استغراق
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
همه رافراگرفتن، همه رافرارسیدن، غرق شدن، سخت سرگرم کاری شدن
۱ - ( مصدر ) همه را فرا گرفتن همه را فرا رسیدن . ۲ - ( مصدر ) غرق شدن غرقه گشتن . ۳ - فرو رفتن در امری سخت سر گرم شدن بکاری تعمق .
۱ - ( مصدر ) همه را فرا گرفتن همه را فرا رسیدن . ۲ - ( مصدر ) غرق شدن غرقه گشتن . ۳ - فرو رفتن در امری سخت سر گرم شدن بکاری تعمق .
فرهنگ معین
(اِ تِ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) همه را فرا - گرفتن . ۲ - (مص ل . ) غرق شدن . ۳ - سخت سرگرم کاری شدن .
لغت نامه دهخدا
استغراق. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) همه را فراگرفتن. ( منتهی الارب ). همه را فاگرفتن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). استیعاب : اگر در شرح معالی و مغالی که ذات معظم این خواجه مکرّم و وزیر بینظیر که بدان ممتاز است بسطی رود به استغراق اوراق بپایان نرسد. ( ترجمه تاریخ یمینی صص 19 - 20 ). || به همه فارسیدن. ( زوزنی ). همه را فرارسیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || نیک خندیدن. یقال : استغرق فی الضحک. ( منتهی الارب ). || فراگرفتن سطبری شکم شتر پیش بند را چندان که تنگ گردد. ( منتهی الارب ). || تجاوز کردن. || بتمام توانائی خود کاری کردن. || غرقه شدن. غرق شدن. فرورفتن در. || الاستغراق ؛ هو الشمول لجمیع الافراد بحیث لایخرج عنه شی ٔ. ( تعریفات جرجانی ). الاستغراق ، بالراء؛ هو عند الصوفیة ان لایلتفت قلب الذاکر الی الذکر فی اثنأالذکر و لا الی القلب و یعبّر العارفون عن هذه الحالة عن الفناء. کذا فی مجمعالسلوک. و تعریف الاستغراق قد سبق فی لفظ المعرفة فی فصل الفاء من باب العین المهملة. ( کشاف اصطلاحات الفنون ): از حضرت سلطان العارفین ابویزید قدس اﷲ روحه العزیز منقول است که هرچگاه از عالم استغراق بازمی آمد این چنین معامله می فرمودند. ( انیس الطالبین بخاری ). آن جانور [ حربا ] از حالت استغراق [ در جمال آفتاب ] بازآمد و پشت خود را بر زمین نهاد و روی به آسمان کرد. ( انیس الطالبین بخاری ).
- استغراق داشتن ؛ فرورفتن در.
- استغراق داشتن ؛ فرورفتن در.
فرهنگ عمید
۱. [مجاز] سخت به کاری مشغول شدن، بیش از حد به چیزی توجه کردن.
۲. (منطق ) همه را فراگرفتن، شامل همه شدن.
۳. (تصوف ) توجه کامل سالک به گفتن ذکر، چنان که از خودبی خود شود، مقام بی خودی و فنا.
۴. [قدیمی، مجاز] از بین رفتن، نابود شدن.
۲. (منطق ) همه را فراگرفتن، شامل همه شدن.
۳. (تصوف ) توجه کامل سالک به گفتن ذکر، چنان که از خودبی خود شود، مقام بی خودی و فنا.
۴. [قدیمی، مجاز] از بین رفتن، نابود شدن.
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] یکی از اصطلاحات بکار رفته در ادبیات فارسی، استغراق بوده که در لغت به معنی «همه را فراگرفتن» و در اصطلاح علم معانی آن است که حُکمی کلّی بر همۀ افراد یک جنس دلالت کند، مگر آن که بعضی را از آن حکم استثنا کنند، و این در علم معانی از حالاتی است که متوجه مسندالیه می شود.
در زبان عربی، لامِ نشانۀ تعریف، هرگاه افادۀ چنین معنایی کند، لامِ استغراق نامیده می شود، مانند:«اِنَّ الْاِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ»
عصر/سوره۱۰۳، آیه۲.
در زبان فارسی، مهم ترین شیوه های بیان استغراق از این قرار است:۱) آن که مسندٌ الیه اسم جنس باشد، مانند کلمۀ «سخن» در این بیت:سخن چون برابر شود با خرَد• • • • روانِ نـــیوشـنده رامــش بَرَد (فردوسی)در این حالت، مسندٌالیه هم معرفه است و هم شامل همۀ افراد جنس خود می باشد.۲) آن که پیش از مسندٌالیه، صفت مبهمِ «هر»، «همه»، یا لفظ دیگری بیاید که افادۀ معنی عموم کند. مانند کلمۀ «که» در این بیت:هر که آمد عمارتی نو ساخت• • • • رفت و منزل به دیگری پرداخت (سعدی)۳) آن که مسندٌالیه به صیغۀ جمع باشد، مانند کلمۀ «عاشقان» در این بیت:عاشقان کشتگان معشوق اند• • • • بـــــر نیایـد ز کشــتگان آواز (سعدی)
انواع استغراق
برای استغراق تقسیمی باین شده است که به شرح زیل بوده:
← استغراقِ حقیقی
...
در زبان عربی، لامِ نشانۀ تعریف، هرگاه افادۀ چنین معنایی کند، لامِ استغراق نامیده می شود، مانند:«اِنَّ الْاِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ»
عصر/سوره۱۰۳، آیه۲.
در زبان فارسی، مهم ترین شیوه های بیان استغراق از این قرار است:۱) آن که مسندٌ الیه اسم جنس باشد، مانند کلمۀ «سخن» در این بیت:سخن چون برابر شود با خرَد• • • • روانِ نـــیوشـنده رامــش بَرَد (فردوسی)در این حالت، مسندٌالیه هم معرفه است و هم شامل همۀ افراد جنس خود می باشد.۲) آن که پیش از مسندٌالیه، صفت مبهمِ «هر»، «همه»، یا لفظ دیگری بیاید که افادۀ معنی عموم کند. مانند کلمۀ «که» در این بیت:هر که آمد عمارتی نو ساخت• • • • رفت و منزل به دیگری پرداخت (سعدی)۳) آن که مسندٌالیه به صیغۀ جمع باشد، مانند کلمۀ «عاشقان» در این بیت:عاشقان کشتگان معشوق اند• • • • بـــــر نیایـد ز کشــتگان آواز (سعدی)
انواع استغراق
برای استغراق تقسیمی باین شده است که به شرح زیل بوده:
← استغراقِ حقیقی
...
wikifeqh: استغراق
کلمات دیگر: