مترادف میل : آرزو، آهنگ، اشتیاق، التفات، انحراف، تلنگ، تمایل، توجه، حب، خواست، کام، خواهش، داعیه، رغبت، شهوت، علاقه، عنایت، قصد، گرایش، محبت، مشیت، نیت، هوس، هوی
متضاد میل : بیزاری، نفرت
برابر پارسی : خواست، خواسته، دستیابی، کام، کامک، کشش، گرای
accord, bar, disposition, fancy, impulse, leaning, M , mil, mile, mill, pleasure, proclivity, readiness, relish, rod, slope, stomach, tendency, will, willingness, wish
desire, wish, inclination, [astr.] celestial latitude
rod, bar, shaft, pin
mile
اصطلا حات مخصوص يک صنف يا دسته , زبان دزدها وکولي ها , طرزصحبت , زبان ويژه , مناجات , گوشه دار , وارونه کردن , ناگهان چرخانيدن ياچرخيدن , باناله سخن گفتن , بالهجه مخصوصي صحبت کردن , خبرچيني کردن , اواز خواندن , مناجات کردن , شيب , خيز , سطح شيب دار , در خور راه رفتن , شيب دار , سالک , افت حرارت , مدرج , متحرک , نهاد , سيرت , طبيعت , تمايل , انحراف , ميل , ذوق , علا قه , حساسيت , شهوت وميل , مهر , مقياس سنجش مسافت (ميل) معادل 53/9061 متر , کجي , خط کج , سطح اريب , نگاه کج , نظر , کج , اريب , سراشيب , کج رفتن , کج کردن , شيب پيدا کردن , تحريف کردن , گرايش , توجه , استعداد , زمينه , علا قه مختصر
آرزو، آهنگ، اشتیاق، التفات، انحراف، تلنگ، تمایل، توجه، حب، خواست، کام، خواست، خواهش، داعیه، رغبت، شهوت، علاقه، عنایت، قصد، گرایش، محبت، مشیت، نیت، هوس، هوی ≠ بیزاری، نفرت
[ ع . ] (اِ.) 1 - سیخ فلزی . 2 - یکی از ادوات ورزش باستانی که از چوب ساخته می شود.
(مِ) [ ع . ] (اِ ص .) 1 - خمیدن . 2 - برگردیدن . 3 - رغبت ، آرزو.
میل . [ ی َ ] (ع اِ) ج ِ میلة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به میلة شود.
میل . [ م َی ْ ی ِ ] (ع ص ) مرد بسیارمال . ج ، مالة. (منتهی الارب ، ماده ٔ م ول ) (ناظم الاطباء). مَوِّل . (منتهی الارب ).
میل . [ م ُی ْ ی َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مائل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به مائل شود.
محمدسعید اشرف (از آنندراج ).
ملاطغرا(از آنندراج ).
سالک قزوینی (از آنندراج ).
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 211).
نظامی (از آنندراج ).
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
نظامی .
نظامی .
صائب تبریزی (از آنندراج ).
نظامی (هفت پیکر ص 66).
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
منوچهری .
منوچهری .
اسدی .
ناصرخسرو.
خاقانی .
نظامی .
سعدی .
نظامی .
ناصرخسرو.
فرخی .
نظامی .
نظامی .
نظامی .
نظامی .
نظامی .
فردوسی .
ابراهیم ادهم .
ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 105).
سعدی .
محمدقلی سلیم (از آنندراج ).
سالک یزدی (از آنندراج ).
نظامی .
سعدی .
میل . [ م َ ی َ ] (ع اِمص ) کجی و خم در خلقت . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). || کجی بنا. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
میل . [ م َ ی َ ] (ع مص ) کج گردیدن در خلقت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
مئل . [ م َ ءِ ] (ع ص ) مرد فربه سطبر. (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مئل . [ م ِ ءَل ل ] (ع ص ) سریع و تیزرو، و منه فرس مئل . (منتهی الارب ). اسب تیزرو. (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || (اِ) شاخ که چون نیزه به کار برند، در عصر جاهلیت سنانها را از شاخهای گاو وحشی می ساختند. ج ، مَآل ّ. (از اقرب الموارد).
ناصرخسرو.
نظامی .
مولوی .
کاتبی .
واله هروی (از آنندراج ).
فردوسی .
نظامی .
مولوی .
سعدی (گلستان ).
سعدی .
سعدی .
سعدی .
سعدی (بوستان ).
سعدی .
سعدی .
(مثنوی دفتر پنجم ص 88).
سعدی .
۱. خواست؛ تمایل؛ رغبت.
۲. اشتها.
۳. [قدیمی] محبت.
۴. [قدیمی] خمیدن؛ برگردیدن؛ یکسو شدن.
۵. [قدیمی] انحراف.
۱. آلت فلزی باریک و دراز به شکل لوله.
۲. (ورزش) یکی از ادوات ورزش باستانی که از چوب ساخته میشود.
۳. آلتی که با آن سرمه به چشم میکشند.
۴. آلتی که جراح درون زخم فرومیبرد.
۵. واحد اندازهگیری مسافت، برابر با یکسوم فرسخ.
میْل:(mil) در گویش گنابادی یعنی حلقه ، چاه ، کانال عمودی
دستیابی، خواسته، کشش
لوله – لوله ی تفنگ
۱وسیله ی سرمه کشی ۲پاره سیمی که با آن بافتنی بافند ۳میل – ...