کلمه جو
صفحه اصلی

چاشنی


مترادف چاشنی : طعم، مزه، رب، سس، ماده منفجره، نمودار، نمونه

فارسی به انگلیسی

flavor, flavoring, garnish, marinade, relish, seasoning, spice, zest, sauce

flavor, flavoring, garnish, marinade, relish, seasoning, spice, zest


فارسی به عربی

توابل , حشوة , صلصة , ضمادة , مذاق , نکهة

مترادف و متضاد

۱. طعم، مزه
۲. رب، سس
۳. ماده منفجره
۴. نمودار، نمونه


primer (اسم)
کتاب الفباء، فشنگ، چاشنی، بتونه، مبادی اولیه

relish (اسم)
میل، اشتها، خوش مزگی، چاشنی، طعم، مزه، خوش طعمی، ذوق، رغبت، مقدار کم، ذائقه

flavor (اسم)
خوشبویی، خوش مزگی، چاشنی، طعم، مزه، مزه وبو، خوش طعمی

embellishment (اسم)
تزیین، ارایش، چاشنی

dressing (اسم)
ارایش، لباس، مرهم، مخلفات، چاشنی، سس، مرهم گذاری وزخم بندی

sauce (اسم)
خورش، چاشنی، سوس، رب، اب خورش، جاشنی غذا

condiment (اسم)
نمک و فلفل، چاشنی، ادویه

stuffing (اسم)
چاشنی، قیمه، لایی، گیپا، بوغلمه

seasoning (اسم)
چاشنی، ادویه زنی، داروزنی بچوب

detonator (اسم)
چاشنی، منفجر کننده

flavoring (اسم)
چاشنی

garniture (اسم)
تزیین، چاشنی

salmagundi (اسم)
چاشنی، چیز درهم و برهم، سالاد پیاز داغ و تخم مرغ و ماهی

طعم، مزه


رب، سس


ماده منفجره


نمودار، نمونه


فرهنگ فارسی

ترکیباتی که معمولاً برای طعم دادن به غذا در هنگام مصرف به آن افزوده می‌شود


( اسم ) ۱- چیزی که بانداز. چشیدن باشد آن قدر از خوراک که برای مزه کردن بجشند مزه . ۲- مقداری اندک ترشی مانند آب غوره سرکه و رب انار که بخوراک زنند. ۳- کلاهک فلزی که در ته مقداری اندک ماد. قابل انفجار تعبیه شده و آنرا در ته فشنگ یا در تفنگهای سر پر برای آتش کردن تفنگ بکار برند. ۴- نمودار نمونه . ۵- مزه . یا چاشنی دل .سخنان لطیف و دلکش .

فرهنگ معین

[ په . ] (اِ. ) ۱ - مقداری از غذا که برای مزه کردن ، بچشند. ۲ - مقدار ترشی که به غذا می زنند. ۳ - مادة قابل اشتعالی که به فشنگ یا هر مواد منفجره ای وصل کنند.

لغت نامه دهخدا

چاشنی . (اِ) اندکی از طعام و شراب را گویند که از برای تمییزکردن بچشند. (برهان ). اندک چیزی از شراب و طعام است . (آنندراج ) (غیاث ). اندکی از طعام و شراب که قبلاً چشند تا مسموم بودن یا نبودن آن دانسته شود. مقدار اندک از غذا که برای آزمودن طعم آن بچشند :
که ای شاه نیک اختردادگر
تو بی چاشنی دست خوردن مبر.

فردوسی .


وبه یک ساعت جماعتی از ایشان بگرفتند و دستگیر کردندو باقی بهزیمت پیش پسران [ علی تکین ] رفتند [ او کار ] را ملامت کردند جواب داد: آن دیگ برجای است و مایک چاشنی بخوردیم هر کسرا آرزوست پیش میباید رفت . (تاریخ بیهقی ). آچارها پیش آوردند و سر خمره ها باز کردند و چاشنی میدادند. (تاریخ بیهقی ).
ز خمی دانگ سنگی چاشنی بس
اگر سرکه بود یا آبگینه .

ناصرخسرو


این چاشنی است شربت تیغ تو هند را
باقی دهد که باقی بادی تو جاودان .

مسعودسعد.


دهر اگر خوان زندگانی ساخت
خورد هر چاشنی که کام گراست .

خاقانی .


بمانده ام ز نوا چون کمان حاجب راست
نخورده چاشنی خوان حاجب الحجاب .

خاقانی .


ابای شعر مرا نیز چاشنی مطلب
که در مذاق زمانه یکیست شهد و شرنگ .

ظهیر.


|| اندک از خوردنی که دهان را طعم دهد و خورنده اشتهای بکار بردن بقیه آرد. (فرهنگ خطی اسدی نسخه نخجوانی ). چشته . (فرهنگ خطی اسدی نسخه نخجوانی ). مُسته . (فرهنگ خطی اسدی نسخه نخجوانی ). || نمودار.(برهان ) (غیاث ). نمونه ٔ چیزی . (آنندراج ) :
از این چاشنی هست نزدیک من
از او تیره شد رای باریک من .

فردوسی .


این از عجز نمیگویم که چاشنی دیده آمد و خداوند سلطان به بلخ است و لشکر دمادم میرسد.(تاریخ بیهقی ).
راحت و رنج از بهشت خلد و ز دوزخ
چاشنیی دان در این سرای معاجل .

ناصرخسرو.


بیای تا من و تو هر دو ای درخت خدای
ز بار خویش یکی چاشنی فروباریم .

ناصرخسرو.


شد سنگ صبر من کم و بی صبر گشته ام
یک مشت چاشنی ده از آن صبر سنگمی .

سوزنی .


گر شعر بنده هست بدین چاشنی پسند
در یک دو مه به مدح دو دیوان کنم نگار.

سوزنی .


دیدنی شد همه نوری به ظلم درشکنید
چاشنی همه صافی به کدر بازدهید.

خاقانی .


|| مزه . (برهان ) (آنندراج )(غیاث ) (ناظم الاطباء). طعم :
تا لاجرم زبان من از چاشنی شکر
چون کام روزه دار و لب شیرخوار کرد.

خاقانی .


دماغ از چاشنی های دگر نوش
ز لذت کرده شهوت را فراموش .

نظامی .


شکر گر چاشنی درجام دارد
ز شیرینش حلاوت وام دارد.

نظامی .


این یقین دان که لطیف و روشنی
نیست بوس کون خر بی چاشنی .

مولوی .


و آن فزونی هم پی طمعی دگر
بی معانی چاشنی ندهد صور.

مولوی .


رطب را من ندانم چاشنی چیست
همی بینم که خرما بر نخیل است .

سعدی .


گرت از شهد و شکر لفظی هست
چیست بی چاشنی معنی هیچ .

ابن یمین .


از چاشنی قند مگو هیچ و ز شکر
ز آنرو که مرا از لب شیرین تو کام است .

حافظ.


با نیک و بد چو شیر و شکر جوش میزند
دریافت هر که چاشنی اتحاد را.

صائب .


|| خبر. احساس . علم . اطلاع :
میزنی لاف از پی معنی ولیک
تو کجا آن چاشنی داری هنوز.

عطار.


نقش اگر خود نقش سلطان یا غنی است
صورت است از جان خود بی چاشنی است .

مولوی .


|| صفت . (برهان ) و بمعنی صفت از آن جهت است که اندکی از آن در شخصی باشد چنانکه گویند فلان راچاشنی علم هست یعنی قدری از علم آموخته . || بمعنی قدری حلاوت هم آید. (آنندراج ). قدری حلاوت . (غیاث ). شیرینی . (غیاث ) :
از دهان یار دارد چاشنی گفتار من
خوانها را پی شق از شیرینی مضمون کنم .

صائب (از آنندراج ).


امروز رقیبانه بسویم نگران است
دانسته مگر چاشنی کنج لب خویش .

نصیر همدانی (از آنندراج ).


|| آنچه به طعام کنند از چیزهای ترش و شیرین مانند سرکنگبین و جز آن . آنچه در طعام کنند خوشمزگی را و بیشتر چیزی ترش و شیرین مانند سرکه قند و سکنجبین و غیره . در اصطلاح طباخان مخلوطی از ترش و شیرین است که به آش و خورش میزنند مانند سکنجبین وسرکه شیره و سرکه قند و امثال آن . مرکبی از شکر یا عسل با سرکه یا آب لیمو که بطعامها زنند خوشمزگی را. وقلیه ٔ چاشنی دار از آن گویند که قدری شیرین و ترش میباشد. (آنندراج ). || قوه ذائقه : ذائقه باز این پنج حواس که شنوائی و بینائی و بویائی و چاشنی و لمس است این همه اگر چه گوناگونند الا ازیک جان زنده اند. (بهاءالدین ولد). || باروت سفید که با چکانیدن ماشه ٔ تفنگ مشتعل شود. چیزی خرد که بر پستانک تفنگ نهند که در آن چیزی است که با ضرب و زخم قابل اشتعال باشد. بمعنی باروت تفنگ که درسوراخ تفنگ ریخته آتش دهند و به هندی آن را رنجک گویند. (آنندراج ). باروت و ماده ای قابل اشتعال که در اسلحه های آتشین بکار برند. || جای باروت که از فلز است . چیز کوچکی که در بن آن ماده منفجره ای هست که با فروافتادن چخماق بر روی پستانک منفجر شده وگلوله را میپراند. کبسولی که بر ماشه ٔ تفنگ گذارند که با فرود آمدن شیطانک بر آن مشتعل شود و باروت یا فشنگ تفنگ را مشتعل سازد. || عیار. (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ). عیار زر و سیم ، چاشنی ، یا چاشنی زر. عیار. (محمودبن عمر ربنجنی ). || ابتدای زدن چوب را نیز گویند بر کوس و نقاره . (برهان ). چوب اولی که بر کوس و نقاره زنند. (ناظم الاطباء).
- چاشنی بهر ؛ دارای چاشنی . بهره مند از چاشنی :
بسیار شراب تلخ چون زهر
کز عشق شده ست چاشنی بهر.

نظامی .



چاشنی. ( اِ ) اندکی از طعام و شراب را گویند که از برای تمییزکردن بچشند. ( برهان ). اندک چیزی از شراب و طعام است. ( آنندراج ) ( غیاث ). اندکی از طعام و شراب که قبلاً چشند تا مسموم بودن یا نبودن آن دانسته شود. مقدار اندک از غذا که برای آزمودن طعم آن بچشند :
که ای شاه نیک اختردادگر
تو بی چاشنی دست خوردن مبر.
فردوسی.
وبه یک ساعت جماعتی از ایشان بگرفتند و دستگیر کردندو باقی بهزیمت پیش پسران [ علی تکین ] رفتند [ او کار ] را ملامت کردند جواب داد: آن دیگ برجای است و مایک چاشنی بخوردیم هر کسرا آرزوست پیش میباید رفت. ( تاریخ بیهقی ). آچارها پیش آوردند و سر خمره ها باز کردند و چاشنی میدادند. ( تاریخ بیهقی ).
ز خمی دانگ سنگی چاشنی بس
اگر سرکه بود یا آبگینه.
ناصرخسرو
این چاشنی است شربت تیغ تو هند را
باقی دهد که باقی بادی تو جاودان.
مسعودسعد.
دهر اگر خوان زندگانی ساخت
خورد هر چاشنی که کام گراست.
خاقانی.
بمانده ام ز نوا چون کمان حاجب راست
نخورده چاشنی خوان حاجب الحجاب.
خاقانی.
ابای شعر مرا نیز چاشنی مطلب
که در مذاق زمانه یکیست شهد و شرنگ.
ظهیر.
|| اندک از خوردنی که دهان را طعم دهد و خورنده اشتهای بکار بردن بقیه آرد. ( فرهنگ خطی اسدی نسخه نخجوانی ). چشته. ( فرهنگ خطی اسدی نسخه نخجوانی ). مُسته. ( فرهنگ خطی اسدی نسخه نخجوانی ). || نمودار.( برهان ) ( غیاث ). نمونه چیزی. ( آنندراج ) :
از این چاشنی هست نزدیک من
از او تیره شد رای باریک من.
فردوسی.
این از عجز نمیگویم که چاشنی دیده آمد و خداوند سلطان به بلخ است و لشکر دمادم میرسد.( تاریخ بیهقی ).
راحت و رنج از بهشت خلد و ز دوزخ
چاشنیی دان در این سرای معاجل.
ناصرخسرو.
بیای تا من و تو هر دو ای درخت خدای
ز بار خویش یکی چاشنی فروباریم.
ناصرخسرو.
شد سنگ صبر من کم و بی صبر گشته ام
یک مشت چاشنی ده از آن صبر سنگمی.
سوزنی.
گر شعر بنده هست بدین چاشنی پسند
در یک دو مه به مدح دو دیوان کنم نگار.
سوزنی.
دیدنی شد همه نوری به ظلم درشکنید
چاشنی همه صافی به کدر بازدهید.
خاقانی.

فرهنگ عمید

۱. شیرینی.
۲. چیزی که فقط به اندازۀ چشیدن باشد.
۳. مقدار کمی ترشی، از قبیل سرکه، آبغوره، یا رب انار که به خوراک بزنند.
۴. کلاهک فلزی که در آن مقدار کمی مادۀ قابل انفجار وجود دارد و در ته فشنگ قرار میدهند یا در سر پستانک تفنگ های سرپر برای آتش کردن تفنگ میگذارند.
۵. [قدیمی] مزه.
۶. [قدیمی] اندکی از خوراک که برای مزه کردن بچشند.

دانشنامه عمومی

چاشنی (به انگلیسی: Condiment) نوعی سس یا ادویه است به منظور ایجاد طعمی خاص به غذا افزوده می شود. بعضی از چاشنی ها مانند مخلوط ادویه ها یا گیاهان خشک هستند. بسیاری از چاشنی های به صورت بسته های کوچک یکبار مصرف به فروش می رسند تا قابل حمل هنگام مصرف غذا در خارج از منزل باشند. بسیاری از انواع چاشنی ها مانند سس سویا، سس تری یاکی و سس باربیکیو در هنگام پخت غذا به مواد غذایی افزوده می شوند. برخی نیز بعد از غذا به آن افزوده می شوند.
نمک
فلفل
سس گوجه فرنگی
یکی از رازهای مهم سرآشپزهای موفق استفاده از چاشنی های خوشمزه برای غذاهای مختلف است؛ انتخاب چاشنی و ادویه مناسب به میزان قابل توجهی می تواند غذای یک سرآشپز ماهر یا یک خانم خانه دار را خوش طعم کند؛ یکی از این چاشنی های پرکاربرد به خصوص برای سالاد، انواع سس ها هستند.

چاشنی (ابهام زدایی). چاشنی طعم دهنده خوراک است.
چاشنی وسیله ای در فشنگ است.
چاشنی وسیله ای در وسایل منفجره است.

دانشنامه آزاد فارسی

چاشنی (percussion cap)
ماده ای که سبب انفجار مادۀ منفجرۀ اصلی می شود. تا قرن ۱۹، سلاح های گرم، مانند تفنگ های چخماقی و تفنگ های سرپر، تابع محدودیت های خرج گذاری و شلیک بودند. پس از هر بار شلیک، می بایست تفنگ را تمیز می کردند و دوباره باروت و ساچمه و گلولۀ نمدی در آن می ریختند تا بتوانند یک بار دیگر شلیک کنند. با پیدایش چاشنی در قرن ۱۹ و ابداع فشنگ درپی آن، زمان لازم برای شلیک مجدد کاهش یافت. در دهۀ ۱۸۳۰، ساموئل کلت۱، مخترع امریکایی، سلاحی گردان اختراع کرد که در آن از چاشنی استفاده شده بود. در دوران جنگ داخلی امریکا (۱۸۶۱ـ۱۸۶۵)، ارتش جنوبی ها مسلسلی را به کار گرفت که با دست می چرخید و می توانست در هر دقیقه، از یک لوله، ۶۵ گلوله شلیک کند.Samuel Colt

فرهنگستان زبان و ادب

{condiment} [علوم و فنّاوری غذا] ترکیباتی که معمولاً برای طعم دادن به غذا در هنگام مصرف به آن افزوده می شود

پیشنهاد کاربران

اچار

خ

⏳ "چاشنی "با تلفظ /chAshni/ ، واژه ی پهلوی هست . این
کلمه با تلفظ ذکر شده ، چند معنی دارد :1️⃣مزه ، طعم مثل
تلخی☕، شیرینی🧁، شوری🧂و. . . 2️⃣طعم دهنده مثل
فلفل پابریکو ، زرد چوبه ، هل ( سفید، سبز ) و. . . & سرکه ،
آبغوره و . . . &رب[انار، گوجه فرنگی و. . . ] 🥫&سس[سالسا،
تارتار، گوجه فرنگی و. . . ]وهر آنچه که به خوراک ، طعم ومزه
بده!3️⃣مقدار کمی از غذا که برای چشیدن ( مزه کردن ) بکار بره!

💊Doping 💊
خیلی از مردم، فکر می کنند که "چاشنی" همان "ادویه" هست .
❗But❗ در حالی که "چاشنی" با "ادویه" فرق می کنه!🤔
به دار چین ، فلفل ( سیاه ، قرمز، سفید ) ، زرد چوبه و. . . میگیم
چاشنی ●•●به ترکیبی ( مخلوطی ) از چند چاشنی میگیم
ادویه !مثل ادویه کاری [ادویه کاری مخلوطی ( ترکیبی ) از چند
چاشنی ( دارچین، زرد چوبه، فلفل قرمز، فلفل سیاه ، پودر
سیرو. . . ) می باشد . ]●•●
🙏ترو خدا این دوتارو یکسان ندون !قول. . . 🤙PROMISE

4️⃣ فشنگ شامل سه قسمت : گلوله ، ماده منفجره ، کلاهک
فلزی . به "کلاهک فلزی "، چاشنی هم می گویند . در حقیقت
ما، در گلوله، ماده ی منفجره می ریزیم . وبرای اینکه ماده ی
منفجره نریزه ! کلاهک فلز ی یا همان چاشنی راروی گلوله قرار
می دهیم . وسفت می بندیم . ⌛


کلمات دیگر: