کلمه جو
صفحه اصلی

صمغ


مترادف صمغ : انگم، رزین، سقز

برابر پارسی : شیره درخت، زنج، اَنگُم

فارسی به انگلیسی

gum

فارسی به عربی

راتنج , لثة

عربی به فارسی

چسب , سريش , چسباندن , چسبيدن , لعاب , لزوجت گياه , اب ليز


مترادف و متضاد

انگم، رزین، سقز


gum (اسم)
چسب، صمغ، لثه دندان، انگم، قی چشم، درخت صمغ

resin (اسم)
صمغ، رزین، صمغ کاج، انگم کاج، راتیانه

resinate (اسم)
صمغ، رزین، صمغ کاج، انگم کاج، راتیانه

فرهنگ فارسی

ترکیبی از کربوهیدرات‌ها که با تیغ زدن گیاه از آن خارج و در مجاورت هوا سخت می‌شود؛ این ترکیب براثر جذب آب متورم می‌شود و محلولی ژله‌ای یا چسبناک به وجود می‌آورد


زنج، انگم، انگژد، ماده چسبناکی که ازبرخی درختان خارج می شود
( اسم ) مایع کم و بیش لزج و چسبناکی که از برخی درختان به خارج ترشح می شود و در مجاورت هوا منجمد شده سختی مخصوص پیدا می کند و در صنعت از آن استفاده می نمایند . صمغها معمولا موادی هستند که از تغییر و تبدیل شامه یاخته گیاهی حاصل می شوند آنها در الکل حل نمی گردند ولی در آب آماس کرده محلول کاذب می سازند . صمغها از اختلاط چند قند مرکب تشکیل شده اند و از این جهت می توان آنها را به قندهای ساده از قبیل آرابینوز وکسیلوز ومانوز و گلوکز تجزیه کرد . بعضی صمغها مستقیما در آب حل می شوند مانند صمغ عربی که از بعضی گونه های درخت اقاقیا به دست می آید و بعضی دیگر ابتدا در آب آماس کرده و پس از آن حل می شوند مانند صمغ کتیرا که از بعضی از گونه های گون به نام آسترا گالوس حاصل می شود . صمغها در اندامهای مختلف گیاهی تشکیل می شوند . در بقولات صمغ در قسمت های مختلف ساقه از قبیل پوسته و آوند های آبکش تشکیل می گردد . در برخی گیاهان از قبیل آلو و گوجه و بادام علاوه بر ساقه در میان بر میوه نیز صمغ تشکیل می شود راتینج راتیانج انگم انگژد جمع : صموغ یا صمغ آلو . انگم . یا صمغ آلوچه . انگم . یا صمغ خشاب . صمغ عربی . یا صمغ عربی . صمغی را گویند که از برخی گونه های اقاقیا از قبیل اقاقیای عربی و اقاقیای سنگال و اقاقیای نیلوتیک به دست می آید و در طبابت از آن استفاده می کنند . صمغ عربی گاهی به طور طبیعی ( براثر گزش حشرات یا ایجاد خراش در شاخه ها بر اثر بادهای شدید ) از گیاه به خارج ترشح می شود چنانکه در سودان سالانه مقادیر زیادی از این گونه صمغهای عربی طبیعی را که قرمز رنگ است به دست می آورند ولی معمولا برای به دست آوردن محصول بیشتر صمغ عربی پوست قسمتی از شاخه های درخت را می کنند و پس از ۳٠ تا ۴٠ روز صمغهایی را که در محل زخمی حاصل شده جمع آوری می کنند . نوع مرغوب صمغ عربی در آب به خوبی حل می شود و با آن محلول چسبنده ای ایجاد می کند و به علاوه نور پلاریزه را به سمت چپ منحرف می سازد و این انحراف نیز به تناسب مرغوب بودن صمغ بیشتر است . صمغ عربی شامل آب و ئیدراتهای کربن و اسید ها و عناصر معدنی و بمقدار بسیار کم تانن و حداقل سه دیاستاز ( اکسیداز پراکسیداز آمیلاز ) می باشد صمغ عربی دارویی است نرم کننده که در برافروختگی و اورام نتایج نیکو می دهد . یا صمغ گیلاس . انگم . یا صمغ نشاسته . دکسترین را گویند . این جسم از ئیدرولیز نشاسته حاصل می شود و راست گردان است . و معمولا در برابر ید قرمز یا زرد می شوند . دکسترین در انساج گیاهی همیشه با نشاسته همراه است . یا صمغ هشاب . صمغ عربی .
ضبط دیگری است از صمغ به نقل مولف منتهی الارب

فرهنگ معین

(صَ ) [ ع . ] (اِ. ) مایع چسبناک و لزجی که از بدنة برخی درختان خارج می شود.

لغت نامه دهخدا

صمغ. [ ص َ ] ( ع اِ ) چیزی است لزج که از بعض اشجار حاصل شود. به هندی گوند گویند. به فارسی ژَد نامند. ( غیاث اللغات ). شلم درخت. ( منتهی الارب ). در ترجمه صیدنه آرد: لیث گوید هرچه از درخت ترشح کند و منجمد شود، عرب او را صمغ گوید و به هندوی جیر گویند. ارجانی گوید: صمغ عربی سرد است در یک درجه و خشک است در دو درجه و قابض است شکم را و ریش روده را و سرفه را سود دارد. ( ترجمه صیدنه ابوریحان ). ماده لزج که بر ساق و شاخ درخت طراود و چون گرهی برنگ سفید و یا زرد و یا سرخ و یا سیاه بنددو صمغ عربی از قَرَظ است که آنرا سَلَم گویند. مؤلف تحفه آرد: صمغ رطوبت منجمده نباتات است که از آن تراوش کرده خشک شود و صمغ هر نبات با او مذکور است ومراد از مطلق او صمغ عربی است که از درخت مغیلان حاصل میشود و بهترین او زرد مایل به سفیدی و سفید صاف براق است ، در گرمی معتدل و در دوم خشک و به اعتقاد جالینوس جمیع صموغ گرم است و قابض و مقوی معده و امعاءو مانع ریختن مواد به سینه و رافع حدت ادویه و جهت اسهال و سرفه و قرحه ریه و درد سینه و از دو مثقال تا سه مثقال او جهت سحج مجرب و برشته کرده او با روغن گل قاطع سیلان خون جمیع اعضاست سوای رحم و بواسیر ومداومت او روزی با یک وقیه روغن گاو تا یک هفته قاطع سیلان خون است و طلای او با سفیده تخم مرغ جهت سوختگی آتش و قطور او با گلاب جهت رمد و سلاق و جرب بغایت مفید و مضر سفل و مصلحش کتیراست. ( تحفه حکیم مؤمن ). شِلِم یا شِلم. ( برهان قاطع ). اَنگُم :
تن سخت کو نازنینی کند
چو صمغی بود کانگبینی کند.
نظامی.

صمغ. [ ص ِ م َ ] ( ع اِ ) چیزی است خشک که در سوراخ پستان ناقه پیدا شود و چون آن برآید شیر وی خوشمزه وپاکیزه گردد. ( منتهی الارب ). رجوع به صِمَغَة شود.

صمغ. [ ص َ م َ ] ( ع اِ ) ضبط دیگری است از صَمغ بنقل از مؤلف منتهی الارب. رجوع به صَمغ شود.

صمغ. [ ص َ م َ ] (ع اِ) ضبط دیگری است از صَمغ بنقل از مؤلف منتهی الارب . رجوع به صَمغ شود.


صمغ. [ ص ِ م َ ] (ع اِ) چیزی است خشک که در سوراخ پستان ناقه پیدا شود و چون آن برآید شیر وی خوشمزه وپاکیزه گردد. (منتهی الارب ). رجوع به صِمَغَة شود.


صمغ. [ ص َ ] (ع اِ) چیزی است لزج که از بعض اشجار حاصل شود. به هندی گوند گویند. به فارسی ژَد نامند. (غیاث اللغات ). شلم درخت . (منتهی الارب ). در ترجمه ٔ صیدنه آرد: لیث گوید هرچه از درخت ترشح کند و منجمد شود، عرب او را صمغ گوید و به هندوی جیر گویند. ارجانی گوید: صمغ عربی سرد است در یک درجه و خشک است در دو درجه و قابض است شکم را و ریش روده را و سرفه را سود دارد. (ترجمه ٔ صیدنه ٔ ابوریحان ). ماده ٔ لزج که بر ساق و شاخ درخت طراود و چون گرهی برنگ سفید و یا زرد و یا سرخ و یا سیاه بنددو صمغ عربی از قَرَظ است که آنرا سَلَم گویند. مؤلف تحفه آرد: صمغ رطوبت منجمده ٔ نباتات است که از آن تراوش کرده خشک شود و صمغ هر نبات با او مذکور است ومراد از مطلق او صمغ عربی است که از درخت مغیلان حاصل میشود و بهترین او زرد مایل به سفیدی و سفید صاف براق است ، در گرمی معتدل و در دوم خشک و به اعتقاد جالینوس جمیع صموغ گرم است و قابض و مقوی معده و امعاءو مانع ریختن مواد به سینه و رافع حدت ادویه و جهت اسهال و سرفه و قرحه ٔ ریه و درد سینه و از دو مثقال تا سه مثقال او جهت سحج مجرب و برشته کرده ٔ او با روغن گل قاطع سیلان خون جمیع اعضاست سوای رحم و بواسیر ومداومت او روزی با یک وقیه روغن گاو تا یک هفته قاطع سیلان خون است و طلای او با سفیده ٔ تخم مرغ جهت سوختگی آتش و قطور او با گلاب جهت رمد و سلاق و جرب بغایت مفید و مضر سفل و مصلحش کتیراست . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). شِلِم یا شِلم . (برهان قاطع). اَنگُم :
تن سخت کو نازنینی کند
چو صمغی بود کانگبینی کند.

نظامی .



فرهنگ عمید

مادۀ چسبناکی که از برخی درختان خارج شده و در روی پوست درخت منعقد می گردد.
* صمغ عربی: (زیست شناسی ) صمغی که از درخت ارژن، نوعی اقاقیا، و بعضی اشجار دیگر به دست می آید و مصرف دارویی دارد.

مادۀ چسبناکی که از برخی درختان خارج شده و در روی پوست درخت منعقد می‌گردد.
⟨ صمغ عربی: (زیست‌شناسی) صمغی که از درخت ارژن، نوعی اقاقیا، و بعضی اشجار دیگر به‌دست می‌آید و مصرف دارویی دارد.


دانشنامه آزاد فارسی

صَمغ (gum)
در زیست شناسی، پلی ساکارید ها یا کربوهیدرات های پیچیده ای که بسیاری از گیاهان و درختان، به ویژه گیاهان مناطق خشک، تولید می کنند. این ترکیبات به چهار گروه تقسیم می شوند: تراوۀ گیاهی (صمغ عربی)؛ عصارۀ گیاهان دریایی (آگار)؛ عصارۀ بذر؛ و عصارۀ میوه و سبزی ها. برخی از این ترکیبات را به صورت مصنوعی نیز می سازند. صمغ ها بی مزه، بی بو، و در الکل و اتر انحلال ناپذیرند، ولی معمولاً در آب حل می شوند. از این ترکیبات برای تولید چسب، آهارزنی پارچه ، شیرینی پزی، پزشکی، و تولید رنگ ثابت چیت و چلوار استفاده می کنند.

فرهنگستان زبان و ادب

{gum} [زیست شناسی- علوم گیاهی] ترکیبی از کربوهیدرات ها که با تیغ زدن گیاه از آن خارج و در مجاورت هوا سخت می شود؛ این ترکیب براثر جذب آب متورم می شود و محلولی ژله ای یا چسبناک به وجود می آورد

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] صَمغ به شیره کم و بیش لزج و چسبناک بعضی گیاهان گفته می شود.
از آن به مناسبت در باب حج نام برده اند.
در احرام
آغشته کردن سر به صمغ و مانند آن در حال احرام جایز است و پوشاندن سر محسوب نمی شود؛ هرچند برخی، احتیاط را در ترک آن دانسته اند.
حلق یا تقصیر
حاجی و عمره گزار میان حلق و تقصیر مخیّراند؛ لیکن برای کسی که موهای خود را با صمغ و مانند آن آغشته کرده، افضل حلق است. برخی حلق را بر او واجب دانسته اند. قول نخست منسوب به مشهور است.

واژه نامه بختیاریکا

انجَم؛ بَربیم؛ شَلَم

جدول کلمات

انگم, زنخ

پیشنهاد کاربران

صمغ samq. این واژه اربی است و پارسی آن ژَد žad، اَنگُژه angože و جَتَر jatar ( اوستایی: جَتَرَ jatara ) می باشد.
ماده چسبناکی که ازبرخی درختان خارج می شود. مایع کم و بیش چسبناکی که از برخی درختان بیرون می زند و با برخورد هوا سفت می شود؛ از آن در صنعت به کار می رود . صمغ ماده ای است که از تغییر و تبدیل شامه یاخته گیاهی حاصل می شود. در الکل حل نمی گردد؛ ولی در آب آماس کرده محلول کاذب می سازد. صمغ از اختلاط چند قند ساخته شده است و از این رو می توان آنها را به قندهای ساده مانند آرابینوز وکسیلوز ومانوز و گلوکز تجزیه کرد. برخی صمغ ها مستقیما در آب حل می شوند؛ مانند صمغ عربی که از برخی گونه های درخت اقاقیا به دست می آید و بعضی دیگر ابتدا در آب آماس کرده و پس از آن حل می شوند؛ مانند صمغ کتیرا که از بعضی از گونه های گون به نام آسترا گالوس حاصل می شود. صمغ ها در اندام های گیاهی پدید می آیند . در بقولات صمغ در قسمت های مختلف ساقه مانند پوسته و آوند های آبکش تشکیل می گردد. در برخی گیاهان همچون آلو و گوجه و بادام علاوه بر ساقه در میان بر میوه نیز صمغ تشکیل می شود. راتینج راتیانج انگم انگژد جمع: صموغ یا صمغ آلو . انگم. یا صمغ آلوچه. انگم. یا صمغ خشاب. صمغ عربی. یا صمغ عربی. صمغی را گویند که از برخی گونه های اقاقیا مانند اقاقیای عربی و اقاقیای سنگال و اقاقیای نیلوتیک به دست می آید و در پزشکی کاربرد دارد . صمغ عربی گاهی به طور طبیعی ( براثر گزش حشرات یا ایجاد خراش در شاخه ها بر اثر بادهای شدید ) از گیاه بیرون می زند؛ چنان که در سودان سالانه از این گونه صمغ های عربی طبیعی را که قرمز رنگ است، بسیار به دست می آورند؛ ولی معمولا برای به دست آوردن محصول بیش تر صمغ عربی پوست قسمتی از شاخه های درخت را می کنند و پس از 30 تا 40 روز صمغ هایی را که در محل زخمی پیدا شده، جمع آوری می کنند. نوع مرغوب صمغ عربی در آب به خوبی حل می شود و با آن محلول چسبنده ای ایجاد می کند و به علاوه نور پلاریزه را به سمت چپ منحرف می سازد و این انحراف نیز به تناسب مرغوب بودن صمغ بیش تر است. صمغ عربی شامل آب و ئیدرات های کربن و اسید ها و عناصر معدنی و به مقدار بسیار کم تانن و حداقل سه دیاستاز ( اکسیداز پراکسیداز آمیلاز ) می باشد صمغ عربی دارویی است نرم کننده که در برافروختگی و اورام نتایج نیکو می دهد. یا صمغ گیلاس. انگم. یا صمغ نشاسته. دکسترین را گویند. این جسم از ئیدرولیز نشاسته به دست می آید و راست گردان است؛ و در برابر ید قرمز یا زرد می شوند. دکسترین در انساج گیاهی همیشه با نشاسته همراه است. یا صمغ هشاب. صمغ عربی.

رزین

در پارسی " ژد " در نسک: فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .

صمغ: شیره درختان که از پوست آن بیرون آمده و سخت گردد. صمغ بعضی از درختان در طب قدیم مصرف دارویی دارد. بیرون آمدن صمغ به مقدار زیاد موجب ضعف و حتی خشکیدن درخت می شود.
صمغ به ترکی، تیکیرگَه گفته می شود.

شیره درختان -


کلمات دیگر: