مترادف طرار : جیب بر، دزد، راهزن، سارق، تردست، شبرو، عیار، غارتگر، گردنه بند، دلربا، زیبا، زیرک، مکار
طرار
مترادف طرار : جیب بر، دزد، راهزن، سارق، تردست، شبرو، عیار، غارتگر، گردنه بند، دلربا، زیبا، زیرک، مکار
فارسی به انگلیسی
pickpocket
cunning
فارسی به عربی
منتحل
مترادف و متضاد
صفت
جیببر، دزد، راهزن، سارق، تردست، شبرو، عیار، غارتگر، گردنهبند
دلربا، زیبا
زیرک، مکار
متقلب، فریب، محیل، گول، طرار، ادم متقلب و فریبنده، فریب دهنده، سیاه بند، طراری، مکار
ادم قاچاق و قمارباز، طرار، ادم گوش بر، کارگر اعتصاب شکن
طرار، فریب دهنده، مکار، فریبکار، وانمود کننده، دغل باز
طرار، وانمود کننده، دغل باز
متقلب، طرار، سیاه بند، قاچاق، کلاه بردار، خزپوش، گول زن، گوش بر، کلاه گذار
۱. جیببر، دزد، راهزن، سارق، تردست، شبرو، عیار، غارتگر، گردنهبند
۲. دلربا، زیبا
۳. زیرک، مکار
فرهنگ فارسی
تردست، عیار، کیسه بر
( اسم ) ۱ - کناره چیزی ( جامه وادی جوی ) کرانه گوشه : طره بام . ۲ - موی پیشانی موی صف کرده بر پیشانی . ۳ - نگار جامه علم جامه . ۴ - علاقه دستار و کمر بند . ۵ - کنگره ای که بر سر دیوار از آجر یا کاشی سازند . ۶ - سقفی که از چوب و خشت بر دروازه ها سازند برای محافظت از باران ۷ - تازیانه . یا طره دستار . ریشه و فش و علاقه تارهای بی پود که در دستار برای زینت گذارند .
دهی از دهستان وزرق بخش داران شهرستان فریدن ۶ هزار گزی جنوب داران متصل براه داران به سمندگان دامنه کوه - سردسیر.
( اسم ) ۱ - کناره چیزی ( جامه وادی جوی ) کرانه گوشه : طره بام . ۲ - موی پیشانی موی صف کرده بر پیشانی . ۳ - نگار جامه علم جامه . ۴ - علاقه دستار و کمر بند . ۵ - کنگره ای که بر سر دیوار از آجر یا کاشی سازند . ۶ - سقفی که از چوب و خشت بر دروازه ها سازند برای محافظت از باران ۷ - تازیانه . یا طره دستار . ریشه و فش و علاقه تارهای بی پود که در دستار برای زینت گذارند .
دهی از دهستان وزرق بخش داران شهرستان فریدن ۶ هزار گزی جنوب داران متصل براه داران به سمندگان دامنه کوه - سردسیر.
فرهنگ معین
(طَ رّ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - کیسه بر. ۲ - عیار، دزد. ۳ - حیله گر. ۴ - تیززبان .
لغت نامه دهخدا
طرار. [ طِ ] (ع اِ) ج ِ طرة.
طرار. [ طُ ] (اِخ ) شهرکی است [ بماوراءالنهر ] که اندر وی مسلمانان و ترکانند و جای بازرگانان است . (حدود العالم ). مخفف اطرار و رجوع به طراربند و اطرار شود :
ای بی بصر حکایت بختنصر مگوی
وز سامری هزار سمر یادگار گیر
بغداد را به طرفه ٔ بغداد باز ده
واندر کمین بصره نشین و طرار گیر.
ای بی بصر حکایت بختنصر مگوی
وز سامری هزار سمر یادگار گیر
بغداد را به طرفه ٔ بغداد باز ده
واندر کمین بصره نشین و طرار گیر.
سنائی .
طرار. [طَرْ را ] (ع ص ) کیسه بر. (منتهی الارب ) (مجمل اللغة).بمعنی عیار است که کیسه بر باشد. (برهان ). گره بر. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). دزد. (غیاث اللغات ). دزد که آستین تا گریوان بشکافد. (مهذب الاسماء) :
آنکه طرار است زر و سیم برد و این جهان
عمر برد و پس چنین جای دگر طرار نیست .
دزدی طرار ببردت ز راه
پره بر آن خائن طرار کن .
گرچه طراری و عیار جهان از تو
عالم الغیب کجا خواهد طراری .
در کارهای دینی و دنیائی
جز همچنان مباش که بنمائی
زنهار تا بسیرت طراران
ارزن نموده ریگ نپیمائی .
کز دو بال سریش کرده نشد
هیچ طرار جعفرطیار.
شاه از بهر دفع ستمکاران است وشحنه برای خونخواران و قاضی مصلحت جوی طراران . (گلستان ).
شاه وسرهنگ ره بدان نبرد
دزد و طرارش از میان نبرد.
- امثال :
شبرو طرارخیزد چون بیارامد عسس .
- طره ٔ طرار ؛ موی پیشانی که دل رباید :
تا غمزه ٔ خونخوار تو با ما چه کند
تا طره ٔ طرار تو با ما چه کند.
|| گربز. (صحاح الفرس ). || تیززبان . (غیاث اللغات ).
آنکه طرار است زر و سیم برد و این جهان
عمر برد و پس چنین جای دگر طرار نیست .
ناصرخسرو.
دزدی طرار ببردت ز راه
پره بر آن خائن طرار کن .
ناصرخسرو (دیوان ص 375).
گرچه طراری و عیار جهان از تو
عالم الغیب کجا خواهد طراری .
ناصرخسرو.
در کارهای دینی و دنیائی
جز همچنان مباش که بنمائی
زنهار تا بسیرت طراران
ارزن نموده ریگ نپیمائی .
ناصرخسرو.
کز دو بال سریش کرده نشد
هیچ طرار جعفرطیار.
سنائی (دیوان ص 121).
شاه از بهر دفع ستمکاران است وشحنه برای خونخواران و قاضی مصلحت جوی طراران . (گلستان ).
شاه وسرهنگ ره بدان نبرد
دزد و طرارش از میان نبرد.
اوحدی .
- امثال :
شبرو طرارخیزد چون بیارامد عسس .
ظهیر فاریابی .
- طره ٔ طرار ؛ موی پیشانی که دل رباید :
تا غمزه ٔ خونخوار تو با ما چه کند
تا طره ٔ طرار تو با ما چه کند.
؟(از نسخه ٔ خطی از لغت نامه ٔ اسدی ).
|| گربز. (صحاح الفرس ). || تیززبان . (غیاث اللغات ).
طرار. [طَرْ را ] ( ع ص ) کیسه بر. ( منتهی الارب ) ( مجمل اللغة ).بمعنی عیار است که کیسه بر باشد. ( برهان ). گره بر. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). دزد. ( غیاث اللغات ). دزد که آستین تا گریوان بشکافد. ( مهذب الاسماء ) :
آنکه طرار است زر و سیم برد و این جهان
عمر برد و پس چنین جای دگر طرار نیست.
پره بر آن خائن طرار کن.
عالم الغیب کجا خواهد طراری.
جز همچنان مباش که بنمائی
زنهار تا بسیرت طراران
ارزن نموده ریگ نپیمائی.
هیچ طرار جعفرطیار.
شاه وسرهنگ ره بدان نبرد
دزد و طرارش از میان نبرد.
شبرو طرارخیزد چون بیارامد عسس .
تا غمزه خونخوار تو با ما چه کند
تا طره طرار تو با ما چه کند.
طرار. [ طِ ] ( ع اِ ) ج ِ طرة.
طرار. [ طُ ] ( اِخ ) شهرکی است [ بماوراءالنهر ] که اندر وی مسلمانان و ترکانند و جای بازرگانان است. ( حدود العالم ). مخفف اطرار و رجوع به طراربند و اطرار شود :
ای بی بصر حکایت بختنصر مگوی
وز سامری هزار سمر یادگار گیر
بغداد را به طرفه بغداد باز ده
واندر کمین بصره نشین و طرار گیر.
طرار. [ طَ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان وزرق بخش داران شهرستان فریدن ، واقع در 6 هزارگزی جنوب داران متصل به راه داران به سمندگان. دامنه کوه ، سردسیر با 329 تن سکنه. آب آن از قنات و چشمه. محصول آنجا غلات ، حبوبات. شغل اهالی زراعت. راه آن مالرو است و دبستان دارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10 ).
آنکه طرار است زر و سیم برد و این جهان
عمر برد و پس چنین جای دگر طرار نیست.
ناصرخسرو.
دزدی طرار ببردت ز راه پره بر آن خائن طرار کن.
ناصرخسرو ( دیوان ص 375 ).
گرچه طراری و عیار جهان از توعالم الغیب کجا خواهد طراری.
ناصرخسرو.
در کارهای دینی و دنیائی جز همچنان مباش که بنمائی
زنهار تا بسیرت طراران
ارزن نموده ریگ نپیمائی.
ناصرخسرو.
کز دو بال سریش کرده نشدهیچ طرار جعفرطیار.
سنائی ( دیوان ص 121 ).
شاه از بهر دفع ستمکاران است وشحنه برای خونخواران و قاضی مصلحت جوی طراران. ( گلستان ).شاه وسرهنگ ره بدان نبرد
دزد و طرارش از میان نبرد.
اوحدی.
- امثال :شبرو طرارخیزد چون بیارامد عسس .
ظهیر فاریابی.
- طره طرار ؛ موی پیشانی که دل رباید : تا غمزه خونخوار تو با ما چه کند
تا طره طرار تو با ما چه کند.
؟( از نسخه خطی از لغت نامه اسدی ).
|| گربز. ( صحاح الفرس ). || تیززبان. ( غیاث اللغات ).طرار. [ طِ ] ( ع اِ ) ج ِ طرة.
طرار. [ طُ ] ( اِخ ) شهرکی است [ بماوراءالنهر ] که اندر وی مسلمانان و ترکانند و جای بازرگانان است. ( حدود العالم ). مخفف اطرار و رجوع به طراربند و اطرار شود :
ای بی بصر حکایت بختنصر مگوی
وز سامری هزار سمر یادگار گیر
بغداد را به طرفه بغداد باز ده
واندر کمین بصره نشین و طرار گیر.
سنائی.
طرار. [ طَ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان وزرق بخش داران شهرستان فریدن ، واقع در 6 هزارگزی جنوب داران متصل به راه داران به سمندگان. دامنه کوه ، سردسیر با 329 تن سکنه. آب آن از قنات و چشمه. محصول آنجا غلات ، حبوبات. شغل اهالی زراعت. راه آن مالرو است و دبستان دارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10 ).
فرهنگ عمید
دزد، جیب بر.
دانشنامه عمومی
روستای طرار از توابع بخش مرکزی شهرستان فریدن استان اصفهان و جزئی از دهستان دالانکوه می باشد. طرار در ۵ کیلومتری جنوب شرقی شهر داران و ۱۳۵ کیلومتری مرکز استان و در دامنه دالانکوه واقع شده است. بر اساس آخرین آمار جمعیت این روستا بالغ بر ۴۸۰ نفر با ۱۱۳ خانوار است. شغل عمده ساکنان این روستا کشاورزی و دامپروری بوده و با توجه به شرایط آب و هوایی خاص منطقه و سردی زودرس هوا ۶ ماه به کار کشاورزی و مابقی سال به دامداری اشتغال دارند. به علت کم آبی تعداد قابل توجهی از ساکنان نیز به شهرهای اطراف مهاجرت کرده اند.
به علت کوهستانی بودن منطقه دارای زمستان های بسیار سرد و تابستان های خنک می باشد. مناطقی مثل دره سلطان، کهریز بیستون،کریزبالا، بربند، یلدره، بغل سفید و پشت غاشا، دره کله علی،خرسنگه طرف نماگرد از جاهای دیدنی در فصل بهار هستند که محل اصلی چرای دام های این منطقه است .
به علت کوهستانی بودن منطقه دارای زمستان های بسیار سرد و تابستان های خنک می باشد. مناطقی مثل دره سلطان، کهریز بیستون،کریزبالا، بربند، یلدره، بغل سفید و پشت غاشا، دره کله علی،خرسنگه طرف نماگرد از جاهای دیدنی در فصل بهار هستند که محل اصلی چرای دام های این منطقه است .
wiki: طرار
طرار (فریدن). طرار (فریدن)، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان فریدن در استان اصفهان ایران است.
wiki: طرار (فریدن)
(به کسر طا و تشدید را) تردست،عیار ،کیسه بر،دزد،سارق ، تیز زبان
جدول کلمات
تردست
پیشنهاد کاربران
گریزان
واله آن ماه رخسارت کنم/ بسته آن زلف طرارت کنم
واله آن ماه رخسارت کنم/ بسته آن زلف طرارت کنم
سارق. . دزد. راهزن
دزد
کلمات دیگر: