کلمه جو
صفحه اصلی

هادی


مترادف هادی : پیر، دلیل، راهبر، راهنما، رهبر، مرشد، معلم، رسانا

متضاد هادی : عایق

برابر پارسی : رهبر، رهنما، پیشوا

فارسی به انگلیسی

conductive, conductor, polestar, guide, leader, masculine proper name, directrix

guide


conductive, conductor, polestar


فارسی به عربی

دلیل , قائد

عربی به فارسی

تزلزل ناپذير , ارام , خونسرد , ساکت , باز , روشن , صاف , بي سر وصدا , متين , اسمان صاف , متانت , صافي , صاف کردن , اسوده , بي جنبش , درحال سکون


فرهنگ اسم ها

اسم: هادی (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: hādi) (فارسی: هادي) (انگلیسی: hadi)
معنی: راهنما، رهبر، هدایت کننده، از نام های پروردگار، لقب امام دهم شیعیان، ) هادی، در لغت به معنای راهنماست، هادی از القاب امام علی النقی امام دهم شیعیان است ) « نقی» به معنای پاک و با طهارت از القاب دیگر اوست، ) روزی پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله وسلم ) در عظمت و برکات «صلوات» سخن می گفت یکی از حضار عرضه داشت: ای کاش من آل محمد ( ص ) بودم رسول گرامی اسلام ( صلی الله علیه و آله وسلم ) فرمود «کل تقی و نقی آلی» هرکس که پاک و پرهیزکار باشد آن من است، ) امام هادی ( علیه السلام ) در دوران کوتاه امامت خود و فشارهای خلفای عباسی همواره در نشر حکمت علوی تلاش می نمود و قلوب پاک و مستعد را به نور امامت و ولایت میزین می ساخت و یاران خود را به سلوک باطنی و طهارت درونی سفارش می کرد و فرمودند: «الحکمه لاتنجع فی الطباغ القاسده»، ) حکمت در نهادهای فاسد اثری نخواهد داشت، هر کس را نام «هادی» یا «تقی» باشد و با این نیت در سلک طریق هدایت او قرار گیرد و بر این توجه مداومت کند، بزودی امام هادی ( علیه السلام ) مزد تلاش های او را می دهد و علائم هدایت خود را به او نشان می دهد و در مراقیه بیشتر و بهره مندی از فیوضات سحر فرمود «اسهر الذللمنام و الجوع یزید فی طیب العام»، ) بیداری سحر لذت خواب را بیشتر می کند و گرسنگی به لذت غذا می افزاید، یعنی توجه به تعالیم اخلاقی و عرفانی لذت ها و زیبائی های همین دنیا را نیز به ایشان می دهند، هر که در راه امام هادی است غرق در شور و نشاط و شادی است فارغ از بند هواو بندگی چون که او را از خدا آزادی است، از نام ها و صفات خداوند، ( در قدیم ) دست آموز، آموخته، ( در عرفان ) در ادب عرفانی قطب و مرشد را هادی گویند و گاه کنایه از فیض حق است، ( در اعلام ) هادی از القاب امام علی النقی ( ع ) امام دهم است، از نامهای خداوند، از القاب پیامبر ( ص ) و امام علی نقی ( ع )

(تلفظ: hādi) (عربی) هدایت‌کننده ، راهنما ؛ از نام‌ها و صفات خداوند ؛ (در قدیم) دست آموز ، آموخته ؛ (در عرفان) در ادب عرفانی قطب و مرشد را هادی گویند و گاه کنایه از فیض حق است ؛ (در اعلام) هادی از القاب امام علی النقی (ع) امام دهم است .


مترادف و متضاد

guide (اسم)
راهنما، رهبر، هادی، کتاب راهنما

conductor (اسم)
راهنما، رهبر ارکستر، رسانا، هادی، مسئول بلیط

directrix (اسم)
سهمی، هادی، مدیره، خط راهنما

steerer (اسم)
رهبر، هادی، شراعبان

directress (اسم)
هادی، مدیره

directorial (صفت)
هادی، هدایتی، مربوط به کارگردان، دستوری، مدیریتی

ductile (صفت)
هادی

پیر، دلیل، راهبر، راهنما، رهبر، مرشد، معلم ≠ عایق


رسانا


۱. پیر، دلیل، راهبر، راهنما، رهبر، مرشد، معلم
۲. رسانا ≠ عایق


فرهنگ فارسی

یا الهادی الی الحق یحیی بن الحسین بن القاسم الحسنی العلوی پیشوای فرقه زیدیه فقیه بزرگ مذهب زیدیه است و چندین کتاب تالیف کرد . در سال ۲۸۳ ه.ق . در زمان خلافت معتضد عباسی قیام نمود و فرمانروای سرزمین میان صنعا و صعده شد و جنگهایی میان او و عمال بنی عباس رویداد . بالاخره در سال ۲۸۸ صنعا را متصرف شد و متصرفاتش وسعت یافت . در مکه هفت سال بنام وی خطبه خواندند و بنام وی سکه زده شد . بیشتر فرمانروایان یمن از پیشوایان زیدیه و از اعقاب او میباشند . از آثار او کتاب الصلوه و کتاب جامع الفقه است .
هدایت کننده، راه راست نماینده، رهنما، پیشوا
(اسم ) ۱- راهنمایی کننده راهنما راهبر. ۲- جسمی که الکتریسیته یا حرارت در آن بخوبی منتشر شود رسانا. توضیح فلزات بطور کلی هادی هستند و غیر فلزات معمولا هادی نیستند و یا عایق میباشند. سیم مسی را هادی یا رسانای الکتریسیته گویند در صورتیکه نخ ابریشم یا نوار لاستیکی الکتریسیته را منتقل نمیکنندنخ ابریشم و نوار لاستیک را جسم عایق یا رسانا مینامیم . بنابراین اجسام را بدو دسته نقسیم کنند : ۱- اجسام هادی ( رساناها ) که اجسامی هستند که میگذارند بار الکتریکی از آنها عبور کند. ۲ - اجسام غیر هادی ( نارساناها ) که اجسامی هستند که نمیگذارند که الکتریسیته از آنها عبور کند.۳- در حکمت اشراق (( فیض اول ) ) را گویند. ۴- نامی است از نامهای خدای تعالی .۵- از القاب محمد ابن عبدالله رسول الله صلی الله علیه و آله است . یا هادی مهدی غلم . محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله : (( هادی مهدی غلم امی صادق کلام خسروهشتم بهشت شحن. چارم کتاب . ) ) ( خاقانی ) ۶ - تریاق فاروق .
نامی یکی از طبقات چهارگانه که بواسطه پستی نژاد مشهورند و به ترتیب عبارتند از هادی دوم چندال بدهتو و آنان بکار هائی از قبیل پاکیزه کردن قرائ و دیگر کار های پست اشتغال میورزند و بزعم هندوان این طبقان بپدری بنام شودر و مادری بنام برهمن منسوبند و بز نامتولد شده اند.

فرهنگ معین

[ ع . ] (اِ فا. ) ۱ - هدایت کننده . ج . هداة . ۲ - رسانه ، هر جسمی که جریان الکتریسیته یا حرارت را از خود عبور دهد.

لغت نامه دهخدا

هادی. ( اِ ) نام سنگی است. گویند هرکه آن سنگ را با خود دارد سگ به او فریاد نکند. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || سنگی بود به رنگ طحال... چون با زاج منقی خلط کرده بر زیبق نهند آن را عقد کند. ( نزهةالقلوب ). || اسم تریاق فاروق است. ( فهرست مخزن الادویه ) ( تحفه ). هو التریاق الکبیر. ( تذکره داود ضریر انطاکی ص 343 ). و حکیم مؤمن در فصل تریاقات آرد:تریاق کبیر و او را تریاق فاروق و تریاق اکبر و تریاق هادی نامند. ( از نسخه خطی کتابخانه مؤلف ). و داود ضریر انطاکی ذیل تریاق آرد: بر هرچه دارای خاصیت پادزهری و نفع عظیم سریع باشد اطلاق شود و هم اکنون بر هادی ، یعنی تریاق اکبری که اندرومافس قدیم آن را ترکیب کرد اطلاق گردد. و رجوع به تریاق ، تریاق کبیر وتریاق اکبر شود. || اسمی است مردان را.
- امثال :
هادی ! اسمت را به ما نهادی ! از چه عیب و رسوایی خود را به من نسبت کنی. ( امثال و حکم ج 4 ص 1899 ).

هادی. ( ع ص ، اِ ) راهنما. راهنماینده. ( برهان ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). راهنمای. ( دهار ). مرشد. هدایت کننده. ج ، هادون ، هادین ، هداة. ( اقرب الموارد ) : بعثه سراجاً منیراً و مبشراً و نذیراً و هادیاً و مهدیاً. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 2 ). || ( اصطلاح فیزیک ) رسانا. در اصطلاح فیزیک ، جسمی که الکتریسته یا حرارت در آن به خوبی منتشر شود. فلزات به طور کلی هادی هستند و غیر فلزات معمولاً هادی نیستند و یا عایق میباشند. سیم مسی را هادی یا رسانای الکتریسته گوییم ، در صورتی که نخ ابریشم یا نوار لاستیکی الکتریسته را منتقل نمی کنند. نخ ابریشم و نوار لاستیک را جسم عایق یا نارسانا می نامیم. اجسام عایق را «دی الکتریک » نیز می نامند. از این رومیتوان اجسام را به دو دسته تقسیم کرد: 1- اجسام هادی ( رساناها )، اجسامی هستند که میگذارند بار الکتریکی از آنها عبور کند. 2- اجسام غیرهادی ( نارساناها )، اجسامی هستند که نمی گذارند الکتریسته از آنها عبور کند. گازها و پاره ای از مایعات در شرایط خاصی ممکن است هادی شوند. ولی هادی شدن فلزات بدینگونه است که اتم های اغلب آنها به آسانی یک یا چند الکترون از مدار خارجی خود را از دست میدهند از این رو در داخل یک جسم هادی فلزی مانند مس از هر اتمی یک یا چند الکترون جدا میشود این الکترونها که به الکترونهای آزاد موسومند میتوانند به آزادی در فلز حرکت کنند و همین آزادی حرکت الکترونهاست که باعث انتقال الکتریسته میشود. در یک جسم عایق الکترون آزاد وجود ندارد و یا عده الکترونهای آزاد آن خیلی کم و محدود است و در نتیجه این اجسام نمی توانند وسیله انتقال الکتریسته باشند.پیدایش بار الکتریکی در نتیجه اصطکاک منحصر به اجسام عایق نیست. هر نوع جسم غیرمشابهی که بهم مالیده شود الکتریسته ظاهر میشود منتها باید توجه داشت که اگر جسم مورد استفاده هادی باشد هنگامی که آن را در دست میگیریم و به جسم دیگر می مالیم بارهایی که ظاهر می شود روی جسم مذکور نمی ماند و بلافاصله منتقل می گردد وداخل دست ما می شود. در حالی که اگر جسم مورد استفاده عایق باشد بارهائی که در محل اصطکاک ظاهر میشود روی آن می ماند، پس اگر بخواهیم یک جسم هادی را با اصطکاک الکتریزه کنیم نخست باید آن را روی یک پایه عایق از قبیل شیشه نصب کنیم. ( فیزیک عمومی الکتریسته ج 1الکترواستاتیک و الکتروسینستیک تألیف روشن صص 27-29 ). || متقدم. ( اقرب الموارد ). پیشوا. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). پیشرو. || پیکان تیر. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). یقال : اصابه هادی السهم ؛ ای نصله. ( اقرب الموارد ). || گردن. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ج ، هَواد. یقال : انتصب هادی الفلق. ( اقرب الموارد ). || مقدم گردن. ( ناظم الاطباء ). || اسد. ( از اقرب الموارد ). شیر بیشه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || گاوی که در مرکز خرمن بندند تا گاوان دیگر در وقت خرمن کوبی گرد آن گردند. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). گاوی که وقت خرمن کوبی او را در مرکز خرمن بندند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ج ، هوادی. ( ناظم الاطباء ). || اول از گله شتران پیش رو که نمایان شود. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). اول از شب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). اول شب. ( ناظم الاطباء ). || در تداول حکمت اشراق «فیض اول ». رجوع به گنجینه نوشته های ایرانی ، مجموعه دوم مصنفات شیخ اشراق چ هانری کربن ص 276 شود.

هادی . (اِخ ) ابن هانی از فرمانروایان مازندران بود که در زمان خلافت هارون الرشید از سال 137 تا 138 حکمرانی داشت . (سفرنامه ٔ استرآباد رابینو به انگلیسی ص 137، به فارسی ص 182).


هادی . (اِ) نام سنگی است . گویند هرکه آن سنگ را با خود دارد سگ به او فریاد نکند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || سنگی بود به رنگ طحال ... چون با زاج منقی خلط کرده بر زیبق نهند آن را عقد کند. (نزهةالقلوب ). || اسم تریاق فاروق است . (فهرست مخزن الادویه ) (تحفه ). هو التریاق الکبیر. (تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ص 343). و حکیم مؤمن در فصل تریاقات آرد:تریاق کبیر و او را تریاق فاروق و تریاق اکبر و تریاق هادی نامند. (از نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). و داود ضریر انطاکی ذیل تریاق آرد: بر هرچه دارای خاصیت پادزهری و نفع عظیم سریع باشد اطلاق شود و هم اکنون بر هادی ، یعنی تریاق اکبری که اندرومافس قدیم آن را ترکیب کرد اطلاق گردد. و رجوع به تریاق ، تریاق کبیر وتریاق اکبر شود. || اسمی است مردان را.
- امثال :
هادی ! اسمت را به ما نهادی ! از چه عیب و رسوایی خود را به من نسبت کنی . (امثال و حکم ج 4 ص 1899).


هادی . (اِخ ) (حاجی شیخ ...) نجم آبادی فرزند حاج ملا مهدی است که درعلم و اجتهاد مقامی مسلم داشت به سال 1250 هَ . ق . از مادر بزاد. در سال 1262 به امر پدر همراه با مادرخویش سفری به نجف اشرف کرد و تا سن بیست سالگی در آنجا به فراگرفتن مقدمات و غیر آن پرداخت . در سال 1270 هَ . ق . به تهران بازگشت و به دستور پدر ازدواج کرد، سپس برای اتمام تحصیلات خود به نجف مراجعت کرد و باز در سال 1280 دوباره به تهران برگشت بفاصله ٔ چند سال دو سفر به کربلا (سفر دوم شاید در آخر سنه ٔ 1294 هَ . ق . بوده باشد) کرد و نیز سفری به حج رفت . در سال 1290 هَ . ق . به عزم زیارت و سیاحت سفری به خراسان کرد. در سال 1291 یا 1292 در دو سفر کربلا امامت مسجدی را که به نام خودش معروف بود قبول کرد و به همین مناسبت منزلش را به خانه ٔ محقری که در جنب مسجد بنا کرده بود انتقال داد و این در حدود سنه ٔ 1294 بوده است . شروع بنای مسجد به این ترتیب شده است که مرحوم حاج شیخ هادی در آن اراضی که آن روز متعلق به مرحوم میرزا عیسی معروف به وزیر بوده محض صلاح برکت و آبادانی اراضی ، نیت بنای مدرسه فرموده و مالک بلندهمت یعنی مرحوم میرزا عیسی استقبالاً لامر خیر اقدام سریع به ساختن بنای مدرسه و مسجد کرده و مخارج آن را از جیب فتوت خویش پرداخته و از مرحوم حاج شیخ هادی درخواست کرده است که امامت مسجد و ولایت امر مدرسه را به عهده ٔ خویش گیرد. و حاج شیخ هادی قبول کرده است . سرانجام پایان این دور عزت به انتقال منزل حاج شیخ هادی از خانه جنب مسجد و مدرسه ٔ مذکور به محله ٔ حسن آباد و محلی که اکنون مقبره ٔ آن مرحوم و منازل جماعتی از بازماندگان و منتسبان اوست میباشد. وفاتش در سال 1320 هَ . ق . اتفاق افتاد. میرزا عیسی در بستر مرگ (در وبای 1310) مرحوم حاج شیخ هادی را خواست و چون وی را به بالین خویش یافت ، گفت : مرا نیت خیری در دل است که بشدت به انجام آن دلبسته ام اگر انجام آن را تو بعهده گیری اطمینان و آرام خاطر خواهم یافت و آن ساختن مریضخانه ای است که به پول من ساخته شود. حاج شیخ هادی بصراحت به انجام مقصود وی قول داد. اما چون تقسیم میراث وجمعآوری اموال در خانواده ٔ وزیر به طول انجامید و پیچیدگی های چند در جوانب امور پیدا شد روزی بی آنکه خود نیز تنخواهی به دست داشته باشد از جا برخاست و گفت هر طور هست باید شفاخانه ٔ دلخواه آن رادمرد ساخته شود، و ساخته شد. و بدین ترتیب ساختمان مریضخانه ٔ وزیری که به نام شیخ هادی نیز شناخته می شود و اکنون سالهاست که در همان محل حسن آباد دایر میباشد انجام پذیرفت و یک باب حمام نیز برای رفع احتیاج مریضخانه و مردم خارج ساخته شد. و نیز پیش از آنکه به بنای مریضخانه اقدام کند مرحوم حاج شیخ هادی با استفاده از حق ولایت و حکومت شرعیه در حدود اراضی اشتهارد قناتی بایررا به همراهی تنی چند از ثروتمندان ارادتمند خویش دایر ساخت و در آبادانی آن حدود کوشید و بدین طریق ملکی احداث کرد و صحت آباد نام نهاد. اصحاب که آن مرحوم را هرگز سرگرم امور مادی ندیده بودند در شگفت ماندند تا بنای شفاخانه تمام شد و شگفتی از ایشان برخاست و مناسبت نام «صحت آباد» نیز روشن گشت و سهم شخصی مرحوم حاج شیخ هادی از ملک صحت آباد جزء موقوفات مریضخانه شد. حاج شیخ هادی در آبادانی و رفاه حال مردم بسیار می کوشید، چنانکه در دو محله ٔ شهر (اول اطراف مسجد حاج شیخ هادی یا مدرسه ٔ وزیر دوم محله ٔ حسن آباد) به برکت عزم جزم او آباد گشت . در حالی که بسختی تهیه ٔ خانه و حداقل لوازم خانه برای خویش میکرد علاوه بر حمام جنب مریضخانه در دو محل بنای دو حمام را به آسانی وتنها به سرمایه ٔ توجه و اراده برپا کرد. در هر کاری که جنبه ٔ خیرخواهی داشت خاصه اگر مناسبتی با تعمیم علم و تربیت ابنای نوع به روش قدیم یا جدید داشت از اقدام و تشویق بازنمی ایستاد. بنای مدرسه ٔ خیریه ٔ حسن آباد بوسیله ٔ میرزا عبدالکریم خان منتظم الدوله سردار مکرم فیروزکوهی در اثر تشویق اوست و یار و یاور معنوی مرحوم میرزا علی خان امین الدوله در بازکردن مدارس جدید هنگامی که مورد مخالفت غافلین بود وی بوده است ، چنانکه مدتها بعد از عزل مرحوم امین الدوله از صدارت مدرسه ٔ رشدیه را شخصاً تأسیس کرد و مدیر آن مدرسه را در سایه ٔ حمایت خویش نگهداری کرد. چون دو خصم به داوری به محضر وی می نشستند، گفتگو از میانه برمیخاست و کارشان از قطع و فصل به دوستی و وصل می کشید. و پیوسته نظر نافذ و خیراندیش وی چاره ای برای حل اختلاف میندیشید که یا خود وسیله ٔ عمران و آبادانی شهر و کشورمیشد و یا مددی به عمران آبادی میرساند. به هر حال نفوذ معنوی و کفایت تدبیر آن عاقل کامل موجب میشد که صلح و آبادانی بر نزاع و ویرانی چیره شود. و این گرفتن جانب صلح و اصلاح نه از این باب بود که چون به درستی حق و ناحق را از هم تمیز نمی داد و بر قضاوت و حکم خویش اطمینان نداشت ، همت به صلح و صفا میگماشت ، بلکه درباره هر مشکلی به وضع شگفت انگیزی حکم میکرد. امرا و اعیان و صدور و شاهزادگان را روی خاک زانو به زانوی مدعیان ضعیف ایشان مینشاند و با همه اقتدار ناصرالدین شاه بوقر و ثبات مقاومت می کرد و مطلوب خود را در اقامه ٔ حق پیش میبرد. رجوع به «تحریرالعقلا» شود.


هادی . (اِخ ) (حاجی ملا...) سبزواری که در شعر «اسرار» تخلص یافت . به سال 1212 هَ . ق . متولد شد. مدت عمرش 78 (حکیم ) سال و به سال 1289 هَ . ق . چشم از جهان فروبست . «غریب » ماده تاریخ تولد اوست . در سن هفت یا هشت سالگی در سبزوار شروع به فراگرفتن صرف و نحو کرد. دراین هنگام پدرش که از سفر بیت اﷲ برمیگشت در شیراز درگذشت وی تا سن ده سالگی در سبزوار بود، سپس با حاج ملاحسین سبزواری که سالها در مشهد مشغول تحصیل بود و پدرش با پدر حاج شیخ هادی جمعالمال بود به مشهد رفت . حاج ملا حسین مردی منزوی بود و به ریاضت سر میکرد و چون حاج شیخ هادی با ملاحسین در مشهد به یک حجره بود از او پیروی کرد و سالی چند به ریاضت پرداخت و در علوم عربی و فقه و اصول نزد او درس خواند. و حاج ملاحسین با اینکه خود کلام و حکمت دیده بود و از طرفی شوق و استعداد نیز در حاجی میدید از منطق و ریاضی بجز اندکی با وی نگفت . در اینجا آتش حکمت در دل حاج ملاهادی زبانه کشید و چون از علوم نقلی و دینی حظی بسزا یافت ،ترک اموال و املاک گفت و به اصفهان عزیمت کرد. و نزدیک هشت سال در اصفهان بماند و اغلب اوقات را صرف تحصیل حکمت اشراق کرد. پنج سال در نزد آخوند ملا اسماعیل (اصفهانی ) حکمت دید و در اوایل ورود به اصفهان در نزد آقا محمدعلی مشهور به نجفی هر روز یک ساعت فقه می خواند. چون به خراسان بازگشت ، پنج سال در مشهد به تدریس حکمت و اندکی فقه و تفسیر پرداخت ، زیرا در آن روزگار علما را اقبال به فقه و تفسیر بیشتر بود و از حکمت روگردان بودند. هر حکیم متألَّه و عارف متصوف و مرتاض متشرع که در عصر ماهست انتسابش به اوست . حاج ملا هادی سبزواری بزرگترین حوزه ٔ بحث و تدریس حکمت اشراق و مشاء را در سبزوار تأسیس کرد. آوازه ٔ وی در سراسر ایران و در بعضی از کشورهای اسلامی ، مانند عراق ، افغانستان و هند پیچید ومشتاقان حکمت اسلامی از هر سو به سبزوار می شتافتند تا عقاید و آراء حکیمان ایران و یونان و اسلام را از آخرین حکیم اسلامی بشنوند. صنیعالدوله در کتاب «مطلعالشمس » تفصیل زندگانی شخصی حاجی را مستقیماً از زبان پسران حاجی و عیال وی که در وراء پرده نشسته بوده آورده و در ضمن آن چنین گوید: در روز بیست و هشتم ذیحجه ٔ هزار و دویست و هشتاد و نه ، سه ساعت به غروب مانده مرغ روحش از قفس تن به آشیان قدس پرید. ملا محمدکاظم پسر آخوند ملا محمدرضای سبزواری متخلص به «سر» که ازشاگردان حاجی بود. در تاریخ فوت آن بزرگوار گوید:
اسرار چو از جهان بدرشد
از فرش به عرش ناله برشد
تاریخ وفاتش ار بپرسند
گویم «که نمرد، زنده تر شد» (1289).
جسد آن بزرگوار را در بیرون دروازه ٔ سبزوار که معروف به دروازه ٔ نیشابور و بر سر راه زوار است به خاک سپردند و پس از چندی میرزا یوسف بن میرزا حسن مستوفی الممالک که در این اواخر در دولت علیه منصب صدارت عظمی یافت تکیه و بقعه ای برای آن مرحوم بنا کرد. طول تکیه صد و ده قدم و عرض آن پنجاه وپنج قدم است ... (از دیوان حاج ملا هادی سبزواری چ سیدمحمدرضا دائی جواد از انتشارات کتابفروشی ثقفی اصفهان از مطلع الشمس ج 3 صص 195-203).
فلسفه ٔ اسرار: مدرسی چهاردهی در رساله ای که در باب زندگانی و فلسفه حاج ملاهادی سبزواری نوشته چنین آورده است : حاج ملاهادی در فلسفه مکتب مستقلی ندارد. وی بیشتر در پیرامون سخنان ملاصدرای شیرازی بخصوص در شواهدالربوبیه و کتاب اسفار اربعه مطالعه میکرد و بسیاری از مباحث منظومه و شرح منظومه ٔ خود را در امور عامه غالباً از کتاب «شوارق » ملا عبدالرزاق لاهیجی و در سایر مباحث اغلب ازاسفار و شرح اشارات و شرح حکمة الاشراق و بعضی از کتب میرداماد مانند «قبسات » فراهم آورده است . درباره ٔ امور عامه ، از قبیل مباحث وجود و ماهیت در مواردی که شوارق با سلیقه و مسلک وی سازگار نبوده به گفتار ملاصدرا توجه کرده است . منظومه ٔ سبزواری که مهمترین تألیف وی میباشد از نظر بلاغت و نظم عربی ارزشی چندان ندارد، ولی از نظر اشتمال بر مباحث فلسفی میتوان گفت جامعترین کتابی است که یک دوره منطق و فلسفه را در نهایت اختصار در بر دارد. شرح منظومه در فلسفه همانندکفایةالاصول در اصول فقه و شرح تجرید در کلام میباشد.در شرح منظومه گاهی به نظر میرسد که سبزواری با صدرالدین شیرازی مخالفت کرده ولی چنین نیست . در شعر و شاعری هم دستی داشته و اسرار تخلص میکرده . از شیفتگان غزلهای پرشور خواجه ٔ شیرازی بوده و وی را به پیشوایی خویش برگزیده است :
هزاران آفرین بر جان حافظ
همه غرقیم در احسان حافظ...
پیمبر نیست لیکن نسخ کرده
اساطیر همه ، دیوان حافظ...
ببند «اسرار» لب را چون ندارد
سخن پایانی اندر شأن حافظ.

(دیوان اسرار چ کتابفروشی ثقفی ص 75).


از انواع مختلف شعر غزل را پسندیده و بدان پرداخته است . از نظر لفظ و معنی غزلهای وی اغلب تقلید ناسازی از غزلهای خواجه است :
ما ز میخانه ٔ عشقیم گدایانی چند
باده نوشان و خموشان و خروشانی چند
کای شه کشور حسن و ملک ملک وجود
منتظر بر سر راهند غلامانی چند
عشق صلح کل و باقی همه جنگ است و جدل
عاشقان جمع و فرق جمع پریشانی چند
سخن عشق یکی بود، ولی آوردند
این سخنها به میان زمره ٔ نادانی چند
آنکه جوید حرمش ، گو بسر کوی دل آی
نیست حاجت که کند قطع بیابانی چند
نه در اختر حرکت بود، نه در قطب سکون
گر نبودی به زمین خاک نشینانی چند.

(دیوان اسرار چ سیدمحمد کمالی ص 60).


باز یار بی وفای ما سر یاریش نیست
ذره ای آن ماه مهرآسا وفاداریش نیست
بخت من در خواب گویا روی زیبای تو دید
زآنکه عمری شد که در خواب است و بیداریش نیست
مُرد آیا در قفس یا با خیالت خو گرفت
مرغ دل کو مدتی شد ناله وزاریش نیست ...
ترسم از بس چشم من خون از مژه جاری کند
مردمان گویند یارت بیمی از یاریش نیست .
(دیوان اسرار چ سیدمحمد کمالی صص 38-39).
دمی نه کآرزوی مرگ بر زبانم نیست
چرا که طاقت بیداد آسمانم نیست
به زیر تیغ تو من پر زدن هوس دارم
هوای بال فشانی به بوستانم نیست
خوشم که نیست مرا روزن از قفس سوی باغ
که تاب دیدن گلچین و باغبانم نیست
میان آتش و آبم ز دیده و دل خویش
شبی که جای بر آن خاک آستانم نیست
به گوشه ٔ قفسش خو گرفته ام چندان
که گر رها کندم ذوق آشیانم نیست
دلت چو واقف اسرار و نکته دان باشد
چه غم به ساحت قرب تو گر بیانم نیست .
(دیوان اسرار چ سیدمحمد کمالی صص 28-29).
تألیفات سبزواری به قرار زیر است : 1- لئالی : منظومه در منطق . 2 - غرر الفرائد: منظومه در حکمت . 3 - حاشیه بر اسفار اربعه ٔ ملاصداری شیرازی .4 - حاشیه بر مبداء و معاد ملاصدرای شیرازی . 5 - حاشیه بر کتاب شواهد الربوبیه ٔ ملاصدرای شیرازی . 6- اسرارالحکم . دو جزو در یک مجلد که مکرر چاپ شده است . این کتاب چنانکه مؤلف در مقدمه ٔ آن ذکر کرده در مبداء و معاد و مشتمل بر اسرار توحید و عبادات به زبان فارسی است . 8- شرح مثنوی . 9- شرح دعای جوشن کبیر. 10- شرح دعای صباح ، به عربی . 11- دیوان اسرار. 12- حاشیه بر شرح سیوطی و بر الفیه ابن مالک (چاپ نشده است ). 13- حاشیه بر شرح تجرید محقق لاهیجی در کلام (چاپ نشده است ). 14- راح قراح ، در علم بدیع (چاپ نشده است ). 15-رحیق ، در علم بدیع (چاپ نشده است ). 16- سؤال و جواب ، مشتمل است بر مطالب مشکلی از اخبار و آیات و رموزو قواعد حکمی و عبارات مشکل فلاسفه که بعضی به فارسی و برخی به عربی به نظم و نثر است و این پرسشها از طرف شاگردان شیخ و دیگران طرح شده است و پاسخ آنها ازحکیم است (چاپ نشده است ). 17- رساله ای در محاکمات میان ملا محسن فیض و مؤلف رساله ٔ علم ، و شارح آن رساله شیخ احمد احسایی که درباره ٔ چگونگی علم پروردگار است . (دیوان اسرار چ سیدمحمدرضا دائی جواد چ کتابفروشی ثقفی صص 136-138). برای اطلاع بیشتر رجوع به ریاض العارفین ص 241 و الذریعةج 2 ص 44 و ج 9 ص 72 و نزهة الارواح ج 2 ص 164 و زندگانی و فلسفه ٔ حاج ملاهادی سبزواری به قلم مرتضی مدرسی و دیوان حاج ملاهادی چ کتابفروشی ثقفی اصفهان شود.

هادی . (اِخ ) (سیدکیا) برادر سیدعلی کیا لاهیجانی که از جانب برادر حکومت تنکابن یافت . سیدهادی بعد ازبه دست گرفتن زمام حکومت محل بیه پیش ، تنکابن را به پسر خود سیدیحیی کیا بخشید. از اعمال او یکی این است که در آن زمان که حکومت تنکابن را داشت اسکندر شیخی بار دیگر از امیر تیمور گورکان شکست یافت و با تنی چند بطرف گیلان گریخت و به روایتی که در ظفرنامه مسطور است دیگر از وی خبری پیدا نشد، پس از آنکه چند بار از پی او برآمدند و نشانی از وی نجستند (چنانکه سیدظهیرالدین در تاریخ طبرستان بیان کرده است ) چون امرای ایلغار بازگشتند و فقدان اسکندر را به عرض رساندند، تیمور غضب کرده سوگند یاد کرد که اگر وی را به دست نیاورید شما را سیاستی بلیغ خواهم کرد. لاجرم امرا باز در راه افتاده به ولایت تنکابن درآمدند و رسولی نزد سیدهادی کیا فرستاده پیغام دادند که اگر میخواهی به مملکت تو تعرضی نرسد اسکندر را گرفته تسلیم نمای . سید بعد از استماع این سخن قسم یاد کرد که آن مرد را نمی دانم و ندیده ام ، اما شنیده ام که در بعضی از جنگلهای این ولایت سراسیمه و بدحال میگردد. آنگاه سیدهادی کیا جمعی را به طلب اسکندر شیخی به سرداری هزاراسب محمد ارسال داشت . چون لشکر سید به آن جانب تاخت و اسکندر آن صورت مشاهده نمود، دو طفلی که با وی بودند بکشت . مادر اطفال نوحه آغاز کرده او را نیز به قتل آورد. آنگاه خود با یک نوکردر پای درختی بنشست سپاهیان سیدهادی کیا به وی رسیدند اسکندر به زخم پیکان جمعی را مجروح ساخت و آن مردم بر وی تاخته همانجا کارش را فیصل دادند و سرش را نزد سید بردند. (از تاریخ حبیب السیر ج 3 صص 524-525).


هادی . (اِخ ) (محمد...) نقاش : مجلسهای نقاشی او در ضمن مرقع6 برگی به شماره ٔ 72 در فهرست نمونه ٔ خطوط خوش کتابخانه ٔ سلطنتی تألیف مهدی بیانی ص 156 یاد شده است .


هادی . (اِخ ) (میرزا محمد...)ملقب به شرر و بسیار قلندرمشرب بوده و در فن طبابت حذاقت تمام داشته و به هند رفته . این شعر از اوست :
شیشه ٔ ناموس جمعی را که دارم در بغل
بایدم بود از ملامتهای ایشان سنگسار.

(آتشکده ٔ آذر چ زوار ص 293).



هادی . (اِخ ) (میرزا...) خلف میرزا رفیعالدین شهرستانی مصورالممالک محروسه در اوایل حال احتساب ممالک با وی بوده آخرالامر به هند رفته و به مناصب بلند سرافراز گردیده . از اوست :
روزی خود میخورد هرکه در این عالم است
واسطه شو خوشنماست مفت کرم داشتن .

(آتشکده ٔ آذر چ کتابفروشی زوار ص 212).



هادی . (اِخ ) ابن الخیر یمانی . شخصیت افسانه ای و اشاره ای است که شیخ اشراق ، شهاب الدین یحیی سهروردی در قصه ٔ الغربة الغربیة به کار برده و مراد از «هادی »فیض اول است و از «خیر» عقل کلی اراده کرده که واسطه ٔ هدایت و خیر ایشانند. (گنجینه ٔ نوشته های ایرانی ، مجموعه ٔ دوم مصنفات شیخ اشراق چ هانری کربن ص 276).


هادی . (اِخ ) از القاب امام علی النقی (ع ) امام دهم است . تولدش به روایت اکثر اهل خبر در نیمه های ماه رجب در سنه ٔ اربع عشر و مأتین به مدینه اتفاق افتاد و به قولی به سال اثناعشر ومأتین . مادرش ام ولد بود مسماة بسمانه (و یقال ان امه ام الفضل بنت المأمون ) و آن جناب در اسم و کنیت با علی المرتضی و علی الرضا یکی بود و بنابراین او راابوالحسن ثالث گویند و القاب شریفش نقی و هادی و عسکری و ناصح و متوکل و فتاح و مرتضی است و در اعلام الوری مسطور است که عالم و طبیب و فقیه و امین نیز از جمله ٔ القاب آن جناب است و امام ابوالحسن علی الهادی در وقت وفات پدر شش ساله بود و متوکل خلیفه در زمان ایالت خویش یحیی بن هرثمةبن اعین را به مدینه فرستاد تا آن جانب را به سرمن رای که اکنون به سامره مشهور است آورد و هادی بعد از آنکه مدت ده سال و چند ماه آنجا مقیم بود در ماه جمادی الاَّخر یا رجب سنه ٔ اربع و خمسین و مأتین درگذشت و در سرایی که به سامره داشت مدفون شد به روایت علماء شیعه المعتز خلیفه آن جناب را زهر داد و اهل سنت گویند که فوتش به مقتضای اجل طبیعی اتفاق افتاد. مدت عمرش به روایت اصح چهل سال و زمان امامتش سی و سه سال و چند ماه و العلم عنداﷲ. و رجوع به علی النقی شود. (تاریخ حبیب السیر ج 2 ص 95).


هادی . (اِخ ) از نامهای خداوند عز و جل .


هادی . (اِخ ) سیدیحیی . ولد حسین بن قاسم بن ابراهیم طباطباست . وی در سنه ٔ ثمان و تسعین و مأتین متولد شد و هادی لقب یافت در علم و زهد درجه ٔ کمال یافت و امام و مقتدای طایفه ٔ زیدیه شد. در تحفة الملکیه مسطور است که قوت و شجاعت سیدیحیی به مرتبه ای بود که نقش تنکه را به مجرد مس انامل محو مینمود و در یکی از جنگها شخصی را به یک ضربت دو نیم ساخت و دیگری را به سر نیزه ازخانه ٔ زین برگرفت و بینداخت و او را در فقه کتابی است به نام «احکام » و اکثر احکام آن نسخه موافق است به مذهب امام ابوحنیفه . و نیز در تحفة الملکیه آمده است که در سنه ٔ ثمانین و مأتین سیدیحیی در یمن خروج کرده بعضی از بلدان آن مملکت را مسخر کرد و مدت هیجده سال حکومت کرد و از آنجمله هفت سال در مکه خطبه به نام وی خواندند. (تاریخ حبیب السیر ج 2 صص 289-290).


هادی . (اِخ ) کیایی علوی در گیلان دعوی امامت کرد و در بیست و سیم رجب سنه ٔ تسعین و اربعمائه ٔ به دست ابراهیم بن محمد مقتول شد. (تاریخ حبیب السیر چ تهران ص 169).


هادی . (اِخ ) محمدبن علی بن احمد سودی است . رجوع به محمدبن علی بن احمد سودی شود.


هادی . (اِخ ) محمدبن علی بن الحسین . لقب دیگر او باقر است . هاشمی و علوی است ، زیرا از دو هاشمی و علوی پا به عرصه ٔوجود نهاده است . پدرش زین العابدین بن حسین و مادرش فاطمه بنت امام حسن است . ولادت آن جناب در مدینه روز جمعه سیم صفر سنه ٔ سبع و خمسین از هجرت پیغمبر اتفاق افتاده است و برخی از مورخین در غره رجب سال مذکور گفته اند. نامش محمد است و لقبش باقر (و لقب بذلک لتبقره ای توسعه فی العلم ) و به قول کمال الدین محمدبن طلحه : شاکر و هادی نیز از جمله ٔ القاب آن جناب است و امام محمد باقر، مکنی به ابوجعفر بود. ابوجعفر در وقت شهادت جد خویش امام حسین رضی اﷲ عنه سه ساله بود و در زمان وفات پدر خود امام زین العابدین سی و هشت ساله در سنه ٔ اربع عشر و مائة فوت شد و بدین روایت که اصح اقوال است مدت عمرش پنجاه و هفت سال و زمان امامتش نوزده سال بوده است . و در تاریخ گزیده آمده است که به روایت علمای شیعه هشام بن عبدالملک بن مروان آن امام را زهر داد. مدفن همایونش به اتفاق علماء ملت گورستان بقیع است نزدیک به مرقد امام زین العابدین سلام اﷲعلیهما الی یوم الدین . (تاریخ حبیب السیر ج 2 ص 68).


هادی . (اِخ ) نام رسول خدا محمدبن عبداﷲ. (تاریخ حبیب السیر چ تهران ص 101). از القاب حضرت محمد (ص ). رجوع به محمد (ص ) شود.


هادی . (اِخ ) نام یکی از طبقات چهارگانه که بواسطه ٔ پستی نژاد مشهورند و به ترتیب عبارتند از: «هادی »، «دوم »، «چندال » و «بدهتو». و آنان به کارهائی از قبیل پاکیزه کردن قراء و دیگر کارهای پست اشتغال می ورزند و به زعم هندوان این طبقات به پدری به نام «شودر» و مادری به نام «برهمن » منسوبند و به زنا متولد شده اند. و هادی بواسطه ٔ دوری از پستی ها از دیگر طبقات پسندیده تر است ، چنانکه بدهتو بدترین آنان است چه به خوردن مردار اکتفا نکند و به گوشت سگ پردازد... هر یک از طبقات چهارگانه صف واحدی تشکیل میدهد و هرگاه جمعی از دو طبقه ٔ مختلف در مجلسی فراهم آید بوسیله ٔ پرده ای از هم جدا گردند ویا با خطی بین آنها جدایی افتد که هر یک از دیگری مشخص و ممتاز گردد. (از تحقیق ماللهند بیرونی ص 49).


هادی . (اِخ ) نجم الدین ... رجوع به نجم الدین یحیی الهادی شود.


هادی . (ع ص ، اِ) راهنما. راهنماینده . (برهان ) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). راهنمای . (دهار). مرشد. هدایت کننده . ج ، هادون ، هادین ، هداة. (اقرب الموارد) : بعثه سراجاً منیراً و مبشراً و نذیراً و هادیاً و مهدیاً. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 2). || (اصطلاح فیزیک ) رسانا. در اصطلاح فیزیک ، جسمی که الکتریسته یا حرارت در آن به خوبی منتشر شود. فلزات به طور کلی هادی هستند و غیر فلزات معمولاً هادی نیستند و یا عایق میباشند. سیم مسی را هادی یا رسانای الکتریسته گوییم ، در صورتی که نخ ابریشم یا نوار لاستیکی الکتریسته را منتقل نمی کنند. نخ ابریشم و نوار لاستیک را جسم عایق یا نارسانا می نامیم . اجسام عایق را «دی الکتریک » نیز می نامند. از این رومیتوان اجسام را به دو دسته تقسیم کرد: 1- اجسام هادی (رساناها)، اجسامی هستند که میگذارند بار الکتریکی از آنها عبور کند. 2- اجسام غیرهادی (نارساناها)، اجسامی هستند که نمی گذارند الکتریسته از آنها عبور کند. گازها و پاره ای از مایعات در شرایط خاصی ممکن است هادی شوند. ولی هادی شدن فلزات بدینگونه است که اتم های اغلب آنها به آسانی یک یا چند الکترون از مدار خارجی خود را از دست میدهند از این رو در داخل یک جسم هادی فلزی مانند مس از هر اتمی یک یا چند الکترون جدا میشود این الکترونها که به الکترونهای آزاد موسومند میتوانند به آزادی در فلز حرکت کنند و همین آزادی حرکت الکترونهاست که باعث انتقال الکتریسته میشود. در یک جسم عایق الکترون آزاد وجود ندارد و یا عده ٔ الکترونهای آزاد آن خیلی کم و محدود است و در نتیجه ٔ این اجسام نمی توانند وسیله ٔ انتقال الکتریسته باشند.پیدایش بار الکتریکی در نتیجه ٔ اصطکاک منحصر به اجسام عایق نیست . هر نوع جسم غیرمشابهی که بهم مالیده شود الکتریسته ظاهر میشود منتها باید توجه داشت که اگر جسم مورد استفاده هادی باشد هنگامی که آن را در دست میگیریم و به جسم دیگر می مالیم بارهایی که ظاهر می شود روی جسم مذکور نمی ماند و بلافاصله منتقل می گردد وداخل دست ما می شود. در حالی که اگر جسم مورد استفاده عایق باشد بارهائی که در محل اصطکاک ظاهر میشود روی آن می ماند، پس اگر بخواهیم یک جسم هادی را با اصطکاک الکتریزه کنیم نخست باید آن را روی یک پایه ٔ عایق از قبیل شیشه نصب کنیم . (فیزیک عمومی الکتریسته ج 1الکترواستاتیک و الکتروسینستیک تألیف روشن صص 27-29). || متقدم . (اقرب الموارد). پیشوا. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). پیشرو. || پیکان تیر. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). یقال : اصابه هادی السهم ؛ ای نصله . (اقرب الموارد). || گردن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ، هَواد. یقال : انتصب هادی الفلق . (اقرب الموارد). || مقدم گردن . (ناظم الاطباء). || اسد. (از اقرب الموارد). شیر بیشه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || گاوی که در مرکز خرمن بندند تا گاوان دیگر در وقت خرمن کوبی گرد آن گردند. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). گاوی که وقت خرمن کوبی او را در مرکز خرمن بندند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، هوادی . (ناظم الاطباء). || اول از گله ٔ شتران پیش رو که نمایان شود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اول از شب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اول شب . (ناظم الاطباء). || در تداول حکمت اشراق «فیض اول ». رجوع به گنجینه ٔ نوشته های ایرانی ، مجموعه ٔ دوم مصنفات شیخ اشراق چ هانری کربن ص 276 شود.


هادی . [ ] (ع ص ) (از «هَ دء») در عربی آرام گیرنده . (از برهان ). هادی .یقال : هدأت اصواتهم و صوته هادی . (اقرب الموارد).


هادی . (اِخ ) (الَ ...) (... الی الحق ) یحیی بن الحسین بن القاسم الحسنی العلوی الرسی . پیشوای فرقه ٔ زیدیه که در سال 220 هَ . ق . / 835 م . در صنعاء متولد شد. وی فقیه بزرگ مذهب زیدیه شد و چندین کتاب تألیف کرد. در سال 283 هَ . ق . در زمان خلافت معتضد عباسی قیام کرد و فرمانروای سرزمین مابین صنعاء و صعدة شد. پیروان او در این نواحی پراکنده شدند و جنگهایی بین او و عمال بنی عباس روی داد. در سال 288 هَ . ق . صنعاء را گرفت و دامنه ٔ متصرفاتش وسعت یافت . در مکه هفت سال به نام وی خطبه خواندند وبه نام وی سکه زده شد. بیشتر فرمانروایان یمن بعد از وی از پیشوایان زیدیه و از تخمه ٔ وی میباشند. وفاتش در سال 298 هَ . ق . واقع شد. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 1146). و ابن الندیم آرد: وی از فقهای زیدیه بود. او راست : کتاب الصلاة و کتاب جامع الفقه . (از الفهرست ).


هادی . (اِخ ) (میرزا...) از سادات حسینی اصفهان و خلف میرزا شاه تقی شیخ الاسلامی میباشد. او راست :
بس گرفته ست دلم خانه ٔ صیاد خراب
کاش روی قفسم جانب صحرا میکرد.

(آتشکده ٔآذر چ کتابفروشی زوار ص 212).



هادی . (اِخ ) لقب موسی بن محمد المهدی است . موسی بن مهدی بن منصوربن محمدبن علی بن عبداﷲبن عباس ، مکنی به ابومحمد. چهارمین خلیفه است و هفتم از عباس . هادی که ابومحمد کنیت داشت پدر وی مهدی و مادر وی خیزران بود. در زمان فوت مهدی در گرگان بود و هارون در حضرت با وی بیعت کرد و بیعت نامه به هادی فرستاد. هادی با شتاب تمام به بغداد شتافته و بر مسند خلافت نشست . (تاریخ گزیده ص 300). وی بر ظلم و خونریزی حرصی تمام داشت و در زمان فرمانفرمایی خود هیچ مجرمی را لحظه ای زنده نگذاشت ، هرگاه که هادی سوار میشد پیاده ها با شمشیرهای برهنه و عمودها و کمانها پیش پیش میرفتند و پیش از وی حکام را این رسم نبود، و ظهور حسین بن علی بن حسن بن امام حسن در مدینه و شهادت آن جناب در ایام خلافت او به وقوع پیوست و نیز قتل عبداﷲبن مقفع و اتباع وی نیز در زمان او واقع شد. وفاتش در شانزدهم ربیعالاول سنه ٔ سبعین و مائة به قریه عیسی آباد اتفاق افتاد و برادرش هارون الرشید بر وی نماز گذارده جسدش را در خاک نهاد. در تاریخ حافظ ابرو مسطور است که از هادی هفت پسر و یک دختر ماند بدین قرار جعفر، عباس ، عبداﷲ، اسحاق ، اسماعیل ، سلیمان ،موسی و ام عباس . (تاریخ حبیب السیر ج 2 ص 128). نهضتی که بوسیله ٔ ایرانیان در زمان منصور ایجاد شده بود تا زمان وی همچنان ادامه داشت . وی مردی بیداردل و کریم و زیرک و غیور بود. عبداﷲ مالک خزاعی صاحب شرط هادی گفت : مهدی دایم مرا میفرمود که ندیمان و مغنیان هادی را برنجان و بزن و حبس کن . من خلاف نمی توانستم و هادی پیش من به شفاعت فرستادی و تخفیفی طلبیدی و من البته شفاعت او نشنیدمی . چون خلافت به هادی رسید من به هلاک متیقن شدم ، روزی مرا بخواند. چون به خدمتش رفتم او را دیدم بر کرسی نشسته و نطع انداخته و شمشیر پیش نهاده . من سلام کردم ، گفت : لا اهلاً و لا سهلاً. یاد داری که فلان روز جهت کار فلان فرستادم و التفات نکردی و روز دیگر از بهر کار فلان هم التفات ننمودی و همچنین چند گناه بر من شمرد. من گفتم : آیا امیرالمؤمنین اجازت خواهد فرمود بنده را در اقامه ٔ حجت و عذر؟ گفت : بلی . گفتم : یا امیرالمؤمنین ! تو را بخدای سوگند می دهم که اگر آن شغل که امیرالمؤمنین مهدی به بنده فرموده بودی و بعضی از فرزندان امیرالمؤمنین شفاعت کردندی و من قبول کردمی امیرالمؤمنین آن را بپسندیدی ؟ گفت : نه . گفتم : با خدمت پدرت همچنین بودم و اگر تو نیز قبول بندگی فرمایی با تو نیز همچنان باشم و صدق و اخلاصی بیش از آن ورزم . هادی را سخن من خوش آمد و شرف دستبوس یافتم و همان عمل بر من مقرر فرمود و مرا به خلعت و تشریف مخصوص گردانید و من شادان و کامران به خانه ٔ خود بازگشتم و شب با خویشتن در تفکر افتادم وگفتم خلیفه جوان است نبیذ میخورد. و این جماعت را که من آزرده ام همه ندیم و مغنی و کاتب و یاران اویند شاید که ناگاه فرصتی یابند و در خون من سعی کنند. دراین اندیشه نشسته بودم ... ناگاه آواز اسبان شنیدم وغلبه ٔ عظیم . و روی به سرای من داشتند و در خانه به هیبت بکوفتند. هادی به نفس خویش در خانه ٔ من آمده بود. چون او را بدیدم روی بر زمین نهادم و دستش ببوسیدم . مرا گفت : یا اباعبداﷲ! من اندیشیدم که تو شاید باخویشتن گویی که خلیفه جوان است و اعدای من مقربان اویند و ممکن است که در مستی فرصتی یابند و رای او رابا من بگردانند. من عمداً به خانه ٔ تو آمدم تا تو را از کینه ایمن گردانم و مقرر کنم که در دل من هیچ کینه نمانده است و سخن دشمنان تو به هیچ حال و حیلت نخواهم شنید، و تو باید که بر این قول اعتماد کنی و فارغ باشی . گویند مادر هادی و هارون بر ملک مسلط شده بود به سبب آنکه زن خلیفه بود و مادر دو خلیفه ، در ایام مهدی هم تسلط داشت .


فرهنگ عمید

۱. هدایت کننده، راه راست نماینده، رهنما.
۲. پیشوا.
* هادی الکتریسیته: اجسامی که الکتریسیته را منتشر و هدایت می کنند، مانند فلزات، بدن انسان، حیوان، و آب.

۱. هدایت‌کننده؛ راه‌راست‌نماینده؛ رهنما.
۲. پیشوا.
⟨ هادی الکتریسیته: اجسامی که الکتریسیته را منتشر و هدایت می‌کنند، مانند فلزات، بدن انسان، حیوان، و آب.


دانشنامه عمومی

منظور از هادی ممکن است یکی از موارد زیر باشد:
هادی (الکتریسیته)، ماده ای که جریان الکتریسیته را به خوبی از خود عبور دهد
هادی (فیلم)
هادی (مسجدسلیمان)
هادی (یمن)

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی هَادِی: هدایت کننده - هادی (اصل در معنی این کلمه بازگشتن است .کلمه هدی به معنای راهنمائی به سوی مطلوب به نرمی و لطف است و اهتدا پذیرفتن هدایت و ایستادگی در راه کسب آن است)
معنی هُدًی: هادی یا هر چیزی است که مایه هدایت باشد - هدایت
معنی هَادٍ: هدایت کننده - هادی (اصل در معنی این کلمه بازگشتن است .کلمه هدی به معنای راهنمائی به سوی مطلوب به نرمی و لطف است و اهتدا پذیرفتن هدایت و ایستادگی در راه کسب آن است)
معنی کهیعص: از حروف مقطعه و رموز قرآن ((در روایتی از امام صادق علیه السلام آمده که " کهیعص " معنایش این است که" منم کافی و هادی و ولی و عالم و صادق الوعد "و بر همین اساسدعایی از امیر المؤمنین (علیهالسلام) نقل شده که حضرت دعا را با این عبارت آغاز می کنند : "ای ...
معنی کَثِیرٍ: بسیار زیاد (منظور از کلمه کثیر در قرآن از عدد هشتاد (در عبارت "لقد نصرکم الله فی مواطن کثیرة و عدد مواطنی که خدای تعالی مسلمین را (در جنگ ها )یاری نمود طبق روایتی از امام هادی هشتاد مورد بوده است )تا عددی است که از شمار بیرون باشد ، و انتها نداشته ب...
معنی کَثِیرَةٌ: بسیار زیاد (منظور از کلمه کثیر در قرآن از عدد هشتاد (در عبارت "لقد نصرکم الله فی مواطن کثیرة و عدد مواطنی که خدای تعالی مسلمین را (در جنگ ها )یاری نمود طبق روایتی از امام هادی هشتاد مورد بوده است )تا عددی است که از شمار بیرون باشد ، و انتها نداشته ب...
ریشه کلمه:
هدی (۳۱۶ بار)

[ویکی اهل البیت] هادی (خلیفه عباسی). "موسی" فرزند "مهدی بن منصور بن محمد بن علی بن عبدالله بن عباس" ملقب به "هادی" در سال 159 ه.ق به عنوان ولیعهد اول پدرش مهدی برگزیده شد. وی در 25 سالگی به خلافت رسید و کسی کوچکتر از او در بنی عباس به خلافت نرسیده است. "خیزران" مادر "هادی" و "هارون" به جهت علاقه بیشتری که به هارون داشت مصرانه از مهدی می­خواست که هارون را بر هادی مقدم گرداند. خیزران کنیزی بود که پس از تولد هادی و هارون آزاد شد و به ازدواج مهدی درآمد. مهدی در اثر پافشاری خیزران در صدد برآمد که هارون را بر هادی مقدم دارد و در سال 169 ه.ق از هادی خواست که از ولیعهدی استعفا دهد، هادی که با ترکان برای انجام نبردی به گرگان رفته بود، نپذیرفت پس مهدی جهت اقناع او راهی آن دیار شد و در اثر حادثه ای در "ماسبندان" درگذشت.
با این وجود هارون که فردی با سیاست بود به محض آن که مرگ پدرش را شنید با برادرش هادی بیعت کرد و انگشتری و شمشیر و ردای پیامبر صلی الله علیه و آله را که به عنوان میراث خلیفه بعدی بود با پیکی نزد هادی فرستاد و پیام تعزیتی به مناسبت درگذشت مهدی همراه با پیام تهنیتی به مناسبت مقام خلافت و بیعت خود با او برای هادی ارسال کرد.
این پیک هشت روز پس از مرگ پدرش نزد او رسید در بغداد سپاهیان با شنیدن خبر مرگ مهدی شورش کردند و اعلام کردند که تا دو سال مقرری شان را نگیرند بیعت نمی کنند و به خانه "ربیع" حاجب مهدی حمله کردند و اموالش را غارت کردند و قصد جان ربیع را کرده بودند که وی پنهان شد. "یحیی بن خالد برمکی" برای آرام کردن شورش سپاهیان به آنان مقرری هجده ماهه داد و از آنان برای هادی بیعت گرفت.
هادی از طبرستان با سرعت به سمت بغداد حرکت کرد و با استفاده از شتران "برید" (نامه رسان) پس از بیست روز به بغداد رسید. هادی، ربیع حاجب مهدی را به عنوان وزیر خود برگزید و سرزمین های آفریقیه (شمال آفریقای کنونی) و شهرهای مغرب را که پدرش به هارون بخشیده بود در اختیار او قرار داد. هادی، "علی بن عیسی بن ماهان" را به عنوان "صاحب شرطه" و "فضل بن ربیع" را به عنوان وزیر برگزید و دایی اش "غطریف بن عطا" را به ولایت خراسان گماشت و دست مادرش خیزران را که به هارون متمایل بود از دخالت در امور کوتاه کرد و خود بر کارها تسلط یافت.
سیاست هادی در قبال "زنادقه" پیرو سیاست های پدرش بود و بنابر نقل برخی از منابع وی دو تن از هاشمیان بنام "یعقوب بن فضل" و "ابن عباس، عبدالله بن داوود" را که به زندقه متهم بودند و مهدی آنان را به بند کشیده بود و نکشته بود به دار آویخت.
هادی علویان را تحت فشار قرار داد، آنان را ترسانید، مقرری ها و بخشش هایی را که مهدی برای آنان تعیین کرده بود، قطع کرد و به والیان اطراف و اکناف نوشت که آنان را تعقیب کنند و نزد او بفرستند. در این دوران علویان منطقه حجاز به پیشوایی "حسین بن علی بن حسن بن حسن بن علی علیه السلام" (صاحب فخ) قیام کردند.
بعد از کشته شدن حسین بن علی دایی او "ادریس بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علی" گریخت و رهسپار مغرب شد و در ناحیه ای بنام "فاس" در نزدیکی اندلس دست یافت و گروهی از مردم آنجا را گرد خود جمع کرد پس از مرگ او نیز "ادریس بن ادریس" جای او را گرفت و سلسله شیعی «ادریسیان» در آن سرزمین به صورت یک حکومت مستقل شکل گرفت.

[ویکی فقه] هادی (قرآن). یکی از صفات قرآن هادی است.
«هادی» یکی از اسامی و صفات قرآن است: (اِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ اَقْوَمُ)؛ «این قرآن به راهی هدایت می کند که استوارترین راه ها است». آیات :۲ سوره جن و ۳۰ سوره احقاف نیز بر این مطلب دلالت دارند.
تعریف
قرآن از این جهت که هدایتگر به راه راست است و انسان را از گمراهی و ضلالت برحذر می دارد و به سرمنزل سعادت و کمال می رساند، «هادی» نامیده شده است.

جدول کلمات

رهنما

پیشنهاد کاربران

رسانا، شدار

هادی یعنی تنها

هادی یعنی راهنما و از القاب امام علی نقی هست

های یعنی هدایت کننده

یعنی هدایت کننده ی عاشق

رهنمون

هادی یعنی هدایت کننده, یعنی پسر گل من ک عزیزتر از جونمه, امیدوارم ادامه دهنده راه امام هادی ( ع ) باشه
ونورایمان به خدا , هرگز در دلش خاموش نشه,
هادی جونم دوستت دارم

هدایت کننده

راهنما واموخته

در زبان لری بختیاری به معنی
ها::جواب
دی::می دهی
Ha di

وختی بنگت اکنوم هادی::وقتی صدایت می کنم جواب بده

بنگ::بانگ. صدا
وختی ::وقتی

ها::بله. آری.

در زبان بندری هادی به معنای بده/می دهی

هدایت کننده ی واز ریشهی ه - د - ی عربی است بر وزن فاعل یعنی انجام دهنده


هدایت کننده ، رهبر ، پیر عرفانی و . . .
اسم هادی دارای رنگ بنفش است
خصوصیات : او فردی است که همیشه اطرافیان را امر ونهی کند و زیبا چهره وتند خو و آتشی مزاج و طبع او گرم میباشد.
رمز موفقیت در زندگی هفت‎ها گشاده ‎دلی و خود اعتمادی خواهد بود. این افراد زیاد حساس و خوش بین بوده به همه اعتماد می‎کنند. از آنجایی که رازدار و محافظه کار نیستند، گاه احساس فریب خوردگی می‎کنند و نسبت به خود و دیگران بی اعتماد می‎شوند. این افراد اگر به خود بیایند و استعدادهای خود را پیدا کنند، معلمین و استادان خوبی خواهند بود .
این افراد به ظاهر خود را مستقل و خودمتکی نشان می‏دهند، لذا گاه تصمیمات تحمیلی و بدون مشورت می گیرند و این خود بازتاب عدم اعتماد به نفس واقعی در هفت‎هاست .
انرژی هفت‎ها بیشتر متوجه درون است تا بیرون. بیشترین امکان پیشرفت برای آنان، در زمینه علوم روانی – فرهنگی و هنری است. هرگاه هفت‎ها در این نوارد علاقه نشان دهند و تحصیل کنند به توفیقات خوبی دست خواهند یافت .
هفت‎ها وقتی به احساسات و افکار و الهامات خود توجه و اعتماد کنند و به این حقیقت که فطرت الهی در ذات همه انسانها و بلکه جمع مخلوقات هستی، جریان دارد، برسند. آن وقت به نوعی عشق الهی و خود درونی نزدیک می‎شوند، و گاه می‎توانند راهنمایان خوبی برای دیگران باشند .
هفت‎ها قبل از هر چیز باید به خود اعتماد کنند. باید نه زیاده‎ خواه، بلکه واقع بین باشند. اعتماد به نفس آنها بایستی شامل همه امور باشد. از آنجایی که رسیدن به اهداف زندگی، مشکلات و چالش‎های مربوط به خود را دارند، لذا هفت‎ها قبل از رسیدن به خود اعتمادی، لازم است از اطلاعات و نصایح دیگران در زندگی بهره بگیرند تا کم کم به خود اتکایی و اعتماد به نفس لازم برسند .
اعتماد به احساسات و الهامات درونی، برای هفت‎ها یک مبارزه تلقی می‎شود. زیرا ذهن عقل‎گرای آنان اغلب راه را به سوی ادراکات و الهامات درونی می‎بندد. این افراد برای آن که از این سد بگذرند و راه را برای بصیرت درون باز کنند، بایستی ناخودآگاه خود را نظم دهند و با ایجاد نظم در ناخودآگاه، راه همکاری را با آن بگشایند .
هفت‎ها با اعتماد به خود و اعتماد به فطرت الهی، می‎توانند به نظم درونی برسند و از این طریق قوای روانی و حیاتی خود را آزاد سازند. اینان لازم است اعتماد به خود را از طریق تجربیات شخصی، کار و روابط اجتماعی به دست بیاورند. آنان بایستی از مشکلات و چالش‎ها، به عنوان پلی برای رسیدن به درک عمیق‎تر زندگی بهتر و تکامل و آموختن استفاده کنند .
هفت‎ها گاه خود را از واقعیات فیزیکی زندگی دور ساخته و به مسائل متافیزیکی روی می‎آورند. بدین منظور بعضی از این افراد مانند خانه به‎دوشان، به دنبال استاد روحانی می‎گردند. اما این افراد باید بدانند تا وقتی که نتوانند به درون خود نگاه کنند و دریابند که هر چه به آن محتاجند، از جمله ایمان به خداوند، در درون خودشان است، از این سرگردانی و سردرگمی نجات نمی‎یابند .
بیشتر هفت‎ها به طبیعت علاقمند بوده و اغلب مایلند در طبیعت و محیطی آرام زندگی کنند. یا حداقل گاه به دامان طبیعت پناهنده شوند. این عمل تا حد زیادی روحیه آنان را متعادل می‎کند .
هفت‎ها عموماً نیاز به شریک و همدم دارند تا در زندگی به تعادل برسند. ولی یا در این مورد وابسته و فریب خوار می‎شوند، یا سرد و محتاط عمل می‎کنند. لذا کمتر به این تعادل و هماهنگی دست پیدا می‎کنند .
بسیاری از هفت‎ها استعداد آن را دارند که به صورت متفکران – نویسندگان – عرفا یا محققین برجسته درآیند. آنان قادرند در زمینه‎های فلسفه – ریاضیات – فیزیک – الهیات – متافیزیک و روان‎شناسی، تحقیق یا تدریس کنند .
بعضی از هفت‎ها اگر چه در ابتدا نسبت به متافیزیک بی اعتنا و گاه بی اعتقاد هستند، اما در نهایت به گرایش روی می‎ آورد و کم و بیش راه خودشناسی را پیش می‎گیرند .
کودکان معمولاً هفت‎ها را دوست دارند و این محبت متقابل است. زیرا هفت‎ها عموماً قلبی رئوف و کودکانه دارند و در عمیق‎ترین سطح با خداوند مرتبط هستند. آنان به گونه‎ ای خرد و دانش باطنی را درک و احساس می‎کنند و از آن بهره می ‎برند .

در زبان استامبولی:زود باش

هادی در اصل عربی است و از ریشه هَدَیَ یعنی راهنمائی نمود است.
نام یا وزن فاعل ( انجام دهنده ) آن میشود=هادِی که به مرور زمان شده هادی
درود بر نوه امام هادی ( ع )

پیر، دلیل، راهبر، راهنما، رهبر، مرشد، معلم، رسانا، رهنما

اسم داداشم هادی است به معنی هدایت کننده رهبر
چه اسمی داری داداشی خوش بحالت

مهدی جان دوست گرامی هادی واژه ای ایرانیست که از ریشه هد به مینوی سر میاد و نمونه های دیگر آن هدف است و کلاهخود ( کلاههود ) که در این واژه برای اینکه دو ه به هم رسیدند برای آسانی خ گفته شده
شاید کنون برایتان سوال باشد که چرا هد شد هاد به این مایه است که در زبانهای ایرانی سدا ها در مینوی واژگان هناینده نیستند و به همین مایه هد میتواند هاد، هود، هید، هُد و هِد شود
همانگونه که در انگلیسی هِد به مینوی سر است و واژه فرهاد، فرهود ( حقیقت ) ، شهود و. . . اینها همگی از ریشه هد استند
شهود = ش ( بیرون، نمونه ی دیگر این پیشوند آشغال ( آشگال = آش گال ) ) هود ( سر )

بَلَد

علی . حسین. مهدی. هادی. صادق یهودی هستن. به گفته یه سایت که این اسامی از یهودی امده و در اسلام هست مثل جواد که از جود گرفته شده. نمیدونم چقد صحت داره دارم تحقیق میکنم که این ناراحتی که اسمم اسلامیه کم بشه. خدا کنه یهودی باشه اینم اسمه واسم گذاشتن

آرام و ساکت

ارام


کلمات دیگر: