کلمه جو
صفحه اصلی

سلسله


مترادف سلسله : آل، دودمان، طایفه، قبیله، گروه، دسته، فرقه، حلقه، زنجیر، رشته، سری، ردیف، صف، اتصال، پیوند

برابر پارسی : خاندان، دودمان، رشته، زنجیره

فارسی به انگلیسی

chain, series, train, tissue, chain or range (of mountains)dynasty


chain, series, train, tissue, range or chain, dynasty, genealogy, chain or range (of mountains)dynasty, house, run, spectrum, streak, string, succession

chain, house, run, series, spectrum, streak, string, succession, tissue, train


فارسی به عربی

تدریج , خیط , رتبة , سلالة , طیران , علم الانساب , قطار

عربی به فارسی

زنجير , کند وزنجيز , حلقه , رشته , سلسله () زنجيرکردن , هنگام , گام , حدود , حيطه , وسعت , رسايي , پي رفت , توالي , ترادف , تسلسل , تابعيت , ترتيب , به ترتيب مرتب کردن , دنباله , سري


مترادف و متضاد

آل، دودمان، طایفه، قبیله


گروه، دسته، فرقه


حلقه، زنجیر


رشته


سری


ردیف، صف


اتصال، پیوند


concatenation (اسم)
الحاق، سلسله، تسلسل

run (اسم)
حدود، محوطه، ترتیب، رانش، سلسله، ردیف، رد پا، تک، امتداد، سفر و گردش

string (اسم)
عقد، سیم، زه، رشته، ریسمان، سلسله، نخ، ردیف، قطار، دراز

flight (اسم)
گریز، پرواز، سلسله، مهاجرت، عزیمت، یک رشته پلکان

dynasty (اسم)
دودمان، سلسله، خاندان، خانواده، خاندان پادشاهان، ال

genealogy (اسم)
دودمان، سلسله، نسب، شجره نامه، شجره النسب

chain (اسم)
حلقه، زنجیر، رشته، سلسله، ریسه، کند و زنجیز

suite (اسم)
اپارتمان، دنباله، همراهان، ملتزمین، رشته، سلسله، پیروان، قطعه موسیقی، رشته مسلسل، اتاق مجلل هتل

system (اسم)
دستگاه، جهاز، ترتیب، نظم، رشته، سبک، سلسله، روش، منظومه، اسلوب، نظام، سیستم، همست، همستاد، قاعده رویه

series (اسم)
دنباله، صف، رشته، رده، سلسله، ردیف

rank (اسم)
صف، ترتیب، نظم، پایه، رشته، مقام، سلسله، شکل، ردیف، رتبه، شان، قطار

nexus (اسم)
اتصال، رابطه، سلسله، پیوند، رابطه داخلی، گروه متحد

gradation (اسم)
درجه، درجه بندی، سلسله، ارتقاء، انتقال تدریجی، تدریج

catena (اسم)
زنجیر، رشته، سلسله

succession (اسم)
سلسله، توالی، ردیف، وراثت، ترادف، جانشینی، پی ایی

ridge (اسم)
مرز، نوک، لبه، بر امدگی، سلسله، سلسله کوه، خط الراس

۱. آل، دودمان، طایفه، قبیله
۲. گروه، دسته، فرقه
۳. حلقه، زنجیر
۴. رشته
۵. سری
۶. ردیف، صف
۷. اتصال، پیوند


فرهنگ فارسی

بخشی است از شهرستان خرم آباد ( لرستان ) قسمت اعظم آن جلگه و قسمتی دامنه و کوهستانی است .مرکز بخش آبادی (( الشتر ) ) است . جمعیت بخش حدود ۳٠ ٠٠٠ تن است .
زنجیر، حلقه های فلزی بهم پیوسته، سلاسل جمع
( اسم ) ۱ - زنجیر جمع : سلاسل . ۲ - پیوستگی چیزی به چیزی اتصال . ۳ - خاندان خانواده عموما . ۴ - خاندانی سلطنتی که گروهی از آن یکی پس از دیگری پادشاهی کند : سلسله هخامنشی سلسله صفوی . ۵ - فرقه ای از تصوف که موسس آن یکی از مشایخ است و پس از او جانشینانش - یکی پس از دیگری - پیشوایی فرقه را به عهده دارند : سلسله ذهبیه سلسله نعمه اللهیه . ۶ - گروه دسته مخصوص : فلان از سلسله علماست . ۷ - طرح مخصوصی است در قالی بافی .
دهی است از دهستان اسفند آباد بخش قروه شهرستان سنندج .

فرهنگ معین

(س س لَ یا لِ ) [ ع . سلسلة ] (اِ. ) ۱ - زنجیر. ج . سلاسل . ۲ - خاندان .

لغت نامه دهخدا

سلسلة. [ س َ س َ ل َ ] (ع مص ) پیوستگی چیزی بچیزی . (آنندراج ) (منتهی الارب ). پیوسته کردن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || روان کردن آب را. (آنندراج ). || (اِ) پاره ٔ دراز از کوهان . (آنندراج ) (ناظم الاطباء).


( سلسلة ) سلسلة. [ س َ س َ ل َ ] ( ع مص ) پیوستگی چیزی بچیزی. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). پیوسته کردن. ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). || روان کردن آب را. ( آنندراج ). || ( اِ ) پاره دراز از کوهان. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
سلسله. [ س ِ س ِ ل َ ] ( ع اِ ) زنجیر. ج ، سِلسِل و سَلاسِل. ( آنندراج ) ( مهذب الاسماء ) ( دهار ). زنجیر آهن و طلا و نقره. ( غیاث ) :
من چو مظلومان از سلسله نوشروان
اندر آویخته زآن سلسله زلف دراز.
فرخی.
سلسله جعدی بنفشه عارضی
کش فریدون افدر و پرویزجد.
ابوشعیب.
از میان خانه کعبه فرو آویختند
شعر نیکو را بزرین سلسله پیش عزی.
منوچهری.
و از تاج بر سررنجی نبود که سلسله ها و عمودها آن را استوار میداشت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 55 ).
این ستوران کرده در گردن
رسن جهل و سلسله وسواس.
ناصرخسرو.
آهن اگر قید گران شد ترا
سلسله ای باید از او ده منی.
ناصرخسرو.
تقدیر آسمانی شیر شرزه را گرفتار سلسله گرداند. ( کلیله و دمنه ).
نیکو نبود که باشی ای سلسله موی
چون سوسن ده زبان و چون لاله دو روی.
عبدالواسع جبلی.
سلسله های فلک است آندو زلف
تا نکنی قصد سرش هان و هان.
خاقانی.
آن نه زلف است آنچنان آویخته
سلسله ست از آسمان آویخته.
خاقانی.
خلق بسیار بقتل آوردند و دیگران را در سلسله اسار کشیدند. ( ترجمه تاریخ یمینی ). و همگنان را در سلسله کشیدند و بند برنهادند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 129 ).
چنگل دراج بخون تذرو
سلسله آویخته در پای سرو.
نظامی.
خلق دیوانند و شهوت سلسله
می کشد شان سوی دکان و غله.
( مثنوی ).
پدر را بعلت او سلسله در نایست و بند گران درپای. ( سعدی ).
دیوانه ای ز سنگ ملامت متاب روی
بازیچه نیست سلسله برپا گذاشتن.
صائب ( از آنندراج ).
- بحرالسلسله ؛ بحری است از بحور شعری وتقطیع آن : مستفعلن فاعلن مفاعلتن فع. ( یادداشت مؤلف ).
- سلسله پادشاهی ؛ خاندان سلطنتی که گروهی از آن یکی پس از دیگری پادشاهی کند: سلسله هخامنشی. سلسله صفوی. ( فرهنگ فارسی معین ).
- سلسله روزگار ؛ در جریان روزگار : در تمامی ایام ها اگرچه در سلسله روزگار مؤثر است... ( سندبادنامه ص 14 ).

سلسله . [ س ِ س ِ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اسفندآباد بخش قروه شهرستان سنندج ، دارای 285 تن سکنه و آب آن از چشمه و رودخانه است . محصول آن غلات ، لبنیات ، قلمستان و عسل است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


سلسله . [ س ِ س ِ ل َ ] (ع اِ) زنجیر. ج ، سِلسِل و سَلاسِل . (آنندراج ) (مهذب الاسماء) (دهار). زنجیر آهن و طلا و نقره . (غیاث ) :
من چو مظلومان از سلسله ٔ نوشروان
اندر آویخته زآن سلسله ٔ زلف دراز.

فرخی .


سلسله جعدی بنفشه عارضی
کش فریدون افدر و پرویزجد.

ابوشعیب .


از میان خانه ٔ کعبه فرو آویختند
شعر نیکو را بزرین سلسله پیش عزی .

منوچهری .


و از تاج بر سررنجی نبود که سلسله ها و عمودها آن را استوار میداشت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 55).
این ستوران کرده در گردن
رسن جهل و سلسله ٔ وسواس .

ناصرخسرو.


آهن اگر قید گران شد ترا
سلسله ای باید از او ده منی .

ناصرخسرو.


تقدیر آسمانی شیر شرزه را گرفتار سلسله گرداند. (کلیله و دمنه ).
نیکو نبود که باشی ای سلسله موی
چون سوسن ده زبان و چون لاله دو روی .

عبدالواسع جبلی .


سلسله های فلک است آندو زلف
تا نکنی قصد سرش هان و هان .

خاقانی .


آن نه زلف است آنچنان آویخته
سلسله ست از آسمان آویخته .

خاقانی .


خلق بسیار بقتل آوردند و دیگران را در سلسله ٔ اسار کشیدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). و همگنان را در سلسله کشیدند و بند برنهادند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 129).
چنگل دراج بخون تذرو
سلسله آویخته در پای سرو.

نظامی .


خلق دیوانند و شهوت سلسله
می کشد شان سوی دکان و غله .

(مثنوی ).


پدر را بعلت او سلسله در نایست و بند گران درپای . (سعدی ).
دیوانه ای ز سنگ ملامت متاب روی
بازیچه نیست سلسله برپا گذاشتن .

صائب (از آنندراج ).


- بحرالسلسله ؛ بحری است از بحور شعری وتقطیع آن : مستفعلن فاعلن مفاعلتن فع. (یادداشت مؤلف ).
- سلسله ٔ پادشاهی ؛ خاندان سلطنتی که گروهی از آن یکی پس از دیگری پادشاهی کند: سلسله ٔ هخامنشی . سلسله ٔ صفوی . (فرهنگ فارسی معین ).
- سلسله ٔ روزگار ؛ در جریان روزگار : در تمامی ایام ها اگرچه در سلسله ٔ روزگار مؤثر است ... (سندبادنامه ص 14).
- سلسله ٔ زلف ؛ زلف تابداده . (ناظم الاطباء). معشوق مزلف که موهای پیچدار حلقه حلقه داشته باشد. (آنندراج ) :
ای سلسله ٔ زلف تو یکسر جنبان
دیوانه شدم سلسله کمتر جنبان .

خاقانی .


منم ز شوق تو دیوانه تا تو سلسله زلفی
شدم ببوی تو آشفته تا تو غالیه مویی .

جمال الدین سلمانی .


- سلسله عذار :
گرد آورم سپاهی دیبای سبزپوش
زنجیرزلف و سروقد و سلسله عذار.

منوچهری .


- سلسله مو و سلسله موی ؛ کسی که گیسوهای وی مانند زنجیر حلقه حلقه باشد. (ناظم الاطباء) : پیوسته بسته ٔ گل رخساره ٔ ماهرویی و خسته ٔ خار هجر سلسله مویی بودی ... لطیف اندامی ، ماهرویی ، سلسله مویی ، عنبرجعدی . (سندبادنامه ص 259).
مردم خراب زهره جبینان دیلم اند
طالب اسیر سلسله مویان تابش است .

طالب آملی (از آنندراج ).


- شال سلسله ؛ شالی که بر آن از ابریشم گل و حاشیه دوزند.
|| طرح مخصوصی است در قالی بافی . (فرهنگ فارسی معین ). || کرمکی است سرخ بر زمین چسبیده . (آنندراج )(منتهی الارب ). || بمجاز به معنی نسل و اولاد و قرابت . (آنندراج ) (غیاث ). تبار. خانواده ها. || ترتیب و اسامی پیران طریقت تا به اسم یکی از ناموران اهل ارشاد رسد. (آنندراج ) (غیاث ). || فرقه ای از تصوف که مؤسس آن یکی از مشایخ است و پس از او جانشینانش یکی پس از دیگری پیشوایی فرقه را بعهده دارند. سلسله ٔ ذهبیه ، سلسله نعمة اللهیة. (فرهنگ فارسی معین ) : بعد بیان سلسله ٔ مشایخ خود کردند و بحضرت شیخ یوسف همدانی رسانیدند. (انیس الطالبین ص 114).

سلسله . [ س ِ س ِ ل َ ] (اِخ ) نام یکی از بخشهای شهرستان خرم آباد، این بخش در شمال و شمال خاوری شهرستان واقع است و قسمتی از اراضی بخش جلگه و قسمتی دامنه و کوهستانی است . هوای آن کوهستانی سردسیر و جلگه معتدل میباشد. مرکز بخش آبادی الشتر است که در 54 هزار متری شهر خرم آباد واقع شده . این بخش از چهار دهستان و 158 آبادی بشرح زیر تشکیل شده .
1- دهستان حسنوند 57 آبادی جمعیت 8900 تن
2- "" کولیوند 43 آبادی "" 8500 تن
3- "" یوسفوند 35 آبادی "" 7800 تن
4- "" هنام وبسطام 23 آبادی "" 4900 تن
(از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6). و رجوع به فرهنگ فارسی معین شود.


فرهنگ عمید

۱. حلقه‌های فلزی به‌هم‌پیوسته؛ زنجیر.
۲. [مجاز] پادشاهانی از یک خاندان که یکی پس از دیگری پادشاهی کنند: سلسلهٴ هخامنشی، سلسلهٴ اشکانی، سلسلهٴ ساسانی.
۳. (تصوف) هریک از فرقه‌های صوفیه که انتساب به یکی از مشایخ داشته باشند: سلسلهٴ ذهبیه، سلسلهٴ نعمةاللهیه، سلسلهٴ نقش‌بندیه.
⟨ سلسله جنباندن: [قدیمی، مجاز]
۱. به حرکت درآوردن سلسله؛ تکان دادن زنجیر.
۲. به حرکت درآوردن و وادار ساختن گروهی به کاری.


۱. حلقه های فلزی به هم پیوسته، زنجیر.
۲. [مجاز] پادشاهانی از یک خاندان که یکی پس از دیگری پادشاهی کنند: سلسلهٴ هخامنشی، سلسلهٴ اشکانی، سلسلهٴ ساسانی.
۳. (تصوف ) هریک از فرقه های صوفیه که انتساب به یکی از مشایخ داشته باشند: سلسلهٴ ذهبیه، سلسلهٴ نعمةاللهیه، سلسلهٴ نقش بندیه.
* سلسله جنباندن: [قدیمی، مجاز]
۱. به حرکت درآوردن سلسله، تکان دادن زنجیر.
۲. به حرکت درآوردن و وادار ساختن گروهی به کاری.

دانشنامه عمومی

سلسله می تواند به موارد زیر اشاره کند:
دودمان، یک دنباله از فرمانرواها از یک خانواده
سلسله (زیست شناسی)، یک طبقه آرایه شناختی در زیست شناسی
شهرستان سلسله، از شهرستانهای استان لرستان
سلسله (قروه)

دانشنامه آزاد فارسی

سلسله (تصوف). سِلسِله (تصوف)
(در لغت به معنی زنجیر و ردیف و صف) از اصطلاحات خاصّ صوفیان. در هر علمی که یا محتوای نقلی داشته، یا قواعد و قوانین آن سینه به سینه نقل می شده است، اتّصال به مشایخ پیشین، بیشتر مورد نظر جویندگان آن دانش ها بوده است. از این قسم است علم حدیث و علم خط، که اوّلی به خاطر محتوای نقلی، و دوّمی به خاطر انتقالِ سینه به سینۀ دقائق آن، همچنان زنجیرۀ متّصل خود را محفوظ نگاه داشته است. پیدایش سلسله در میان صوفیان نیز، چنین زمینه ای دارد. چه، در دوره های نخستِ پیدایش تصوّف، مریدانی که تحت تربیت استادی خاص، به سر می بردند، مجموعۀ تعلیمات علمی و عملیِ آن استاد را به طبقۀ بعد از خود منتقل می نمودند. بدین ترتیب، در آن دوره ها، اگرچه عنوانِ سلسله هنوز به وجود نیامده بود، امّا اندک اندک زمینۀ پیدایش سلسله های مختلف پدید می آمد. ظاهراً نخستین بار، پس از قرن ۴ق، سلسله ای منظّم از مشایخ تا معروف کرخی تنظیم شده است. اگرچه بیشتر سلسله های صوفیه، به انکارِ دیگر سلسله ها نمی پردازند، پرواضح است که تمامیِ آن ها، کامل ترین سلسلۀ مشایخ را در سلسلۀ خود سراغ می گیرند. نیز پاره ای از سلسله ها منطقه ای و پاره ای فرامنطقه ای اند. قدمت سلاسل نیز یکسان نیست. باوجود این، تمامی طرق صوفیه دارای قواعد و قوانینِ سلوکی و اجتماعیِ خاصّی اند که به مرور زمان، این قواعد در این هر دو بُعد، رو به ضعف و سستی نهاده و امروزه دیگر از قوانینِ جدّیِ سلسله های مختلف کمتر می توان نشان جست. نیز به گفتۀ بسیاری، از مشایخ بزرگ همچون ابن عربی، به رغم سلسلۀ منظّم و به هم پیوستۀ شاگردان و شاگردانِ شاگردانشان، هیچ سلسله ای به نام آنان پدید نیامد. اگرچه به درستی نمی توان تمامیِ سلسله ها را ضبط کرد، به تقریب می توان گفت که امروزه در جهان اسلام در حدود بیست سلسله و در ایران نیز در حدود دَه سلسله به فعّالیت مشغولند.

سلسله (زیست شناسی). سِلسِله (زیست شناسی)(kingdom)
(یا: فرمانرو) نخستین تقسیم در رده بندیزیست شناختی. زمانی فقط دو سلسلۀ جانوران و گیاهان شناخته شده بود. اینک بیشتر زیست شناسان نظام رده بندی پنج سلسله ای را ترجیح می دهند؛ هرچند هنوز هم بعضی موجودات غیرخویشاوند در یک سلسله قرار می گیرند. در این جا طرح پذیرفته شدۀ همگانی را توصیف می کنیم: سلسلۀ جانوران، شامل همۀ جانوران پریاخته ای؛ سلسلۀ گیاهان، شامل همۀ گیاهان، ازجمله علف های دریاییو جلبک ها، به جز جلبک های سبزآبی. سلسلۀ قارچ ها، شامل همۀ قارچ ها، ازجمله مخمرهای تک یاخته ای، به جز کپک های مخاطی؛ سلسلۀ آغازیان، شامل پیش زیان، دیاتومهها (گُمزادان)، تاژک داران چرخان، کپک های مخاطی و انواع گوناگون موجودات ابتدایی یوکاریوت(هوهسته ای). سلسلۀ تک زیان، شامل همۀ پروکاریوت ها(پیش هسته ای ها)، یعنی باکتری ها و جلبک های سبزآبی. چهار سلسلۀ نخست یوکاریوت اند. وقتی فقط دو سلسله شناخته شده بودند، هر موجود زنده ای با دیوارۀ سخت یاخته ای را گیاه می نامیدند و درنتیجه باکتری ها و قارچ ها، با وجود تفاوت های بسیار، گیاه درنظر گرفته شدند. موجودات دیگر مانند تاژک داران فتوسنتزکننده(یوگلنوییدها) را در هر دو سلسله قرار می دادند. ماهیت نامتناسب نظام دوسلسله ای در قرن ۱۹ آشکار شد و ارنست هِکِلزیست شناس جزو نخستین دانشمندانی بود که به فکر تجدیدنظر در این نظام افتادند. میکروسکوپ های با قدرت بالا نکات بیشتری دربارۀ ساختار یاخته ها آشکار کردند و مشخص شد بین یاخته های بدون هستۀ مشخص (پیش هسته ای ها) و یاخته های هسته دار (یوکاریوت یا هوهسته ای ها) تفاوت های بنیادی وجود دارد و این تفاوت ها بیشتر از تفاوت های موجود بین جانوران و گیاهان عالی است. اکنون نیز دربارۀ تعداد سلسله های موجود در طبیعت توافق وجود ندارد. هرچند غالباً نظام پنج سلسله ای را مطلوب می دانند، برخی طرح ها تا بیست سلسله را نیز پیش بینی کرده اند.

فرهنگ فارسی ساره

دودمان، رشته، زنجیره، رشته


فرهنگستان زبان و ادب

{kingdom} [زیست شناسی] دومین رتبۀ رسمی در رده بندی موجودات زنده
[عمومی] ← رشته 3

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی سَبَإٍ: نام سلسله ای که از سال 850 ق م تا سال 115 ق م در محل " یمن "کنونی حکومت داشتند
معنی سَّلَاسِلُ: زنجیرها( جمع سلسله و آن عبارت است از حلقههایی که از جهت طول پشت سر هم قرار میگیرد)
معنی سَلَاسِلَاْ: زنجیرها( جمع سلسله و آن عبارت است از حلقههایی که از جهت طول پشت سر هم قرار میگیرد)
معنی جُودِیِّ: کوه و زمینی سنگی و سخت (برخی گفته اندکوهی خاص است در سلسله جبال آرارات در سرزمین موصل)
ریشه کلمه:
سلسل (۳ بار)

«سِلْسِلَه» به معنای زنجیر است، و در اصل، از مادّه «تسلسل» به معنای تکان خوردن و لرزش گرفته شده; زیرا حلقه های زنجیر می لرزند و تکان می خورند.
زنجیر. . معنی آیه در «ذرع» گذشت. جمع آن سلاسل است . آنگاه که غل‏ها و زنجیرها در گردنشان باشد، کشیده شوند. در «ذرع» گذشت که میان اعمال دنیا و این زنجیرها تناسبی هست و غلّ طوقی است که در گردن می‏نهند و سلسله مطلق زنجیر است. نا گفته نماند: تسلسل به معنی اضطراب است گویا به زنجیر از ان سلسله گفته‏اند که حلقه‏های آن نوعاً متحرک است. * . طبرسی گوید: اهل مدینه و ابوبکر به نقل از عاصم و کسائی سَلاسِل" را با تنوین خوانده‏اند و در حال وقف با الف می‏خوانند و ابن کثیر و خلف سلاسل خوانده‏اند و بدون تنوین. از این آیه و آیه ما قبل به خوبی روشن است که اغلال غیر از سلاسل است.

جدول کلمات

,,,,,

پیشنهاد کاربران

حکومت

کریم خان لک بود . مردم سلسله صددرصد لک هستند . قوم بزرگ لک اصلا ربطی به لُر ندارد
قوم بزرگ لک مستقل است
قوم بزرگ لک لُرکوچک نیست
قوم بزرگ لک لُر بزرگ هم نیست
لُرها لطفا از زبان مردم و ایلات و طوایف لک با اسامی جعلی کامنت نگذارید .
لک مستقل است . لک لُر نیست

پیوستگی چیزی به چیزی وپشت سرهم قرار گرفتن آن

منطقه سلسله محل سکونت ایل لر لک

مردم ایل لر لک در تشکیل سلسله
زند لر
به کریم خان کمک کردند
به همین خاطر نام منطقه ایی از
محل سکونت خود را سلسله گذاشتند

متحدان کریم خان زند لر همدان
ابوالفتح خان لر بختیاروند اصفهان
علی مردان خان لر بختیاری لرستان

( پیمان اتحاد سه لر )

لغت آریایی نسل ( نـна=به - با - بر سل - سلد след=track - trail سلسله - دنبالدار - رد - ردگیر ) که در صربستان به شکل نسله насле ( ارث - سهم فرزند ) و در روسیه به شکل نسلدوانیا наследования ( میراث ) و در جمهوری چک به شکل n�slednictv� ( پیایند - وراثت - جانشینی ) به کار میرود نشان میدهد که لغت نسل عربی نیست و تناسل ( نسل ساختن ) یک لغت جعلی است. روشن نیست که چرا این زبان جعلساز ( این معنا را با �زبان جعلی� یکسان نگیرید ) نخواسته یا نتوانسته از ریشه آماده و سه حرفی نسل واژگان بیشتری را مانند استنسال تنسیل مناسله انسال ( =نسول=نسلها ) بسازد.

به اردو و پشتو ، سیریز می شود.

جانشینی پشت سر هم


کلمات دیگر: