کلمه جو
صفحه اصلی

قلندرآباد

لغت نامه دهخدا

قلندرآباد. [ ق َ ل َ دَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان ریکان بخش فهرج شهرستان بم ، واقع در 21هزارگزی جنوب خاوری فهرج کنار راه فرعی بم به خاش . سکنه ٔ آن 20 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).


قلندرآباد. [ ق َ ل َ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باغان بخش شیروان شهرستان قوچان ، واقع در 8هزارگزی شمال شوسه ٔ عمومی قوچان به شیروان . موقع جغرافیایی آن جلگه و هوایش معتدل است . سکنه ٔ آن 89 تن . آب ازرودخانه و محصول آن میوه جات و شغل اهالی زراعت است .راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


قلندرآباد. [ ق َ ل َ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد، واقع در 15هزارگزی جنوب خاوری فریمان و سر راه عمومی فریمان به تربت جام . موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل است . سکنه 2557 تن است . آب آن از قنات و محصول آن غلات ، بنشن ، زعفران ، چغندر و شغل اهالی زراعت است . راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).



کلمات دیگر: