کلمه جو
صفحه اصلی

خردل


مترادف خردل : سپندان، اسپندان، یک ذره، مقداری ناچیز

فارسی به انگلیسی

mustard

فارسی به عربی

خردل

عربی به فارسی

خردل , درخت خردل


مترادف و متضاد

coward (اسم)
نامرد، خردل، ترسو، بزدل، ادم ترسو، شخص جبون

craven (اسم)
خردل

mustard (اسم)
خردل، درخت خردل

patsy (اسم)
خردل، مردکه، فریب خورده، شخص گول خورده

faint-heart (اسم)
خردل

craven (صفت)
خردل، ضعیف النفس، شکست خورده، ترسو و پست

coward (صفت)
نامرد، خردل، ضعیف النفس، ناکس

chicken-hearted (صفت)
نامرد، خردل، ضعیف النفس، کمرو، ترسو، بزدل

cowardly (صفت)
خردل، ضعیف النفس

base-spirited (صفت)
خسیس، نامرد، خردل، ضعیف النفس

سپندان، اسپندان


یک‌ذره، مقداری‌ناچیز


۱. سپندان، اسپندان
۲. یکذره، مقداریناچیز


فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - گیاهی است از تیر. چلپیاییان ( صلیبیان ) که دو نوع سفید و سیاه دارد . برگهایش شبیه برگ ترب ولی کوچکتر از آنست . دارای گلهای زرد و دانه های ریز و قهوه یی و طعم تند است . دانه های وی را پس از کوبیدن در آب یا سرکه خمیر سازند و با غذا جهت تحریک اشتها تناول کنند تخم سپندان اسپندان حب الرشاد . ۲ - وزنی است معادل ۱/۸ شعیر ( بیشتر در کردستان ) .
نامرد ترسنده نامرد که آنرا بزدل نیز گویند .

فرهنگ معین

(خَ دَ ) [ ع . ] (اِ. ) گیاهی است از تیرة چلیپاییان با برگ هایی شبیه برگ ترب اما کوچکتر از آن و گل هایی به رنگ زرد. دانه های آن طعمی تند دارند که اشته اآور می باشد.

لغت نامه دهخدا

خردل . [ خ َ دَ ] (ع اِ) تخمی است دوائی و آن بوستانی و صحرائی و فارسی می باشد، بوستانی سرخ رنگ و فربه بود و چون بکوبند زرد شود، گرم و خشک است در چهارم . گویند اگر بر عصاره ٔ انگور بریزند بحالت خود نگاه دارد و نگذارد که بجوش آید و اگر در آتش ریزند از بخور آن گزندگان بگریزند، و صحرائی که آنرا بری نیز گویند از قسم بوستانی است لیکن طبیعت بوستانی ندارد و گیاه آنرا بترکی قچی گویند و با ماست خورند، فارسی تخم سپندانست که تره تیزک باشد و خردل سفید نیز گویند و بعربی حب الرشاد خوانند. (برهان قاطع). تخم گیاهی ، برگش شبیه ببرگ توت و از آن کوچکتر و خشن و مربعالساق و گلش زرد،قسمی از بری او را بترکی قچی نامند و تخمش مدور و سرخ و قسمی را ککج گویند، برگش ریزه تر از بستانی و تخمش غیرمدور و سرخ و تندطعم و سفید او را اسفند سفید گویند و آن حرف ابیض است و مذکور شد. و مراد از مطلق خردل نوع سرخ اوست در اول چهارم گرم و خشک و جاذب از عمق بدن و هاضم و محل رطوبات دماغ و معده و سایر اعضاء و مفتح سده و مدرّ فضلات و مفتت حصاة و جهت درد ریحی و بلغمی جگر و سپرز و رفع نسیان و امراض بارده ٔدماغی و نیم درهم از تخم او با شراب جهت سرور و تقویت باه و با عسل جهت ریه و سعال رطوبی و گرم معده و تب بلغمی و سوداوی و ضماد او جهت نقرس و عرق است و ورم سپرز و جذب مواد بظاهر بدن و ازاله ٔ داءالثعلب و با عسل بدستور با موم روغن جهت تصفیه ٔ رخسار و ازاله ٔ رنگ خون مرده و با سرکه جهت جرب متقرح و قوبای مزمن و بر پیشانی جهت نزلات بارده و دردسر بارد و ریحی وفالج و استرخاء و با روغن طلا کردن او بر قضیب جهت نعوظ مجرب و با آب کرنب جهت خنازیر و با ادویه ٔ مناسبه جهت اورام صلب و سوداوی و برص و غرغره ٔ او با مأالعسل جهت ورم تحت زبان و خشونت مزمنه ٔ قصبه ٔ ریه ای وثقل زبان و استرخاء آن و درد دندان و سعوط او مورث عطسه و جهت انتباه مصروع و صاحب غشی و اختناق رحم و فتیله ٔ او با انجیر جهت ثقل سامعه و دوی و طنین و اکتحال مضرب او با آب و عسل جهت غشاوه و خشونت پلک و بخور او جهت گریزانیدن حشرات ، و لطوخ او جهت درد دندان بی ورم مجرب و مضر محرورین و مورث تشنگی و غثیان و مصلحش کاسنی و روغن بادام و سرکه و بدلش دو وزن او حب الرشاد و حرمل و قدر شربتش تا سه درهم است و چون درآب انگور اندازند منع جوشیدن او کند و سرکه ٔ شیرین در گیلانات از او ترتیب می دهند و مطبوخ نبات او با چغندر جهت صرع و سده و امراض بلغمی نافع و در سایر افعال ضعیفتر از تخم اوست . و اهل تجربه ذکر کرده اند که چون بر یک کف دست خردل آیه ٔ «و عنده مفاتح الغیب » تاآخر آیه «الا فی کتاب مبین » خوانده شود و بعد از آن صدودو بار «یا مبین » گفته و بدستور تا صد مرتبه پس از آن خردل را در خانه ای که دفینه گمان داشته باشند افشانده یک شبانه روز در خانه را ببندند روز دیگر خردلها را در جای که دفینه باشد مجتمع یابند و روغن او که کوبیده بدستور روغن بادام استخراج نمایند بغایت ملطف و محلل و طلای او جهت درد دندان و اختناق رحم و تبهای مزمن و دردهای کهنه وتحلیل ورم گوش و اورام صلبه و تفتیح سده اعصاب و جهت نسیان و فالج و گرانی سامعه که مزمن باشد و آشامیدن او بدستور جهت درد بارد و مزمن نافع و قدر شربتش تا سه درهم است . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). تخمی است دوائی و آن عربی است . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). دانه ٔ کوچکی از طایفه ٔ خاجی که بفارسی فاترسین گویند و مسحوق آنرا با سرکه و یا آب خمیر کرده جهت تحریک اشتهاء با غذا خورند. (ناظم الاطباء). دانه ای است تیره که بهندش رائی خوانند. (شرفنامه ٔ منیری ). اسفند اسفید. (بحر الجواهر). سپندان سفید و خرد. (دهار). سپندان خرد. ثفاء. حِرْف . حُرْف . (یادداشت بخط مؤلف ). بعضی از گیاهان صلیبی (چارپران ) که کوفته و از آن افزاری کنند طعام را ساده یا با سرکه و بسرشند، خردل سیاه از سپندان دانه باشد و خردل سپید کوفته ٔ تخم ترتیزک است و از تخم خردل برای ضماد و مشمع خردل سازند و ریشه ٔ خردل بیخ لادن را گویند. (یادداشت بخط مؤلف ).
خواص طبی و گیاهی خردل : خردل که نوع سفید و سیاه دارد، نوع سیاه آن بیشتر بکار میرود، در دانه های این گیاه یاخته هایی است که در بعضی از آنها جسمی بنام میرنات د پتاس یافت میشود که از گروه گلوکزیدهاست و در بعضی از یاخته های دیگر دیاستازهای محلول بنام میروزین است . معمولاً این دیاستاز در دانه های سالم نمی تواند بر روی گلوکزید اثر کند ولی اگر دانه های خردل را نرم بسایند که پوسته های یاخته ها پاره شود و گردی بسیار نرم ساخته شود و آرد آنرا خمیر کنند دیاستاز بر روی گلوکز اثر کرده گلوکز و سولفات اسید پتاس و جوهر خردل یا سولفوسیانور دالیل با بوی تند خود تشکیل می یابد این خمیر را برای تهیه ٔ مشمع طبی بکار می برند. (از گیاه شناسی گل گلاب ص 209): تخم سپندان چند نوع است بعضی خرد است آنرا حرف گویند و اندر خوردنیهاء گرم آنرا بیشتر بکار دارند و بعضی سپید است وگرد آنرا خردل گویند و اندر طلی ها بیشتر بکار دارندو بعضی دراز است بر شکل تخم سیاه اسفرم و آنرا حب الرشاد گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
هر هشت بر سخا و حلمش
با جدول و خردلند یکسان .

خاقانی .


|| ذره . کوچکترین مقدار. (یادداشت بخط مؤلف ): و ان کان مثقال حبة من خردل اتینا بها و کفی بنا حاسبین . (قرآن 47/21).
زآن گنجهای نعمت و خروارهای مال
با خویشتن بگور نبردند خردلی .

سعدی .


|| خردل مساوی دوازده فلس است . (یادداشت بخط مؤلف ).

خردل . [ خ َ دِ ] (ص مرکب ) نامرد ترسنده . (از برهان قاطع) (آنندراج ) (از انجمن آرای ناصری ). نامرد که آنرا بزدل نیز گویند. (شرفنامه ٔ منیری ). بزدل . (یادداشت بخط مؤلف ). بددل .


خردل. [ خ َ دَ ] ( ع اِ ) تخمی است دوائی و آن بوستانی و صحرائی و فارسی می باشد، بوستانی سرخ رنگ و فربه بود و چون بکوبند زرد شود، گرم و خشک است در چهارم. گویند اگر بر عصاره انگور بریزند بحالت خود نگاه دارد و نگذارد که بجوش آید و اگر در آتش ریزند از بخور آن گزندگان بگریزند، و صحرائی که آنرا بری نیز گویند از قسم بوستانی است لیکن طبیعت بوستانی ندارد و گیاه آنرا بترکی قچی گویند و با ماست خورند، فارسی تخم سپندانست که تره تیزک باشد و خردل سفید نیز گویند و بعربی حب الرشاد خوانند. ( برهان قاطع ). تخم گیاهی ، برگش شبیه ببرگ توت و از آن کوچکتر و خشن و مربعالساق و گلش زرد،قسمی از بری او را بترکی قچی نامند و تخمش مدور و سرخ و قسمی را ککج گویند، برگش ریزه تر از بستانی و تخمش غیرمدور و سرخ و تندطعم و سفید او را اسفند سفید گویند و آن حرف ابیض است و مذکور شد. و مراد از مطلق خردل نوع سرخ اوست در اول چهارم گرم و خشک و جاذب از عمق بدن و هاضم و محل رطوبات دماغ و معده و سایر اعضاء و مفتح سده و مدرّ فضلات و مفتت حصاة و جهت درد ریحی و بلغمی جگر و سپرز و رفع نسیان و امراض بارده ٔدماغی و نیم درهم از تخم او با شراب جهت سرور و تقویت باه و با عسل جهت ریه و سعال رطوبی و گرم معده و تب بلغمی و سوداوی و ضماد او جهت نقرس و عرق است و ورم سپرز و جذب مواد بظاهر بدن و ازاله داءالثعلب و با عسل بدستور با موم روغن جهت تصفیه رخسار و ازاله رنگ خون مرده و با سرکه جهت جرب متقرح و قوبای مزمن و بر پیشانی جهت نزلات بارده و دردسر بارد و ریحی وفالج و استرخاء و با روغن طلا کردن او بر قضیب جهت نعوظ مجرب و با آب کرنب جهت خنازیر و با ادویه مناسبه جهت اورام صلب و سوداوی و برص و غرغره او با مأالعسل جهت ورم تحت زبان و خشونت مزمنه قصبه ریه ای وثقل زبان و استرخاء آن و درد دندان و سعوط او مورث عطسه و جهت انتباه مصروع و صاحب غشی و اختناق رحم و فتیله او با انجیر جهت ثقل سامعه و دوی و طنین و اکتحال مضرب او با آب و عسل جهت غشاوه و خشونت پلک و بخور او جهت گریزانیدن حشرات ، و لطوخ او جهت درد دندان بی ورم مجرب و مضر محرورین و مورث تشنگی و غثیان و مصلحش کاسنی و روغن بادام و سرکه و بدلش دو وزن او حب الرشاد و حرمل و قدر شربتش تا سه درهم است و چون درآب انگور اندازند منع جوشیدن او کند و سرکه شیرین در گیلانات از او ترتیب می دهند و مطبوخ نبات او با چغندر جهت صرع و سده و امراض بلغمی نافع و در سایر افعال ضعیفتر از تخم اوست. و اهل تجربه ذکر کرده اند که چون بر یک کف دست خردل آیه «و عنده مفاتح الغیب » تاآخر آیه «الا فی کتاب مبین » خوانده شود و بعد از آن صدودو بار «یا مبین » گفته و بدستور تا صد مرتبه پس از آن خردل را در خانه ای که دفینه گمان داشته باشند افشانده یک شبانه روز در خانه را ببندند روز دیگر خردلها را در جای که دفینه باشد مجتمع یابند و روغن او که کوبیده بدستور روغن بادام استخراج نمایند بغایت ملطف و محلل و طلای او جهت درد دندان و اختناق رحم و تبهای مزمن و دردهای کهنه وتحلیل ورم گوش و اورام صلبه و تفتیح سده اعصاب و جهت نسیان و فالج و گرانی سامعه که مزمن باشد و آشامیدن او بدستور جهت درد بارد و مزمن نافع و قدر شربتش تا سه درهم است. ( از تحفه حکیم مؤمن ). تخمی است دوائی و آن عربی است. ( آنندراج ) ( انجمن آرای ناصری ). دانه کوچکی از طایفه خاجی که بفارسی فاترسین گویند و مسحوق آنرا با سرکه و یا آب خمیر کرده جهت تحریک اشتهاء با غذا خورند. ( ناظم الاطباء ). دانه ای است تیره که بهندش رائی خوانند. ( شرفنامه منیری ). اسفند اسفید. ( بحر الجواهر ). سپندان سفید و خرد. ( دهار ). سپندان خرد. ثفاء. حِرْف. حُرْف. ( یادداشت بخط مؤلف ). بعضی از گیاهان صلیبی ( چارپران ) که کوفته و از آن افزاری کنند طعام را ساده یا با سرکه و بسرشند، خردل سیاه از سپندان دانه باشد و خردل سپید کوفته تخم ترتیزک است و از تخم خردل برای ضماد و مشمع خردل سازند و ریشه خردل بیخ لادن را گویند. ( یادداشت بخط مؤلف ).

فرهنگ عمید

۱. سس یا چاشنی غلیظ و تندی که با مخلوط کردن دانه های گیاه خردل در آب یا سرکه تهیه می شود.
۲. (زیست شناسی ) گیاهی از تیرۀ چلیپاییان با برگ هایی شبیه برگ ترب، گل های زردرنگ، دانه های ریز و قهوه ای ، و طعم تند، سپندان.
۳. (زیست شناسی ) دانه های ساییده شدۀ این گیاه که به عنوان چاشنی استفاده می شود.
۴. [مجاز] مقداری اندک از چیزی، خردله.

دانشنامه عمومی

به نوعی پرنده به نام سنگ چشم اطلاق می شود.


خردل می تواند به موارد زیر اشاره داشته باشد:
خردل (چاشنی)
دانه خردل
روغن خردل
گیاه خردل
گاز خردل، ترکیبی شیمیایی که دارای کلر و گوگرد است.
خردل وحشی یکی از انواع گیاه خردل است.
خردل سیاه یکی از انواع گیاه خردل است.
خردل سفید یکی از انواع گیاه خردل است.
خردل هندی یکی از انواع گیاه خردل است.

خردل (چاشنی). خَردَل، نوعی ادویه است که از دانه های گیاه خردل بدست می آید. برای تهیه این چاشنی دانه های خردل را با آب، نمک، آبلیمو یا آبغوره و ادویه جات و چاشنی های دیگر مخلوط می شوند تا خمیر یا سس خردل به وجود آید. رنگ این سس از زرد روشن تا قهوه ای تیره متغیر است. خردل اغلب دارای طعمی تند است.
در خردل انگلیسی از سرکه استفاده نمی شود، درحالیکه در خردل فرانسوی یا دیژون از سرکه استفاده می شود وطعمی ملایمی در مقایسه با خردل انگلیسی دارد. خردل در برخی موارد می تواند سبب آلرژی شود. خردل یکی از سس های محبوب است که به روی ساندویچ، همبرگر و هات داگ سرو می شود.
خردل دارای انواع متنوعی مانند خردل زرد، خردل آبجوی آمریکایی، خردل دیژون، خردل شیرین، خردل عسلی، خردل میوه ای، خردل تند، خردل ایرلندی، خردل استرالیایی و خردل روسی و بسیاری دیگر می باشد.
به علت خاصیت ضدباکتری خردل لازم نیست در یخچال نگهداری شود زیرا باکتری های مضر در ان رشد نخواهند کرد. البته اگر در یخچال نگهداری نشود تندی خود را سریع تر از دست می دهد و بهتر است در جای بسته، تاریک و خنک نگهداری شود. اگر خردل برای مدت زیادی خارج از یخچال بماند ممکن است تلخ شود. خردل حاوی مقادیر زیادی سلنیوم و امگا۳ است. دانه های خردل، باعث کاهش حملات میگرنی می شود، به این منظور باید پوست سر خود را با روغن خردل ماساژ دهید؛ این کار مقاومت مو را نیز به طور قابل توجه بهبود بخشیده و از ریزش مو جلوگیری می کند.فرآورده های خردل و روغن خردل به طور مؤثر برای قرن ها به منظور کاهش فشار خون بالا و جلوگیری از تصلب شرایین مورد استفاده قرار گرفته اند. آن ها همچنین به بهبود ایمنی بدن کمک کرده و به مبارزه با بی خوابی کمک می کنند. دانه های خردل در درمان مسائلی مانند اضطراب، اختلالات روانی، اثرات تنش و افسردگی، برونشیت، اختلالات جنسی، نشانه های یائسگی و بسیاری مشکلات دیگر مفید هستند.

خردل (سرده). خردل (سرده) (نام علمی: Sinapis) نام یک سرده از تیره شب بویان است.

دانشنامه آزاد فارسی

خَرْدَل (mustard)
خَرْدَل
هریک از گیاهان یک سالۀ متعلق به جنس Brassica، خانوادۀ کروسیفه را، با غلاف های محتوی دانه و گل های زرد و خوشبو. در اروپا و امریکای شمالی خردل قهوه ای و سفید، به عنوان مکمل غذایی کشت می شوند. از دانه های خردل قهوه ای (براسیکا جونسیا) (Brassica Juneca) و خردل سفید (سیناپیس آلبا) (Simapis Alba) خردل خوراکی تهیه می کنند. با آغاز برداشت ماشینی در دهۀ ۱۹۵۰، خردل قهوه ای در تجارت فرآورده های خردل جایگزین خردل سیاه (براسیکا نیگرا) شد. براسیکا نیگرا برای برداشت ماشینی مناسب نیست؛ چون غلاف آن، برخلاف براسیکا جونسیا، شکافته می شود و دانه ها بیرون می ریزند. خردل خوراکی معمولاً با گوشت مصرف می شود، اما می توان آن را به سس و مایه افزود، و با ماهی نیز صرف کرد. از نهال های خردل سفید در سالاد نیز استفاده می شود. گاه کشاورزان خردل سفید را می کارند و برای تقویت زمین دوباره آن را شخم می زنند. خردل قهوه ای در مقیاس وسیع در سراسر هند، چین و جنوب روسیه به عنوان دانۀ روغنی کشت می شود.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] خردل، نامی برای چند گونه گیاهی مختلف از خانواده شب بویان با مصارف دارویی و ادویه ای می باشد.
بذرهای کشف شده خردل در عراق، هند و مصر به ترتیب متعلق به ۳۰۰۰، ۲۰۰۰ و ۱۹۰۰ سال پیش از میلاد است. تاریخچه شناخت و استفاده از این گیاه حداقل به دو هزار سال پیش از میلاد برمی گردد. در نوشته ای متعلق به ۱۵۵۰ سال پیش از میلاد که ابرس، مصرشناس، در ۱۲۹۱/۱۸۷۴ آن را گزارش داده، نام خردل آمده است. در بندهش آمده است که پس از مرگ گاو یکتا آفریده، اعضای بدن او به گیاهان مختلف از جمله سپندان تبدیل شد. برخی سپندان را معادل خردل دانسته اند.
خواص دارویی
فیثاغورس (حدود ۵۳۰ قبل از میلاد) و بقراط (حدود ۴۰۰ قبل از میلاد) خواص دارویی خردل را برشمرده اند. در عهد جدید ، ملکوت آسمان به دانه خردل تشبیه شده است که هر چند کوچک است، وقتی بروید آن قدر بزرگ می شود که پرندگان در آن مأوا می گیرند. در قرآن نیز دانه خردل، مظهر شیء بسیار خرد و ریز است. پلینیوس/ پلینی اکبر (دانشمند رومی قرن اول میلادی)، به تفصیل از سه نوع خردل و خواص آن ها یاد کرده است. دیوسکوریدس نیز انواعی از خردل را آورده است. در امپراتوری روم در سال ۳۰۱ میلادی، دانه های کامل و کوبیده شده این گیاه گران قیمت بود. در قرن نهم میلادی کشت خردل در اروپا رواج یافت. مسلمانان نیز محدوده کشت آن را تا اسپانیا گسترش دادند. در الفلاحة النبطیة شرایط کشت این گیاه آمده است. در منابع فارسی و عربی قدیم نیز به فراوانی از انواع خردل و کاربردهای آن ها یاد شده است.
کاربردها خردل
...

[ویکی الکتاب] معنی خَرْدَلٍ: دانه های نوعی گیاه است که به رنگهای زرد ،سیاه و سفید یافت می شود .قطرآنها حدوداً یک میلیمتر است . از دانه ی خردل به عنوان ادویه استفاده می کنند و دارای خواص بسیاری است .
معنی مِثْقَالَ: هر وسیلهای که با آن وزنها را میسنجند - هم وزن با ("مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ " هم وزن دانه ی خردلی )
تکرار در قرآن: ۲(بار)

پیشنهاد کاربران

32. از دو گونه خردل، Brassica یا Sinapis juncea و S. alba ، اولی همواره بومیِ چین بوده است ( kiai ) . اما گونه دوم تازه در دوره تانگ وارد چین شد. نخستین بار سو کون ( Su Kuń ) در گیاهنامه دوره تانگ ( نزدیک 650 م ) از این گیاه نام برده و گفته است آن را از ژون باختری ( سی ژون/ Si Žuń ) آورده اند، نامی که همان طور که پیشتر نیز گفته شد، بارها به مناطق ایرانی داده شده است. در Šu pen ts‛ao ، که در میانه سده دهم بدست هان پائو - شن ( Han Pao - šeń ) منتشر شد، به نام hu kiai ( "خردل مردمان هو" ) برمی خوریم. چن تسان - کی از دوره تانگ گفته که این گیاه در تایی - یوان ( T‛ai - yüan ) و هو - تون ( Ho - tuń ) ( شان - سی/ Šan - si ) می روید و هیچ اشاره ای به خاستگاه بیگانه آن نکرده است. لی شی - چن در حاشیه آورده است که این گیاه بستانی از سرزمینهای هو و ژون می آید و در شو ( Šu ) ( سه - چوان ) فراوان است و از همین جاست نامهای hu kiai و šu kiai ( "خردل سه - چوان" ) ، در حالی که نام متداول آن Pai kiai ( "خردل سفید" ) است. این وضعیت به خوبی نشان می دهد که این گیاه از راه زمین از آسیای مرکزی به چین رفته، ضمن آنکه از رسیدن آن به چین از راه دریا سخنی نیست. همان طور که پیشتردر جایی دیگر نشان داده ام، واژه ســــی - هیاییِ si - na ( Si - hia ) ( "خردل ) ظاهراً با واژه یونانی sinapi بستگی دارد و چه بسا مبلغان نسطوری، که به گفته مارکو پولو در قلمرو سی - هیا مستقر شده بودند، این واژه را به آنجا برده باشند. این گونه برای مردمان تبّت نیز بیگانه بود و این را از روی نام "شلغم سفید" ( yuńs - kar ) که بر آن گذاشته اند می توان دریافت. بومی هند نیز نبوده است: وات گوید اگر هم بتوان آن را یافت تنها در باغهای معتدل یا در هند بالا در فصل زمستان است؛ جزو محصولات کشاورزی هم نیست.
این جنس از حدود سد گونه تشکیل شده که همگی بومیِ مناطق معتدل شمالی اند و بیشتر آنها گیاهانی اند که اروپاییان از زمانهای باستان کشت می کردند ( در حالی که چین نیز، مستقل از اروپا، مرکز کشت آن بوده است ) .
ابومنصور ذیل نام عربی کرنب* karnab پنج نوع Brassica را نام برده است – نوع نبطیه ای، Brassica silvestris ، B. marina ، B. cypria ( qanbīt ) ، و نوع سوری که از موصل می آید. از Brassica rapa نیز تحت نام šelgem شلغم ( در عربی šaljam [شلجم] نام می برد.
33. یکی از همبرابر های ( Brassica rapa ) yün - t‛ai، hu ts‛ai ( "سبزی مردمان هو ) است. به گفته لی شی - چن نخستین بار فو کی ین ( Fu Keien ) از سده دوم میلادی در اثر خود، T‛uń su wen ، این نام را به این سبزی داد. اگر این اطلاعات درست بود، نخستین نمونه کارگیر نام هو در مورد گیاهی بستانی رامی بایست همین نوشته می دانستیم؛ اما مراد از این هو ایرانیان نیست، زیرا هو هیا ( Hu Hia ) در اثر خویش، Pai piń fań کتابی در پزشکی از دوره سویی ( Sui ) ( 618 - 589 م ) ، این گیاه را sai ts‛ai نامیده که به گفته لی شن - چن دلالت بر همان جایی دارد که hu ts‛ai منسوب به آن است و مراد از آن سایی - وایی ( Sai - wai ) ، سرزمین آنسوی گدوک ها، یعنی مغولستان است. حتی عده ای بر این باورند که یون - تایی ( Yün - t‛ai ) نام جائی است در مغولستان که این گیاه در آنجا فراوان می روید و نام خود را هم از همان جا گرفته است. این گونه جای ها که بر پایه نام گیاهان برساخته می شوند بیشتر زاده اندیشه های بعدی و افسانه ای اند. نام yün - t‛ai در کتاب کهن Pie lu آمده است.
شلیمر از Brassica capitata ( در فارسی، کلم پیچ ) ، B. caulozapa ( کلم قمری ) و B. napus یا B. rapa ( شلغم ) نام می برد. در جایی دیگر گفته ام که ایرانیان نقشی فعال در ترویج کشت گونه های Brassica و Raphanus در تبت، در میان ترکان و در مغولستان داشته اند. پیشتر ( ص کتاب پیش رو ) از این حقیقت یاد شد که در دوره دودمان هان متأخر قبایل ترک مغولستان ( yün - t‛ai ) Brassica rapa را وارد چین کردند و منطقی است که نتیجه بگیریم این قبایل خود پیشتر کشت این گیاه را از ایرانیان فراگرفته بودند. Brassica rapa در ایران به صورت بسیار گسترده و در بیشتر نقاط هند نیز در فصل خشک، از ماه مهر تا اسفند، کشت می شود. yün - t‛ai را در زمره سبزی های ممتاز سرزمین مو - لو *Mar - luk, ( Mo - lu ) ، واقع در عربستان دانسته اند.
در سرزمین اعراب شلغم کلمی ( Brassica rapa depressa man - tsiń ) تولید می شد با ریشه ای به اندازه یک پک ( Peck ) ( سطل نه لیتری ) ، گرد و بسیار شیرین.
یی تسین ( Yi Tsiń ) ، زایر بودایی سده هفتم، در بحث تفاوت میان Brassica ی هندی و چینی گفته است: " man - tsiń [در هند] به قدر کفایت و در دو نوع یافت می شود، یکی با دانه های سفید و دیگری با دانه های سیاه. در ترجمه چینی آن را خــــــــــــردل ( kie - tse ) می نامند. در اینجا نیز مثل دیگر کشورها روغن آن را با فشار گرفته در خوراک پزی به کار برند. وقتی آن را چون سبزی خوردم، مزه ای چندان متفاوت با man - tsiń چین نداشت؛ اما ریشه آن که به نسبت سخت است، به man - tsiń ما شباهت ندارد. دانه های آن زبرند و هیچ ربطی به دانه های خردل ندارند. این دانه ها شبیه دانه های ( či - kü ) Hovenia dulcis اند که جنس خاک شکلشان را دگر کرده است. " از کتاب در دست انتشار مرکز نشر دانشگاهی، به شناخت دو سویه ایران و چین باستان، ، بـــــرگردان فارسی مهرداد وحدتی دانشمند از ساینو - ایرانیکا اثر جــــــاوید برتولد لوفر، آمریکائی آلمانی تبار.

اسپندان


کلمات دیگر: