کلمه جو
صفحه اصلی

شرق


مترادف شرق : خاور، خاورزمین، شروق، مشرق، نیمروز

متضاد شرق : باختر، غرب

برابر پارسی : خاور، خورآی، خورآیان

فارسی به انگلیسی

the east or orient, east, slap

east


فارسی به عربی

شرق , مشرق

عربی به فارسی

خاور مشرق , شرق , خاورگرايي , بسوي خاور رفتن


مترادف و متضاد

east (اسم)
شرق، خاور، خاورگرایی، مشرق

orient (اسم)
شرق، خاور

خاور، خاورزمین، شروق، مشرق، نیمروز ≠ باختر، غرب


فرهنگ فارسی

بر آمدن آفتاب، جای بر آمدن آفتاب، خاور، نزدیک، شرق اقصی:خاوردور، شرق اوسط:خاورمیانه
۱ - ( مصدر ) بر آمدن آفتاب . ۲ - جای بر آمدن آفتاب مشرق خورشید . ۳ - ممالکی که در مشرق کره زمین هستند مجموع کشورهای آسیایی . ۴ - روشنی آفتاب - سپیدی جمع : اشراق .
جمع شریق یا غرقی

لغت نامه دهخدا

شرق. [ ش َ رَ / ش َ رَ ق ق ] ( اِ صوت ) صدای به هم خوردن دو چیز. ( یادداشت مؤلف ).
- شرق دست ؛ آوایی که از خوردن کف دست به جایی آید، همچون : سینه زدن و غیره. ضرب شست :
گاه بگشوده گریبان ، روز تا شب سینه را
در معابر از شرق دست گلگون می کنند.
ملک الشعراء بهار.
- || کنایه از لیاقت و کفایت و حسن اداره و کاربری است : با این درآمد کم من این خانه را با شرق دست اداره می کنم. ( لغات عامیانه جمال زاده ).
- شَرَق شَرَق یا شَرق ُ شَرق ؛ تکرار صوت خوردن چیزی به چیزی. رجوع به شرق شرق در ردیف خود شود.
- شرق و شروق ؛ اسم صوت است و صدای برخورد دو چیز با یکدیگر را می رساند. ( فرهنگ لغات عامیانه ).
- شرقی و شروقی ؛ ترکیبی است نظیر شرق و شروق ، منتهی بیشتر در مورد بیان کیفیت و شدت کتک کاری و ضربه هایی نظیرسیلی و مانند آن بکار می رود. ( فرهنگ لغات عامیانه جمال زاده ).

شرق. [ ش َ ] ( ع مص ) برآمدن آفتاب. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( دهار ) ( از مهذب الاسماء ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ). تابان شدن و برآمدن آفتاب. ( آنندراج ). || شکافتن گوش گوسپند را. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). شکافتن گوش گوسپند و بره را. ( از اقرب الموارد ). گوش گوسپند بشکافتن. ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). || غوره برآوردن خرمابن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || چیدن و درویدن ( میوه ) را. ( از آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || ضعیف شدن روشنی آفتاب یا نزدیک غروب رسیدن آن. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ). || در گلو ماندن چیزی. ( از آنندراج ).

شرق. [ ش َ رَ ] ( ع مص )شکافته گوش شدن گوسپند به درازا. || به گلو ماندن آب و خدو. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ). آب در گلو بماندن. ( بحر الجواهر ). در گلو گرفتن آب و جز آن. ( یادداشت مؤلف ). شراب و جز آن در گلو گرفتن. ( تاج المصادر بیهقی ). || سرخ شدن چشم کسی : شرق الدم فی عینه. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). خون ماندن در چشم کسی. || سخت سرخ شدن چیزی. || سرخ شدن چهره کسی از شرم و خجالت. ( از اقرب الموارد ). || ضعیف شدن روشنی آفتاب. || نزدیک رسیدن غروب آفتاب. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). || اندوه و غصه ناک شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || تنگ شدن سینه کسی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || واقع شدن شر در بین کسان : شرق ما بینهم بشر؛ وقع الشر بینهم. || بازداشتن زمین آب را از جریان در روی آن. || پرخون شدن زخم. ( از اقرب الموارد ).

شرق . [ ش َ ] (اِخ ) کنایه از آسیا و آفریقا که در مشرق اروپا قرار دارند. (یادداشت مؤلف ). ممالکی که در مشرق کره ٔ زمین هستند. مجموع کشورهای آسیایی . (فرهنگ فارسی معین ) :
مباش غره به تقلید غربیان که به شرق
اگر دهد هنر شرقی احترام دهد.

ملک الشعراء بهار.


- شه شرق ؛ ملک شرق . ملک مشرق . شه مشرق . فرمانروایان خراسان بزرگ و نواحی اطراف آن از عراق و کرمان و سیستان و غیره (در تداول شاعران و مدیحه سرایان ) :
تاج سر آفرینش است شه شرق
در کنف آفریدگار بماناد.

خاقانی (در مرثیه ٔ امیر اسدالدین شروانی ).


- ملک شرق ؛شه شرق . ملک مشرق . پادشاهان ایران ، خاصه آنان که برخراسان بزرگ و نواحی آن از کرمان و سیستان و عراق مسلط بودند (در زبان شعرا) : نصر برادر است ملک شرق وسایس جمهور خلق را. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 446).
|| عبرانیان این لفظ را برای زمینهایی که در دشت یهودیه و شام واراضی که در کنار دجله و فرات واقع بود استعمال می نمودند. (از قاموس کتاب مقدس ).

شرق . [ ش َ ] (اِخ )اقلیمی است به باجه در اندلس . (از معجم البلدان ).


شرق . [ ش َ ] (ع مص ) برآمدن آفتاب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (دهار) (از مهذب الاسماء) (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). تابان شدن و برآمدن آفتاب . (آنندراج ). || شکافتن گوش گوسپند را. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). شکافتن گوش گوسپند و بره را. (از اقرب الموارد). گوش گوسپند بشکافتن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || غوره برآوردن خرمابن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || چیدن و درویدن (میوه ) را. (از آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || ضعیف شدن روشنی آفتاب یا نزدیک غروب رسیدن آن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). || در گلو ماندن چیزی . (از آنندراج ).


شرق . [ ش َ / ش ِ ] (ع اِ) روشنی که از شکاف در درآید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || (ص ) لحم شرق ؛ گوشت بی چربی . ج ، شارِق .(از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گوشت لخم . گوشتی که چربی نداشته باشد. (آنندراج ). رجوع به شَرِق شود.


شرق . [ ش َ رَ ] (ع اِ) آفتاب . گویند: طلع الشرق . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || گاهی اطلاق می شود بر جهتی که خورشید از آن برآید. (از اقرب الموارد). شَرق . رجوع به شرق شود.


شرق . [ ش َ رَ ] (ع مص )شکافته گوش شدن گوسپند به درازا. || به گلو ماندن آب و خدو. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). آب در گلو بماندن . (بحر الجواهر). در گلو گرفتن آب و جز آن . (یادداشت مؤلف ). شراب و جز آن در گلو گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). || سرخ شدن چشم کسی : شرق الدم فی عینه . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خون ماندن در چشم کسی . || سخت سرخ شدن چیزی . || سرخ شدن چهره ٔ کسی از شرم و خجالت . (از اقرب الموارد). || ضعیف شدن روشنی آفتاب . || نزدیک رسیدن غروب آفتاب . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || اندوه و غصه ناک شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || تنگ شدن سینه ٔ کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || واقع شدن شر در بین کسان : شرق ما بینهم بشر؛ وقع الشر بینهم . || بازداشتن زمین آب را از جریان در روی آن . || پرخون شدن زخم . (از اقرب الموارد).


شرق . [ ش َ رَ / ش َ رَ ق ق ] (اِ صوت ) صدای به هم خوردن دو چیز. (یادداشت مؤلف ).
- شرق دست ؛ آوایی که از خوردن کف دست به جایی آید، همچون : سینه زدن و غیره . ضرب شست :
گاه بگشوده گریبان ، روز تا شب سینه را
در معابر از شرق دست گلگون می کنند.

ملک الشعراء بهار.


- || کنایه از لیاقت و کفایت و حسن اداره و کاربری است : با این درآمد کم من این خانه را با شرق دست اداره می کنم . (لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).
- شَرَق شَرَق یا شَرق ُ شَرق ؛ تکرار صوت خوردن چیزی به چیزی . رجوع به شرق شرق در ردیف خود شود.
- شرق و شروق ؛ اسم صوت است و صدای برخورد دو چیز با یکدیگر را می رساند. (فرهنگ لغات عامیانه ).
- شرقی و شروقی ؛ ترکیبی است نظیر شرق و شروق ، منتهی بیشتر در مورد بیان کیفیت و شدت کتک کاری و ضربه هایی نظیرسیلی و مانند آن بکار می رود. (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).

شرق . [ ش َ رِ ] (ع ص ) جرح شرق ؛ زخم ممتلی از خون . (ناظم الاطباء). || گوشت بی چربی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). گوشت لاغر. (مهذب الاسماء). رجوع به شَرق یا شَریق شود.


شرق . [ ش ِ ] (ع اِ) بیغوله ٔ دهن . (دهار).


شرق . [ ش ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ شارِق .(اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به شارق شود.


شرق . [ ش ُ رُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ شَریق . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || غرقی (غریقان ). (از اقرب الموارد). رجوع به شریق شود.


شرق . [ ش َ ] (ع اِ) آفتاب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (از اقرب الموارد). ذکا. یوح . بوح . بیضا. خور. مهر. شارق . شمس . شید. (یادداشت مؤلف ). خورشید. (مهذب الاسماء) :
چون در تنور شرق پزد نان گرم چرخ
آواز روزه بر همه اعضا برآورم .

خاقانی .


|| سپیدی و روشنی آفتاب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || جای برآمدن خورشید. (مهذب الاسماء). جای برآمدن آفتاب . مشرق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (از کشاف اصطلاحات الفنون ) (از اقرب الموارد). خاور. مشرق . خلاف باختر. خلاف غرب . و در قدیم خاور و خوربران «خوروران » را به معنی مغرب به کار می بردنددر مقابل «خوراسان »، به معنی مشرق . (یادداشت مؤلف ):
ماه نو ار در حجاب گشت و نهان شد
داور شرق آفتاب وار بماناد.

خاقانی .


- شرق و غرب ؛ مشرق و مغرب . (ناظم الاطباء). خاور و باختر.
- || کنایه از سراسر جهان . جهان مسکون : سخن تو در شرق و غرب روان است . (تاریخ بیهقی ).
من در سخن عزیز جهانم به شرق و غرب
کز شرق و غرب نام سخنور نکوتر است .

خاقانی .


از روی تو ندید در اطراف شرق و غرب
وز رای شاه عادل روشنتر آفتاب .

خاقانی .


دیده ٔ شرق و غرب را بر سخنم نظر بود
آه که نیست این نظر عین رضای شاهی ام .

خاقانی .


- || کنایه از دولتهای آسیایی و اروپایی :ملل شرق و غرب ؛ کشورهای شرق و غرب .
- نقطه ٔ شرق ؛ اعتدال ربیعی است که آن رامشرق اعتدال نیز گویند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
|| زن خوبروی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || شکاف . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || نام مرغی میان غلیواج و چرغ . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). مرغی است میان غلیواز و چرغ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || نوری که از شکاف در به داخل بتابد. (از اقرب الموارد). || (ص ) تابان و روشن . (غیاث اللغات ).
- خورشید شرق ؛ خورشید تابان . آفتاب خاوری :
به پیش پدر شد چو خورشید شرق
به یاقوت و زر اندرون گشته غرق .

فردوسی .



فرهنگ عمید

۱. جای برآمدن آفتاب، خاور.
۲. (اسم مصدر ) برآمدن آفتاب.
۳. (جغرافیا ) کشورهایی که در مشرق کرۀ زمین هستند.
* شَرقِ ادنی: [قدیمی] خاور نزدیک.
* شَرقِ اَقصی: [قدیمی] خاور دور.
* شَرقِ اَوسَط: [قدیمی] خاورمیانه.

۱. جای برآمدن آفتاب؛ خاور.
۲. (اسم مصدر) برآمدن آفتاب.
۳. (جغرافیا) کشورهایی که در مشرق کرۀ زمین هستند.
⟨ شَرقِ ‌ادنی: [قدیمی] خاور نزدیک.
⟨ شَرقِ اَقصی: [قدیمی] خاور دور.
⟨ شَرقِ اَوسَط: [قدیمی] خاورمیانه.


دانشنامه عمومی

شِرَقْ (sheragh) در گویش گنابادی صدای برخورد اعضای بدن در هنگام کتک کاری یا ضربه خوردن را گویند ، چسپیدن ضربه ، اثر کردن ضربه ای که زده شده


شرق یکی از چهار جهت اصلی در جغرافیا است. خاوَر واژه ای پارسی برابر با شرق عربی است.
خاور میانه
خاور دور
خاورشناسی
خاورشهر
البته در اصل خاور در زبان پارسی، بازماندهٔ واژهٔ خوربران یا «خوروران» (جای بردن خورشید، جای غروب خورشید) یعنی غرب است. در پارسی به شرق «خوراسان» (که همین نام را روی استان خراسان گذاشتند زیرا شرق ایران بزرگ بود) و به شمال «اپاختر» (واژهٔ امروزی باختر نیز که به غرب گویند بازماندهٔ اپاختر است) گویند.
فرهنگ فارسی عمید و لغت نامه دهخدا این را تایید می کند. مثلاً در بیتی از رودکی، «مهر دیدم بامدادان چون بتافت، از خراسان سوی خاور می شتافت» یا در بیتی از خاقانی «چون پخت نان زرین اندر تنور مشرق، افتاد قرص سیمین اندر دهان خاور» به معنی اصیلش آمده است.
خاور در بعضی از لغت نامه های قدیمی تر، از جمله برهان قاطع و آنندراج، به هر دو معنی ذکر شده است.

دانشنامه آزاد فارسی

شرق (east)
یکی از چهار جهت اصلی در قطب نما، نشان دهندۀ بخشی از افق و محل طلوع خورشید. وقتی روبه شمال می ایستیم، شرق در سمت راستِ ما قرار دارد. خورشید، و بنابراین شرق، در ادیان گوناگون جایگاه ویژه ای دارد. معابد باستانی محراب هایی در سمت شرقی داشتند تا بتوانند مراسمِ قربانی و دیگر مراسم را رو به خورشیدِ در حال طلوع اجرا کنند. در قرن ۲م، برای مسیحیان رسم شده بود روبه شرق عبادت کنند و اجساد مردگان را هم درحالی دفن کنند که پای آن ها روبه شرق باشد تا در رستاخیز عیسی مسیح، روبه سمتی باشند که مسیح از آن سمت خواهد آمد.

فرهنگ فارسی ساره

خاور، خورآیان


نقل قول ها

شرق (روزنامه). شرق (نخستین شماره: ۲ شهریور ۱۳۸۲ / ۲۴ اوت ۲۰۰۳) روزنامه و وبگاهی خبری به زبان فارسی و اصلاح گرا در ایران است که در گسترهٔ سراسری پخش و برخط نشر می شود.
• «ما، مردم ایران، پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی، با تمام توان به صحنه آمدیم تا برای گسترش فرهنگ درجامعه تلاش کنیم. تلاشی که درنهایت میوه آن، روزنامه هایی تأثیرگذار، مانند روزنامه «شرق» هستند.» ۳۱ دسامبر ۲۰۱۲ / ۱۱ دی ۱۳۹۱ -> محمدجواد حق شناس
• «این روزنامه یکی از خواندنی های موردعلاقهٔ من بوده و حضورش مرا، به امید فردا دلخوش داشته است… تا آنجا که می دانم، چندبار در محاق توقیف افتاده اما پس از آن بی درنگ منتشر شده. او راهنمای بسیاری از هم میهنانم- از جمله خود من- بوده است… حضورش همیشگی باد و تلاش کارگزارانش، استوار…» ۲۶ آوریل ۲۰۱۴ / ۶ اردیبهشت ۱۳۸۰ -> سیمین بهبهانی
• «... هرروز صبح منتظرم تا روزنامه به دستم برسد و بادقت تمام مطالبش را می خوانم… روزنامهٔ مورد اعتمادم…» ۲۶ آوریل ۲۰۱۴ / ۶ اردیبهشت ۱۳۸۰ -> عزت الله انتظامی
• «آفتاب همیشه از طلوع می کند. ما هم هرروز منتظر طلوع آفتاب شرق هستیم که روی حقایق نور بپاشد. روزنامه خواندن عادت ما شده! بدون آفتاب کم نور می شود… و حتی عادت کردیم، برای آفتابی شدن، را به اسامی همدیگر بخوانیم… حالا شرق همه گیر شده و آرزو می کنم همیشگی هم بشود. تا روزی فرزندان من دومیلیون امین شماره اش را ببینند و برایش جشن بگیرند. در کنار بقیه روزنامه های دیگر که با سلایق دیگر همخوان است. چه روز خوبی می شود آن روز! جای من خالی!»رضا کیانیان ۲۶ آوریل ۲۰۱۴ / ۶ اردیبهشت ۱۳۸۰ -> شرق
• « و اهالی اش در این سال ها کوشیده اند که گرانجانی کنند و شرف قلم را حتی الامکان پاس دارند. اگر نتوانستند آب بیاورند، حداقل کوزه ای نشکسته اند و این تعهد اخلاقی و پایبندی به مسوولیت حرفه ای روزنامه نگاری در خور تقدیر است.»هادی خانیکی ۲۶ آوریل ۲۰۱۴ / ۶ اردیبهشت ۱۳۸۰ -> شرق
• « در دوران مهرورزی گاهی به عنوان تنها صدای بازمانده از دوران اصلاحات کوشیده تا جایگاه روشنگری مطبوعات را حفظ کند. با همه تنگی گذرگاه عافیت، جریده نرفت.»w:فرهاد توحیدی ۲۶ آوریل ۲۰۱۴ / ۶ اردیبهشت ۱۳۸۰ -> شرق
• « هر وقت از من مطلبی خواستند اگر فرصتی داشتم، بی درنگ اجابت کردم. هربار گفت وگویی با این روزنامه رخ داده، از بهترین برخوردهای رسانه ای با من بوده. روزنامه مستقلی مثل شرق، یکی از ارکان فرهنگی- اجتماعی ماست… من همیشه خاطره خوشی دارم از مطالعه این روزنامه و رفتار اهالی اش، چرا که صاحب خبرنگاران حرفه ای است و همیشه مقالات و گزارش ها و گفت وگوهای وزینی دارد.»ضیاء موحد ۲۶ آوریل ۲۰۱۴ / ۶ اردیبهشت ۱۳۸۰ -> شرقی ها
• « قطعاً لوموند، گاردین یا واشینگتن پست نیست و صدالبته که قرار هم نیست باشد. هروقت، از نظر رشد و توسعه d سیاسی جامعه ما هم به پای آن جوامع رسید، شرق هم علی القاعده می شود گاردین. اما در همین جامعه خودمان و با ویژگی ها و مختصاتی که دارد، شرق، انصافاً یک سروگردن از فضای رسانه ای جامعه اش بالاتر می ایستد.» -> شرق
• «نخستین و بنیادی ترین ویژگی آن، موفقیت در جلب اعتماد عمومی است. اعتماد عمومی را بحق باید بالاترین و مهم ترین دستاورد یک رسانه دانست.»• «بسیاری از مطبوعات و رسانه های دیگر به عنوان وابسته به مراکز و جریانات سیاسی تلقی می شوند اما «شرق» توانسته با مداومت و ایستادگی روی اخلاق حرفه ای به عنوان یک رسانه مستقل، شناخته شود.»• «این روزنامه حاضر نیست مثل آب خوردن و صرفاً به واسطه ملاحظات و انگیزه های سیاسی، هرچه را که خواست به مخالفان و دیگران نسبت دهد.»• «بزرگ ترین دستاورد شرق آن است که خوانندگانش به کنار، حتی مخالفان و دشمنانش هم به درستی آنچه می نویسد، باور دارند و آشکار یا نهان، به آن استناد می کنند.» ۲۶ آوریل ۲۰۱۴ / ۶ اردیبهشت ۱۳۸۰ -> صادق زیباکلام
• «یکی از روزنامه های مورد علاقه ام در این بیش از ۳۰ سال ارتباط مستمر با مطبوعات، روزنامهٔ شرق بوده است. اول از همه به خاطر اسمش که باری فرهنگی داشته برای من که کارم با کلمه و اندیشه پیوند دارد. بعد هم لوگو ساده اما شاخص این روزنامه همیشه برایم جذاب بود.» ۲۶ آوریل ۲۰۱۴ / ۶ اردیبهشت ۱۳۸۰ -> سهیل محمودی
• «من از طرفداران روزنامهٔ شرق هستم، چیزهای زیادی از این روزنامه آموختم و برای من مانند دانشگاه است.»• «روزنامهٔ شرق خیلی از حقایق را می نویسد و سرسری از روی موضوع ها نمی گذرد، خواننده را گمراه نمی کند و آنها را به فکر وامی دارد.»• «کسانی که در این روزنامه کار می کنند، مانند ما دوست دارند به نسل جوان کمک کنند و صورت درست یک موضوع را به خوانندگان منتقل کنند.» ۲۶ آوریل ۲۰۱۴ / ۶ اردیبهشت ۱۳۸۰ -> گلپا
• «امید که فرصت گفت وگو در کماکان مهیا باشد و ادبیات و رفتار خشن با متانت روزنامه به مسیر عقلانیت و آرامش گرفتار آید.»کریم ارغنده پور ۲۶ آوریل ۲۰۱۴ / ۶ اردیبهشت ۱۳۸۰ -> شرق
• «روزنامه شرق با بهره گیری هوشمندانه از فضای فعال فرهنگی و محیط سالم رسانه ای می توانست علاوه بر اینکه صدای مردم و خواست های روبه رشد آنان را بازتاب دهد، با تکیه بر مطالبات انسانی و حقوق شهروندی مصرح در قانون اساسی، چشم اندازهای جدیدی از جامعه آینده را ترسیم کند که روشنفکران عرصه عمومی بتوانند به نقد خردورزانه و دایمی وضعیت موجود برای رسیدن به گستره صلح اندیشی و رونق محیط زیست و زدودن زنگار خشونت و جهل از چهره جوامع بشری بکوشند و این را وظیفه ای مبرم بشناسند. فرض محال نیست که مصالح کشور و منافع مردم، فراتر از دسته بندی های سیاست بازانه شمرده شود.» ۲۶ آوریل ۲۰۱۴ / ۶ اردیبهشت ۱۳۸۰ -> جواد مجابی
• «روزنامه شرق که با امیدهایی بزرگ آغاز شد … همین قدر که توانسته است جایگاهی برای بسیاری از جوانان نویسنده بااستعداد و دلسوز ما و خوانندگانی تشنه دانستن و دلزده از خودشیفتگی ها و خودکوچک بینی های این و آن فراهم کند، نعمتی است که قدر آن را باید دانست.» ۲۶ آوریل ۲۰۱۴ / ۶ اردیبهشت ۱۳۸۰ -> ناصر فکوهی
• «بی گزافه می گویم که همچون برادر بزرگش همشهری آغاز برهه تازه و متفاوتی در عرصه روزنامه نگاری ایران بود. اگر می توانیم تحول روزنامه نگاری پس از انقلاب را به دو دوره «پیش و پس» از انتشار همشهری تقسیم کنیم، به همان مقیاس می توان انتشار شرق را آغاز برهه ای تازه و متفاوت در طعم و تنوع و شکل و شمایل و بسته بندی روزنامه ایرانی به شمار آورد.» -> شرق
• «... با مهارتی ستودنی همواره است…»احمد پورنجاتی ۲۶ آوریل ۲۰۱۴ / ۶ اردیبهشت ۱۳۸۰ -> شرقیده
• «تفاوت ها اگر نوآورانه و اصیل باشد، فضای رفتارهای رسانه ای، هنجار و ارتباطات را پویا می کند. آیا متفاوت و پایبند به اصالت و خلاقیتِ روزنامه نویسی در سپهر رسانه ای ماست؟ پاسخ من مثبت است.» -> شرق
• « می داند زمان ایستا و منجمد نیست و نباید آن را به حال خود رها کرد. دست کم باید نه تنها به نیاز حداقلی امروز مخاطبان پرانتظار پاسخ داد، بلکه باید فردا را هم دید. چون امروز، خودِ فرداست.» -> شرق
• « می داند قدرت کلمه تنها در متقاعدکردن نیست. در همراهی کردن برای رسیدن به درک و دریافت نو به نوست. پس فرهنگ، ادبیات و هنر را قدر می نهد چون می داند از اجاق گذشتگان به جای خاکستر، باید شعله ها را نگه داشت.» -> شرق
• «ادبیات ، ادبیات روزنامه نویسی «شرق» پویا و ساختارمند و شکل و شمایل صفحات برانگیزاننده، متوازن و متین است.»فریدون صدیقی ۲۶ آوریل ۲۰۱۴ / ۶ اردیبهشت ۱۳۸۰ -> شرق

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] شرق از جهات چهارگانه، و به سمت طلوع خورشید گفته می شود و عنوان یاد شده به مناسبت در باب طهارت به کار رفته است.
تخلی رو و پشت به قبله جایز نیست و به قول مشهور، ترک آن بااندکی انحراف از قبله به راست و چپ محقق می‏شود؛ لیکن از برخی قول به وجوب روکردن به سمت شرق یا غرب نقل شده است که لازمه آن حرمت تخلی مابین مشرق و مغرب است. البته مشهور امر رو به مغرب یا مشرق کردن هنگام تخلی را- که مفاد برخی روایات است- حمل بر استحباب کرده‏اند؛ زیرا لازمه رو و پشت نکردن به قبله در مناطق واقع در شمال مکه، رو به مشرق یا مغرب کردن است.


[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱۷(بار)
(به فتح ش،ر) و شروق. طلوع آفتاب. اشراق: روشن شدن (مجمع - مفردات) . زمین به نور پروردگارش روشن شد. مشرق: اسم مکان است یعنی محل طلوع . شرقی چیزیکه منسوب به شرق است (ناحیه شرقی - طرف شرقی) . درخت میوه اگر در وسط باغ باشد پیوسته آفتاب گیر بوده میوه‏اش کاملا می‏رسد بر خلاف‏آن که در شرق و غرب باغ بوده باشد گویند مراد از آیه چنین درختی است. . ظاهراً منظور ناحیه شرقی معبد بیت المقدس است یعنی از اهلش در مکان شرقی کناره گرفت. مراد وقت اشراق شمس است . مشرق به صیغه فاعل کسی است که وارد وقت طلوع شود . در حالیکه به وقت طلوع آفتاب داخل می‏شدند صیحه آنها را گرفت ایضاً آیه 60. شعراء. * . یعنی همه زمین مال و ملک خداست زیرا اگر کره زمین را در نظر بگیریم نصف آن مشرق و نصف دیگر مغرب است در وسط فقط یک چیز اعتباری می‏ماند و شرق و غرب همه آن را شامل می‏شود. درآیه به طور تغلیب مشرقین آمده و در آیه . ظاهراً مراد از «اَلْاَرْض» ارض فلسطین است . مشرق، مشرقین، مشارق‏ ، ، . در توجیه مفرد و تثنیه و جمع آمدن مشرق و مغرب معروف است، غرض از مشرقین و مغربین، مشرق و مغرب زمستان و تابستان است، منظور از مشارق و مغارب مشرق و مغرب روزهای سال است که آفتاب هر روز از یکی طلوع و در یکی غروب می‏کند. نا کفته نماند: مشرق و مغرب معلوم است ولی مراد از مشرقین و مغربین شاید مشرق و مغرب آفتاب و ماه باشد. آقای محمد امین سلدوزی رفیق دانشمندم احتمال داده‏اند که مشرق و مغرب جنّ و انس است که سوره رحمن درباره آن دو است و پیوسته هر دو را مخاطب قرار می‏دهد. امّا مشارق و مغارب: هر جای زمین مشرق و مغرب است زیرا زمسن در اثر حرکت وضعی. شب و روز پیوسته در اطراف آن می‏گردد مثلا ممالک‏اپون، کره، چین، کشمیر، افغانستان، ایران، عراق، عربستان، سودان، اگر از ژاپون حساب شود هر یک در غرب دیگری و اگر از سودان حساب شود هر یک در مشرق دیگری قرار گرفته‏اند. پس هر یک نسبت به ما قبل مغرب و نسبت به ما بعد مشرق اند. بدین ترتیب تمام سطح زمین هم مشرق و هم مغرب اند، مراد از مشارق و مغارب باید اینها باشند. می‏توان دانست و می‏شود گفت: منظور مشارق و مغارب تمام ستارگان است. در صافی ذیل «رَبُّ الْمَشْررقَینِ...» از احتجاج نقل شده که از امیر المؤمنین علیه السلام از این آیه سؤال شد فرمود: مشرق زمستان علیحده و مشرق تابستان علیحده است آیا این را از قرب و بعد آفتاب نمی‏دانی؟ و فرمود امّا قول خداوند «رب المشارق و المغارب» برای آفتاب سیصد و شصت برجی است که هر روز از یکی طلوع و در دیگری غروب می‏کند...» صحت حدیث معلوم نیست و در آن تغییر تدریجی محل طلوع و غروب آفتاب در نظر است.

پیشنهاد کاربران

این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
پِراچ ( سنسکریت: پْراچی )
اوشاس ( اوستایی: اوشَس )
خاور ( پارسی دری )

خاور = ور ( سو ) ی خورشید ( خا= خور=خورشید ) = سوی برآمدن خورشید

چهار سوییه جهان در زبان لری که هنوز به کار می رود:

اَفتوزه=آفتاب زن====خاور ( خور آور ) =شرق
اَفتوپور=اَفتو گِلپ ( گِلیپ، قِلپ، قِلیپ ) =دُم اَفتو==== باختر=غرب
وُر رو = وَر رو ====شمال
دِهو=دِهون=دِوو=دوون=دومِن==== جنوب

اَفتو=آفتاب
گِلپ، قِلیپ، قِلوپ ( فارسی ) =فرو افتادن، گِلپیدن

وررو به مَنای به طرف بالا ( بر رو )
شاید نام باستانی دریای مازندران به این مَنا باشد: ورکانه= وررُگان=وررُکان =شمالگان

دِوون و دِهون به مَنای پایین
واژه دون نیز به مَنای پایین و پست و فرومایه می باشد.

غروب، همان قِلپ و گِلپیدن و قلوپیدن است.

شَوَق هم در گفتار لری سپیده دم و آسمان خاور می باشد که همان شرق می باشد.
چِرَکه، شِرَقه=جرقه : شاید اَشِرَق ( لری ) از آغاز تابش خورشید باشد

واژه های شمال و جنوب و اَشِرَق نیز به کار می رفته اند.
از باد شمال در گفتار روزانه و در ترانه ها و سروده ها یاد کرده اند.

شَرق
به نگر می رسد با واژه ی چِِراغ هم ریشه باشد:
چِراغ < چِرَغ <چِرغ< شِرغ < شِرق < شَرق
گفتنی که اَرَب زبانان وات چ را ش یا س یا ص می لَبَند :
چای ( پارسی ) = شای ( اَرَبی )
چَنَد ( پارسی ) = سَنَد ( اَرَبی )
چَندَل ( پارسی ) = صَندَل ( اَرَبی )
تَلَفُظ کردن = لَبیدَن ؛ تلفظ = لَبِش
به گُمان لَفظ اَرَبیده ی لَب است چون واپسین بُرهه ی بیرون آمدن آوا و شنیده شدن یک وات یا وات ها لَب است.


کلمات دیگر: