مترادف هامون : بادیه، بایر، بیابان، قاع، لم یزرع، نامسکون، وادی، بر، خشکی، جلگه، دشت، مسطح، هموار، کره زمین
متضاد هامون : گردون
desert, field, plain, prairie
plain, desert
بادیه، بایر، بیابان، قاع، لمیزرع، نامسکون، وادی ≠ گردون
بر، خشکی
جلگه، دشت
مسطح، هموار
کرهزمین
۱. بادیه، بایر، بیابان، قاع، لمیزرع، نامسکون، وادی
۲. بر، خشکی
۳. جلگه، دشت
۴. مسطح، هموار
۵. کرهزمین ≠ گردون
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
فرخی .
منوچهری .
اسدی .
ناصرخسرو.
انوری .
نظامی .
ناصرخسرو.
فردوسی .
فردوسی .
عنصری .
ناصرخسرو.
سعدی .
رودکی .
اسدی (گرشاسب نامه ).
اسدی .
عطار.
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
(قابوسنامه ).
هامون . (اِخ ) نام دریاچه ای است در سیستان ، کنار دریاچه ٔ هامون سواران . این دو دریاچه ٔ بوسیله ٔ باطلاقی به نام نیزار بهم متصل شده اند. این دریاچه ها در مواقع پرآبی لبریز شده ، آب زائد آنها بطرف جنوب شرقی حرکت میکند و به دریاچه ٔ گودزره میریزد. اطراف این دریاچه را نیزارهای وسیعی فراگرفته که در مواقع بی آبی همه زرد میشوند، ولی در هنگام بهار که ساقه های آنها نرم است به مصرف تغذیه حیوانات و قدری که بزرگ شدند به مصرف بافتن حصیر و ساختن قایق و اسباب های دیگر میرسند. عبور و مرور از دریاچه بوسیله ٔ قایق هائی صورت میگیرد. دریغا که امروز بر اثر خشکسالی وبی آبی ، آب این دریاچه خشک شده است . این دریاچه در ایران قدیم از لحاظ مذهبی دارای جنبه ٔ تقدس بوده ، چنانکه در مورد تولد سوشیانت موعود منتظر زرتشتیان گفته شده است که در آخر دوازدهمین هزاره ، دوشیزه ای از خاندان بهروز در دریاچه ٔ هامون خود را میشوید و آبستن میشود، از او سوشیانت آخرین آفریده ٔ اهورامزدا روی به جهان خواهد نمود و چون به سن سی سالگی رسید امانت رسالت مزدیسنا به وی واگذار میشود. در آن روز خورشید در وسط آسمان بی حرکت میماند و بدین وسیله ظهور سوشیانت به جهانیان بشارت داده خواهد شد. (یشتها تألیف پورداود ج 2 ص 101). (جغرافیای طبیعی کیهان ص 94) (مشخصات جغرافیای طبیعی ایران تألیف م . پ - پتروف ترجمه ٔ گل گلاب ) (ایران باستان تألیف حسن پیرنیا ج 1 ص 148).