کلمه جو
صفحه اصلی

عادل آباد

لغت نامه دهخدا

عادل آباد. [ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کامفیروز بخش اردکان شهرستان شیراز. این ده در 62 هزارگزی خاور اردکان کنار راه فرعی پل خان به خانی من واقع و منطقه ای است جلگه با هوای معتدل و مالاریائی و سکنه ٔ آن 96 تن است . آب آن از رودخانه ٔ کر تأمین میشود. محصولش غلات و برنج است و اهالی آن به کشاورزی اشتغال دارند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).


عادل آباد. [ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حسنوند بخش سلسله ٔشهرستان خرم آباد. در 2هزارگزی شمال باختری الشتر و 2هزارگزی شمال باختر شوسه ٔ خرم آباد به الشتر واقع، جلگه و سردسیر و مالاریایی است و 110 تن سکنه دارد. آب آن از رود امیری تأمین میشود. محصولاتش غلات ، برنج ، حبوبات ، لبنیات و پشم است اهالی آن به کشاورزی و گله داری مشغولند. راه آن مالرو است و مردم آن از طایفه ٔحسنوند میباشند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).


عادل آباد.[ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان شیراز. واقع در چهارهزارگزی جنوب باختری شیراز. این ده در جلگه واقع شده و هوای آن معتدل است و 300 تن سکنه دارد، آب آن از قنات تأمین میشود و محصول آن غلات ، چغندر، کنجد و صیفی است . شغل اهالی زراعت وراه آن فرعی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).



کلمات دیگر: