هائیتی

هادوری

<hr> مترادف هادی : پیر، دلیل، راهبر، راهنما، رهبر، مرشد، معلم، رسانا <hr> متضاد هادی : عایق <hr> برابر پارسی : رهبر، رهنما، پیشوا

مترادف هادی : پیر، دلیل، راهبر، راهنما، رهبر، مرشد، معلم، رسانا متضاد هادی : عایق برابر پارسی : رهبر، رهنما، پیشوا

هادی

هادی الکتریسیته

هادی الکتریکی

هادی برق

هادی جریان الکتریسیته

هادیه

<hr> مترادف هار : دمان، دیوانه، غضبناک، متغیر، سرمست، مغرور، گزنده، پاچه گیر، گردن بند، مروارید، گردن، گوشت فاسد، سرگین، فضولات

مترادف هار : دمان، دیوانه، غضبناک، متغیر، سرمست، مغرور، گزنده، پاچه گیر، گردن بند، مروارید، گردن، گوشت فاسد، سرگین، فضولات

هار

هارب

<hr> برابر پارسی : هماهنگی

هارمونی

<hr> برابر پارسی : هماهنگ

هارمونیک

هاروت

<hr> مترادف هارون : نقیب، نگهبان، پاطر، پیک، قاصد

مترادف هارون : نقیب، نگهبان، پاطر، پیک، قاصد

هارون

هارپ

هاشور

هافبک ارژانتینی منچستر یونایتد

هافبک اسپانیایی منچسترسیتی

هافبک تهاجمی زنیت

هافبک تهاجمی فرانسوی

هافبک تهاجمی پرتغالی زنیت سن پترزبورگ در لیگ برتر روسیه

هافبک تیم ملی برزیل

هافبک خلاق تیم فوتبال بارسلونا

هافبک طراح ذوب اهن

هافبک هجومی هلندی سابق اث میلان

هافبک چلسی

هافبگ گلزن تیم ملی هلند

<hr> مترادف هال : آرام، آرامش، سکون، شکیب، صبر، قرار، راهرو، سرسرا <hr> برابر پارسی : سرسرا، تالار

مترادف هال : آرام، آرامش، سکون، شکیب، صبر، قرار، راهرو، سرسرا برابر پارسی : سرسرا، تالار

هال

هال یا کریدور

هالتر

هاله ماه

هالو و ساده لوح

هالوژن ضدعفونی

هالوژن مایع

هالوژن نمک طعام

<hr> مترادف هامش : حاشیه، مرز <hr> متضاد هامش : متن

مترادف هامش : حاشیه، مرز متضاد هامش : متن

هامش

<hr> مترادف هامون : بادیه، بایر، بیابان، قاع، لم یزرع، نامسکون، وادی، بر، خشکی، جلگه، دشت، مسطح، هموار، کره زمین <hr> متضاد هامون : گردون

مترادف هامون : بادیه، بایر، بیابان، قاع، لم یزرع، نامسکون، وادی، بر، خشکی، جلگه، دشت، مسطح، هموار، کره زمین متضاد هامون : گردون

هامون

<hr> مترادف هامی : حیران، حیرتزده، سرگردان، سرگشته، متحیر

مترادف هامی : حیران، حیرتزده، سرگردان، سرگشته، متحیر

هامی

هان

هاون

<hr> مترادف هاویه : جهنم، درک، دوزخ، سقر، دره، مغاک، ورطه

مترادف هاویه : جهنم، درک، دوزخ، سقر، دره، مغاک، ورطه

واژه های حرف "ه" - جدول کلمات