مترادف دالان : تونل، دهلیز، راهرو، گذرگاه، نقب
دالان
مترادف دالان : تونل، دهلیز، راهرو، گذرگاه، نقب
فارسی به انگلیسی
long passage - way or entrance - hall, L. vestibule
entrance, entryway, hall, hallway, passageway, vestibule, walkway
فارسی به عربی
مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی
۱ - راهرو سر پوشیده . ۲ - کوچه سر پوشیده . ۳ - دهلیز خانه .
شغال
گسترهای بین دو پایانه که در آن مسائل حملونقل، مشخصههای هندسی، مسائل زیستمحیطی و سایر مشخصات در نظر گرفته شده باشد
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
چو خوان اندرآمد بدالان شاه
درون رفت زروان حاجب براه .
فردوسی (از شرفنامه ).
یکی راسد یأجوج است بنیان
یکی را روضه ٔ خلدست دالان .
عنصری (از شعوری ).
صفةالدار؛ پیش دالان . (منتهی الارب ). سقیفه ؛ دالان بیرونی . (دهار). سهوة؛ پیش دالان . مشربة؛ پیش دالان . (منتهی الارب ).
- امثال :
هر جا در شد ما دالانیم ، هر جا خر شد ما پالانیم .
خوشگلها در دالان بدگلها گریه می کنند .
توی دالان می خوابم صاحبخانه نگذار برم .
زیر پالان می خوابم صاحبخانه نگذار برم .
|| بازار تنگ که دو سوی آن دکان است : دالان گبرها. دالان فرش فروشها. || کوچه ٔ سرپوشیده . (برهان ).سعبات . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی مؤلف ). ساباط. || تونل .
دالان . (اِخ ) (کوه ...) میان بلوک فراشبند و نواحی بلوک دشتی است بفارس . (فارسنامه ٔ ناصری ص 337).
دالان . (اِخ ) ابن سابقةبن شامخ الحاشدی . جدی جاهلی و از بنی حمدان از قحطان است . (الاعلام زرکلی ج 1).
دالان . (اِخ ) دهی است از دهستان قراتوره بخش دیواندره شهرستان سنندج . واقع در 18هزارگزی خاور دیواندره . کنار رودخانه ٔ قزل اوزن . کوهستانی است وسردسیر و دارای 100 تن سکنه . آب آن از رودخانه است و چشمه . محصول آنجا غلات و حبوبات و لبنیات و توتون وعسل است و شغل مردم آن زراعت و گله داری میباشد و راه آنجا مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
دالان . (اِخ ) دهی است از قرای بلوک کورستان در ولایت لارستان فارس . در یازده فرسخی قلعه ٔ فاریاب و چهارفرسخی مغربی کشّی واقعست . (فارسنامه ٔ ناصری ص 290 و فهرست بلوکات آن ).
چو خوان اندرآمد بدالان شاه
درون رفت زروان حاجب براه.
یکی را روضه خلدست دالان.
- امثال :
هر جا در شد ما دالانیم ، هر جا خر شد ما پالانیم .
خوشگلها در دالان بدگلها گریه می کنند.
توی دالان می خوابم صاحبخانه نگذار برم .
زیر پالان می خوابم صاحبخانه نگذار برم.
|| بازار تنگ که دو سوی آن دکان است : دالان گبرها. دالان فرش فروشها. || کوچه سرپوشیده. ( برهان ).سعبات. ( لغت محلی شوشتر، نسخه خطی مؤلف ). ساباط. || تونل.
دالان. ( اِخ ) ابن سابقةبن شامخ الحاشدی. جدی جاهلی و از بنی حمدان از قحطان است. ( الاعلام زرکلی ج 1 ).
دالان. ( اِخ ) دهی است از دهستان قراتوره بخش دیواندره شهرستان سنندج. واقع در 18هزارگزی خاور دیواندره. کنار رودخانه قزل اوزن. کوهستانی است وسردسیر و دارای 100 تن سکنه. آب آن از رودخانه است و چشمه. محصول آنجا غلات و حبوبات و لبنیات و توتون وعسل است و شغل مردم آن زراعت و گله داری میباشد و راه آنجا مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).
دالان. ( اِخ ) دهی است از دهستان سرله بخش جانکی گرمسیر شهرستان اهواز. واقع در 39هزارگزی خاور راه اتومبیل رو هفتگل بگنبد لران. کوهستانی است و معتدل و مالاریائی و دارای 400 تن سکنه. آب آن از رودخانه پرتو و محصول آنجا غلات و برنج و شغل مردم آن زراعت و راه آنجامالرو است و ساکنین از طایفه چهارلنگ هستند. پاسگاه ژاندارمری دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).
دالان. ( اِخ ) دهی است از قرای بلوک کورستان در ولایت لارستان فارس. در یازده فرسخی قلعه فاریاب و چهارفرسخی مغربی کشّی واقعست. ( فارسنامه ناصری ص 290 و فهرست بلوکات آن ).
دالان. ( اِخ ) ( کوه... ) میان بلوک فراشبند و نواحی بلوک دشتی است بفارس. ( فارسنامه ناصری ص 337 ).
دألان. [ دَءْ ] ( ع مص ) فریفتن کسی را. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ). دَأل. ( منتهی الارب ).
دالان . (اِخ ) دهی است از دهستان سرله بخش جانکی گرمسیر شهرستان اهواز. واقع در 39هزارگزی خاور راه اتومبیل رو هفتگل بگنبد لران . کوهستانی است و معتدل و مالاریائی و دارای 400 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ پرتو و محصول آنجا غلات و برنج و شغل مردم آن زراعت و راه آنجامالرو است و ساکنین از طایفه ٔ چهارلنگ هستند. پاسگاه ژاندارمری دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
فرهنگ عمید
دانشنامه عمومی
دالان (باغ ملک)
دالان (دیواندره)
از نخستین کاربردهای چشمگیر دالان در معماری ایرانی می توان به دژ حسنلو اشاره کرد. همچنین در چهارطاق آتشکوه، آتشکده آذرگشنسب و تخت جمشید می توان کاربرد دالان ها را دید. می توان گفت در معماری ایرانی پیش از آنکه حیاط ها نقش اصلی خود را به عنوان سازمان دهندهٔ فضاها پیدا کنند، در معماری پیش از اسلام تا اوایل دوره اشکانی دالان تنها عنصر مهم تلفیق فضاها است.
دانشنامه آزاد فارسی
فرهنگستان زبان و ادب
دانشنامه اسلامی
دالان راهروی باریکی میان در ورودی و ساختمان می باشد.
احکام دالان
اگر مالک طبقه بالا و پایین ساختمان در مالکیت دالان، بایکدیگر اختلاف کنند و هیچ کدام برای اثبات ادعای خود بیّنهای نداشته باشد، با وجود راه پله طبقه بالا از دالان، حکم به مالکیت مشترک هر دو میشود؛ اما اگر راه پله از بیرون ساختمان باشد، حکم به مالکیّت دالان برای مالک طبقه پایین میگردد.
کسی که قسم خورده به خانهای وارد نشود، اگر لفظ «دار» را به کار برده، دالان هم جزو آن محسوب میشود و اگر لفظ «بیت» را به کار برده، دالان جزو آن نخواهد بود. در نتیجه در صورت دوم با دخول در دالان قسم شکسته نمیشود.
گویش اصفهانی
تکیه ای: dâlun
طاری: dâlun
طامه ای: dâlun
طرقی: doliǰ
کشه ای: dâlun
نطنزی: dâlun