صفحه اصلی
مترادف و متضاد
واژه های حرف "ت" - مترادف و متضاد
تاب
تاب آوردن
تاب امدن
تاب امده
تاب اور
تاب اوردن
تاب اوردنی
تاب برداشتن
تاب خوردن
تاب خوردگی
تاب دادن
تاب دار کردن
تاب داشتن
تاب ناپذیر
تاب چیزی را اوردن
تاب گشت
تابان
تاباندن
تابانیدن
تاببازی
تابحال
تابدار
تابدار، تابدار
تابستان
تابستان را بسر بردن
تابستانی
تابش
تابش افتاب
تابش خیره کننده
تابش دار
تابش قوس و قزحی
تابش یا روشنی خیره کننده
تابشی
تابع
تابع خود کردن
تابع قرار دادن
تابع منطقه یا قسمت دیگری
تابع وصول
تابع وصول کردن
تابع کردن
تابعه اولیه چیزی را گرفتن
تابعی
تابعیت
تابلو
تابلو اعلا ن
تابلو اعلانات
تابلو راهنما
تابلو نقاشی
بیشتر