جدلی
فارسی به انگلیسی
polemic, given to controversy
argumentative, contentious, dialectical, disputatious, forensic, polemic
فارسی به عربی
مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی
مکنی به ابو عبدالله و از تابعین است
لغت نامه دهخدا
لشکر دیوند جمله اهل جدل
تو جدلی را به خلق در اجلی.
تا بفلسی نگیری احکامش.
جدلی. [ ج َ دَ ] ( ع ص نسبی ) منسوب به جدیلة. که نام دختر سبیعبن عمروبن حمیر است و مادر قبیله ای است. ( از منتهی الارب ) ( شرح قاموس ). ورجوع به صبح الاعشی ج 1 ص 337 و لباب الانساب شود. منسوب به کلمه جدیله ، جدیلی است و جدلی بر خلاف قیاس استعمال شده ، بنابر این منسوب بدان جدیلی است ، رجوع به این کلمه و نیز رجوع به لباب الانساب ذیل جدیلی شود.
جدلی. [ ج َ دَ ] ( اِخ ) ابی بن کعب بن قیس بن عبیدبن زیدبن معاویةبن عمروبن مالک بن النجاربن ثعلبةبن عمروبن الخزرج ، مکنی به ابی المنذر. از بنوجدیله است و بسال بیست و دو درگذشته است. رجوع به کتاب الانساب و ابی بن کعب بن قیس... در همین لغت نامه شود.
جدلی. [ ج َ دَ] ( اِخ ) قیس بن مسلم از اهالی کوفه و منسوب است بجدیله که بطنی است از قبیله قیس عیلان. او از سعیدبن جبیر روایت کند و سفیان ثوری از او روایت دارد و بسال صدوبیست هَ. ق. درگذشت. رجوع به لباب الانساب شود.
جدلی. [ ] ( اِخ ) مکنی به ابوعبداﷲ و از تابعین است. رجوع به الانساب سمعانی و لباب الانساب شود.
جدلی . [ ] (اِخ ) مکنی به ابوعبداﷲ و از تابعین است . رجوع به الانساب سمعانی و لباب الانساب شود.
لشکر دیوند جمله اهل جدل
تو جدلی را به خلق در اجلی .
ناصرخسرو.
جدلی فلسفی است خاقانی
تا بفلسی نگیری احکامش .
خاقانی .
- قیاس جدلی ؛ قیاسی که از مشهورات و مسلمات ترکیب شود. یکی از انواع پنجگانه ٔ قیاس . و رجوع به جدل شود.
جدلی . [ ج َ دَ ] (ع ص نسبی ) منسوب به جدیلة. که نام دختر سبیعبن عمروبن حمیر است و مادر قبیله ای است . (از منتهی الارب ) (شرح قاموس ). ورجوع به صبح الاعشی ج 1 ص 337 و لباب الانساب شود. منسوب به کلمه جدیله ، جدیلی است و جدلی بر خلاف قیاس استعمال شده ، بنابر این منسوب بدان جدیلی است ، رجوع به این کلمه و نیز رجوع به لباب الانساب ذیل جدیلی شود.
جدلی . [ ج َ دَ] (اِخ ) قیس بن مسلم از اهالی کوفه و منسوب است بجدیله که بطنی است از قبیله ٔ قیس عیلان . او از سعیدبن جبیر روایت کند و سفیان ثوری از او روایت دارد و بسال صدوبیست هَ . ق . درگذشت . رجوع به لباب الانساب شود.
جدلی . [ ج َ دَ ] (اِخ ) ابی بن کعب بن قیس بن عبیدبن زیدبن معاویةبن عمروبن مالک بن النجاربن ثعلبةبن عمروبن الخزرج ، مکنی به ابی المنذر. از بنوجدیله است و بسال بیست و دو درگذشته است . رجوع به کتاب الانساب و ابی بن کعب بن قیس ... در همین لغت نامه شود.
فرهنگ عمید
دانشنامه اسلامی
جدلی به کسی گویند که اهل جدل است و به دو شخص اطلاق می شود:۱. «سائل» که «ناقض وضع» نیز نامیده می شود و در پی الزام دیگری به امری مخالف عقیده اش است از این راه که او را به تناقض گویی بکشاند و از سخنانش محال لازم آورد تا او را بدین وسیله مجاب کند. ۲. «مجیب» یعنی شخصی که از عقیده ای دفاع می کند و «حافظ وضع» نیز نامیده می شود و تمام کوشش وی این است که به امری مخالف عقیده اش الزام نشود. جدلی باید بسیار بکوشد تا به اندازه توانایی خویش قضایای مشهوره را به دست آورد و افزون برآن باید الفاظ مشترک و متشابه را بشناسد تا در به دست آوردن مواضع به اشتباه نیفتد. وی باید مراقب باشد که غیر مشهور را به جای مشهور نگیرد. رعایت نظافت ظاهری و نزاهت باطنی نیز در تاثیر نفوذ کلام جدلی نقش مهمی ایفا می کند. در کاربردی دیگر، جدلی به معنای هر آن چیزی است که مربوط به جدل است.
مستندات مقاله
در تنظیم این مقاله از منابع ذیل استفاده شده است:• خوانساری، محمد، منطق صوری.• گرامی، محمدعلی، منطق مقارن.• خوانساری، محمد، فرهنگ اصطلاحات منطقی.• حلی، حسن بن یوسف، الجوهر النضید.
۱. ↑ خواجه نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد، شرح الاشارات و التنبیهات، ج۱، ص۲۸۹.
...