کلمه جو
صفحه اصلی

فریمان

فرهنگ اسم ها

(تلفظ: farimān) (فری = خجسته ، مبارک ، دارای خجستگی و شکوه ، شکوهمند و خجسته + مان/ من = اندیشه و فکر) ؛ به معنی دارای اندیشه‌ی خجسته ، مبارک و با شکوه ؛ (به مجاز) خیراندیش و نیک اندیش ؛ نام شهری در خراسان .


اسم: فریمان (پسر) (فارسی) (تلفظ: farimān) (فارسی: فريمان) (انگلیسی: fariman)
معنی: دارای اندیشه ی خجسته، مبارک و با شکوه، ( فری = خجسته، مبارک، دارای خجستگی و شکوه، شکوهمند و خجسته، مان/من= اندیشه و فکر )، ( به مجاز ) خیراندیش و نیک اندیش، ( اَعلام ) ) رودخانه ای فصلی، در استان خراسان به طول کیلومتر، که از شهرستان فریمان سرچشمه می گیرد و پس از عبور از روستاهای آن، در کیلومتری جنوب فریمان به سد فریمان می ریزد، ) نام شهرستانی در شرق استان خراسان رضوی، شکوهمند و خجسته + مان/ من = اندیشه و فکر )، به معنی دارای اندیشه ی خجسته، نام شهری در خراسان، نام بخشی از استان خراسان

فرهنگ فارسی

۱ - بخشی است تابع شهرستان مشهد که محدود است : از مشرق به بخش تربت جام و بخش سرخس از مغرب بکوههای جلگه رخ ( بخش کدکن و بخش حومه شهرستان تربت حیدریه ) از جنوب بکوههای بیزکی و با خرزو کوه طرقی از شمال بدهستان ارومه ( بخش طرقبه ) کوهستانی و معتدل محصول غلات بنشن انواع میوه زیره سبز پنبه شغل زراعت مالداری قالیچه بافی و کرباس بافی . آب از چشمه- سار و قنوات تامین میشود . بخش مزبور از چهار دهستان بنام پیوه زن احمد آباد سرجام پایین ولایت دهستان مرکزی که شامل ۳۷۳ آبادی بزرگ و کوچک است تشکیل میشود و جمع نفوس آن حدود ۸۹۸۷٠ تن است . ۲ - دهستانی است از بخش مزبود مرکب از ۱۲۱ آبادی بزرگ و کوچک که جمع نفوس آن حدود ۴۵/۳۲۳ تن است . ۳ - مرکز بخش شهر کوچک فریمان است که در ۷۱ کیلومتری جنوب غربی مشهد و ۲۱۶ کیلومتری مرز ایران و افغانستان است . جمعیت آن ۱۲۳۸۵ تن است. قسمت اعظم این بخش موقوفه آستان قدس رضوی و قسمت دیگر جزو موقوفات بنیاد پهلوی سابق میباشد و آن یکی از ییلاقها و گردشگاههای مشهد است.توضیح این شهر قبل از ۱۳۱۳ه.ش. قریه ای بی اهمیت بود و ۲٠٠ خانوار از طوایف بربری و تیموری در آن سکونت داشتند و زندگی را بصورت ایلاتی و چادرنشینی میگذرانیدند . در سال مزبور ساختمان شهر را با اسلوب جدید شروع کردند و بتدریج تا سال ۱۳۲٠ بصورت کنونی در آمد .
شهر کوچکی است در مرکز بخش فریمان مشهد .

لغت نامه دهخدا

فریمان . [ ف َ ] (اِخ ) دهستان مرکزی بخش فریمان که دارای 121 آبادی و 5323 تن سکنه است و بند فریمان در این ده بنا شده است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


فریمان . [ ف َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان آباد بخش اسفراین شهرستان بجنورد که دارای 196 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


فریمان . [ ف َ ] (اِخ ) شهر کوچکی است در مرکز بخش فریمان مشهد که تا پیش از 1313 هَ . ش . قریه ٔ بی اهمیتی بیش نبود و طوایف بربری و تیموری در آن ساکن بودند. رضاشاه از نظر موقعیت طبیعی این ناحیه بدان توجه کرد و موجبات آبادانی و شهرسازی درست را در آن فراهم ساخت و اکنون دارای ادارات و بناهای نوساز و خیابانهای متعدد است و در آن بندی ساخته شده که از طریق لوله کشی آب مشروب اهالی را تأمین میکند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


فریمان . [ ف َ ] (اِخ ) نام یکی از بخش های تابع شهرستان مشهد که در جنوب بخش طرقبه واقع است . از چشمه سار و قنوات مشروب میشود. محصول عمده اش غله ، بنشن ، انواع میوه ، زیره ٔ سبز و پنبه است . دارای چهار دهستان به نامهای بیوه زن ، احمدآباد، سرجام و پائین ولایت است که مجموعاً 373 آبادی و 89870 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


فریمان. [ ف َ ] ( اِخ ) نام یکی از بخش های تابع شهرستان مشهد که در جنوب بخش طرقبه واقع است. از چشمه سار و قنوات مشروب میشود. محصول عمده اش غله ، بنشن ، انواع میوه ، زیره سبز و پنبه است. دارای چهار دهستان به نامهای بیوه زن ، احمدآباد، سرجام و پائین ولایت است که مجموعاً 373 آبادی و 89870 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

فریمان. [ ف َ ] ( اِخ ) شهر کوچکی است در مرکز بخش فریمان مشهد که تا پیش از 1313 هَ. ش. قریه بی اهمیتی بیش نبود و طوایف بربری و تیموری در آن ساکن بودند. رضاشاه از نظر موقعیت طبیعی این ناحیه بدان توجه کرد و موجبات آبادانی و شهرسازی درست را در آن فراهم ساخت و اکنون دارای ادارات و بناهای نوساز و خیابانهای متعدد است و در آن بندی ساخته شده که از طریق لوله کشی آب مشروب اهالی را تأمین میکند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

فریمان. [ ف َ ] ( اِخ ) دهستان مرکزی بخش فریمان که دارای 121 آبادی و 5323 تن سکنه است و بند فریمان در این ده بنا شده است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

فریمان. [ ف َ ] ( اِخ ) نام یکی از دهات استرآبادرستاق از بخش زیارت خواسته رود بوده است. ( ازمازندران و استرآباد رابینو ترجمه فارسی ص 171 ).

فریمان. [ ف َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان میان آباد بخش اسفراین شهرستان بجنورد که دارای 196 تن سکنه است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

فریمان . [ ف َ ] (اِخ ) نام یکی از دهات استرآبادرستاق از بخش زیارت خواسته رود بوده است . (ازمازندران و استرآباد رابینو ترجمه ٔ فارسی ص 171).


دانشنامه عمومی

فَریمان شهری است در استان خراسان رضوی در شرق ایران. این شهر در بخش مرکزی شهرستان فریمان قرار دارد. دارای ۴ شهربه نام های فریمان، فرهادگرد، قلندرآباد و سفید سنگ و دو بخش مرکزی و قلندر آباد وپنج دهستان به نام های فریمان به مرکزیت فرهادگرد، سنگ بست به مرکزیت سنگ بست، بالابند به مرکزیت زرکک، قلندر آباد به مرکزیت قلندر آباد و سفید سنگ به مرکزیت سفید سنگ می باشد.
جایگاه و بلندا
شهر فریمان در فاصله ۷۵ کیلومتری مشهد و در مسیر مشهد به تربت جام قرار گرفته است.
فریمان زادگاه علامه شهید مرتضی مطهری است و از قدیم الایام به خاطر بند تاریخی و قند شیرین فریمان معروف بوده است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ جمعیت این شهر ۳۹٬۵۱۵ نفر (در ۱۱٬۷۵۵ خانوار) بوده است.

پیشنهاد کاربران

در پار سی " پریمان " به چم خانه پریان

معنیه اسم فریمان یعنی خوجستگی و مبارک اسمه پسر منم فریمان و من واقعان عاشقه این اسمم

فَریمان، پَریمان - واژه فارسی میانه ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) -
نام پسرانه
نام یکی از شهرهای خراسان

فَر: فَرّه، خُرّه - مفهومی در اساطیر ایرانی است: فروغیِ ایزدی است که به دل هر که بتابد، از همگان برتری می یابد و از پرتو همین فروغ است که شخص به پادشاهی و بزرگی می رسد و در کمالاتِ نفسانی و روحانی کامل می شود.
شکوه، حِشمت، عظمت - مُجلل، پُر زرق و برق، پُر برکت - برجسته، ممتاز، نامی، سرشناس، سَرآمد، شاخص

ی: پسوند نسبت و دارندگی

مان: در پارسی باستان: مانیا
در اوستایی: نَمانه
در پهلوی: مان
مانند: ماندن: در جایی ایستادن - دودمان: تیره خاندان
مِهمان: بزرگ نژاد - ماندانا: گوهره ی دانا
جا و مکان، خانه و سَرا، اَندرونی -
تبار، نژاد، تیره، خانواده، خاندان

معنی: جای با شکوه، شاهانه و اَعیانی ( انگلیسی: لاکچری، luxury ) ، خانه قشنگ و خُسروانه، کاشانه ی شکیل و فَرنَما ( فرانسوی: لوکس، luxe ) ، خانه ی نوین و نونَوار ( فرانسوی: مُدرن، modern ) -
گوهره ی برتر و نامی، نژاد برتر و والا، تبار بزرگوار و شرافتمند


قهرمان و هر کلمه ایی مان داشته باشد . تورکی است. مثل قهرمان. دومان. یامان. پیمان. بیمان. فریمان. دوشمن. بوشمن. ایلمان. ارمنی ( ار مان=ننگ قهرمان ) . نریمان. قارامان. پیشمان ( پشیمان ) . پیشمانیه ( پشمک در ترکیه ) . آرمان. سامان. سازمان. دانیشمان ( دانیش مند ) . بهره مان. ریسمان. آسمان. دودمان. مانا. ماندقار ( ماندگار. بر وزن یادگار. روزگار. سازگار ) . مانند. ماندنی. . . . .


کلمات دیگر: