مترادف سلسله : آل، دودمان، طایفه، قبیله، گروه، دسته، فرقه، حلقه، زنجیر، رشته، سری، ردیف، صف، اتصال، پیوند
برابر پارسی : خاندان، دودمان، رشته، زنجیره
chain, series, train, tissue, chain or range (of mountains)dynasty
chain, house, run, series, spectrum, streak, string, succession, tissue, train
زنجير , کند وزنجيز , حلقه , رشته , سلسله () زنجيرکردن , هنگام , گام , حدود , حيطه , وسعت , رسايي , پي رفت , توالي , ترادف , تسلسل , تابعيت , ترتيب , به ترتيب مرتب کردن , دنباله , سري
آل، دودمان، طایفه، قبیله
گروه، دسته، فرقه
حلقه، زنجیر
رشته
سری
ردیف، صف
اتصال، پیوند
۱. آل، دودمان، طایفه، قبیله
۲. گروه، دسته، فرقه
۳. حلقه، زنجیر
۴. رشته
۵. سری
۶. ردیف، صف
۷. اتصال، پیوند
سلسلة. [ س َ س َ ل َ ] (ع مص ) پیوستگی چیزی بچیزی . (آنندراج ) (منتهی الارب ). پیوسته کردن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || روان کردن آب را. (آنندراج ). || (اِ) پاره ٔ دراز از کوهان . (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
سلسله . [ س ِ س ِ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اسفندآباد بخش قروه شهرستان سنندج ، دارای 285 تن سکنه و آب آن از چشمه و رودخانه است . محصول آن غلات ، لبنیات ، قلمستان و عسل است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
فرخی .
ابوشعیب .
منوچهری .
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
عبدالواسع جبلی .
خاقانی .
خاقانی .
نظامی .
(مثنوی ).
صائب (از آنندراج ).
خاقانی .
جمال الدین سلمانی .
منوچهری .
طالب آملی (از آنندراج ).
سلسله . [ س ِ س ِ ل َ ] (اِخ ) نام یکی از بخشهای شهرستان خرم آباد، این بخش در شمال و شمال خاوری شهرستان واقع است و قسمتی از اراضی بخش جلگه و قسمتی دامنه و کوهستانی است . هوای آن کوهستانی سردسیر و جلگه معتدل میباشد. مرکز بخش آبادی الشتر است که در 54 هزار متری شهر خرم آباد واقع شده . این بخش از چهار دهستان و 158 آبادی بشرح زیر تشکیل شده .
1- دهستان حسنوند 57 آبادی جمعیت 8900 تن
2- "" کولیوند 43 آبادی "" 8500 تن
3- "" یوسفوند 35 آبادی "" 7800 تن
4- "" هنام وبسطام 23 آبادی "" 4900 تن
(از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6). و رجوع به فرهنگ فارسی معین شود.
۱. حلقههای فلزی بههمپیوسته؛ زنجیر.
۲. [مجاز] پادشاهانی از یک خاندان که یکی پس از دیگری پادشاهی کنند: سلسلهٴ هخامنشی، سلسلهٴ اشکانی، سلسلهٴ ساسانی.
۳. (تصوف) هریک از فرقههای صوفیه که انتساب به یکی از مشایخ داشته باشند: سلسلهٴ ذهبیه، سلسلهٴ نعمةاللهیه، سلسلهٴ نقشبندیه.
〈 سلسله جنباندن: [قدیمی، مجاز]
۱. به حرکت درآوردن سلسله؛ تکان دادن زنجیر.
۲. به حرکت درآوردن و وادار ساختن گروهی به کاری.
دودمان، رشته، زنجیره، رشته