کلمه جو
صفحه اصلی

جدلی

فارسی به انگلیسی

argumentative, contentious, dialectical, disputatious, forensic, polemic, given to controversy

polemic, given to controversy


argumentative, contentious, dialectical, disputatious, forensic, polemic


فارسی به عربی

فحص عدلی , مثیر للجدل , مجدال

مترادف و متضاد

polemicist (اسم)
جدلی، ال بحی و جدل

polemist (اسم)
جدلی، ال بحی و جدل

dialectic (صفت)
لهجه ای، منطقی، جدلی، مناظره ای، گویشی

dialectical (صفت)
لهجه ای، منطقی، جدلی، مناظره ای، گویشی

argumentative (صفت)
استدلالی، منطقی، جدلی

polemical (صفت)
جدلی، مجادله امیز

polemic (صفت)
جدلی

controversial (صفت)
جدلی، مباحثه ای، هم ستیزگرانه، جدال امیز، هم ستیز، هم ستیزگر

forensic (صفت)
جدلی، قانونی، دادگاهی، بحثی، مربوط به سخنرانی

disputant (صفت)
جدلی

disputatious (صفت)
جدلی

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱- کسی که راغب و مایل به جنگ و جدال و خصومت باشد جنگی . ۲- کسی که اهل جدل و بحث و مناظره باشد.
مکنی به ابو عبدالله و از تابعین است

لغت نامه دهخدا

جدلی. [ ج َ دَ ] ( ص نسبی ) جنگی و کسی که راغب و مایل به جنگ و جدال و خصومت باشد. ( ناظم الاطباء ).پیکارکش. ( یادداشت مؤلف ). || آنکه بسیارجدل کند. آنکه عادت بجدل دارد. اهل جدل. مرد جدال. ( یادداشت مؤلف ). آنکه مباحثه و مناظره کند. کسی که در هر کاری ببحث و جدل پردازد. آنکه مقصود خود را بابکار بردن قیاس جدلی اثبات کند. کسی که سعی کند که طرف خود را بهر طریق الزام و افحام کند :
لشکر دیوند جمله اهل جدل
تو جدلی را به خلق در اجلی.
ناصرخسرو.
جدلی فلسفی است خاقانی
تا بفلسی نگیری احکامش.
خاقانی.
- قیاس جدلی ؛ قیاسی که از مشهورات و مسلمات ترکیب شود. یکی از انواع پنجگانه قیاس. و رجوع به جدل شود.

جدلی. [ ج َ دَ ] ( ع ص نسبی ) منسوب به جدیلة. که نام دختر سبیعبن عمروبن حمیر است و مادر قبیله ای است. ( از منتهی الارب ) ( شرح قاموس ). ورجوع به صبح الاعشی ج 1 ص 337 و لباب الانساب شود. منسوب به کلمه جدیله ، جدیلی است و جدلی بر خلاف قیاس استعمال شده ، بنابر این منسوب بدان جدیلی است ، رجوع به این کلمه و نیز رجوع به لباب الانساب ذیل جدیلی شود.

جدلی. [ ج َ دَ ] ( اِخ ) ابی بن کعب بن قیس بن عبیدبن زیدبن معاویةبن عمروبن مالک بن النجاربن ثعلبةبن عمروبن الخزرج ، مکنی به ابی المنذر. از بنوجدیله است و بسال بیست و دو درگذشته است. رجوع به کتاب الانساب و ابی بن کعب بن قیس... در همین لغت نامه شود.

جدلی. [ ج َ دَ] ( اِخ ) قیس بن مسلم از اهالی کوفه و منسوب است بجدیله که بطنی است از قبیله قیس عیلان. او از سعیدبن جبیر روایت کند و سفیان ثوری از او روایت دارد و بسال صدوبیست هَ. ق. درگذشت. رجوع به لباب الانساب شود.

جدلی. [ ] ( اِخ ) مکنی به ابوعبداﷲ و از تابعین است. رجوع به الانساب سمعانی و لباب الانساب شود.

جدلی . [ ] (اِخ ) مکنی به ابوعبداﷲ و از تابعین است . رجوع به الانساب سمعانی و لباب الانساب شود.


جدلی . [ ج َ دَ ] (ص نسبی ) جنگی و کسی که راغب و مایل به جنگ و جدال و خصومت باشد. (ناظم الاطباء).پیکارکش . (یادداشت مؤلف ). || آنکه بسیارجدل کند. آنکه عادت بجدل دارد. اهل جدل . مرد جدال . (یادداشت مؤلف ). آنکه مباحثه و مناظره کند. کسی که در هر کاری ببحث و جدل پردازد. آنکه مقصود خود را بابکار بردن قیاس جدلی اثبات کند. کسی که سعی کند که طرف خود را بهر طریق الزام و افحام کند :
لشکر دیوند جمله اهل جدل
تو جدلی را به خلق در اجلی .

ناصرخسرو.


جدلی فلسفی است خاقانی
تا بفلسی نگیری احکامش .

خاقانی .


- قیاس جدلی ؛ قیاسی که از مشهورات و مسلمات ترکیب شود. یکی از انواع پنجگانه ٔ قیاس . و رجوع به جدل شود.

جدلی . [ ج َ دَ ] (ع ص نسبی ) منسوب به جدیلة. که نام دختر سبیعبن عمروبن حمیر است و مادر قبیله ای است . (از منتهی الارب ) (شرح قاموس ). ورجوع به صبح الاعشی ج 1 ص 337 و لباب الانساب شود. منسوب به کلمه جدیله ، جدیلی است و جدلی بر خلاف قیاس استعمال شده ، بنابر این منسوب بدان جدیلی است ، رجوع به این کلمه و نیز رجوع به لباب الانساب ذیل جدیلی شود.


جدلی . [ ج َ دَ] (اِخ ) قیس بن مسلم از اهالی کوفه و منسوب است بجدیله که بطنی است از قبیله ٔ قیس عیلان . او از سعیدبن جبیر روایت کند و سفیان ثوری از او روایت دارد و بسال صدوبیست هَ . ق . درگذشت . رجوع به لباب الانساب شود.


جدلی . [ ج َ دَ ] (اِخ ) ابی بن کعب بن قیس بن عبیدبن زیدبن معاویةبن عمروبن مالک بن النجاربن ثعلبةبن عمروبن الخزرج ، مکنی به ابی المنذر. از بنوجدیله است و بسال بیست و دو درگذشته است . رجوع به کتاب الانساب و ابی بن کعب بن قیس ... در همین لغت نامه شود.


فرهنگ عمید

کسی که مایل و راغب به جنگ وجدل و خصومت باشد، آن که در هر امری به بحث وجدل و مناظره بپردازد.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] جدلی یکی از اصطلاحات به کار رفته در علم منطق بوده و به معنای امور مرتبط با جدل، یا دو طرف جدل، یعنی سائل و مجیب است.
جدلی به کسی گویند که اهل جدل است و به دو شخص اطلاق می شود:۱. «سائل» که «ناقض وضع» نیز نامیده می شود و در پی الزام دیگری به امری مخالف عقیده اش است از این راه که او را به تناقض گویی بکشاند و از سخنانش محال لازم آورد تا او را بدین وسیله مجاب کند. ۲. «مجیب» یعنی شخصی که از عقیده ای دفاع می کند و «حافظ وضع» نیز نامیده می شود و تمام کوشش وی این است که به امری مخالف عقیده اش الزام نشود. جدلی باید بسیار بکوشد تا به اندازه توانایی خویش قضایای مشهوره را به دست آورد و افزون برآن باید الفاظ مشترک و متشابه را بشناسد تا در به دست آوردن مواضع به اشتباه نیفتد. وی باید مراقب باشد که غیر مشهور را به جای مشهور نگیرد. رعایت نظافت ظاهری و نزاهت باطنی نیز در تاثیر نفوذ کلام جدلی نقش مهمی ایفا می کند. در کاربردی دیگر، جدلی به معنای هر آن چیزی است که مربوط به جدل است.
مستندات مقاله
در تنظیم این مقاله از منابع ذیل استفاده شده است:• خوانساری، محمد، منطق صوری.• گرامی، محمدعلی، منطق مقارن.• خوانساری، محمد، فرهنگ اصطلاحات منطقی.• حلی، حسن بن یوسف، الجوهر النضید.
۱. ↑ خواجه نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد، شرح الاشارات و التنبیهات، ج۱، ص۲۸۹.
...


کلمات دیگر: