کلمه جو
صفحه اصلی

سید احمد فردید

دانشنامه عمومی

سید احمد فَردید با نام اولیه سید احمد مهینی یزدی(۱۲۸۹ در یزد – ۲۵ مرداد ۱۳۷۳ در تهران) متفکر معاصر ایرانی بود.مارتین هایدگر، ابن عربی
سید احمد با نام اولیه «سید احمد مهینی یزدی» در یزد زاده شد. او نام خود را در سال ۱۳۱۸ به «فردید» تغییر داد.درباره تاریخ تولد او اختلاف است. بر اساس مدرک تحصیلی دوره اول متوسطه، سال ۱۲۸۳، بر اساس فهرست نویسی کتاب دیدار فرهی و فتوحات آخرالزمان، سال ۱۲۹۱ و بر اساس مستندات انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، سال ۱۲۹۱ گزارش شده است.
او دروس مقدماتی و زبان فرانسه را در یزد خواند. در ۱۳۰۵ به تهران رفت و در مدرسه سلطانی و دارالفنون به تحصیل ادامه داد. مدتی درس طلبگی خواند و با فلسفه اسلامی آشنا شد. اندکی بعد در دانشسرا در رشته ادبی مدرک لیسانس دریافت نمود و ضمن اشتغال به تدریس، زبان های پهلوی و آلمانی را نیز آموخت.
او بعد از جنگ دوم جهانی به فرانسه و آلمان رفت تا به تحصیل فلسفهٔ معاصر اروپایی به ویژه اگزیستانسیالیسم و فلسفهٔ مارتین هایدگر فیلسوف آلمانی بپردازد؛ ولی پس از سال ها اقامت در اروپا موفق به اخذ هیچ درجه تحصیلی نشد.

نقل قول ها

احمد فَردید (زادهٔ ۱۲۸۹ در یزد - درگذشتهٔ ۲۵ مرداد ۱۳۷۳ در تهران) متفکر معاصر ایرانی بود.
• «من عقیده دارم هنوز کلامی که هیدگر در سی سال پیش عنوان کرد کماکان مسئله روز است. او گفت «تاریخ مغرب، تاریخ مغرب حقیقت است». هنگامی که این سخن را از زبان هیدگر خواندم از نظر متدولوژی، روزی از نو در زندگی فلسفی خود مشاهده کردم – آری من به «غرب زدگی» رسیده بودم و تمام توجه من به این مسئله معطوف شد – اکنون باید این غربزدگی و تاریخ مغرب حقیقت با توجه به خیر و صلاح ملک و ملت روشن گردد.»، ۱۳۵۵ -> «گزیده ای از سخنان احمد فردید»
• «سراسر مارکسیسم متافیزیک زده است. مارکسیسم آخرین مرحله متافیزیک و اصرار در متافیزیک است. کما اینکه «جامعه مصرف» نیز محصولی از متافیزیک است.»، ۱۳۵۵ -> «گزیده ای از سخنان احمد فردید»
• «در زمینه طرح مسئله «آزادی»، من آن را به صورت واژگون شده اش بررسی می کنم. من اعتقاد دارم «آزادی بشر معاصر» یک آزادی انسانی نیست بلکه «فرار از حق و حقیقت و فرار از ذات اصیل انسان» است: وصال حق زخلقیت جدائی است / ز خود بیگانه گشتن آشنائی است.»، ۱۳۵۵ -> «گزیده ای از سخنان احمد فردید»
• «امروز «سعادت» دیگر به صورت حقیقی برای بشر باقی نمانده است. بشر امروز در «چاله هرز» خودبینی و خودپرستی و شهوات نفس گم شده است و این از مختصات «جامعه فراوانی» و «جامعه مصرف» است.»، ۱۳۵۵ -> «گزیده ای از سخنان احمد فردید»
• «بشر از حوزه تفکر خود بیرون افتاده است – مثل یک ماهی که از دریا بیرون افتاده باشد – «من» ارجح تر از هر چیز است و ثمره «من»، «فرعونیت» است که ما آن را بنام «امپریالیزم» می شناسیم. امپریالیزم فردی را باید از بین برد تا امپریالیزم جمعی از بین برود.»، ۱۳۵۵ -> «گزیده ای از سخنان احمد فردید»
• «متافیزیک با فلسفه یکی است. خوشا بحال اقوامی که در جامعه آنان روشنفکر فلسفه زده معهود وجود ندارد و همه بدور از هو و جنجال، مبانی فلسفه های غربزده را بررسی می کنند.»، ۱۳۵۵ -> «گزیده ای از سخنان احمد فردید»
• «بشر در زمان «فانی» بسر می برد، سعادت انسان در این دنیاست و در همین جاست که بشر می تواند از زمان «فانی» استفاده کند و سعادتمند شود.»، ۱۳۵۵ -> «گزیده ای از سخنان احمد فردید»
• «می دانید زمان «باقی» چه موقعی است؟ زمانی که بشر شعر می گوید – اگر شاعر نتواند از «زمان فانی» به «زمان باقی» طی طریق کند، دیگر شاعر نیست – او شاعری است که بجای اینکه «تقوی» الهام بخش او باشد «فجور» الهام بخش اوست.»، ۱۳۵۵ -> «گزیده ای از سخنان احمد فردید»
• «پیشینیان ما تصور می کردند که باید انسان از این «عالم» فرار کند و به فرشته تشبه پیدا نماید. در حالیکه فقط انسان است که «عالم» دارد و نه فرشته و نه حیوان… این عالمی که ما داریم اصالت ندارد و دنیای دیگری هم هست که من آن را «زمان باقی» نام گذاری کرده ام. اگر شما به به زمان فانی اصالت دهید نقض غرض کرده اید و این نقض غرض موجد بدبختی انسان است، برای اینکه انسان را از «خود» به «غیر خود» فرار می دهد.»، ۱۳۵۵ -> «گزیده ای از سخنان احمد فردید»
• «بشر غرب در «بیگاری تاریخ» است. آری بشر غرب دچار نوعی «بیگاری ایدئولوژیکی» شده است. گوئی ساعتی است که برای ثانیه جنگ سوم جهانی پاندولهایش را به حرکت واداشته اند.»، ۱۳۵۵ -> «گزیده ای از سخنان احمد فردید»
• «یکی از شروط رهائی از «بن بست بشری» حرکت بسوی محبت است.»، ۱۳۵۵ -> «گزیده ای از سخنان احمد فردید»
• «علوم انسانی دیگر نمی تواند در مقابل نابسامانیهائی که ایدئولوژی ها به بار آورده اند، التیام بخش جراحتی باشد.»، ۱۳۵۵ -> «گزیده ای از سخنان احمد فردید»
• «فلسفه به این معنا که امروز جوانان ما آن را بررسی می کنند نیست. به اعتقاد من فلسفه ملازم «خودآگاهی» است و برای درک آن باید از متافیزیک گذشت.»، ۱۳۵۵ -> «گزیده ای از سخنان احمد فردید»


کلمات دیگر: