کلمه جو
صفحه اصلی

خروس

فارسی به انگلیسی

cock


chanticleer, cock, rooster, fowl, chicken

chanticleer, cock , fowl, rooster


مترادف و متضاد

rooster (اسم)
ستیزه جو، ستیز گر، ستیز جو، خروس، جوجه خروس، ادم ستیزه جو

chanticleer (اسم)
خروس، خروسک

cockerel (اسم)
خروس، خروسک، جوجه خروس

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - مرغ نر خانگی از راست. ماکیان که دارای نژاد های مختلف است . یا خروس بی محل ( بی هنگام ) کسی که کارها را بیموقع و بیجا انجام دهد .
خیز آب کوهه موج آب

فرهنگ معین

(خُ ) (اِ. ) مرغ نر خانگی از راستة ماکیان . ، ~ بی محل (عا. ) کنایه از: کسی که کارها را بی موقع و بی جا انجام دهد. ، ~ جنگی الف - خروسی که برای خروس بازی تربیت کنند. ب - آدم شرور و دعواطلب .

لغت نامه دهخدا

خروس . [ خ ُ ] (ع اِ) ج ِ خَرس و خِرس . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).


خروس . [ خ َ ] (ع ص ) زن دوشیزه در اول حمل . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). || زن نفساءکه ازبهر وی طعام خرسه سازند. || زن کم شیر. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).


خروس . [ خ ُ ] (اِ) خیزآب . (یادداشت بخط مؤلف ). کوهه .موج آب . || هیکلی است شبیه خروس که از کاغذ می سازند. (یادداشت بخط مؤلف ). || قسمی ظرف شراب . پیاله . (یادداشت بخط مؤلف ) :
می ز خروس ده منی همچو پر تذرو ده
هین که خروس صبح خوان بار دگر فشاند پر.

مجیر بیلقانی .


|| بَظَر. خُروسَک . خُروسه . گندمک . (زمخشری ). تلاق . چوچوله . (یادداشت بخط مؤلف ). || گلوله . || رقص و سرود یونانیان . || شهوت پرست . (از ناظم الاطباء).

خروس . [ خ ُ ] (اِ) دیک . نر از ماکیان و مرغ خانگی . (ناظم الاطباء). نرمرغ . مرغ نر. نرینه ٔ مرغ خانگی . خروچ . خروه . خرو. خره . گال . رنگین تاج . خروش . ابوحماد. برائلی . (یادداشت بخط مؤلف ). ابوالیقظان . ابوالنبهان . ابوسلیمان . ابوبرائل . ابوحسان . ابوحماد. ابوعقبة. ابوعلویه . ابومدلج . ابوالمنذر. ابوالندیم . (المرصع). صرصر. عوف . دیش . صارخ . طخی . (منتهی الارب ). در حاشیه ٔ برهان قاطع آمده است : پهلوی xros از ریشه ٔ اوستایی xraos بمعنی خروشیدن ، لغةً بمعنی خروشنده (بمناسبت بانگ وی ) = فارسی : خروه ، خروچ ، خروز، بلوچی kros، خوانساری kros، گیلکی xorus، فریزندی . xarus، یرنی harus. نطنزی xorus، سمنانی harisa،xorus، ترکی عثمانی عاریتی و دخیل خروز، اسلاوی صربستان oroz در لهجه های دیگر اسلاوی مانند روسی kuritza (ماکیان ) [ این نام از ایران بزبانهای اسلاو رسیده ]،نرینه ٔ ماکیان . رجوع به فرهنگ ایران باستان ج 1 ص 315به بعد و دائرةالمعارف اسلام (دیک ) شود :
تو نزد همه چو ماکیانی
اکنون تن خود خروس کردی .

عماره ٔ مروزی .


چو این کرده شد ماکیان و خروس
کجا برخروشد گه زخم کوس .

فردوسی .


آنجا نیز حصاری بود و بسیار طاووس و خروس بودی من ایشان را می گرفتمی . (تاریخ بیهقی ).
انگار خروس پیرزن را
بر پایه ٔ نردبان ببینم .

خاقانی .


گوئی که خروس از می مخمورسر است ایرا
چشمش چو لب کبکان خونبار نمود اینک .

خاقانی .


از خروسان خراسان چو منی نیست چه سود
که گه صبح خروشان شدنم نگذارند.

خاقانی .


امشب مگر بوقت نمی خواند این خروس
عشاق بس نکرده هنوز از کنار و بوس .
لب از لب چو چشم خروس ابلهی بود
برداشتن بگفته بیهوده ٔ خروس .

سعدی .


تو گفتی خروسان شاطر بجنگ
فتادند در هم بمنقار و چنگ .

سعدی (بوستان ).


گرچه شاطر بود خروس بجنگ
چه زند پیش باز روئین چنگ ؟

سعدی (گلستان ).


دک دک ؛ کلمه ای است که بدان خروس را زجر کنند. خلاسی ؛ خروس که یکی از ابوین وی هندی و دیگر فارسی باشد. (منتهی الارب ).
خروس از نظر جانورشناسی : خروسها پرندگانی از خاندان ماکیانند که هیکلی زورمند و یال و پرهایی بسیار زیبا دارند. اصل این پرنده از کشورهای گرمسیری است ولی امروز بصورت پرنده ٔ اصلی بتعداد زیاد در همه ٔ نقاط عالم یافت میشود.
خروس بانکیوا از هندوچین به احتمال زیاد اصل خروسهای اروپایی است . این خروس بعدها از هندوچین به کالدونی جدید و از آنجا به مالائی برده شد. در جنگلهای انبوه در هندوستان گله هایی از خروس بنام خروس قرمز و خروس جنگلی یافت میشود. در کوهستانهای سیلان خروسی بنام خروس استانلی و خروس لا فایت وجود دارند که از جنس خروسهای فوق اند. در کوههای هند نوعی خاص خروس با پرهای مخطط یافت می گردند که بنام خروس سونرا معروفند. خروس برنزی رنگ یا خروس تمینک ترکیبی است از خروس بانکیوا و خروس مالایائی که واجد رنگهای قرمز و سبز و زرد خاصی می باشد و از اعقاب خروسهای اهلی کشورهای اروپائی بحساب می آید.
- بانگ خروس ؛ صدای خروس :
آمد بانگ خروس مُؤْذِن ِ میخوارگان
صبح نخستین نمود روی بنظارگان .

منوچهری .


که بانگ خروس آمد از ماکیان .

سعدی .


- || کنایه از ساعات آخر شب و نزدیک صبح است ، چه دراین هنگام خروس برای آخر بار می خواند :
بشبگیر هنگام بانگ خروس
ز درگاه برخاست آوای کوس .

فردوسی .


شب تیره هنگام بانگ خروس
از آن دشت برخاست آوای کوس .

فردوسی .


سپیده دمان گاه بانگ خروس
ببستند بر کوهه ٔ پیل کوس .

فردوسی .


- جنگ خروس ؛ از قدیم الایام جنگ دو خروس یکی از وسائل سرگرمی بوده و گروه کثیری برای مبارزه حاضر میشده اند و در جنگ دو خروس همواره از نژاد خاص و خروسهای جوان استفاده میشود. پس از آنکه میدان جنگ آماده شد دو خروس بوسط میدان برده میشوند و آنها را آزاد می گذارند که بیکدیگر حمله کنند. دو خروس با قساوت و خشم هرچه تمامتر بهم می پرند و آنقدر با چنگال و منقار خود بهم زخم می زنند که تا جنگ با مرگ یکی و نعره ٔ گرفته ٔ دیگری که حاکی از فتح است خاتمه یابد. جنگ دو خروس همواره بصورت موضوع خاص در نقاشی نقاشان مورد توجه واقع شده است ، در موزه ٔ سلطنتی مادرید دو تابلو و در موزه ٔ برلین یک تابلو و در موزه ٔ بابلی ژن تابلوی چهارمی از این جنگ وجود دارد.
- چشم خروس ؛ کنایه از نهایت آراستگی و زیبائی :
یکی پهن کشتی بسان عروس
بیاراسته همچو چشم خروس .

فردوسی .


بشبگیر برخاست آوای کوس
هوا شد بکردار چشم خروس .

فردوسی .


بفرمود تا طوس بربست کوس
بیاراست لشکر چو چشم خروس .

فردوسی .


- || کنایه از سرخی و قرمزی :
می خورم سرختر از چشم خروس
در شب تیره تر از پرّ غراب .

ادیب صابر.


در قدح کن ز حلق بط خونی
همچو روی تذرو و چشم خروس .

ابن یمین .


لب از لبی چو چشم خروس ابلهی بود
برداشتن بگفته ٔ بیهوده ٔ خروس .

سعدی .


- خروس بی محل ؛ خروسی که در غیر ساعات و آنات معمول می خواند. کنایه از شخص وقت نشناس :
گر آفتاب درآید خروس بی محل است .

صادق ملا رجب .


- خروس جنگی ؛ کنایه از افرادیست که بجزئی ناملایم بستیزه برمی خیزند.
- || خروسهایی که برای جنگ با خروس دیگر تربیت میشوند.
- خروس سحری ؛ خروسی که بوقت سحر می خواند:
هنگام سپیده دم خروس سحری
دانی که چرا کند همی نوحه گری
یعنی که نمودند در آئینه ٔ صبح
کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری .

(منسوب به خیام ).


- خروش خروس ؛ فریاد و بانگ خروس :
چو از روز شد کوه چون سندروس
به ابر اندر آمد خروش خروس .

فردوسی .


یک خروش خروس صبح کرم
زین خراس خراب نشنیدم .

خاقانی .


- || کنایه از آخر شب و نزدیک صبح است :
بدانگه که خیزد خروش خروس
ز درگاه برخاست آوای کوس .

فردوسی .


چنین گفت موبد که یک روز طوس
بدانگه که خیزد خروش خروس .

فردوسی .


بدانگه که خیزد خروش خروس
ببستند بر کوهه ٔ پیل کوس .

فردوسی .


- شب بخروس گذاشتن ؛ بکاری که متعلق بدیگریست دخالت نکردن .
- میخ طویله پای خروس ؛ کنایه از قامتی است سخت کوتاه .
- دم خروس ؛ دمی که خروس دارد و پرهای آن بسیار زیباست .
- || کنایه از جرمی که علائمی از آن پیداست و از اینجاست اصطلاح معروف : «اگر قَسَمت را قبول کنم با دم خروس چه کنم ». می گویند مردی خروسی دزدید و چون می خواست براه خود رود صاحب خروس سر میرسد. دزد خروس را در زیر قبای خود پنهان کرد ولی دم آن بیرون ماند. پس از آن او در مقابل پرسش های صاحب خروس قسم می خورد که خروس او را او ندزدیده است . صاحب خروس که دم خروس خود را از زیر قبای او می دید این جمله را می گفت . و این جمله برای کسی بکار می رود که جرمی و گناهی مرتکب میشود و با وجود آنکه آثار جرم نزد او پیداست بازقسم می خورد و انکار می کند که او مرتکب جرم نشده است .
- صدای خروس ؛ بانگ خروس . از این ترکیب است اصطلاح «آنقدر پول دارد که صدای خروس نشنیده است » و این اصطلاح برای بیان پول بسیار سخت نهفته و پنهان بکار می رود.
- مثل خروس جنگی ؛ کنایه از افرادی ، مثل خروس ، آماده شده برای جنگ که بجزئی ناملایمی بمبارزه برمی خیزند.
- مثل کون خروس ؛ کنایه از ریزی و کوچکی حفره یا سوراخی .
- امثال :
پای خروست را ببند مرغ همسایه را حیز نخوان ، نظیر: جلوی دخترت را بگیر، پسر همسایه را بدنام مکن .
خروس آ تقی رفته بهیزم .
خروسی را که شغال صبح می برد بگذار سر شب بمیرد ، نظیر: دیگی که بهر من نجوشد بگذار سر سگ بجوشد.
مثل خروس است که در عزا و عروسی هر دو سر می برند ؛ کنایه از آدم بدبخت است . (از یادداشت به خط مؤلف ).

خروس. [ خ َ ] ( ع ص ) زن دوشیزه در اول حمل. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ). || زن نفساءکه ازبهر وی طعام خرسه سازند. || زن کم شیر. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ).

خروس. [ خ ُ ] ( ع اِ ) ج ِ خَرس و خِرس. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ).

خروس. [ خ ُ ] ( اِ ) دیک. نر از ماکیان و مرغ خانگی. ( ناظم الاطباء ). نرمرغ. مرغ نر. نرینه مرغ خانگی. خروچ. خروه. خرو. خره. گال. رنگین تاج. خروش. ابوحماد. برائلی. ( یادداشت بخط مؤلف ). ابوالیقظان. ابوالنبهان. ابوسلیمان. ابوبرائل. ابوحسان. ابوحماد. ابوعقبة. ابوعلویه. ابومدلج. ابوالمنذر. ابوالندیم. ( المرصع ). صرصر. عوف. دیش. صارخ. طخی. ( منتهی الارب ). در حاشیه برهان قاطع آمده است : پهلوی xros از ریشه اوستایی xraos بمعنی خروشیدن ، لغةً بمعنی خروشنده ( بمناسبت بانگ وی ) = فارسی : خروه ، خروچ ، خروز، بلوچی kros، خوانساری kros، گیلکی xorus، فریزندی. xarus، یرنی harus. نطنزی xorus، سمنانی harisa،xorus، ترکی عثمانی عاریتی و دخیل خروز، اسلاوی صربستان oroz در لهجه های دیگر اسلاوی مانند روسی kuritza ( ماکیان ) [ این نام از ایران بزبانهای اسلاو رسیده ]،نرینه ماکیان. رجوع به فرهنگ ایران باستان ج 1 ص 315به بعد و دائرةالمعارف اسلام ( دیک ) شود :
تو نزد همه چو ماکیانی
اکنون تن خود خروس کردی.
عماره مروزی.
چو این کرده شد ماکیان و خروس
کجا برخروشد گه زخم کوس.
فردوسی.
آنجا نیز حصاری بود و بسیار طاووس و خروس بودی من ایشان را می گرفتمی. ( تاریخ بیهقی ).
انگار خروس پیرزن را
بر پایه نردبان ببینم.
خاقانی.
گوئی که خروس از می مخمورسر است ایرا
چشمش چو لب کبکان خونبار نمود اینک.
خاقانی.
از خروسان خراسان چو منی نیست چه سود
که گه صبح خروشان شدنم نگذارند.
خاقانی.
امشب مگر بوقت نمی خواند این خروس
عشاق بس نکرده هنوز از کنار و بوس.
لب از لب چو چشم خروس ابلهی بود
برداشتن بگفته بیهوده خروس.
سعدی.
تو گفتی خروسان شاطر بجنگ
فتادند در هم بمنقار و چنگ.
سعدی ( بوستان ).
گرچه شاطر بود خروس بجنگ

فرهنگ عمید

جنس نر از مرغ خانگی.
* خروس کولی: (زیست شناسی ) پرنده ای وحشی شبیه خروس و بزرگ تر از کبوتر با پاهای دراز، بال های بزرگ، دم پهن، چشم های درشت، و کاکلی از پر که بیشتر در کنار آب ها و سبزه زارها به سر می برد.

جنس نر از مرغ خانگی.
⟨ خروس کولی: (زیست‌شناسی) پرنده‌ای وحشی شبیه خروس و بزرگ‌تر از کبوتر با پاهای دراز، بال‌های بزرگ، دم پهن، چشم‌های درشت، و کاکلی از پر که بیشتر در کنار آب‌ها و سبزه‌زارها به سر می‌برد.


دانشنامه عمومی

خروس حیوانی از شاخهٔ طنابداران، ردهٔ پزندگان و راستهٔ ماکیان سانان و جنس نر پرندهٔ مرغ می باشد. این پرنده از خود صدای قوقولی قوقو (به انگلیسی: cock-a-doodle-doo) درمی آورد. بهره هوشی این پرنده در مقایسه با گونهٔ ماده اش بیشتر است.یک خروس بالغ   خروس هندی   خروس ساسکسی   دو خروس در حال آمادگی برای جنگ
خروس معمولاً بیش از یک جفت (مرغ) برای خود انتخاب می کند ولی چون نمی تواند محافظت از تک تک لانه مرغ ها را انجام دهد، عموماً از منطقه ای که مرغ هایش در آنجا هستند مراقبت می کند و چنانچه خروس دیگری به محدوده او نزدیک شود به او حمله خواهد کرد. در طی روز خروس در جائی بلندتر از زمین (بین یکی دو متر) می نشیند و مراقبت از محدوده و مرغ هایش را در مقابل خطر حمله دیگر جانوران و خروسهای دیگر انجام می دهد، و چنانچه احساس خطری کند با درآوردن صداهایی از خود به مرغها اعلام خطر می کند. خروس دارای نژادهای متعدد و متفاوتی است که در هر نژاد خصوصیات منحصربه فردی مشاهده می شود. نژادهای مرغ و خروس از لحاظ تقسیم بندی به پنج گروه تقسیم می شوند: نژادهای آمریکایی، انگلیسی، آسیایی، مدیترانه ای و متفرقه. با توجه به این که نژادهای خروس به تنهایی ذکر نمی شوند، معمولاً نژادهای مرغ (ماکیان) به معنی نژاد مشترک مرغ و خروس مطرح می شود، هرچند که در برخی از نژادها شکل ظاهری خروس با شکل ظاهری مرغ از همان نژاد تفاوت آشکاری دارد، اما معمولاً در اغلب نژادهای ماکیان شباهت های زیادی بین مرغ و خروس در یک نژاد مخصوص دیده می شود.
صادق چوبک در داستانی به نام قفس می نویسد:"مرغ و خروس های خصی و لاری و رسمی و کله ماری و زیره ای و گل باقلایی و شیربرنجی و کاکلی و دم کل و پاکوتاه و جوجه های …"
یک خروس بالغ

نقل قول ها

خروس، نرینه ماکیان، خروس ها پرندگانی از خاندان ماکیانند که هیکلی زورمند و یال و پرهایی زیبا دارند. اصل این پرنده ازکشورهای گرمسیری است ولی امروز به صورت پرنده اهلی به تعداد زیاد در همهٔ نقاط عالم یافت می شود.
• «آنجا نیز حصاری بود و بسیار طاووس و خروس بودی من ایشان رامی گرفتمی.» -> ابوالفضل بیهقی
• «چنانکه از هیچ روزن دود برنمی خاست و از هیچ دیه کس بانگ خروه نمی شنید.» -> تاریخ یمینی
• «خروس بی محل»• «قسم حضرت عباس را قبول کنم یا دم خروس را؟»• «آنقدرپول دارد که صدای خروس نشنیده.»• «خروسی را که شغال صبح می برد بگذار سر شب ببرد.»• «پای خروست را ببند مرغ همسایه را هیز نخوان.»• «آمد بانگ خروس موذن می خوارگان// صبح نخستین نمود روی به نظارگان» -> منوچهری دامغانی
• «از خروسان خراسان چو منی نیست چه سود// که گه صبح خروشان شدنم نگذارند» -> خاقانی
• «امشب مگر به وقت نمی خواند این خروس// عشاق بس نکرده هنوز از کنار و بوس» -> سعدی
• «انگار خروس پیرزن را// بر پایه نردبان ببینم» -> خاقانی
• «بدانگه که خیزد خروش خروس// ز درگاه برخاست آوای کوس» -> فردوسی
• «بفرمود تا طوس بربست کوس// بیاراست لشکر چو چشم خروس» -> فردوسی
• «به شبگیر برخاست آوای کوس// هوا شد به کردار چشم خروس» -> فردوسی
• «به شبگیر هنگام بانگ خروس// ز درگاه برخاست آوای کوس» -> فردوسی
• «تو گفتی خروسان شاطر به جنگ// فتادند در هم به منقار و چنگ» -> سعدی
• «تو نزد همه چو ماکیانی// اکنون تن خود خروه کردی» -> عمادی مروزی
• «چنین گفت موبد که یک روز طوس// بدانگه که خیزد خروش خروس» -> فردوسی
• «چو از روز شد کوه چون سندروس// به ابر اندر آمد خروش خروس» -> فردوسی
• «چو این کرده شد ماکیان و خروس// کجا برخروشد گه زخم کوس» -> فردوسی
• «خروس عدل تو تا پر زده ست در عالم// به جای بیضه نهاده ست ماکیان گوهر» -> ظهیرالدین فاریابی
• «خروه غنوده فروکوفت بال// دهل زن بزد بر تبیره دوال» -> نظامی
• «در قدح کن ز حلق بط خونی// همچو روی تذرو و چشم خروس» -> ابن یمین
• «سپیده دمان گاه بانگ خروس// ببستند بر کوهه پیل کوس» -> فردوسی
• «شب تیره هنگام بانگ خروس// از آن دشت برخاست آوای کوس» -> فردوسی
• «گرچه شاطر بود خروس به جنگ// چه زند پیش باز روئین چنگ؟» -> سعدی
• «گویی که خروس از می مخمورسر است ایرا// چشمش چو لب کبکان خونبار نمود اینک» -> خاقانی
• «لب از لب چو چشم خروس ابلهی بود// برداشتن به گفته بیهوده خروس» -> سعدی
• «می خورم سرخ تر از چشم خروس// در شب تیره تر از پر غراب» -> ادیب صابر
• «هنگام سپیده دم خروس سحری// دانی که چرا کند همی نوحه گری// یعنی که نمودند در آئینه صبح// کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری» -> خیام
• «یک خروش خروس صبح کرم// زین خراس خراب نشنیدم» -> خاقانی
• «یکی پهن کشتی بسان عروس// بیاراسته همچو چشم خروس» -> فردوسی

خروس (فیلم ۱۳۵۲). خروس فیلم ایرانی به کارگردانی و نویسندگی شاپور قریب ساختهٔ سال ۱۳۵۲ است که در شهر شوشتر فیلم برداری شده است. در این فیلم توجه به میراث فرهنگی و آثار باستانی و پیشینه تاریخی شوشتر، توسط کارگردان این فیلم مورد توجه ویژه قرار گرفته است.

خروس (مجموعه تلویزیونی). خروس مجموعه تلویزیونی ایرانی از مجموعه های طنز-اجتماعی است. این مجموعه به کارگردانی سعید آقاخانی تولید و از شبکهٔ دوم سیمای جمهوری اسلامی ایران، ویژه ماه رمضان ۱۳۹۲ پخش می شد. تهیه کننده این سریال علیرضا ابراهیمی دلیجانی، و نویسنده هم مصطفی کیایی می باشد.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] خروس ، جنس نر از مرغان خانگی است.
عنوان یاد شده به مناسبت در باب صلات و سبق و رمایه به کار رفته است.

بانگ خروس علامت دخول وقت
در موارد عدم امکان تحصیل علم به دخول وقت، به جهت ابری بودن هوا و مانند آن، بنابر قول مشهور، به امارات و نشانه هایی که موجب ظن به دخول وقت می شود، از قبیل بانگ برآوردن خروس، می توان اعتماد کرد.
در برخی روایات آمده است: هرگاه خروسها بانگ برآورند و با هم بخوانند، زمان زوال خورشید و دخول وقت نماز خواهد بود. روایتی دیگر، سه بار خواندن پیاپی را نشان زوال و دخول وقت نماز دانسته است.
برخی، اعتماد به بانگ خروس را تنها در فرض حصول علم عادی از آن به دخول وقت، جایز دانسته اند. در مقابل، برخی اعتماد به اماره یاد شده را حتی در فرض عدم حصول ظن نیز جایز دانسته اند، مگر آنکه علم بر خلاف آن وجود داشته باشد.

← اذکار مستحب هنگام شنیدن بانگ خروس
مسابقه دادن با خروس، با گرو گذاری حرام و بدون آن به قول برخی جایز است

استحباب نگهداری خروس
...

گویش اصفهانی

تکیه ای: xerus
طاری: xürüs
طامه ای: xerus
طرقی: xörös
کشه ای: xörüs
نطنزی: xurus


گویش بختیاری

خروس.


جدول کلمات

دیک

پیشنهاد کاربران

ابوالمنذر ؛ خروس. ( ناظم الاطباء ) . کنیه خروس زیرا او خفته را بیدار و آگاه کند. ( از اقرب الموارد ) .

هو
یکی از نماد های فراماسونری.

خروس:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " خروس" می نویسد : ( ( خروس در پهلوی خروسxrōs بوده است. ریختی از آن خروش ، در خروشیدن کاربرد یافته است در پهلوی خروستن xrōstan. ریخت نوتر آن با دیگر گونی س به ه در پارسی خروه است که اندک در متن های ادبی به کار رفته است ستاک اوستایی خْروس که به معنی فریاد برآوردن است با کروشْ در سانسکریت سنجیده شده است. چشم خروس در پندار شناسی شاهنامه و در ادبیات فارسی نمود و نشانه ی زیبایی است. ) )
( ( یکی پهنْ کشتی بسان عروس؛
بیاراسته ، همچو چشم خروس ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 208 )
خروس با واژه های Rooster انگلیسی ( خروشنده ، فریاد زننده ) سنجیدنی است. ( نگارنده )


خروس از ترکیب دو واژه ( خو ؛ روز ) درست شده که ( خو ) یعنی خواب و رویهم به معنی ان است که اعلام میکند ( خواب در شب ) تمام شده
روز آغاز ؛ وبعد ازین دیگر ( خوابیدن در روز ) است

مرد ترین موجود دنیا
اگر کسی میخواد یه مرد واقعی باشه باید خصوصیات خروس رو در خودش پرورش بده خروس بخاطر خصلت هایی که داره موجود مقدس و خوش شگونی تلقی میشه
خصلت های خروس ( مرد ) واقعی: همیشه از ناموسش محافظت میکنه حاضره هر خطری رو به جان بخره و با
مو جوداتی درگیر بشه که از نظر جسمانی قویتر از خودشن تا ناموسش امنیت داشته باشه_هیچوقت غذا نمیخوره مگر اینکه مطمئن باشه مرغش سیره


کلمات دیگر: