مترادف قاطع : برا، برنده، تند، مصمم، یقین
متضاد قاطع : کند
برابر پارسی : برنده، بی چون و چرا، برا
decisive, categorical, secant, trenchant
categorical, clear, conclusive, decided, decisive, determined, emphatic, firm, hard, incisive, overwhelming, positive, precise, purposeful, stringent, strong, unqualified, vigorous
گسيختن , حرف ديگري را قطع کردن , منقطع کردن
برا، برنده، تند، مصمم ≠ کند
یقین
۱. برا، برنده، تند، مصمم
۲. یقین ≠ کند
← خط قاطع
قاطع. [ طِ ] (اِخ ) طایفه ای از قبیله ٔ بنی طرف از قبائل عرب خوزستان . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 92).
قاطع. [ طِ ] (ع ص ) از مرغان ، که به گرم سیر و سردسیر روند در موقعی معلوم از سال ، خلاف آید. ج ، قواطع.
خاقانی .
خواجه آصفی (از آنندراج ).