بامیان . (اِخ ) نام قصبه ایست که در کوههای آن دو بت سرخ و اکهب (سپید به تیرگی مایل ، خنگ ) ساخته شده است که هریک هفتاد ذراع طول دارند. (از قانون مسعودی ابوریحان ج
2 ص
573).نام ولایتی است در کوهستان مابین
بلخ و غزنین . در هریکی از کوههای آن
ولایت صورت دو بت ساخته بوده اند که یکی را خنگ بت و دیگری را سرخ بت میگفته اند. (برهان قاطع). نام شهری به شمال شرقی افغانستان . (یادداشت مؤلف ). نام شهری است به میان
کابل و بلخ به جهت نسبت او، بلخ را بامی خوانده اند و در میان کوهی است و در آن کوه دو صورت است از سنگ تراشیده و از کوه برآورده ، گفته اند که ارتفاع هریک از آنها بقدر شصت ذرع میشود و عرض آن شانزده ذرع و میان آنها مجوف است چنانکه از کف پایشان راه است ، نردبان پایه ها ساخته اند که در تمام جوف آن ها توان گردیدن ، حتی درون سرانگشتان هریک ، و این صور از غرایب صنایع روزگار است و گفته اند که این دوبت را سرخ بت و خنگ بت نام کرده اند و گفته اند که سرخ بت عاشق و مرد، و خنگ بت معشوق و زن بوده ، و بعضی این دو بت را لات و منات دانند و بعضی بعوق و یغوث خوانند و گفته اند قریب به این دو پیکر صورتی دیگر هست به شکل پیرزنی و آنرا نسرم نام بوده . (از انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). بامیکان . (از فرهنگ ایران باستان پورداود ص
304). شهری است برحد میان گوزگانان و حدود خراسان . (فرهنگ لغات شاهنامه ). شهری است به خراسان بر حد میان گوزکانان و حدود خراسان و بسیار کشت و برز است و پادشای او را شیر خوانند و رودی بزرگ بر کران او همی گذرد و اندر وی دو بت سنگین است یکی را سرخ بت خوانند و یکی را خنگ بت . (از حدود العالم ). نام الکه ایست میان غزنه و بلخ و در قدیم بلخ را به او منسوب داشته بلخ بامی گفتندی . (از فرهنگ خطی ) (از فرهنگ شعوری ج
1). الکه ایست میان هری و بلخ که میان آن و بلخ ده منزل است و بلخ را بدو نسبت داده اند و بلخ بامی گویند. (فرهنگ رشیدی ). بریکی از کوههای بامیان صورت دو بت کنده بودند یکی را خنگ بت و دیگری را سرخ بت می گفتند، و سرخ بد و خنگ بد نیز آمده است . (از فرهنگ اسدی ). در بامیان مجسمه های عظیمی از بودا هست که در کوه کنده اند، در طاقچه هایی که مقر این پیکرهاست ، تصاویری دیده میشود که سبک آن با نقوش مکشوفه در آسیای مرکزی شباهت دارد و از جهاتی هم شبیه نقوش کتیبه های ساسانی عهد شاپور اول است . (ایران در زمان
ساسانیان ص
61). بامیان از اقلیم چهارم است ، طولش از جزایر خالدات «فب » و عرض از خط استوا «لدله »: هوایش سرد است . در ملک بامیان ولایتی است آهن کار خوانند (و معدن آهن است )، معدن بامیان چشمه است ، از آنجا آب چنان برمی جوشد که به مسافتی آواز میتوان شنید و چون بیشتر میرود منجمد میگردد گوگرد میشود... در بامیان چشمه ایست که هرچند نجاسات درو افکنند قبول نکند و برخشکی افتد و اگر خواهند که سنگ در میانش افکنند مگر بر کنار بتواند ایستد پای بلرزد و در او افتند و غرق شوند. (از نزهة القلوب چ اروپا مقاله ٔ سوم ص
157 و
207 و
278).
شهر و ناحیه ایست واقع میان بلخ و
هرات و غزنین ،قلعه ٔ محکمی دارد، شهر کوچک لکن مملکت وسیع است ، میانه ٔ آن و بلخ ده منزل مسافت و تا غزنین هشت منزل است ، در بامیان بنائی است مرتفع که آنرا بر روی ستونهای بلند قرار داده اند و به ستونها صور جمیع اصناف طیوری که خدا خلق فرموده نقش است ، و در داخل عمارت مجسمه ٔ دو بت بزرگ است که آنها را در کوه تراشیده اند و اندازه ٔ آنها از بالای کوه تا پائین است ، نام این دو بت یکی سرخ بد و دیگری خنگ بد است . گویند در دنیا نظیر این دو نتوان یافت . (از معجم البلدان ) (از آثارالبلدان قزوینی ص
154). اعتمادالسلطنه در مرآت البلدان گوید: بامیان از شهرهای افغانستان و در یکصدو بیست هزارگزی شمال و مشرق کابل است . بنای شهر در قله ٔ کوهی است و دره های کوه به منزله ٔ کوچه های آن است . تقریباً دوازده هزارخانه در میان کوه و سنگ ساخته شده ، به این معنی که کوه را مجوف نموده هر کس بقدر کفایت خود بطور سردابه خانه ای بنا نموده است . در سنه ٔ
1221 م .
/ 618 هَ . ق . چنگیزخان آنجا را قتل عام نموده ویران ساخت ، مجدداً آنجا را بنا و مرمت نمودند. باز خراب شده است . در بامیان چندین مجسمه و هیکل بت هست که از سنگ تراشیده اند، دو مجسمه که بزرگتر از همه میباشد هریک پنجاه ارج طول دارد... چنگیزخان پس از آنکه بلخ راقتل عام کرد و طالقان را هفت ماه محاصره و فتح و قتل عام نمود و لشکر تولی خان به او ملحق شدند، سلطان جلال الدین خوارزمشاه را تعاقب نموده به غزنین رانده ، در میان راه به
شهر بامیان رسید. مردم بامیان به سبب اعتماد به حصانت قلعه ٔ خود و بی اعتمادی به قول مغولها حصاری شده به مدافعه پرداختند، در بین محاصره تیری بر مقتل یکی از پسرهای جغتای ، موتوجن که چنگیز زیادبه او علاقه داشت آمد و مقتول شد. چنگیزخان از این واقعه درهم و غضبناک شد و فرمان داد هرچه زودتر قلعه را تسخیر نمایند و بعد از فتح بر احدی ابقا ننمود حتی سگ و گربه که در آن شهر بودند طعمه ٔ شمشیر شدند، زنان حامله را شکم دریده و سر از تن جنین ها جدا میکردند، بعد از آنکه هیچ جنبنده ای را زنده نگذاشت حکم داد جمیع دیوارها و سقف خانه ها را با زمین مساوی کردندو شهر را«ماوبالیغ» خواندند، یعنی شهر بد گفت کسی آنجا عمارت نکند. در آثارالباقیه مسطور است که بامیان در
80 هزارگزی کابل در دره های بین هندوکوه و کوه بابا واقع شده است ، خرابه های آن بعد از واقعه ٔ چنگیز همچنان باقی ماند و بزبان محلی این ویرانه ها را غلغله خوانند. اما بت ها همچنان باقی است . (از قاموس الاعلام ترکی ). در دره ٔ بامیان در قلب سلسله ٔ هندوکش که تقریباً در وسط راه باختر و گندها را واقع است ، مجسمه های عظیم بودا و صومعه های آن در اطراف دره ٔ بامیان بوجود آمده است . بامیان باب نوینی از تأثیرات هنر آریائی را در عصر ساسانی باز میکند، سرستونها و تزیینات نیم تاجه تأثیرات ساسانی را در قرن چهارم و پنجم میلادی در بامیان و در دره های مجاور آن از دره ٔ ککرک بحد کمال رسانده است . این نقاشی های دیواری مربوط به بامیان در موزه ٔ کابل به معرض نمایش گذاشته شده است و تصویر شخصی را در کنار بودا نشان میدهد. در سقف معبد بامیان در دهلیز کتیبه هائی قراردارد که در آن اشکال گراز بصورت ساده نقر شده است یا پرنده هائی که پشت خود را بطرف یکدیگر گردانیده و سرهای خود را بعقب گشتانده با نوک خود رشته ای مروارید گرفته اند. این ها نمودار هنر عصر ساسانی است که در طاق بستان هم نمونه دارد. درباره ٔ صحنه ای که قسمت فوقانی بودای
35 گزی را مزین میسازد احتمال میتوان داد که این صحنه رب النوع ماه را نشان میدهد که دارای هاله بوده و دورادور آن شعاعهایی دیده میشود که بصورت دندانه ٔ اره نمایش یافته است . در دو طرف مجمسه رواق بودا خانواده های شهزادگان جلوه می نماید که عبارت از مردان و زنان و طفل های دارای هاله میباشند. کلاههایی به تقلید سبک ساسانی بر سر دارند و نقاشیها شباهت با نقاشیهای ناحیه ٔ دختر نوشیروان دارد که در
130 هزارگزی شمال بین قریه های اوهی و موهی در مجرای رودخانه ٔ خلم واقع است و از سبک ساسانی الهام گرفته است .(از مجله عرفان چ افغانستان شماره چهارم سال
1341 صص
67 -
69)
: [ چنگیز فرمود ] هیچ آفریده درآنجا (بامیان ) ساکن نگردد و عمارت نکنند و آنرا ماوو بالیغ نام نهاد، فارسی آن «دیه بد» باشد و تا این غایت هیچ آفریده در آنجا ساکن نشده است . (از جهانگشای جوینی ص
105). و این پل بامیان در آن روزگار برین جمله نبود، پلی بود قوی پشتوانیهای قوی برداشته ... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص
261).
استاده بدی به بامیان شیری
بنشسته به عز در بشیر شاری .
ناصرخسرو.
ای چرخ عنانم از سفر هیچ متاب
نانم ز سرندیب ده آبم ز سراب
هر شام ز بامیان دهم قرصی نان
هر بام ز شام ده مرا شربتی آب .
مجدالدین همگر (از ادوارد برون ).
مدتها در ممالک بامیان کمر اقبال بامیان او الف گرفته و دشمنان دولت خود را حلقه ٔ کم طناب در گلوی انداخته ... (لباب الالباب ج
1 ص
419). ابوالعباس فضل بن احمد در حفظ مسالک و ضبط اطراف ممالک از غزنه تا حدود بامیان و پنجهیر احتیاط بلیغ بجای آورد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
مردم نادان اگر حاکم داناستی
شحنه ٔ یونان شدی خنگ بت بامیان .
سیف اسفرنگ (از فرهنگ خطی ).
دریاچه ٔ بامیان : دریاچه ای در کوهستان بامیان هست که وسعت آن یک میل در یک میل و واقع در دامنه ٔ کوه است و آب قریه که در پائین کوه است از این دریاچه ازسوراخ تنگی منحدر میشود و بقدر ضرورت اهل آن ده است و نمیتوانند قدری این آب را زیاد و مجری را وسیع نمایند. (از مرآت البلدان ج
1 ص
162).
ملوک بامیان : شعبه ای ازسلاطین غور بودند و نظامی عروضی در ملازمت مخدومین خود یعنی ملوک بامیان در محاربه ٔ بین سلطان سنجر و غوریان (
457 هَ . ق .) حاضر شده بود. (از مقدمه قزوینی بر چهارمقاله ص
11). ملوک غوریه دو طایفه بوده اند، یکی بمعنی اخص که در خود غور سلطنت نموده اند و پایتخت ایشان فیروزکوه بود دیگری ملوک طخارستان در شمال غور که پای تخت ایشان بامیان بود، سابق رسم بوده است اسم والی ولایتی و ملک ناحیتی را به اسم آن موضع اضافه میکرده اند، مانند ملک ناصرالدین محمدمادین ، ملکشاه وخش . شمس الدین محمد بامیان ، ملک تاج الدین تمران ... (تعلیقات لباب الالباب ج
2 ص
304). لهذا ایشان را ملوک بامیان و غوریه ٔ بامیان نیز گویند و هر دو سلسله را علی سبیل المجموع آل شنسب و ملوک شنسبانیه گویند. (تعلیقات قزوینی بر چهارمقاله ص
2). زبان بامیان و تخارستان قریب به زبان بلخی است جز اینکه در آنها مغلقیی است .(از سبک شناسی بهار ج
1 ص
245 از احسن التقاسیم مقدسی ). و رجوع به لباب الالباب ج
2 ص
232 و
304 و
321 و تاریخ مغول اقبال ص
58،
59،
60،
62،
66،
73،
110 و تاریخ سیستان ص
27،
216 و جهانگشا ج
2 و انساب سمعانی ، بستان السیاحة و آثار البلاد قزوینی و حبیب السیر چ کتابخانه خیام ج
2 ص
398 و
604 تا
606 و
609 و
610 و ج
4 ص
668 (بئر بامیان ). و ترجمه ٔ مقدمه ٔ ابن خلدون ص
121 و تاریخ هرات و روضات الجنات فی اوصاف مدینة هرات شود.