کلمه جو
صفحه اصلی

بلخی

فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به بلخ . ۱- هر چیز که مربوط به بلخ باشد یا در بلخ ساخته شود. ۲- از مردم بلخ اهل بلخ . یا زبان بلخی . زبانی که مردم بلخ بدان تکلم کنند .
محمد بن فضل بن عباس بلخی مکنی به ابو عبدالله ٠ از صوفیان مشهور و مشایخ بزرگ خراسان در قرن سوم و چهارم هجری است ٠ وی از بلخ رانده شد و در سمرقند سکنی گزید و بسال ۳۱۹ ق ٠ در آنجا درگذشت ٠ او را سخنان حکیمانه ایست ٠

لغت نامه دهخدا

بلخی . [ ب َ ] (اِخ ) احمدبن سهل بلخی ،مکنی به ابوزید. از دانشمندان بزرگ اسلام در قرن سوم و چهارم هجری . رجوع به ابوزید بلخی و مآخذ ذیل شود:الاعلام زرکلی ج 1 ص 131، الفهرست ابن الندیم ، معجم الادباء، حکماءالاسلام ، لسان المیزان ، الامتاع و المؤانسة.


بلخی . [ ب َ ] (اِخ ) جلال الدین محمدبن محمدبن حسین خطیبی رومی بلخی ، شاعر و متصوف شهیر قرن هفتم هجری . رجوع به مولوی شود.


بلخی . [ ب َ ] (اِخ ) حسن بن شجاع بن رجاء بلخی ، مکنی به ابوعلی . محدث بود و بسال 244 هَ .ق . در سن چهل ونه سالگی درگذشت . (از معجم البلدان ).


بلخی . [ ب َ ] (اِخ ) شقیق بن ابراهیم بن علی ازدی بلخی ، مکنی به ابوعلی ، از مشایخ کبار صوفیه ٔ خراسان در قرن دوم هجری . سال وفات او را ذهبی 194 هَ . ق .و صاحب وفیات 153 هَ . ق . ذکر کرده اند. رجوع به ابوعلی (شقیق ...) و مآخذ ذیل شود:الاعلام زرکلی ج 3 ص 249،طبقات الصوفیه ، فوات الوفیات ، الوفیات ، حلیةالاولیاء، تهذیب ابن عساکر، میزان الاعتدال ، النجوم و الزاهرة.


بلخی . [ ب َ ] (اِخ ) عبداﷲبن محمد بلخی ، مکنی به ابوعلی ، از محدثان بلخ در قرن سوم هجری . رجوع به عبداﷲ (ابن احمد...) و الاعلام زرکلی ج 4 ص 261 و تذکرة الحفاظ ج 2 ص 233 شود.


بلخی . [ ب َ ] (اِخ ) علی بن حسین (یا حسین )بن محمد بلخی ، مشهور به برهان بلخی . از فقیهان بزرگ بخارا بوده است که بسال 548 هَ . ق . درگذشته است . (از ریحانةالادب ج 1 ص 157). و رجوع به فوایدالبهیة ص 120 شود.


بلخی . [ ب َ ] (اِخ ) محمدبن علی بن طرخان بن عبداﷲبن جیاش ، مکنی به ابوبکر، که نام اورا ابوعبداﷲ بلخی بیکندی نیز نوشته اند. از محدثان بود و مدتی در شام و مصر سکونت کرد و بیشتر نوشته های خود را در کوفه و بصره و بغداد نوشته است . او در رجب سال 278 هَ . ق . درگذشته است . (از معجم البلدان ).


بلخی . [ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به بلخ . هر چیز که مربوط به بلخ باشد یادر بلخ ساخته شود. (فرهنگ فارسی معین ) :
سخنت بلخی و معنیش گیر خوارزمی
ز بلخی آخر تفسیر این سخن دانی .

خاقانی .


به سیرکوبه ٔ رازی به دست حیدر رند
به گوپیازه ٔ بلخی به خوان جعفر باب .

خاقانی .


زاهدی در میان رندان بود
زان میان گفت شاهدی بلخی .

سعدی (گلستان ).


- زبان بلخی ؛ زبانی که مردم بلخ بدان تکلم کنند. (فرهنگ فارسی معین ).
|| از مردم بلخ . اهل بلخ . ساکن بلخ : بعضی ترکمانان قزلیان و یغمریان و بلخیان کوهیان نیز که از پیش سلجوقیان بگریخته آمدند بدو پیوستند. (تاریخ بیهقی ص 530).
- بلخی نژاد ؛ از نژاد بلخیان . از اهالی بلخ : بحکم آنکه بنده را تربیت پارس بوده ست اگر چه بلخی نژاد است . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 3).
|| (اِ) بیدمشک : امرود بلخی [ شاه میوه ] که در اصفهان می باشد در مبداء درخت آن را به بیدمشک پیوند کرده اند، بجهت آن اصفهانیان ،بیدمشک را بلخی گویند. (فلاحت نامه ).

بلخی. [ ب َ ] ( ص نسبی ) منسوب به بلخ. هر چیز که مربوط به بلخ باشد یادر بلخ ساخته شود. ( فرهنگ فارسی معین ) :
سخنت بلخی و معنیش گیر خوارزمی
ز بلخی آخر تفسیر این سخن دانی.
خاقانی.
به سیرکوبه رازی به دست حیدر رند
به گوپیازه بلخی به خوان جعفر باب.
خاقانی.
زاهدی در میان رندان بود
زان میان گفت شاهدی بلخی.
سعدی ( گلستان ).
- زبان بلخی ؛ زبانی که مردم بلخ بدان تکلم کنند. ( فرهنگ فارسی معین ).
|| از مردم بلخ. اهل بلخ. ساکن بلخ : بعضی ترکمانان قزلیان و یغمریان و بلخیان کوهیان نیز که از پیش سلجوقیان بگریخته آمدند بدو پیوستند. ( تاریخ بیهقی ص 530 ).
- بلخی نژاد ؛ از نژاد بلخیان. از اهالی بلخ : بحکم آنکه بنده را تربیت پارس بوده ست اگر چه بلخی نژاد است. ( فارسنامه ابن البلخی ص 3 ).
|| ( اِ ) بیدمشک : امرود بلخی [ شاه میوه ] که در اصفهان می باشد در مبداء درخت آن را به بیدمشک پیوند کرده اند، بجهت آن اصفهانیان ،بیدمشک را بلخی گویند. ( فلاحت نامه ).

بلخی. [ ب َ ] ( اِخ ) احمدبن سهل بلخی ،مکنی به ابوزید. از دانشمندان بزرگ اسلام در قرن سوم و چهارم هجری. رجوع به ابوزید بلخی و مآخذ ذیل شود:الاعلام زرکلی ج 1 ص 131، الفهرست ابن الندیم ، معجم الادباء، حکماءالاسلام ، لسان المیزان ، الامتاع و المؤانسة.

بلخی. [ ب َ ] ( اِخ ) جلال الدین محمدبن محمدبن حسین خطیبی رومی بلخی ، شاعر و متصوف شهیر قرن هفتم هجری. رجوع به مولوی شود.

بلخی. [ ب َ ] ( اِخ ) حسن بن شجاع بن رجاء بلخی ، مکنی به ابوعلی. محدث بود و بسال 244 هَ.ق. در سن چهل ونه سالگی درگذشت. ( از معجم البلدان ).

بلخی. [ ب َ ] ( اِخ ) شقیق بن ابراهیم بن علی ازدی بلخی ، مکنی به ابوعلی ، از مشایخ کبار صوفیه خراسان در قرن دوم هجری. سال وفات او را ذهبی 194 هَ. ق.و صاحب وفیات 153 هَ. ق. ذکر کرده اند. رجوع به ابوعلی ( شقیق... ) و مآخذ ذیل شود:الاعلام زرکلی ج 3 ص 249،طبقات الصوفیه ، فوات الوفیات ، الوفیات ، حلیةالاولیاء، تهذیب ابن عساکر، میزان الاعتدال ، النجوم و الزاهرة.

بلخی. [ ب َ ] ( اِخ ) عبداﷲبن احمدبن محمود کعبی بلخی خراسانی ، مکنی به ابوالقاسم. از امامان معتزله در قرن سوم و چهارم هجری. رجوع به عبداﷲ ( ابن احمد... ) و مآخذ ذیل شود: الاعلام زرکلی ج 4 ص 189، تاریخ بغداد ج 9 ص 384، المقریزی ، وفیات الاعیان ، لسان المیزان ، سیرالنبلاء.

بلخی . [ ب َ ] (اِخ ) عبداﷲبن احمدبن محمود کعبی بلخی خراسانی ، مکنی به ابوالقاسم . از امامان معتزله در قرن سوم و چهارم هجری . رجوع به عبداﷲ (ابن احمد...) و مآخذ ذیل شود: الاعلام زرکلی ج 4 ص 189، تاریخ بغداد ج 9 ص 384، المقریزی ، وفیات الاعیان ، لسان المیزان ، سیرالنبلاء.


بلخی . [ ب َ ] (اِخ ) محمدبن فضل بن عباس بلخی ،مکنی به ابوعبداﷲ. از صوفیان مشهور و مشایخ بزرگ خراسان در قرن سوم و چهارم هجری است . وی از بلخ رانده شد و در سمرقند سکنی گزید و بسال 319 هَ . ق . در آنجا درگذشت . او را سخنان حکیمانه ایست . (از الاعلام زرکلی ج 7 ص 221 بنقل از طبقات الصوفیة و حلیة الاولیاء).


فرهنگ عمید

۱. مربوط به بلخ.
۲. از مردم بلخ.

دانشنامه عمومی

بلخی، به اشخاص زیر اشاره دارد:شاعران
مولانا (۱۲۷۳-۱۲۰۷ م.) از مشهورترین شاعران فارسی زبان در سدۀ هفتم هجری بود.
ناصرخسرو (۹ ذی القعده ۳۹۴-۴۸۱ قمری)، ملقب و متخلص به حجت و مکنی به ابومعین، از شاعران بزرگ و قصیده سرایان گران قدر زبان فارسی و همچنین از فیلسوفان برتر سدۀ چهارم و پنجم هجری است.
ابوشکور بلخی (زادهٔ نزدیک به ۳۰۰ (هجری) در بلخ) از شعرای نام آور سده چهارم هجری است که به زبان های زبان فارسی و عربی شعر گفته است.
بدیع بلخی، ابومحمد بدیعبن محمدبن محمود بلخی، از شاعران نیمۀ دوم قرن چهارم هجری و معاصر طاهربن فضل بن محمد چغانی (درگذشته بسال ۳۸۱ ه.ق.) و همچنین معاصر دقیقی بوده است.
دقیقی، ابومنصور محمدبن احمد (درگذشت در حدود سال های ۳۶۷ تا ۳۷۰ ه.ق.) از شاعران بزرگ فارسی زبان در قرن چهارم هجری. زادگاه او را توس، بلخ، سمرقند یا بخارا نوشته اند.
رابعه بلخی، رابعه دختر کعب قُزداری، شاعر پارسی گوی نیمه نخست سده چهارم هجری (۹۱۴-۹۴۳میلادی) است.
شهید بلخی، ابوالحسن شهیدبن حسین جهودانکی بلخی (درگذشت ۳۲۵ ه.ق.)، شاعر و متکلم و حکیم قرن چهارم هجری.
عنصری بلخی (زادروز: ۴۳۱-۳۵۰ ه.ق.)، ابوالقاسم حسن بن احمد عنصری بلخی، شاعر پارسی گوی سدۀ چهارم و پنجم هجری.
امید بلخی، میرزا امتیاز... شاعر و از بزرگان بلخ بوده و در همانجا وفات یافته.
امین بلخی، محمدامین، شاعر و از ملازمان بابر میرزا (سدۀ نهم هجری) بود و در گرگان درگذشت. وی پدر امینی بلخی سمرقندی بود.
امینی بلخی سمرقندی، پسر محمدامین بلخی و از معاصران علی شیر نوایی است.
حدادی بلخی، محمدبن موسی، کاتب حسین بن علی بود. شعر او در زمان خویش مشهور گردیدو امثال و کلمات قصار بسیار دارد.
صاحب بلخی (مولانا...)، در فن شعر ماهر بود و در علم ادوار و موسیقی کامل و نادر، و در عملهای خود اشعار خود میانخانه ساخته است تا دلالت بر فضل او کند و از آن جمله عمل چهارگاه است که در میان مردم شهرت دارد و گویند جوکی میرزا در مجلس خود غیر از آن نمیگذاشت که قوالان چیز دیگر گویند و مطلع آن غزل که در عمل چهارگاه دارد.
صانع بلخی، شاعری است و در تاریخ سیستان از وی رباعی آمده که در آن قصۀ ماکان و میر شهید را یاد کرده است.
مفید بلخی (ملا...)، از شاعران قرن یازدهم هجری.
عارفان و مشایخ
مورخان
دانشمندان

دانشنامه آزاد فارسی

بَلخی
از گویش های ایرانی میانه شرقی. از ویژگی های بلخی تحول d به «l» است که مشابهت بلخی را به سغدی و امروزه به پشتو نشان می دهد. اسناد به دست آمده از بلخی به دو خط مانوی و یونانی است. اطلاعات مربوط به زبان بلخی منحصر است به کتیبه های معدودی که در دشت ناوور، به سه زبان، و در کتل به دست آمده است. همچنین دیوارنوشته های دورۀ اشکانی و ساسانی و چند مُهرنوشته و سکه نوشته، به دو خط یونانی و مانوی امکان بررسی محدود این زبان را فراهم کرده است.

دانشنامه اسلامی


پیشنهاد کاربران

نام تیره ای از طایفه هیودی که به دو دسته علیدادی و جمشیدوند تقسیم می شود که به مرور بلخی به بقیل تبدیل شده


کلمات دیگر: