کلمه جو
صفحه اصلی

استثنا


مترادف استثنا : مستثنا، جدا

برابر پارسی : جدا، سوا

فارسی به انگلیسی

exception, exclusion, immunity

exception, excepting, leaving out, barring, exclusion, saving, naninclusion, but, favoritism


فارسی به عربی

استثناء

مترادف و متضاد

exception (اسم)
رد، اعتراض، استثنا، استثناء

مستثنا، جدا


فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - جدا کردن بیرون آوردن خارج کردن . ۲ - بیرون کردن چیزی از حکم ماقبل با ذکر ادواتی مانند : مگر سوای الا بجز : همه آمدند بجز جمشید . ۳ - کلم. ( ان شائ الله ) بر زبان راندن ان شائ الله گفتن : ترک استثنا مرادم قسوتی است نی همین گفتن که گفتن حالتی است ای بسا ناورده استثنا بگفت جان او با جان ایشان بود جفت . ( مثنوی مولوی ) ۴ - ( اسم ) جدایی خروج . جمع : استثنا آت .

(جمع آن استثناها، استثنائات است)


جملات نمونه

استثنا قایل شدن

to make an exception, to favor (someone) to show partiality or favoritism


معلم نباید استثنا قایل شود

a teacher should not show favoritism


بدون استثنا

without exception


فرهنگ عمید

۱. جدا کردن کسی از حکم عمومی: استثنای بازنشستگان از حق بیمه مورد مخالفت قرار گرفت.
۲. (ادبی ) در دستور زبان، خارج کردن چیزی یا کسی از یک حکم عمومی، بیرون کردن چیزی از حکم ماقبل با گفتن کلماتی مانندِ الا، جز، و مگر.
۳. (صفت ) آنچه بیرون از حکم کلی قرار گرفته، استثناشده.
۴. (صفت ) ممتاز، برتر: او بین همکلاسی هایش یک استثنا بود.
۵. [قدیمی] گفتنِ «إن شاءالله» در سخن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] استثنا (منطق). استثنا کردن در علم منطق عبارت است از اثبات یا نفی مقدم یا تالی در قیاس شرطی.
استثنا در منطق یعنی اثبات یا نفی مقدم یا تالی در قیاس شرطی.
وجه تسمیه
وجه تسمیه آن این است که در عربی مقدم یا تالی را با قضیه ای که با «لکن» از ادات استثناء آغاز می شود اثبات یا نفی می کنند. «متصله موجبه لزومی را چون استثناء عین مقدم او کنند، منتج عین تالی او باشد».
شیرازی، قطب الدین، درة التاج (منطق)، ص۱۴۲.
۱. ↑ شیرازی، قطب الدین، درة التاج (منطق)، ص۱۴۲.۲. ↑ ابن سینا، حسین بن عبدالله، دانش نامه علائی، ص۸۱.
...

پیشنهاد کاربران

این واژه اربی است و پارسی آن اینهاست:
هاویر hãvir ( کردی. )
نیسِد nised ( سنسکریت: نیسِدهَ nisedha )
ناوازه nãvãze ( کردی )
اَپَواد apavãd ( سنسکریت: اَپَوادَ apavãda )

جداویژه/ سواویژه/ جدا/ سوا

جداداری - سواداری

جدا، سوا

جداگانگی، جداگانه

آمیخته واژه های �جداگانگی� و �جداگانه� را پیش از این به آرش �تفاوت� و �متفاوت� بکار برده ام. با این همه، می توان این آمیخته واژه ها را با اندک چشم پوشی درخور به آرش واژه های از ریشه اَربیِ ( عربی ) �استثناء� و �استثنایی� نیز بکار برد. نمونه:
آنجا که به یکی از جداگانگی ( استثناء ) های گمانه ی یورش نظامی امپریالیست ها به ایران می پردازد، نوشته ام . . .

برگرفته از نوشتاری در پیوند زیر:
ب. الف. بزرگمهر ۲۴ مهر ماه ۱۳۹۸
https://www. behzadbozorgmehr. com/2019/10/blog - post_68. html

برابر نهاد برای استثنا ; "کمیزه" و "کم خیزه"" کم باشگی" کم ازبیش" میباشد. برای مثال در جمله زیر"
گاهی استثناهایی نیز وجود داشته است
گاهی کماز بیشی هایی نیز وجود داشته و یا: گاهی کمباشگی هایی هم وجود داشته است.
شماری از پیشنهاد های دوستان بسیار خوب هستند اما برخی زمان ها نمی تواند مفهوم نهفته در کاربردهای "استثنا" را در همه ی عبارت ها و فراز های برساند رچرا که استثنا در زبان فارسی در معانی بکار برده می شود که در عربی وجود ندارند

جدابافته

آمیخته واژه ی �جدابافته� را با اندک چشم پوشی، بجای واژه ی از ریشه عربی: �استثناء� بکار برده و بجای �استثنایی بر قاعده� نوشته ام: �جدابافته ای بر قاعده�. برای واژه ی �قاعده� به مانش فلسفی آن، واژه ی پارسی درخور نیافتم. نکته ی مهم در کاربرد چنین زبانزدی که شاید کم تر به دیده گرفته شده، آرش آن است که در بنیاد خود، اشاره به کار یا جُستاری نشدنی دارد؛ زیرا �قاعده� در مانش فلسفی و منطقی که در اینجا منظور از آن، منطق صوری و الگوی متافیزیکی برخورد به پدیده ها در شیوه ی اندیشگی کهنه و ناسازگار با پیشرفت های دانشورانه و فن آورانه ی دو سه سده ی کنونی آدمی است، باید دو ویژگی دربر داشته باشد:
الف. سازگار با همه ی حکم های جزئیات جُستارِ خود باشد؛ و
ب. برای شناخت آن جزئیات، شایستگی کاربرد داشته باشد.

به این ترتیب و بر بنیاد آن شیوه اندیشگی، در �قاعده�، جدابافته ای ( استثناء ) نمی تواند و نباید هستی داشته باشد؛ زیرا �قاعده� را زیر و رو کرده از میان برمی دارد.

برگرفته از پی نوشت یادداشتی در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2015/03/blog - post_215. html


کلمات دیگر: