کلمه جو
صفحه اصلی

مثانه


مترادف مثانه : شاشدان، آبدان

برابر پارسی : شاشدان، پیشاب دان

فارسی به انگلیسی

bladder, vesica, urinary bladder, vesice

vesice, urinary bladder


bladder, veslca


فارسی به عربی

مثانة

عربی به فارسی

کيسه , ابدان , مثانه , بادکنک , پيشابدان , کميزدان


مترادف و متضاد

bladder (اسم)
بادکنک، کیسه، مثانه، ابدان، کمیزدان، پیشاب دان

cyst (اسم)
کیسه، مثانه، تخمدان

urinary bladder (اسم)
مثانه، پیشاب دان

شاشدان، آبدان


فرهنگ فارسی

آبدان، کیسهای است دربدن انسان که ادرارپس ازترشح ازکلیتین در آن واردوجمع میشود
( اسم ) کیسه ایست عضلانی غشایی و نازک و قابل اتساع که در عقب استخوان زهار واقع است . شکلش تا موقعی که خالی است پهن و جدار هایش بر روی هم قرار گرفته اند و هنگامی که متدرجا ادرار پر شود کروی و یا تخم مرغی شکل میشود و راسش بطرف بالا و جلو و قاعده اش بطرف پایین و عقب است . زمانی که مقدار ادرار در مثانه به ۲۵٠ گرم برسد شخص حس ادرار میکند . ممکنست مثانه در موقع حبس البول محتوی یک لیتر یا بیشتر ادرار باشد شاش دان بیت البول پیشاب دان

فرهنگ معین

(مَ نِ ) [ ع . مثانة ] (اِ. ) کیسة عضلانی غشایی که ادرار پس از خروج از کلیه ها، در آن جمع می شود.

لغت نامه دهخدا

مثانه . [ م َ ن َ / ن ِ ] (ع اِ) آبدان و آن جزء از بدن حیوان که در وی کمیز جمعمی گردد. (ناظم الاطباء). کیسه ٔ بول که در شکم می باشد. (غیاث ). آبگاه . کمیزدان . شاش دان . پیشاب دان . بیت البول . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مثانه به شکل بلوطاست هر دو سر تیز و میان فراخ و هر دو رگ گرده که آن را برابخ گویند اندر مثانه گشاده است تا آب از آن راه از گرده به مثانه اندرآید و چنان نیست که این جاکه برابخ به مثانه رسیده راه آب راست اندرمثانه گشاده است ، لکن نخست اندرجرم صفاق دو منفذ گشاده است ، پس هر دو منفذ اندرمیان صفاق و عصب گشاده است بر درازی مثانه تا به آخر او که نزدیک منفذ بیرون شدن آب است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). کیسه ای است عضلانی غشایی و نازک و قابل اتساع که در عقب استخوان زهار واقع است . شکلش موقعی که خالی است پهن و جدارهایش برروی هم قرار گرفته اند و هنگامی که متدرجاً از ادرار پر شود، کروی و یا تخم مرغی شکل می شود. مثانه در موقعیکه خالی است ، رأسش به طرف بالا و جلو و قاعده اش به طرف پایین و عقب است . زمانی که مقدارادرار در مثانه به 250 گرم برسد شخص حس ادرار می کند. ممکن است مثانه در موقع حبس البول محتوی یک لیتر یابیشتر ادرار باشد. (فرهنگ فارسی معین ) :
نیک نگه کن که در حصار جوانیت
گرگ درنده است در گلوت و مثانه .

ناصرخسرو.


به کوه برق مثانه ز سنگ پاره ٔ لعل
به بحر ماه مشیمه ز نور بچه ٔ ناب .

خاقانی (دیوان چ سجادی ص 52).


و رجوع به مثانة شود.
- ورم مثانه ؛ التهاب و عفونت و تورم جدار مثانه بر اثر عوامل میکربی و عفونی . (فرهنگ فارسی معین ).

مثانة. [ م َ ن َ ] (ع اِ) آبدان که جای بول و کمیز باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). جای کمیز اندر شکم . (دهار). کمیزدان . آبدان . (زمخشری ). آبدان و جای بول . (ناظم الاطباء). جایگاه بول از انسان و حیوان . ج ، مَثانات . (از اقرب الموارد). و رجوع به مثانه شود. || جای بچه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جای بچه در شکم . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).


( مثانة ) مثانة. [ م َ ن َ ] ( ع اِ ) آبدان که جای بول و کمیز باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). جای کمیز اندر شکم. ( دهار ). کمیزدان. آبدان. ( زمخشری ). آبدان و جای بول. ( ناظم الاطباء ). جایگاه بول از انسان و حیوان. ج ، مَثانات. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به مثانه شود. || جای بچه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). جای بچه در شکم. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
مثانه. [ م َ ن َ / ن ِ ] ( ع اِ ) آبدان و آن جزء از بدن حیوان که در وی کمیز جمعمی گردد. ( ناظم الاطباء ). کیسه بول که در شکم می باشد. ( غیاث ). آبگاه. کمیزدان. شاش دان. پیشاب دان. بیت البول. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). مثانه به شکل بلوطاست هر دو سر تیز و میان فراخ و هر دو رگ گرده که آن را برابخ گویند اندر مثانه گشاده است تا آب از آن راه از گرده به مثانه اندرآید و چنان نیست که این جاکه برابخ به مثانه رسیده راه آب راست اندرمثانه گشاده است ، لکن نخست اندرجرم صفاق دو منفذ گشاده است ، پس هر دو منفذ اندرمیان صفاق و عصب گشاده است بر درازی مثانه تا به آخر او که نزدیک منفذ بیرون شدن آب است. ( ذخیره خوارزمشاهی ). کیسه ای است عضلانی غشایی و نازک و قابل اتساع که در عقب استخوان زهار واقع است. شکلش موقعی که خالی است پهن و جدارهایش برروی هم قرار گرفته اند و هنگامی که متدرجاً از ادرار پر شود، کروی و یا تخم مرغی شکل می شود. مثانه در موقعیکه خالی است ، رأسش به طرف بالا و جلو و قاعده اش به طرف پایین و عقب است. زمانی که مقدارادرار در مثانه به 250 گرم برسد شخص حس ادرار می کند. ممکن است مثانه در موقع حبس البول محتوی یک لیتر یابیشتر ادرار باشد. ( فرهنگ فارسی معین ) :
نیک نگه کن که در حصار جوانیت
گرگ درنده است در گلوت و مثانه.
ناصرخسرو.
به کوه برق مثانه ز سنگ پاره لعل
به بحر ماه مشیمه ز نور بچه ناب.
خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 52 ).
و رجوع به مثانة شود.
- ورم مثانه ؛ التهاب و عفونت و تورم جدار مثانه بر اثر عوامل میکربی و عفونی. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ عمید

کیسه ای ماهیچه ای در لگن خاصره که ادرار در آن جمع می شود، آبدان.

دانشنامه عمومی

مَثانه (آبدان، پیشابدان، میزه دان) یکی از اعضای دستگاه ادراری است. این عضو مانند کیسه ای برای جمع شدن ادرار حاصل از فعالیت کلیه است و جدار آن از ماهیچه و بافت پیوندی ارتجاعی بوده و ماهیچه دتروسور نام دارد. مثانه انسان می تواند حداکثر یک لیتر ادرار در خود نگه دارد.لوله باریکی که ادرار را از کلیه ها به مثانه می برد میزنای نام دارد.
۷. غده فوق کلیویرگ ها: ۸. سرخرگ و سیاهرگ کلیه، ۹. بزرگ سیاهرگ زیرین، ۱۰. آئورت شکمی، ۱۱. سرخرگ وسیاهرگ ایلیاک مشترک
مثانه نیز ادرار را از طریق لوله دیگری به نام میزراه (پیشاب راه) تخلیه می کند. میزراه در زنان کوتاه است اما در مردان این مجرا درازتر بوده و از میان غده پروستات و آلت تناسلی گذر می کند.
ادرار به طور پیوسته در کلیه بوجود آمده و از راه اورِتِر یا حالب به مثانه هدایت و در پایان از مثانه توسط اورترا یا پیشابراه دفع می شود. در انسان طبیعی، کنترل ادرار ارادی بوده و به ارتباط بین قشر مخ، ساقه مغز، نخاع و مثانه بستگی دارد. جاییکه مثانه به اورترا یا پیشابراه می رسد ماهیچه ای به نام اسفنکتر خارجی قرار دارد. وقتی حجم ادرار در مثانه به ۴۰۰ میلی لیتر برسد فرد احساس دفع پیدا کرده و مثانه برای بیرون راندن ادرار منقبض و اسفنکتر رها می شود.

دانشنامه آزاد فارسی

مَثانِه (bladder)
مَثانِه
اندامی توخالی، با دیوارۀ ارتجاعی. ادرار تولیدشده در کلیه ها را ذخیره می کند. مثانه در دستگاه های دفع ادراربرخی از ماهی ها، بیشتر دوزیستان، برخی از خزندگان، و همۀ پستاندارانوجود دارد. ادرار از راه دو میزنای، که هرکدام از یک کلیه می آیند، به مثانه، می ریزد و از مثانه، از طریق میزراه (مجرای ادرار)، خارج می شود.

گویش اصفهانی

تکیه ای: čordun
طاری: massâna
طامه ای: čordun
طرقی: massâna
کشه ای: massâna / šâšdun
نطنزی: massâna /čordun


پیشنهاد کاربران

ابدان

برابر پارسی مثانه در بسیاری از شارستان های ایرانی واژه ی پیشابخانه هست. .

مثانه = گُمیزدان

( گُمیز = ادرار )

بن مایه: لغت نامه دهخدا


کلمات دیگر: