فرهنگ فارسی ساره

<hr> مترادف لاابالی : بی بندوبار، بی حمیت، بی غیرت، بیکار، لاقید، لش <hr> برابر پارسی : بی بند و بار، بی بندوبار، بی سروپا، ولنگار

مترادف لاابالی : بی بندوبار، بی حمیت، بی غیرت، بیکار، لاقید، لش برابر پارسی : بی بند و بار، بی بندوبار، بی سروپا، ولنگار

لاابالی

<hr> مترادف لااقل : اقلاً، حداقل، دست کم، مینیمم ، بیشینه <hr> متضاد لااقل : حداکثر، ماکزیمم <hr> برابر پارسی : دست کم، دست پایین

مترادف لااقل : اقلاً، حداقل، دست کم، مینیمم ، بیشینه متضاد لااقل : حداکثر، ماکزیمم برابر پارسی : دست کم، دست پایین

لااقل

<hr> مترادف لازم : بایست، بایسته، دربایست، ضرور، ضروری، فرض، ملزم، واجب <hr> برابر پارسی : بایسته، بایا، دربایست، نیاز، نیازین

مترادف لازم : بایست، بایسته، دربایست، ضرور، ضروری، فرض، ملزم، واجب برابر پارسی : بایسته، بایا، دربایست، نیاز، نیازین

لازم

<hr> برابر پارسی : نیاز است

لازم است

<hr> برابر پارسی : ناگزیر، بایسته انجام، پایکرد

برابر پارسی : ناگزیر، بایسته انجام، پایکرد

لازم الاجرا

<hr> برابر پارسی : بایستن

لازم بودن

<hr> برابر پارسی : نیاز نیست

برابر پارسی : نیاز نیست

لازم نیست

<hr> برابر پارسی : بساوایی

لامسه

<hr> مترادف لایتناهی : بی انتها، بی پایان، نامتناهی، نامحدود <hr> متضاد لایتناهی : متناهی <hr> برابر پارسی : بی پایان، بیکران

مترادف لایتناهی : بی انتها، بی پایان، نامتناهی، نامحدود متضاد لایتناهی : متناهی برابر پارسی : بی پایان، بیکران

لایتناهی

<hr> مترادف لاینحل : حل نشدنی، ناگشودنی <hr> متضاد لاینحل : قابل حل <hr> برابر پارسی : ناگشودنی، چاره ناپذیر

مترادف لاینحل : حل نشدنی، ناگشودنی متضاد لاینحل : قابل حل برابر پارسی : ناگشودنی، چاره ناپذیر

لاینحل

<hr> برابر پارسی : پیوسته، جدانشدنی، جدایی ناپذیر

برابر پارسی : پیوسته، جدانشدنی، جدایی ناپذیر

لاینفک

<hr> مترادف لاینقطع : پیوسته، دایم، مدام، مداوم، همواره، همیشه <hr> برابر پارسی : پی در پی، پیوسته، پیاپی، پی در پی، همواره

مترادف لاینقطع : پیوسته، دایم، مدام، مداوم، همواره، همیشه برابر پارسی : پی در پی، پیوسته، پیاپی، پی در پی، همواره

لاینقطع

<hr> مترادف لباس : پوشاک، پوشش، تن پوش، جامه، حله، دثار، رخت، زی، کسوت، ملبوس، ناری <hr> برابر پارسی : پوشاک، تن پوش، جامه، رخت

مترادف لباس : پوشاک، پوشش، تن پوش، جامه، حله، دثار، رخت، زی، کسوت، ملبوس، ناری برابر پارسی : پوشاک، تن پوش، جامه، رخت

لباس

<hr> برابر پارسی : جامه پوشیدن

برابر پارسی : جامه پوشیدن

لباس پوشیدن

<hr> مترادف لجباز : خودرأ ی، ستیهنده، عنود، کله شق، یک دنده <hr> متضاد لجباز : منطقی <hr> برابر پارسی : یکدنده، پافشاری کننده، ستیزه جو

مترادف لجباز : خودرأ ی، ستیهنده، عنود، کله شق، یک دنده متضاد لجباز : منطقی برابر پارسی : یکدنده، پافشاری کننده، ستیزه جو

لجباز

<hr> برابر پارسی : یکدندگی

لجبازی

<hr> مترادف لجن : کثافت، گل، لای، لجم، لجمه، وحل، بدنام، فاسد، کثیف، هرزه <hr> برابر پارسی : لژن

مترادف لجن : کثافت، گل، لای، لجم، لجمه، وحل، بدنام، فاسد، کثیف، هرزه برابر پارسی : لژن

لجن

<hr> مترادف لحاظ : دید، ملاحظه، نظر، نگرش، دیدگاه، زاویه، منظر <hr> برابر پارسی : نگرش، نگر، دید، رو، دیدگاه

مترادف لحاظ : دید، ملاحظه، نظر، نگرش، دیدگاه، زاویه، منظر برابر پارسی : نگرش، نگر، دید، رو، دیدگاه

لحاظ

<hr> برابر پارسی : درنگر آوردن، درنگریستن

برابر پارسی : درنگر آوردن، درنگریستن

لحاظ کردن

<hr> برابر پارسی : بنگرید

لحاظ کنید

<hr> مترادف لحاف : پتو، پوشش، دواج، لحیف، بستر، رختخواب <hr> متضاد لحاف : نهالی <hr> برابر پارسی : روانداز، دواج

مترادف لحاف : پتو، پوشش، دواج، لحیف، بستر، رختخواب متضاد لحاف : نهالی برابر پارسی : روانداز، دواج

لحاف

<hr> برابر پارسی : دم به دم، دمادم

برابر پارسی : دم به دم، دمادم

لحظه به لحظه

<hr> مترادف لحن : آوا، آواز، آهنگ، صوت، نغمه، نوا <hr> برابر پارسی : آوا، آواز، نوا، آهنگ

مترادف لحن : آوا، آواز، آهنگ، صوت، نغمه، نوا برابر پارسی : آوا، آواز، نوا، آهنگ

لحن

<hr> مترادف لذت : التذاذ، حظ، خوشی، کیف، نعیم <hr> متضاد لذت : الم <hr> برابر پارسی : مزه، گوارایی، خوشی، برخورداری

مترادف لذت : التذاذ، حظ، خوشی، کیف، نعیم متضاد لذت : الم برابر پارسی : مزه، گوارایی، خوشی، برخورداری

لذت

<hr> مترادف لزوم : احتیاج، اقتضا، ضرورت، نیاز، وجوب، وسن <hr> برابر پارسی : بایست، بایستگی، بایسته

مترادف لزوم : احتیاج، اقتضا، ضرورت، نیاز، وجوب، وسن برابر پارسی : بایست، بایستگی، بایسته

لزوم

<hr> مترادف لطف : التفات، بخشش، بذل، تفضل، شفقت، ظرافت، عنایت، کرم، لطافت، محبت، مرحمت، ملایمت، مهر، مهربانی، نرمی، نیکی <hr> متضاد لطف : عتاب، عنف، قهر <hr> برابر پارسی : مهرورزیدن، مهربانی، نرمی، نیکویی، نیکویی کردن

مترادف لطف : التفات، بخشش، بذل، تفضل، شفقت، ظرافت، عنایت، کرم، لطافت، محبت، مرحمت، ملایمت، مهر، مهربانی، نرمی، نیکی متضاد لطف : عتاب، عنف، قهر برابر پارسی : مهرورزیدن، مهربانی، نرمی، نیکویی، نیکویی کردن

لطف

<hr> برابر پارسی : خواهشمندم، از روی مهر، خواهشمند است، مهرورزیده | ( لطفاً ) خواهشمندم، خواهشمند است

برابر پارسی : خواهشمندم، از روی مهر، خواهشمند است، مهرورزیده | ( لطفاً ) خواهشمندم، خواهشمند است

لطفا

<hr> مترادف لعنت : دعای بد، سب، سنه، فریه، لعن، نفرین <hr> متضاد لعنت : آفرین، دعا <hr> برابر پارسی : نفرین، دشنام، فرنه

مترادف لعنت : دعای بد، سب، سنه، فریه، لعن، نفرین متضاد لعنت : آفرین، دعا برابر پارسی : نفرین، دشنام، فرنه

لعنت

<hr> برابر پارسی : نفریدن، نفرین کردن

برابر پارسی : نفریدن، نفرین کردن

لعنت کردن

لغتنامه

<hr> برابر پارسی : واژه بازی، سخنپردازی

برابر پارسی : واژه بازی، سخنپردازی

لفاظی

<hr> مترادف لقب : اسم، تخلص، صفت، عنوان، کنیه، نام، نعت <hr> برابر پارسی : فرنام، بَرنام، پاژنام

مترادف لقب : اسم، تخلص، صفت، عنوان، کنیه، نام، نعت برابر پارسی : فرنام، بَرنام، پاژنام

لقب

<hr> مترادف لمس کردن : بسودن، دست مالیدن، سودن <hr> برابر پارسی : بساویدن، بسودن، پرماسیدن

مترادف لمس کردن : بسودن، دست مالیدن، سودن برابر پارسی : بساویدن، بسودن، پرماسیدن

لمس کردن

<hr> مترادف لوازم : اثاث، اثاثه، ادات، اسباب، بساط، تجهیزات، مایحتاج، وسایل <hr> برابر پارسی : ابزارها، ابزار، افزار

مترادف لوازم : اثاث، اثاثه، ادات، اسباب، بساط، تجهیزات، مایحتاج، وسایل برابر پارسی : ابزارها، ابزار، افزار

لوازم

<hr> برابر پارسی : تخته سنگ، تخته، سَلم

برابر پارسی : تخته سنگ، تخته، سَلم

لوح

<hr> برابر پارسی : گیرگفتار

لکنت کلام

<hr> مترادف لیاقت : ارزش، استحقاق، اهلیت، سزاواری، شایستگی، صلاحیت، عرضه، قابلیت، قدر، کارآیی، مرتبه <hr> برابر پارسی : شایستگی، برازندگی، سزاواری

مترادف لیاقت : ارزش، استحقاق، اهلیت، سزاواری، شایستگی، صلاحیت، عرضه، قابلیت، قدر، کارآیی، مرتبه برابر پارسی : شایستگی، برازندگی، سزاواری

لیاقت

<hr> برابر پارسی : دانشنامه، پروانه، کارشناسی

برابر پارسی : دانشنامه، پروانه، کارشناسی

لیسانس

<hr> مترادف لیست : سیاهه، صورت، صورت اسامی، فهرست <hr> برابر پارسی : پهرست، سیاهه، فهرست

مترادف لیست : سیاهه، صورت، صورت اسامی، فهرست برابر پارسی : پهرست، سیاهه، فهرست

لیست

<hr> برابر پارسی : پیوند، دنبالک

برابر پارسی : پیوند، دنبالک

واژه های حرف "ل" - فرهنگ فارسی ساره