کلمه جو
صفحه اصلی

نادرآباد

لغت نامه دهخدا

نادرآباد. [ دِ ] (اِخ ) از دهات بخش ارکو شهرستان ایلام است . در سی و چهار هزارگزی جنوب شرقی قلعه دره و در کناره ٔ راه مالرو زرین آباد قرار دارد. کوهستانی است و هوائی معتدل دارد. سکنه اش 182 نفر است و فارسی را به لهجه های کردی و لری تکلم میکنند و زمستان را به گرمسیر میروند. آبش ازچشمه و محصولش غلات و لبنیات و پیشه ٔ مردمش زراعت و گله داری است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ص 450).


نادرآباد. [ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کلیائی بخش اسدآباد شهرستان همدان . در بیست و یکهزار گزی شمال غربی اسدآباد و شش هزارگزی مشرق جاده ٔ فرعی چهاردولی به سنقر. کوهستانی و سردسیر است و ساکنانش 189 نفرند و فارسی را به لهجه ٔ کردی تکلم میکنند آبش از چشمه و محصولش غلات و لبنیات و حبوبات و توتون است مردمش به زراعت و گله داری مشغولند و صنعت دستی آنان قالی بافی است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ص 450).


نادرآباد. [ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان قزوین در 10500 گزی شمال غربی قزوین قرار دارد. دامنه ای سردسیر است با 96 نفر سکنه از طایفه ٔ باجلان . آبش از قنات است و محصولش غلات و صنعت دستی مردمش گلیم و جاجیم و جوراب بافی . راه ماشین رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ص 220).



کلمات دیگر: