کلمه جو
صفحه اصلی

حمایل


مترادف حمایل : آویزه، مدال، هیکل

فارسی به انگلیسی

baldric, bandoleer, bandolier, girdle, sash, shoulder-belt, sword belt, bladrick

baldric, bandoleer, bandolier, girdle, sash


shoulder-belt, sword belt, bladrick


مترادف و متضاد

baldric (اسم)
حمایل، بند شمشیر

gimp (اسم)
حمایل، نوعی ریسمان ماهیگیری

bandoleer (اسم)
حمایل، جای فشنگ، قطار فشنگ

bandolier (اسم)
حمایل، جای فشنگ، قطار فشنگ

آویزه، مدال، هیکل


فرهنگ فارسی

بند برزنتی چهاررشته‌ای که معمولاً سربازان پیاده‌نظام از روی دوش به فانوسقه می‌بندند


حمایل، بندشمشیر، آنچه به شانه وپهلو آویزان کنند
(اسم ) جمع حماله و حمیله . ۱ - بند های شمشیر آنچه بشانه و پهلو آویزند مانند شمشیر و جز آن . ۲ - قر آن کوچکی که در بر آویزند . ۳ - پارچ. ابریشمین و دوال مانند و پهن برنگهای مختلف که پادشاه بخدمتکاران باعتبار درجات و بازای خدمات آنان عطا کند .

(اسم ) جمع حماله و حمیله . ۱ - بند های شمشیر آنچه بشانه و پهلو آویزند مانند شمشیر و جز آن . ۲ - قر آن کوچکی که در بر آویزند . ۳ - پارچ. ابریشمین و دوال مانند و پهن برنگهای مختلف که پادشاه بخدمتکاران باعتبار درجات و بازای خدمات آنان عطا کند .
دوال شمشیر

فرهنگ معین

(حَ یِ ) [ ع . حمائل ] (اِ. ) ۱ - بند شمشیر و آن چه به شانه و پهلو آویزند. ۲ - قرآن کوچکی که به بغل آویزند.

لغت نامه دهخدا

حمایل. [ ح َ ی ِ ] ( ع اِ ) حَمائِل. ج ِ حمالة، در گردن آویخته. دوال شمشیر و آنچه در بر اندازند. جواهر و زرینه که زنان در گردن اندازند و از زیربغل بدر آورند. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) :
دو ساعد را حمایل کرد بر من
فروآویخت از من چون حمایل.
منوچهری.
فتنه مشو هیچ بر حمایل زرین
علم نکوتر ز علم ساز حمایل.
ناصرخسرو.
حمایل دستها در گردن یار
درخت نارون پیچیده بر نار.
نظامی.
حمایل ها فکنده هر کسی زیر
یکی شمشیر و دیگر زخم شمشیر.
نظامی.
رجوع به حمالة شود.
- حمایل بستن :
برین تن کو حمایل بر فلک بست
بسرهنگی حمایل چون کنی دست.
نظامی.
- حمایل شمشیر ؛ دوال شمشیر. ( ناظم الاطباء ).
- حمایل فلک ؛ میل شمالی یا جنوبی فلک. ( ناظم الاطباء ).
- حمایل کردن :
بسرهنگی حمایل کردن تیغ
بسا مه را که پوشد چهره در میغ.
نظامی.
گوهمه شهرم نظر کنند و ببینند
دست در آغوش یار کرده حمایل.
سعدی.
- حمایل کش :
صبح مفرد رو حمایل کش
در رکابت نفس برآرد خوش.
نظامی.
|| پارچه ابریشمی دوال مانندی پهن برنگ سفید یا سرخ یا سفید و سرخ یا سبز یا آبی و جز آن به اعتبار درجات که پادشاه بنوکرهای خود در ازای خدمات میدهد و در روز سلام آنرا زیب پیکر خودمی کنند. || قرآن کوچکی که در بر می آویزند. ( ناظم الاطباء ).

حمائل. [ ح َ ءِ ] ( ع اِ ) ج ِ حمالة. ( غیاث ) ( آنندراج از صراح ).ج ِ حمالة، به معنی دوال شمشیر. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). دوال شمشیر و آنچه در بر آویزند. ( آنندراج از منتخب و کشف ). و ظاهراً قرآن کوچک تقطیع را بهمین جهت حمائل گویند که از سبکی قابل آن باشد که آنرا در بر توان آویخت. ( آنندراج ) ( غیاث ) :
جوزا سحر نهاد حمائل برابرم
یعنی غلام شاهم و سوگند میخورم.
حافظ.
ای دوست دست حافظ تعویذ چشم زخم است
یارب که بینم آنرا در گردنت حمائل.
حافظ.
- حمائل جوزا ؛ نطاق جوزا. منطقةالجوزا.
- حمائل نشستن ؛ کنایه از کج نشستن و بناز و نخوت نشستن است. ( آنندراج ) :
راست رو همچو عصا در کف سائل میباش
روبشه گو که حمائل ننشیند اینجا.
قاسم مشهدی ( از آنندراج ).
- حمائل فلک ؛ منطقةالجبار :
صبح از حمائل فلک آهیخت خنجرش
کیمخت کوه ادیم شد از خنجر زرش.
خاقانی ( دیوان ص 215 ).

فرهنگ عمید

= حماله

حماله#NAME?


دانشنامه آزاد فارسی

حَمایِل
نوعی پوشش نواری شکل و معمولاً از جنس ابریشم و در رنگ های مختلف. این پوشش را معمولاً در مراسم دولتی به مناسبت تقدیر و افتخار به طور مورّب بر روی یک شانه اشخاصی همچون شاهان یا رؤسای دولت آویزان می کنند. رنگ حمایل و سبک آن معمولاً نشان دهندۀ موقعیت و عنوان پاداش و نوع خدمت فرد به دولت یا کشور است. در دوران قاجار و پهلوی، حمایل ها را شاهان به خدمتگزاران حکومتی اعطا می کردند.

فرهنگستان زبان و ادب

{harness} [علوم نظامی] بند برزنتی چهاررشته ای که معمولاً سربازان پیاده نظام از روی دوش به فانوسقه می بندند

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] حمایل عنوان تسمه شمشیر می باشد.
حمایل به تسمه شمشیرگفته می شود.
کاربرد حمایل درفقه
از آن به مناسبت در باب صلات و ارث نام برده اند.نماز خواندن با حمایل تهیه شده از میته و پوست حیوان حرام گوشت باطل است. شمشیر میت از حبوه به شمار می رود که به پسربزرگ تر می رسد.آیا حمایل شمشیر نیز جزء حبوه است؟برخی بر جزئیت و الحاق آن به شمشیر تصریح کرده اند.

پیشنهاد کاربران

در پارسی " برآویز " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو.

نگهدارنده . محافظ
حمایل کردن یعنی محافط قرار دادن چیزی برای چیز دیگر


کلمات دیگر: