مترادف فرد : تک، تنها، مفرد، واحد، جدا، دیار، شخص، کس، نفر، بی مانند، بی نظیر، وحید، یکتا، یگانه، طاق، عزب، مجرد، منفرد
متضاد فرد : جفت
برابر پارسی : تن، تک، یگانه، بی همتا، بی مانند، تنها
individual, unit, single verse, single or unique, odd, alone
one, individual, odd, single, solitary, soul, spirit, you
واحد , منفرد , تک , فرد , تنها , يک نفري , مجرد , جدا کردن , برگزيدن , انتخاب کردن
تک، تنها ≠ جفت
مفرد، واحد
جدا
دیار، شخص، کس، نفر
بیمانند، بینظیر، وحید، یکتا، یگانه
طاق
عزب، مجرد، منفرد
۱. تک، تنها
۲. مفرد، واحد
۳. جدا
۴. دیار، شخص، کس، نفر
۵. بیمانند، بینظیر، وحید، یکتا، یگانه
۶. طاق
۷. عزب، مجرد، منفرد ≠ جفت
فرد. [ ف َ ] (اِخ ) شمشیرعبداﷲبن رواحه است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
فرد. [ ف َ ] (اِخ ) موضعی در نزدیکی بطن ایاد از دیار بنی یربوع بن حنظله . (معجم البلدان ). جایی است . (منتهی الارب ).
فرد. [ ف َ ] (اِخ ) یکی از دو کوهی که آنها را فردان گویند و در دیار سلیم است به حجاز. (معجم البلدان ). موضعی است . (منتهی الارب ).
سوزنی .
خاقانی .
نظامی .
مولوی .
جامی .
فرخی .
منوچهری .
منوچهری (دیوان ص 79).
ناصرخسرو.
مسعودسعد.
خاقانی .
خاقانی .
عطار.
ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 189).
فرخی .
فرخی .
خیام .
سوزنی .
خاقانی .
مولوی .
مولوی .
جامی .
خاقانی .
فرخی (دیوان ص 213).
فرخی .
ناصرخسرو.
فرد. [ ف َ رِ / ف َ رَ ] (ع ص ) یکتا و یگانه . (از منتهی الارب ). واحد و در این معنی فَرْد، به سکون راء، جایز نیست . (از اقرب الموارد).
- سیف فرد ؛ شمشیر باجوهر و بی عدیل . (منتهی الارب ).
- شی ٔ فرد ؛ چیز یگانه . (منتهی الارب ).
|| بی مانند و بی نظیر. (از منتهی الارب ).
فرد. [ ف َ رُ ] (ع ص ) متفرد. (اقرب الموارد). یگانه و یکتا و منفرد. (منتهی الارب ).
فرد. [ ف ُ ] (اِخ ) جان . نویسنده ٔ انگلیسی . رجوع به فورد شود.
فرد. [ ف ُ ] (اِخ ) هنری . صنعتگر معروف امریکایی . رجوع به فورد شود.
فرد. [ ف ُ رُ ] (ع ص ) بی عدیل . (از منتهی الارب ). متفرد. (اقرب الموارد). سیف فرد؛ شمشیر باجوهر و بی عدیل . (منتهی الارب ).
نظامی .
در اصطلاح شعرا فرد،بیت واحد را گویندخواه هر دو مصراع آن ...