کلمه جو
صفحه اصلی

کوشه

فارسی به انگلیسی

italic

فرهنگ فارسی

( اسم ) کوشک قصر کاخ : در حضر کوش. تو همچو نگار چگلی در سفر مرکب توهمچو بت کاشغری . ( فرخی )
به معنی کوشیده و سعی و جهد نموده و بدست آورده باشد. تلاش شده و کوشیده و سعی و جهد نموده و بدست آورده و شکار شده

فرهنگ معین

(شِ ) (اِ. ) کوشک . قصر.

لغت نامه دهخدا

کوشه . [ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کنارشهر که در بخش بردسکن شهرستان کاشمر واقع است و 272 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


کوشه . [ ش َ / ش ِ ] (اِ) کوشک . قصر. کاخ . (فرهنگ فارسی معین ) :
در حضر کوشه ٔ تو همچو نگار چگلی
در سفر مرکب تو همچو بت کاشغری .

فرخی (از فرهنگ فارسی معین ).


و اورا اندر مجلس شراب به کوشه ٔ حلفی اندر بکشتند. (تاریخ سیستان ص 326). امیر خلف به طاق شد و بوالحسن به کوشه ٔ دید فرودآمد. (تاریخ سیستان ص 338).

کوشه . [ ش َ / ش ِ ] (ص ) به معنی کوشیده و سعی و جهد نموده و به دست آورده باشد. (برهان ). تلاش شده و کوشیده و سعی و جهد نموده و به دست آورده و شکارشده . (ناظم الاطباء). رشیدی «کوشه » را مترادف «کوشا» و کوشان را به معنی کوشنده آورده بدون شاهد. جهانگیری «کوشه » را به معنی کوشیده گفته بدون شاهد.انجمن آرا و فرهنگ نظام این کلمه را نیاورده اند. درتاجیکی کوشه به معنی نشخوار و در تاریخ سیستان «کوشه » به معنی کوشک آمده است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).


کوشه . [ ش ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان رستم که در بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).


کوشه . [ ش ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان سرکوه که در بخش ریوش شهرستان کاشمر واقع است و 567 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


کوشه . [ ش ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان عرب خانه که در بخش شوسف شهرستان بیرجند واقع است و 138 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


کوشه . [ ش ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان قیس آباد که در بخش خوسف شهرستان بیرجند واقع است و 177 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).


کوشه. [ ش َ / ش ِ ] ( ص ) به معنی کوشیده و سعی و جهد نموده و به دست آورده باشد. ( برهان ). تلاش شده و کوشیده و سعی و جهد نموده و به دست آورده و شکارشده. ( ناظم الاطباء ). رشیدی «کوشه » را مترادف «کوشا» و کوشان را به معنی کوشنده آورده بدون شاهد. جهانگیری «کوشه » را به معنی کوشیده گفته بدون شاهد.انجمن آرا و فرهنگ نظام این کلمه را نیاورده اند. درتاجیکی کوشه به معنی نشخوار و در تاریخ سیستان «کوشه » به معنی کوشک آمده است. ( حاشیه برهان چ معین ).

کوشه. [ ش َ / ش ِ ] ( اِ ) کوشک. قصر. کاخ. ( فرهنگ فارسی معین ) :
در حضر کوشه تو همچو نگار چگلی
در سفر مرکب تو همچو بت کاشغری.
فرخی ( از فرهنگ فارسی معین ).
و اورا اندر مجلس شراب به کوشه حلفی اندر بکشتند. ( تاریخ سیستان ص 326 ). امیر خلف به طاق شد و بوالحسن به کوشه دید فرودآمد. ( تاریخ سیستان ص 338 ).

کوشه. [ ش ِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان عرب خانه که در بخش شوسف شهرستان بیرجند واقع است و 138 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

کوشه. [ ش َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان کنارشهر که در بخش بردسکن شهرستان کاشمر واقع است و 272 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

کوشه. [ ش ِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان قیس آباد که در بخش خوسف شهرستان بیرجند واقع است و 177 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

کوشه. [ ش ِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان سرکوه که در بخش ریوش شهرستان کاشمر واقع است و 567 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

کوشه. [ ش ِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان رستم که در بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون واقع است و 100 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).

فرهنگ عمید

کوشک#NAME?


= کوشک

دانشنامه عمومی

کوشه ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد.
کوشه (قشم)
کوشه (بردسکن) روستایی در استان خراسان رضوی، شهرستان بردسکن، بخش شهرآباد، دهستان شهرآباد
کوشه (کاشمر) روستایی از توابع بخش کوهسرخ شهرستان کاشمر در استان خراسان رضوی
کوشه (خاش)، روستایی در دامنه کوه تفتان

واژه نامه بختیاریکا

( كوشه ) از قرن 8 بزرگترین واحد ایل بختیاری از تیره تبدیل به طایفه گردید. چهارلنگ و هفت لنگ تعریف شد و از آن تاریخ تحولات زیادی در زمینه جغرافیا، تقسیمات بصورت مداوم بوجود آمد. بدین سبب هنوز اجماعی بر روی چارت بختیاری وجود ندارد. برآیند نظریات متعدد از میان کتب و ماخذ شفاهی بدین گونه می باشد. ( تش ) ؛ تیره آسترکی؛ ( ط ) دورکی


کلمات دیگر: