کلمه جو
صفحه اصلی

دالان


مترادف دالان : تونل، دهلیز، راهرو، گذرگاه، نقب

فارسی به انگلیسی

long passage - way or entrance - hall, L. vestibule


hallway, passageway, walkway, entrance, entryway, hall, vestibule, long passage - way or entrance - hall, l. vestibule

entrance, entryway, hall, hallway, passageway, vestibule, walkway


فارسی به عربی

سقیفة , قاعة , لوبی , ممر

مترادف و متضاد

corridor (اسم)
راهرو، دالان، دهلیز، راه سرپوشیده

hall (اسم)
راهرو، تالار، دالان، سالن، اتاق بزرگ، سال

lobby (اسم)
راهرو، سرسرا، دالان، سالن انتظار، سالن هتل و مهمانخانه

porch (اسم)
ایوان، دالان، سرپوشیده، رواق، هشتی

فرهنگ فارسی

راهروپوشیده، کاروانسراکه بالای خانه بسازند
۱ - راهرو سر پوشیده . ۲ - کوچه سر پوشیده . ۳ - دهلیز خانه .
شغال

گستره‌ای بین دو پایانه که در آن مسائل حمل‌ونقل، مشخصه‌های هندسی، مسائل زیست‌محیطی و سایر مشخصات در نظر گرفته شده باشد


فرهنگ معین

(اِ. )۱ - راهرو سرپوشیده .۲ - کوچة سر - پوشیده .

لغت نامه دهخدا

دالان . (اِ) دهلیز. دالیز. دالیج . دلیج . بالان . بالانه . محلی میانه ٔ خانه و در کوچه . دالانه . (شرفنامه ). دهلیز که مابین دو در باشد. (شعوری ). کریدور. محلی مسقف میان در خانه و خانه :
چو خوان اندرآمد بدالان شاه
درون رفت زروان حاجب براه .

فردوسی (از شرفنامه ).


یکی راسد یأجوج است بنیان
یکی را روضه ٔ خلدست دالان .

عنصری (از شعوری ).


صفةالدار؛ پیش دالان . (منتهی الارب ). سقیفه ؛ دالان بیرونی . (دهار). سهوة؛ پیش دالان . مشربة؛ پیش دالان . (منتهی الارب ).
- امثال :
هر جا در شد ما دالانیم ، هر جا خر شد ما پالانیم .
خوشگلها در دالان بدگلها گریه می کنند .
توی دالان می خوابم صاحبخانه نگذار برم .
زیر پالان می خوابم صاحبخانه نگذار برم .
|| بازار تنگ که دو سوی آن دکان است : دالان گبرها. دالان فرش فروشها. || کوچه ٔ سرپوشیده . (برهان ).سعبات . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی مؤلف ). ساباط. || تونل .

دالان . (اِخ ) (کوه ...) میان بلوک فراشبند و نواحی بلوک دشتی است بفارس . (فارسنامه ٔ ناصری ص 337).


دالان . (اِخ ) ابن سابقةبن شامخ الحاشدی . جدی جاهلی و از بنی حمدان از قحطان است . (الاعلام زرکلی ج 1).


دالان . (اِخ ) دهی است از دهستان قراتوره بخش دیواندره شهرستان سنندج . واقع در 18هزارگزی خاور دیواندره . کنار رودخانه ٔ قزل اوزن . کوهستانی است وسردسیر و دارای 100 تن سکنه . آب آن از رودخانه است و چشمه . محصول آنجا غلات و حبوبات و لبنیات و توتون وعسل است و شغل مردم آن زراعت و گله داری میباشد و راه آنجا مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


دالان . (اِخ ) دهی است از قرای بلوک کورستان در ولایت لارستان فارس . در یازده فرسخی قلعه ٔ فاریاب و چهارفرسخی مغربی کشّی واقعست . (فارسنامه ٔ ناصری ص 290 و فهرست بلوکات آن ).


دالان. ( اِ ) دهلیز. دالیز. دالیج. دلیج. بالان. بالانه. محلی میانه خانه و در کوچه. دالانه. ( شرفنامه ). دهلیز که مابین دو در باشد. ( شعوری ). کریدور. محلی مسقف میان در خانه و خانه :
چو خوان اندرآمد بدالان شاه
درون رفت زروان حاجب براه.
فردوسی ( از شرفنامه ).
یکی راسد یأجوج است بنیان
یکی را روضه خلدست دالان.
عنصری ( از شعوری ).
صفةالدار؛ پیش دالان. ( منتهی الارب ). سقیفه ؛ دالان بیرونی. ( دهار ). سهوة؛ پیش دالان. مشربة؛ پیش دالان. ( منتهی الارب ).
- امثال :
هر جا در شد ما دالانیم ، هر جا خر شد ما پالانیم .
خوشگلها در دالان بدگلها گریه می کنند.
توی دالان می خوابم صاحبخانه نگذار برم .
زیر پالان می خوابم صاحبخانه نگذار برم.
|| بازار تنگ که دو سوی آن دکان است : دالان گبرها. دالان فرش فروشها. || کوچه سرپوشیده. ( برهان ).سعبات. ( لغت محلی شوشتر، نسخه خطی مؤلف ). ساباط. || تونل.

دالان. ( اِخ ) ابن سابقةبن شامخ الحاشدی. جدی جاهلی و از بنی حمدان از قحطان است. ( الاعلام زرکلی ج 1 ).

دالان. ( اِخ ) دهی است از دهستان قراتوره بخش دیواندره شهرستان سنندج. واقع در 18هزارگزی خاور دیواندره. کنار رودخانه قزل اوزن. کوهستانی است وسردسیر و دارای 100 تن سکنه. آب آن از رودخانه است و چشمه. محصول آنجا غلات و حبوبات و لبنیات و توتون وعسل است و شغل مردم آن زراعت و گله داری میباشد و راه آنجا مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

دالان. ( اِخ ) دهی است از دهستان سرله بخش جانکی گرمسیر شهرستان اهواز. واقع در 39هزارگزی خاور راه اتومبیل رو هفتگل بگنبد لران. کوهستانی است و معتدل و مالاریائی و دارای 400 تن سکنه. آب آن از رودخانه پرتو و محصول آنجا غلات و برنج و شغل مردم آن زراعت و راه آنجامالرو است و ساکنین از طایفه چهارلنگ هستند. پاسگاه ژاندارمری دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

دالان. ( اِخ ) دهی است از قرای بلوک کورستان در ولایت لارستان فارس. در یازده فرسخی قلعه فاریاب و چهارفرسخی مغربی کشّی واقعست. ( فارسنامه ناصری ص 290 و فهرست بلوکات آن ).

دالان. ( اِخ ) ( کوه... ) میان بلوک فراشبند و نواحی بلوک دشتی است بفارس. ( فارسنامه ناصری ص 337 ).

دألان. [ دَءْ ] ( ع مص ) فریفتن کسی را. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ). دَأل. ( منتهی الارب ).

دالان . (اِخ ) دهی است از دهستان سرله بخش جانکی گرمسیر شهرستان اهواز. واقع در 39هزارگزی خاور راه اتومبیل رو هفتگل بگنبد لران . کوهستانی است و معتدل و مالاریائی و دارای 400 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ پرتو و محصول آنجا غلات و برنج و شغل مردم آن زراعت و راه آنجامالرو است و ساکنین از طایفه ٔ چهارلنگ هستند. پاسگاه ژاندارمری دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).


فرهنگ عمید

کوچۀ باریک یا راهرو منزل یا کاروان سرا که بالای آن خانه ساخته باشند، راهرو سرپوشیده، دهلیز.

دانشنامه عمومی

دالان ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
دالان (باغ ملک)
دالان (دیواندره)

دانشنامه آزاد فارسی

راهرو، دهلیز. نیز بخشی از مجموعۀ بازار ایرانی، به صورت بازارچه ای با آغاز و پایان مشخص، که از راستۀ بازار منشعب می شود و محیطی آرام تر از راستۀ بازار دارد.

فرهنگستان زبان و ادب

{corridor} [حمل ونقل درون شهری-جاده ای] گستره ای بین دو پایانه که در آن مسائل حمل ونقل، مشخصه های هندسی، مسائل زیست محیطی و سایر مشخصات در نظر گرفته شده باشد

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] دالان‏ همان دهلیز است. عنوان یاد شده به مناسبت در باب صلح و یمین آمده است.
دالان راهروی باریکی میان در ورودی و ساختمان می باشد.
احکام دالان
اگر مالک طبقه بالا و پایین ساختمان‏ در مالکیت دالان، بایکدیگر اختلاف کنند و هیچ کدام برای اثبات ادعای خود بیّنه‏ای نداشته باشد، با وجود راه پله طبقه بالا از دالان، حکم به مالکیت مشترک هر دو می‏شود؛ اما اگر راه پله از بیرون ساختمان باشد، حکم به مالکیّت دالان برای مالک طبقه پایین می‏گردد.
کسی که قسم خورده به خانه‏ای وارد نشود، اگر لفظ «دار» را به کار برده، دالان هم جزو آن محسوب می‏شود و اگر لفظ «بیت» را به کار برده، دالان جزو آن نخواهد بود. در نتیجه در صورت دوم با دخول در دالان قسم شکسته نمی‏شود.


گویش اصفهانی

تکیه ای: dâlun
طاری: dâlun
طامه ای: dâlun
طرقی: doliǰ
کشه ای: dâlun
نطنزی: dâlun


پیشنهاد کاربران

راهرو بلند طاق مانند

ساباط

سلام دررووستا زمینی دارم که کوچه بن بست از کنار ان میگزرد درقسمت انتهایی حدود 10مترعرض ساخته شده بوده حدود چهل متر درمقابل زمینم یعنی سمت دیگر کوچه بت بست مالک هستم که دالانی وجود داشته زیر ان خانه درب از بن بست داشته وبالای ان چهل مترو روی کوچه بن ست ساختمان بوده که در انتهای دالان دومنزل مسکونی وجود ارد حالا ایا من میتوانم ازفضای هوایی مانند قبل به ملکم دسترسی داسته باشم

دالان ( اصطلاحات معماری اسلامی ) : راهرو ساده ای که معمولا فضای خشتی و صحن گنبدخانه را به هم متصل می کند

تونل، دهلیز، راهرو، گذرگاه، نقب

راهرو . .

کریدور

شبت


کلمات دیگر: