کلمه جو
صفحه اصلی

سووشون

دانشنامه عمومی

آبراهامیان، یرواند (۱۳۸۴). ایران بین دو انقلاب. ترجمه احمد گلمحمدی و محمدابراهیم فتاحی. تهران: نشر نی. شابک ۹۶۴-۳۱۲-۳۶۳-۴.
ابراهیمی، نادر (۱۳۹۶). براعت استهلال، یا خوش آغازی بر ادبیات داستانی. تهران: نشر روزبهان. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۱۷۴-۰۷۰-۱.
اسپراک من، پال (بهار ۱۳۷۰). «نقد و بررسی کتاب». ایران شناسی. پایگاه مجلات تخصصی نور (۹): ۱۹۴ تا ۱۹۸. بایگانی شده از اصلی در ۲۰ ژانویه ۲۰۱۹. دریافت شده در ۱۳ آذر ۱۳۹۶.
پاینده، حسین (بهار و تابستان ۱۳۸۱). «سیمین دانشور:شهرزادی مدرن». زبان و ادب پارسی. پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی (۱۵): ۵۷ تا ۸۲. بایگانی شده از اصلی در ۱۲ فوریه ۲۰۱۹. دریافت شده در ۲۲ بهمن ۱۳۹۷.
تلطف، کامران (۱۳۹۴). سیاست نوشتار، پژوهشی در شعر و داستان معاصر. مهرک کمالی (مترجم). نامک. شابک ۹۷۸۶۰۰۶۷۲۱۲۱۷. بایگانی شده از اصلی در ۲۸ ژانویه ۲۰۱۹.
تلطف، کامران (تابستان ۱۳۹۱). «داستان های سیمین دانشور‫: تمثیل هایی از تعهد، تقابل، و تعامل». ایران نامگ (۲ و ۳). بایگانی شده از اصلی در ۱۲ فوریه ۲۰۱۹. دریافت شده در ۲۲ بهمن ۱۳۹۷.
جمالی، لیلی؛ جوانمرد، راضیه (پاییز ۱۳۸۸). «مقایسهٔ نمودهای جنگ در رمان سووشون سیمین دانشور و رمان اسیر خشکیها اثر دوریس لسینگ در پرتو نقد زنانهٔ شوالتر». ادبیات تطبیقی. پایگاه اطلاعات علمی جهاد دانشگاهی (۱۱). بایگانی شده از اصلی در ۲۷ مارس ۲۰۱۹. دریافت شده در ۱۶ آبان ۱۳۹۶.
دری، نجمه؛ خیراندیش، سید مهدی (بهار و تابستان ۱۳۹۳). «مقایسه بازتاب فرهنگ عامه در آثار سیمین دانشور و احمد محمود» (PDF). دوفصلنامه فرهنگ و ادبیات عامه (۳). بایگانی شده از اصلی (PDF) در ۲۵ ژوئیه ۲۰۱۸. دریافت شده در ۳ مرداد ۱۳۹۷.
دستغیب، عبدالعلی (اسفند ۱۳۷۲). «سیمین دانشور و رمان سووشون». ادبیات داستانی. پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی (۱۷). بایگانی شده از اصلی در ۲۸ ژانویه ۲۰۱۹. دریافت شده در ۸ بهمن ۱۳۹۷.
دهباشی، علی (۱۳۸۳). بر ساحل جزیره سرگردانی (جشن نامه دکتر سیمین دانشور). به کوشش علی دهباشی. تهران: انتشارات سخن. شابک ۹۶۴-۳۷۲-۰۶۶-۷.
رنجبر، ابراهیم (بهار ۱۳۹۱). «جنبه های نمادین رمان سووشون». فنون ادبی. دانشگاه اصفهان (۱ (دوره ۴)). بایگانی شده از اصلی در ۲۰ ژانویه ۲۰۱۹. دریافت شده در ۳۰ دی ۱۳۹۷.
صابری، شیدا (۱۳۹۷). ایران در جنگ جهانی دوم. تهران: ققنوس. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۲۷۸-۴۴۵-۲.
عبداللهی، مهناز (تیر ۱۳۸۹). «سالشمار دکتر سیمین دانشور». بخارا (۷۵). بایگانی شده از اصلی در ۲۸ ژانویه ۲۰۱۹. دریافت شده در ۷ بهمن ۱۳۹۷.
عسگری حسنکلو، عسگر (۱۳۹۴). جامعه شناسی رمان فارسی. تهران: انتشارات نگاه. صص. ۲۲۲. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۳۷۶-۰۰۲-۸.
قبادی، حسینعلی؛ آقاگل زاده، فردوس (تابستان ۱۳۸۸). سیدعلی دسپ. «تحلیل گفتمان قالب در رمان سووشون سیمین دانشور». فصلنامه نقد ادبی. پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی (۶). بایگانی شده از اصلی در ۲۷ ژانویه ۲۰۱۹. دریافت شده در ۱۷ آبان ۱۳۹۶.
قبادی، حسینعلی (پاییز و زمستان ۱۳۸۳). «تحلیل درونمایه های سووشون از نظر مکتب های ادبی و گفتمان های اجتماعی». پژوهش زبان و ادبیات فارسی. پایگاه اطلاعات علمی جهاد دانشگاهی. جدید (۳). بایگانی شده از اصلی در ۲۹ ژوئیه ۲۰۱۸. دریافت شده در ۲۱ آبان ۱۳۹۶.
کهدویی، محمدکاظم؛ شیروانی، مرضیه (بهار و تابستان ۱۳۸۸). «شخصیت پردازی قهرمان زن در رمانهای شوهر آهوخانم و سووشون». نامهٔ پارسی. پایگاه مجلات تخصصی نور (۴۸ و ۴۹). بایگانی شده از اصلی در ۱۲ اوت ۲۰۱۸. دریافت شده در ۱۵ آبان ۱۳۹۶.
گلشیری، هوشنگ (تابستان و پاییز ۱۳۷۲). «حاشیه ای بر رمان سووشون». زنده رود. پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی (۴ و ۵). بایگانی شده از اصلی در ۱۲ اوت ۲۰۱۸. دریافت شده در ۸ آذر ۱۳۹۶.
محمدی، محمدحسین؛ یوسف، عباس (بهار ۲۰۱۳). «بررسی تطبیقی رئالیسم در رمان سیمین دانشور و فؤاد التکرلی با تکیه بر رمان سووشون و المسرات و الأوجاع». آداب ذی قار. پایگاه مجلات تخصصی نور (۱۱۰). بایگانی شده از اصلی در ۱۲ فوریه ۲۰۱۹. دریافت شده در ۷ آذر ۱۳۹۶.
مساعد، ژاله (شهریور و مهر ۱۳۷۰). «ترجمه انگلیسی رمان سووشون». کِلک. پایگاه مجلات تخصصی نور (۱۸ و ۱۹). بایگانی شده از اصلی در ۱۱ ژانویه ۲۰۱۹. دریافت شده در ۵ آبان ۱۳۹۶.
میرعابدینی، حسن (۱۳۶۹). صد سال داستان نویسی در ایران. دوم (از ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۷). تهران: نشر تندر.
نوری علا، پرتو (شهریور و مهر ۱۳۸۶). «سیمین دانشور: زنی سرشار از زندگی». فردوسی. پایگاه مجلات تخصصی نور (۵۶ و ۵۷). بایگانی شده از اصلی در ۲۰ ژوئیه ۲۰۱۸. دریافت شده در ۲۰ بهمن ۱۳۹۷.
هاشمی نژاد، قاسم (۱۳۹۲). بوته بر بوته؛ آثار معاصران در بوته نقد. تهران: انتشارات هرمس. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۶۳-۸۶۱-۰.
سَووشون تلفظ راهنما·اطلاعات نخستین رمانِ سیمین دانشور (۸ اردیبهشت ۱۳۰۰ – ۱۸ اسفند ۱۳۹۰ خورشیدی) نویسندهٔ ایرانی است که سال ۱۳۴۸ منتشر شد. داستان سووشون در شیراز و در سال های پایانی جنگ جهانی دوم رخ می دهد و فضای اجتماعی سال های ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۵ را ترسیم می کند. به عقیدهٔ بعضی از منتقدان، برخی از وقایع تاریخی دههٔ ۱۳۳۰ مانند کودتای ۲۸ مرداد نیز در روند رمان انعکاس داشته است؛ چنان که یکی از شخصیت های محوری داستان در روز ۲۹ مرداد کشته می شود. علت نام گذاری این کتاب، نیز تشابه سرانجامِ یکی از شخصیت های داستان با سرنوشت سیاوش، قهرمان اسطوره ای ایران باستان است. سووشون یا سیاووشان برگرفته از عنوان مراسم سوگواری برای سیاوش است. این کتاب نخستین بار در تیرماه سال ۱۳۴۸ منتشر شد و تا سال ۱۳۹۳ به چاپ نوزدهم رسید. این کتاب یکی از پرمخاطب ترین رمان های فارسی در ایران است و برآورد می شود تا سال ۱۳۹۵ بیش از پانصد هزار نسخه از آن به فروش رسیده باشد. سووشون، علاوه بر این، به زبان های مختلف دنیا از جمله انگلیسی، فرانسوی، ایتالیایی، ژاپنی و چینی نیز ترجمه شده است. نمایش سووشون با اقتباس از این رمان، در سال ۱۳۷۹ و ۱۳۸۰ در تهران به روی صحنه رفته است.
داستان سووشون با زبانی ساده، روان و بدون پستی و بلندی آغاز می شود و نویسنده از هرگونه تزئین و تذهیب واژگان پرهیز می کند. مخاطب در صفحات اولیهٔ کتاب، به درونمایهٔ اصلی رمان پی می برد و برای آنچه قرار است بعداً با آن مواجه شود، پیش آگاهی پیدا می کند که مصداقی است از آنچه در ادبیات فارسی به آن، آرایه ادبی براعت استهلال می گویند. در برخی از قسمت ها، این رمان که از زاویهٔ دید بیرونی به شیوهٔ دانای کل محدود به ذهن زری، شخصیت محوری زن داستان روایت می شود، از مسیر اصلی خارج می شود تا بتواند اطلاعات خواننده در مورد موضوع اصلی داستان را تکمیل کند. در این قسمت ها، نویسنده تمهیدی برای جلوگیری از ملال خواننده اندیشیده و به گمان هوشنگ گلشیری، نویسنده و منتقد معاصر، در این امر تاحدودی موفق بوده است. یکی دیگر از ویژگی های سووشون، استفاده از واژگان و اصطلاحات شیرازی است. بسیاری از شخصیت های اصلی و فرعی سووشون از شخصیت های واقعی الهام گرفته شده و با در هم آمیزی تخیل به شخصیتی متفاوت تبدیل شده اند. شخصیت زری شبیه به سیمین دانشور و شخصیت یوسف شبیه به جلال آل احمد است. شخصیت های دیگر مانند دکتر عبدالله خان، خانم مسیحادم، مک ماهون، بی بی همدم و ملک سهراب هم از شخصیت های واقعی الهام گرفته شده اند.
سووشون هم وجه واقع گرا و هم وجه نمادگرا و درواقع، ساختاری دو لایه دارد؛ یکی لایهٔ روایی یا داستانی و دیگری لایهٔ رمزی یا تمثیلی. لایهٔ روایی آن، داستانی جذاب در محیط اجتماعی ایران است که در آن از مظاهر فرهنگ و تمدن ایرانی و بیانی شاعرانه استفاده شده است. در لایهٔ زیرین، به برخی از شخصیت ها و اشیا کارکرد رمزی داده شده است. البته سرنخ هایی نیز برای کشف این تمثیل ها وجود دارد و مخاطب می تواند ارتباط آن را قهرمان های مذهبی یا ملی مانند حسین بن علی، سیاوش و یحیا پیدا کنند. دانشور در تمام داستان بر نقش فرهنگ و اختلاف فرهنگی انگلیسی ها و ایرانی ها اشاره می کند و به صورت غیرمستقیم می گوید که هر کس سرانجام به اصل و ریشهٔ خود بازمی گردد. سووشون پایداری در برابر اشغالگر و شهادت در این راه را در درجه ای والاتر از مذهب، عشق، علایق شخصی و خانواده می ستاید. اگرچه این راه با کشته شدن شخصیت محوری داستان ناکام می ماند، اما نویسنده در پی انتقال این مفهوم است که نسل یا نسل های آینده موفق به ادامهٔ راه ظلم ستیزان و روشنفکران خواهند شد. اشارهٔ نویسنده، به تفکرات و احساسات ضداستعماری و غرب ستیزانه ای است که می توان اثر و دامنهٔ آن را در دهه های بعد در شکل گیری انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ مشاهده نمود.

دانشنامه آزاد فارسی

سووَشون
رمانی با زاویۀ دید بیرونی، نوشتۀ سیمین دانشور، به شیوۀ راوی دانای کل محدود (← راوی)، در ۱۳۴۸ ش. داستان که از دید زنی به نام زری روایت می شود، در بازنمایی دنیای زنان، اثری موفق به شمار می رود. تضادی که رمان براساس آن شکل گرفته است، دو وجه دارد: وجهی که بر تلاش بی نتیجۀ زری، برای حفظ آرامش خانه در دوره ای بحرانی متکی است؛ بخشی هم به مبارزۀ همسر او، یوسف، با بیگانگان و عوامل داخلی آن ها اختصاص دارد. همین بخش است که به رمان جنبه ای رمزی ـ سیاسی و اسطوره ای می بخشد. سووشون را آغازگر فصلی تازه در تاریخ داستان نویسی ایران دانسته اند. ترجمۀ انگلیسی این اثر به قلم محمدرضا قانون پرور منتشر شد (امریکا، ۱۹۹۰).

نقل قول ها

سووشون نام رمانی از سیمین دانشور نویسندهٔ ایرانی است.
• «ای ایرلند، ای سرزمین نواده های آریایی، من شعری برای یک درخت که در خاک تو باید بروید گفته ام. نام این درخت، درخت استقلال است.» -> فصل یک
• «بعضی آدم ها عین یک گل نایاب هستند، دیگران به جلوه شان حسد می برند. خیال می کنند این گل نایاب تمام نیروی زمین را می گیرد.» -> فصل یک
• «یوسف تا چشمش به نان افتاد گفت:- گوساله ها، چه طور دست میرغضبشان را می بوسند!» -> فصل یک
• «دوقولوها، مینا و مرجان مثل دوتا گنجشک جیرجیر می کردند و دور میز صبحانه می پلکیدند. برای به دنیا آوردن آن ها و برادرشان خسرو بود که زری نذر کرده بود، هرشب جمعه برای زندانی ها و دیوانه های دارالمجانین نان و خرما ببرد.» -> فصل دو
• «این ها که گفتید به خوی ما نمی خواند. ما آزاد زندگی کرده ایم، طبیعت همیشه دم دستمان بوده. در کوه و کمرش که اسب رانده ایم، در دشتش که اتراق کرده ایم، زیر آسمانش که چادر زده ایم. نمی شود ما را در خانه زندانی کرد.» -> فصل چهارم
• «سهراب گفت:- خانم زهرا که غریبه نیستند. باید انتقام می گرفتیم. تاکی بکِشیم؟ آن عفو عمومی شان، که بعد زیرش زدند و چه جور هم زیرش زدند. راست آمدند چپ رفتند.» -> فصل چهارم
• «یوسف نیِ قلیان را گذاشت زیر لبش و گفت:- خودتان هم وضع فعلی را ترجیح می دهید. اگر خود شما کمک می کردید - شاید کار اسکان به جائی می رسید. اما عزیزم شما عادت کرده اید به دوشیدن رعیت هایتان. برای شما افرادتان آدم نیستند. با گوسفندهاتان فرقی ندارند. هردو را چکی می فروشید.» -> فصل چهارم
• «مک ماهون رو به زری ادامه داد: خوب که فکرش را می کنم می بینم همهٔ ما در تمام عمرمان بچه هایی هستیم که به اسباب بازی هایمان دل خوش کرده ایم. وای به روزی که دلخوشی هایمان را از ما می گیرند، یا نمی گذارند به دلخوشی هایمان برسیم. بچه های مان، مادرهای مان، فلسفه های مان… مذهبمان…» -> فصل پنجم
• «وای چه ولزاریاتی! بی بی ام در یک اتاق دودری، روی یک حصیر پاره، روی یک لحاف شرنده جان می کند؛ و از گرما هی می گفت سوختم! نه سردابی نه آب خنکی.» -> فصل ششم
• «خود حاج آقایم می گفت: مسجد و درسم را که ازم گرفته اند، در کارهای دیگر هم استغفرالله، نمی توانم دخالت کنم. کردیم و دیدیم. آخر آدم باید در این دنیا یک کار بزرگتری از زندگی روزمره بکند. باید بتواند چیزی را تغییر بدهد. حالا که کاری نمانده بکنم پس عشق می ورزم…» -> فصل ششم
• «زری گفت:- حالا دیگه همهٔ شرط و بیع ها را هم کرده اند. نمی شود اسب قزل را بفرستم. چهکار کنم؟ عمه آهی کشید و گفت:- حالا دیگر باید برویم زیر درخت چه کنم بنشینیم.» -> فصل هفتم
• «بیا از نو همان خواهرهائی که بودیم به شویم. یادت هست هردومان بچه بودیم، جشن گرفتیم و آخوند آوردیم و صیغه خواهری خواندیم و نقل روی سرمان ریختند؟» -> فصل هشتم
• «حمله گازانبری مساوی است با تیفوس + قحطی + تقلب در امتحان. ای دیوانه های جهان متحد شوید.» -> فصل دهم
• «آن روز عصر یک عده انگلیسی که تازه از لندن وارد شده بودند برای دیدار مدرسه، به مدرسه می آمدند. از صبح کلاس ها تعطیل شد تا نظرعلی بیگ فراش هندی مدرسه به آب و جاروی کلاس ها برسد.» -> فصل یازدهم
• یوسف گفت: «حرف اساسی من این بود که بهشان گفتم به این آسانی که شما خیال می کنید نیست. گفتم مارکسیسم یا حتی سوسیالیسم شیوهٔ فکری مشکلی است که تعلیم و تربیت دقیق می خواهد. گفتم تطبیق آن با زندگی و روحیه و روش اجتماعی ما، مستلزم پختگی و وسعت نظر و فداکاری بی حد و حصری است. گفتم می ترسم نمایشی با بازیگران ناشی روی صحنه بیاورید، چند صباحی، به علت وجود بازیگران تازه و حرف های تازه ترشان، عدهٔ زیادی را به خود جلب کنید، اما زود غالب تماشاگران و بازیگران را ناامید و خسته و دلزده و واخورده کنید. من گفتم روشندلی لازم است تا بتوان با روشنفکری و بی دخالت غیر، برای مردم این مملکت کاری کرد…»• زری خشمگین گفت: «چشمم روشن! آدم باید دلیلی برای خراب کردن پل های داشته باشد. تو چه دلیلی داری؟...»• یوسف بخنده گفت: «می توان یادت بدهم. درس اول شجاعت برای تو فعلاً این است. همان وقت که می ترسی کاری را بکنی، اگر حق با تُست، در عین ترس آن کار را بکن. ای گربهٔ ملوس من!»• -> فصل سیزده
• «عزت الدوله روی یک پتو که چهارتا کرده بودند، در صدر زیرزمین نشسته بود. عذر خواست که نمی تواند جلو پایشان برخیزد، چرا که این عرق النساء مزمن حتی چله تابستان دست از سرش برنمی دارد.» -> فصل چهارده
• «نوشته بود که تصمیم دارد از ارتش استعفا بدهد و هرطوری شده با زن و دو پسرش برود سویس، اما ذکری از دویست تومان پولی که از یوسف به قرض گرفته بود نکرده بود.» -> فصل هفده
• «عمه نفرین کرد. نفرین کرد و گفت:- خدایا، چرا مرا لچک به سر آفریدی؟ اگر مرد بودم، نشان همه می دادم که مردانگی یعنی چه؟» -> فصل بیست
• «کاش من هم اشک داشتم و جای امنی گیر می آوردم و برای همه غریب ها و غربت زده های دنیا گریه می کردم. برای همه آن ها که به تیر ناحق کشته شده اند و شبانه دزدکی به خاک سپرده می شوند.» -> فصل بیست و سوم، صفحه آخر
• «من یک پارابلوم زیر لباس افسری ام داشتم. نه شام داشتیم نه آب. هوا هم بسیار سرد بود و نه راه پس داشتیم و نه می توانستیم پیش برویم.»• -> فصل آخر
• «گریه نکن خواهرم، در خانه ات درختی خواهد رویید و درخت هایی در شهرت و بسیار درختان در سرزمینت. و باد پیغام هردرختی را به درخت دیگر خواهد رسانید و درخت ها از باد خواهند پرسید: در راه که می آمدی سحر را ندیدی؟»• «دوست داشتن که عیب نیست بابا جان. دوست داشتن دل آدم را روشن می کند. اما کینه و نفرت دل آدم را سیاه می کند. اگر از حالا دلت به محبت انس گرفت، بزرگ هم که شدی آماده دوست داشتن چیزهای خوب و زیبای دنیا هستی. دل آدم عین یک باغچه پر از غنچه است، اگر با محبت غنچه ها را آب دادی باز می شوند، اگر نفرت ورزیدی غنچه ها پلاسیده می شوند …»

پیشنهاد کاربران

سووشون یعنی سوگ در مرگ سیاووش

سووشون یعنی سوگ سیاوش

در زبان ترکی اطراف سلطانیه و زنجان؛ بمعنای دشنام دهید، همدیگر را شماتت کنید.

سَووَشون - واژه اوستایی
سیاه ( سیا ) به اوستایی: سَیوَه ( سَو )
وَش: پسوند همانندی یا شباهت
وَشان >>> خودمونی شده >>> وَشون
( ( ان: در اینجا پسوند وابستگی و دارندگی است!
مانند: جانِ جانان، کاویان، ماهان، خوشخوشان! -
اردشیر بابکان"اردشیر پسر بابک"، خسرو قبادان"خسرو پسر قباد" ) )
گونه دیگر سیاوش در اوستا: سیاوَرِشن

اصطلاحی شیرازی - سیاوشان، زاری کردن در سوگ سیاوش، تعزیه سیاوش، مراسمی در شیراز که در سوگ سیاوش انجام می شود.
رسمی که بر اساس روایات ملّی و افسانه ای برای یادبود قتلِ سیاوش، چهرۀ افسانه ای و اسطوره ای شاهنامه در ایران برپا می داشته اند.
این رسم در سده های اوّلیّه اسلامی در شهرهایی مثل بخارا برپا داشته می شده است.
این موضوع با کمک از کتابِ جویبار لحظه ها، نوشته: دکتر محمّدجعفر یاحقی برگرفته شده است!

این که کلمه بومی شیرازی است که از اسم سیاووش گرفته شده است و به لفظ آنجا قرائت می شود و این به معنی عزا داری برای سیاوش نامدار فرزند کاووس شاه ایران که به نا حق کشته شد ( سر بریده شد ) و قبل از آن نیز به اتهامی که نامداریش به او زده بود برای اثبات حقانیت از گذر آتشین با اسب خود عبور کرد

سووشون در فرهنگ لر زبانان جنوب ایران که شامل شیراز و کهگلویه و بویراحمد و بختیاریهای خوزستان میشود یعنی تاریک و عزادار. لر زبانان بهمئی و بختیاریها سوشوهون تلفظ میکنند.

ناب ترین و اصیل ترین واژه ها و لغات را در فرهنگ و لهجه شیرین و اصیل ایل بهمئی گرمسیری بیابید .


من تحقیق کردم واژه های دست نخورده کهن آریایی . زنده باد حافظان فرهنگ و ادب و تمدن

اثاری همچون این کتاب که واژه های ناب ایرانی بالاخص شیرازی در آن فراوان بچشم میاید. ای کاش غرهنگستان زبان فارسی توجه بیشتری به این واژه ها داشته باشد که براستی فرهنگ گمشده ایرانی است

سووشون به آئین عزاداری سیاوش گویند.


کلمات دیگر: