٔ سیمین او بس است .

ابوالمؤید بلخی .


پدید شد ز فلک مهر چون سبیکه ٔ زر
که هیچ تجربه نتواند آن عیار گرفت .

مسعودسعد.


از آن سبیکه ٔ زر کآفتاب گویندش
زند ستامی کان را ستارگان خوانند.

مسعودسعد.


و زر به شوشه ها و سبیکه ها میکردند. (مجمل التواریخ ).
سبیکه فروریخت در نای تنگ
برآمدزر سرخ یاقوت رنگ .

نظامی .



فرهنگ عمید

۱. تکۀ سیم یا زر که آن را گداخته و در قالب ریخته باشند، شمش، شوشۀ زر و سیم.
۲. قالب

دانشنامه عمومی

سبیکه نام همسر امام علی بن موسی الرضا (امام هشتم شیعیان) و مادر محمد تقی (امام نهم شیعیان) است. امام علی بن موسی الرضا او را «خیزران» نامید.
دهخدا، علی اکبر، لغتنامهٔ دهخدا.
از جمله نام های او سبیکه، سکن مریسیه، نوبیه، سکینه (احتمالاً صورت تصحیف شده سبیکه)، خیزران (نامی که امام علی بن موسی الرضا به او داد)، دُرّه (نامش به هنگام کنیزی و پیش از ازدواج)، ریحان و قبطی و مکنی به «ام الحسن» است.
سبیکه یک کنیز (غنیمت جنگی) بود که «دُرّه» نامیده می شد وامام علی بن موسی الرضا او را «خیزران» نامید. سبیکه مادر امام جواد در آفریقا زندگی می کرد و از روستایی در مصر به نام مِریسه بود. او از خاندان ماریه قبطیه مادر ابراهیم (پسر پیامبر اسلام) بود.
سبیکه یکی از زنان نمونه در اسلام بود. به گفته ی علی بن موسی الرضا او در فضایل اخلاقی بسیار شبیه مریم بوده است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی شیعه] سَبیکه، همسر امام رضا(ع) و مادر امام جواد (ع). بنا بر روایات، کنیزی از نسل ماریه قبطیه بود. او را به نام های، دُرّه، خَیزُران، رَیحانَه و سُکَینَه، هم خوانده اند. نام خیزران را امام رضا (ع) برایش انتخاب کرد. شیخ صدوق نام او را «خیزران» نقل کرده است. کنیه سبیکه، ام الحسن بوده است.
سبیکه را مرّیسی (روستایی در مصر) یا قبطی (سرزمین مصر) یا مرُسی (شهری در کشور مغرب) دانسته اند.
نقل شده است که وقتی سبیکه می خواست امام جواد (ع) را به دنیا بیاورد، امام رضا (ع) خواهرش، حکیمه، را نزد او و برای کمک به قابله فرستاد. در حدیثی، پیامبر خدا (ص) او را کنیزی پاک دهان دانسته که خداوند رحم او را برای به دنیا آوردن یک امام انتخاب کرده است. مسعودی هم در اثبات الوصیة او را ستوده است.

پیشنهاد کاربران

سبیکه
فرهنگ فارسی معین
( سَ کَ ) [ ع . سبیکة ] ( اِ. ) قطعة طلا یا نقره ای که آن را گداخته و در قالب ریخته باشند.

پاک


طلا

سبیکه : ( ( سبیکه ) ) طلاى ناب و نقره خالص را گویند که پس از گداخته شدن ، ناخالصی هاى آن جدا گردد و طلاى ناب و نقره خالص به صورت شمش در قالبها ریخته شود.

سبیکه ار جمله نامهای حضرت نرجس علیه السلام است.

سبیکه : قطعه طلا و نقره گداخته شده.


کلمات دیگر: