کلمه جو
صفحه اصلی

گردنگاه

لغت نامه دهخدا

گردنگاه . [ گ َ دَ ] (اِ مرکب ) راهی که بر بلندی کوه واقع شود و آن را گردنه نیز خوانند. (آنندراج ) :
چو پا بر سایه ٔ گردن نهاده
بگردنگاه راهش اوفتاده .

ابوطالب کلیم (در مذمت اسب از آنندراج ).


از در گوشت دل حسرت نصیبان خسته است
راه گردنگاه رخ را این حرامی بسته است .

محسن تأثیر (آنندراج ).



گردنگاه . [ گ َدَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان منصوری بخش مرکزی شهرستان شاه آباد، واقع در 30000گزی جنوب خاوری شاه آباد و 7000گزی قلعه ٔ چقاجنگه . هوای آنجا سردسیر و دارای 471 تن جمعیت است . آب آنجا از رودخانه ٔ راوند تأمین میشود. محصول آن غلات دیم و لبنیات . شغل اهالی زراعت و گله داری است و عده ای از گله داران گرمسیر به شیروان چرداول میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


گردنگاه. [ گ َ دَ ] ( اِ مرکب ) راهی که بر بلندی کوه واقع شود و آن را گردنه نیز خوانند. ( آنندراج ) :
چو پا بر سایه گردن نهاده
بگردنگاه راهش اوفتاده.
ابوطالب کلیم ( در مذمت اسب از آنندراج ).
از در گوشت دل حسرت نصیبان خسته است
راه گردنگاه رخ را این حرامی بسته است.
محسن تأثیر ( آنندراج ).

گردنگاه. [ گ َدَ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان منصوری بخش مرکزی شهرستان شاه آباد، واقع در 30000گزی جنوب خاوری شاه آباد و 7000گزی قلعه چقاجنگه. هوای آنجا سردسیر و دارای 471 تن جمعیت است. آب آنجا از رودخانه راوند تأمین میشود. محصول آن غلات دیم و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری است و عده ای از گله داران گرمسیر به شیروان چرداول میروند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

فرهنگ عمید

گردنه#NAME?


= گردنه

دانشنامه عمومی

گردنگاه، روستایی از توابع بخش لوداب شهرستان بویراحمد در استان کهگیلویه و بویراحمد ایران است.
این روستا در دهستان لوداب قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱۳۷ نفر (۳۲خانوار) بوده است.


کلمات دیگر: