رشحه
فارسی به انگلیسی
drop
فرهنگ فارسی
چکه، قطره، آب که ازچیزی تراوش کند
( اسم ) آب که از جایی تراوش کند و بچکد چکه جمع رشحات .
یا رشحه
( اسم ) آب که از جایی تراوش کند و بچکد چکه جمع رشحات .
یا رشحه
فرهنگ معین
(رَ حِ ) [ ع . رشحة ] (اِ. ) آب ، چکه .
لغت نامه دهخدا
( رشحة ) رشحة. [ رَ ح َ ] ( ع اِ ) رشحه. رجوع به رشحه شود.
رشحه. [ رَ ح َ / ح ِ ] ( از ع ، اِ ) رشحة. تراوش کرده و چکیده. ( لغت محلی شوشتر، نسخه خطی کتابخانه مؤلف ). چکه و قطره. ( ناظم الاطباء ). آب که از جایی تراوش کند و به جایی چکد.( از آنندراج ) ( غیاث اللغات ). آب که از جایی بتراود.ج ، رَشَحات. ( یادداشت مؤلف ) ( فرهنگ فارسی معین ):
گهی که جرم مرا پیش تو حساب کنند
تو رشحه ای ز کرمهای بی حساب بریز.
|| تراوش. چکیده. ( ناظم الاطباء ).
- رشحه قلم ؛ کنایه از نوشته و شعر :
مولدم جام و رشحه قلمم
جرعه جام شیخ الاسلامی است.
رشحه. [ رَ ح َ / ح ِ ] ( از ع ، اِ ) رشحة. تراوش کرده و چکیده. ( لغت محلی شوشتر، نسخه خطی کتابخانه مؤلف ). چکه و قطره. ( ناظم الاطباء ). آب که از جایی تراوش کند و به جایی چکد.( از آنندراج ) ( غیاث اللغات ). آب که از جایی بتراود.ج ، رَشَحات. ( یادداشت مؤلف ) ( فرهنگ فارسی معین ):
گهی که جرم مرا پیش تو حساب کنند
تو رشحه ای ز کرمهای بی حساب بریز.
خاقانی.
- رشحه آب ؛ ترشح کردن آب بر اطراف و جوانب که چکره آب نیز گویند. ( ناظم الاطباء ).|| تراوش. چکیده. ( ناظم الاطباء ).
- رشحه قلم ؛ کنایه از نوشته و شعر :
مولدم جام و رشحه قلمم
جرعه جام شیخ الاسلامی است.
جامی.
|| مقطر. || خوی و عرق. ( ناظم الاطباء ).رشحه . [ رَ ح َ / ح ِ ] (از ع ، اِ) رشحة. تراوش کرده و چکیده . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). چکه و قطره . (ناظم الاطباء). آب که از جایی تراوش کند و به جایی چکد.(از آنندراج ) (غیاث اللغات ). آب که از جایی بتراود.ج ، رَشَحات . (یادداشت مؤلف ) (فرهنگ فارسی معین ):
گهی که جرم مرا پیش تو حساب کنند
تو رشحه ای ز کرمهای بی حساب بریز.
- رشحه ٔ آب ؛ ترشح کردن آب بر اطراف و جوانب که چکره ٔ آب نیز گویند. (ناظم الاطباء).
|| تراوش . چکیده . (ناظم الاطباء).
- رشحه ٔ قلم ؛ کنایه از نوشته و شعر :
مولدم جام و رشحه ٔ قلمم
جرعه ٔ جام شیخ الاسلامی است .
|| مقطر. || خوی و عرق . (ناظم الاطباء).
گهی که جرم مرا پیش تو حساب کنند
تو رشحه ای ز کرمهای بی حساب بریز.
خاقانی .
- رشحه ٔ آب ؛ ترشح کردن آب بر اطراف و جوانب که چکره ٔ آب نیز گویند. (ناظم الاطباء).
|| تراوش . چکیده . (ناظم الاطباء).
- رشحه ٔ قلم ؛ کنایه از نوشته و شعر :
مولدم جام و رشحه ٔ قلمم
جرعه ٔ جام شیخ الاسلامی است .
جامی .
|| مقطر. || خوی و عرق . (ناظم الاطباء).
رشحة. [ رَ ح َ ] (ع اِ) رشحه . رجوع به رشحه شود.
فرهنگ عمید
۱. چکه، قطره.
۲. آب که از چیزی تراوش کند.
۲. آب که از چیزی تراوش کند.
دانشنامه عمومی
آب که از جایی بتراود. ج، رَشَحات چکه و قطره تراوش کرده و چکیده نام شاعر زن دوره ی قاجار که دختر هاتف اصفهانی (شاعر) بود
بیگُم دختر هاتف، متخلص به رَشحه*، (۱۱۹۸ ه.ق - ؟) شاعر ایرانی در دوران قاجار بود.
پدرِ بیگم (هاتف اصفهانی)، شوهرش (میرزا علی اکبر، متخلص به «نظیری»)، پسرش (میرزا احمد متخلص به «کشته»)، و برادرش (سید محمد متخلص به «سحاب») نیز همگی شاعر بودند.
مقام شعریِ بیگم از برادرش «سحاب» بلندتر بود. او از سادات بود و مدح بعضی از دختران و پسران فتحعلی شاه قاجار می گفت. محمودمیرزا در تذکرهٔ نقل مجلس می نویسد «رشحه شاعری بسیار توانا بود و «با لاله خاتون و مهری هروی و مهستی گنجوی، که مهتر و بهترِ شعرای نسوان می باشند، همسر و برابر است.»
دیوان شعر بیگم، به گفتهٔ محمودمیرزا، سه هزار بیت شعر داشت که از بهترین و بزرگترین دیوان های یک زن شاعر ایرانی بود که در دست نیست. در تذکرهٔ نقل مجلس صد بیت از شعرهای او و در ضمیمهٔ دیوان هاتف هفتادوپنج بیت آمده است.
پدرِ بیگم (هاتف اصفهانی)، شوهرش (میرزا علی اکبر، متخلص به «نظیری»)، پسرش (میرزا احمد متخلص به «کشته»)، و برادرش (سید محمد متخلص به «سحاب») نیز همگی شاعر بودند.
مقام شعریِ بیگم از برادرش «سحاب» بلندتر بود. او از سادات بود و مدح بعضی از دختران و پسران فتحعلی شاه قاجار می گفت. محمودمیرزا در تذکرهٔ نقل مجلس می نویسد «رشحه شاعری بسیار توانا بود و «با لاله خاتون و مهری هروی و مهستی گنجوی، که مهتر و بهترِ شعرای نسوان می باشند، همسر و برابر است.»
دیوان شعر بیگم، به گفتهٔ محمودمیرزا، سه هزار بیت شعر داشت که از بهترین و بزرگترین دیوان های یک زن شاعر ایرانی بود که در دست نیست. در تذکرهٔ نقل مجلس صد بیت از شعرهای او و در ضمیمهٔ دیوان هاتف هفتادوپنج بیت آمده است.
wiki: رشحه
نقل قول ها
پیشنهاد کاربران
قطره
تراوش کرده
چکیده
تراوش کرده
چکیده
کلمات دیگر: