کلمه جو
صفحه اصلی

افشین

فرهنگ اسم ها

اسم: افشین (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: afšin) (فارسی: اَفشين) (انگلیسی: afshin)
معنی: لقب تمامی پادشاهان اسروشنه، ( اَعلام ) ) خِیذرابن کاووس [ هجری] آخرین امیر اشروسنه، که این مقام را به خاطر خیانت به پدر و آیین خود و راهنمایی خلیفه ی عباسی به فتح سرزمین مادری خویش به دست آورد، بعدها در مقام سردار خلیفه، بابک خرم دین را فریفت و دستگیر کرد، با این همه، سرانجام به توطئه بر ضد معتصم متهم و به فرمان او کشته شد، ) لقب پادشاهان اِسروشنه، ( در اعلام ) نام سردار ایرانی که بابک خرم دین را دستگیر کرد، ( در اعلام ) لقب عام پادشاهان اسروشنه، نام سردار معروف معتصم خلیفه عباسی، تون اپ

(تلفظ: afšin) (در اعلام) نام سردار ایرانی که بابک خرم دین را دستگیر کرد ؛ (در اعلام) لقب عام پادشاهان اسروشنه.


فرهنگ فارسی

نام ناحیه ایست بخراسان

لغت نامه دهخدا

افشین. [ اَ ] ( اِخ ) لقب پادشاهان اسروشنه. ( تاریخ الخلفاء سیوطی ص 364 ). لقب عام ملوک اسروشنه. ( از مفاتیح العلوم و آثارالباقیه از یادداشت مؤلف ).

افشین. [ اَ ] ( اِخ ) بیشتر فرهنگها ذیل این کلمه آورده اند: نام شخصی بود کریم و صاحب همت و مکرم و بزرگ و باسخا مانند حاتم و معن و از اصل و نسب و مقام و منصب او چیزی نیاورده اند بجز صاحب انجمن آرا که مؤلف آنندراج نیز از او پیروی کرده است ، چنین آورده : نام مردی بود اصلش از عجم و در نزد خلیفه بغداد ملازمت یافته و معتصم او را سردار کرده ، بجنگ بابک خرم دین فرستاد بابک را مغلوب و منکوب کرده ، آخرالامر در نزد خلیفه متهم بطغیان گردیده و کشته گشت. سرگذشت این سردار بزرگ در بیشتر تواریخ و تراجم مسطور است. مؤلف مجمل التواریخ والقصص آرد: پس بابک را کار از اندازه بگذشت و معتصم افشین را بحرب بابک فرستاد. و افشین لقب پادشاهان اسروشنه است و نامش حیدربن کاوس بود و اصل او از ماوراءالنهر. و افشین سوی ارمینیه آمد، و بابک در کوههای آن حدود جایهای عظیم دشوار گزیده بود و قلعه ساخته بوده و بسیاری روزگار و حادثه ها رفت تاآخر کار بابک گرفتار شد بر دست او، و حیلت کردن سهل بن سنباط بر قلعه خویش و بابک را بعد از گریختن از قلعه ، آن جایگاه بداشتن ، و امید دادن ، و این سهل از دهقانان بود، افشین کس فرستاد و ابن سنباط بابک را بصید بیرون آورد تا سپاه او را بگرفتند و بعد مدتها این فتح برآمد، و او را پیش معتصم آوردند بسامره ، بفرمود تا دستش ببریدند و شکم بشکافتند، و پس سرش آوردندو تنش را بسامره بردار کردند و سرش در بلاد اسلام بگردانیدند که آفتی عظیم بود مسلمانی را.... و مازیار بجانب طبرستان خروج کرد تا عبداﷲ طاهر او را بگرفت وبمعتصم فرستاد و او فرموده تا مازیار را به تازیانه میزدند از آن سبب که گفتند افشین را با مازیار مکاتبت بود در عصیان فرمودن ، و عبداﷲ سه ، چهار نوشته یافته بود از افشین به مازیار و به معتصم فرستاده بود وافشین منکر گشت و گفت این حیلت عبداﷲبن طاهر ساخته است پس مازیار را همی زدند تا راست بگوید. وی اندر آن زخم بمرد و هیچ نگفت. پس معتصم از این پس افشین رابفرمود کشتن. بعد از آنکه بر وی درست کردند که اقلف بود ختنه ناکرده وصنم پرستیدی و گفتند بابک را غروری دادی. ( از مجمل التواریخ والقصص صص 257 - 258 ). و برای اطلاع بیشتر رجوع شود به مآخذ زیر: تاریخ بیهقی ص 172 ببعد و موشح ص 308 و تاریخ الحکماء قفطی و فهرست آن و تاریخ گزیده و فهرست آن و کامل ابن اثیر ج 6 ص 182، 183، 194، 207، 209، 212 و حبیب السیر و فهرست آن و تاریخ تمدن جرجی زیدان و فهرست آن و وفیات الاعیان وفهرست آن و قاموس الاعلام ترکی و تاریخ الاعلام ترکی و تاریخ اسلام و شرح احوال رودکی و سبک شناسی ج 1 ص 232.

افشین . [ اَ ] (اِخ ) لقب پادشاهان اسروشنه . (تاریخ الخلفاء سیوطی ص 364). لقب عام ملوک اسروشنه . (از مفاتیح العلوم و آثارالباقیه از یادداشت مؤلف ).


افشین . [ اَ ] (اِخ ) نام ناحیه ایست بخراسان . (از ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 341).


افشین . [ اَ ] (اِخ ) بیشتر فرهنگها ذیل این کلمه آورده اند: نام شخصی بود کریم و صاحب همت و مکرم و بزرگ و باسخا مانند حاتم و معن و از اصل و نسب و مقام و منصب او چیزی نیاورده اند بجز صاحب انجمن آرا که مؤلف آنندراج نیز از او پیروی کرده است ، چنین آورده : نام مردی بود اصلش از عجم و در نزد خلیفه ٔ بغداد ملازمت یافته و معتصم او را سردار کرده ، بجنگ بابک خرم دین فرستاد بابک را مغلوب و منکوب کرده ، آخرالامر در نزد خلیفه متهم بطغیان گردیده و کشته گشت . سرگذشت این سردار بزرگ در بیشتر تواریخ و تراجم مسطور است . مؤلف مجمل التواریخ والقصص آرد: پس بابک را کار از اندازه بگذشت و معتصم افشین را بحرب بابک فرستاد. و افشین لقب پادشاهان اسروشنه است و نامش حیدربن کاوس بود و اصل او از ماوراءالنهر. و افشین سوی ارمینیه آمد، و بابک در کوههای آن حدود جایهای عظیم دشوار گزیده بود و قلعه ساخته بوده و بسیاری روزگار و حادثه ها رفت تاآخر کار بابک گرفتار شد بر دست او، و حیلت کردن سهل بن سنباط بر قلعه ٔ خویش و بابک را بعد از گریختن از قلعه ، آن جایگاه بداشتن ، و امید دادن ، و این سهل از دهقانان بود، افشین کس فرستاد و ابن سنباط بابک را بصید بیرون آورد تا سپاه او را بگرفتند و بعد مدتها این فتح برآمد، و او را پیش معتصم آوردند بسامره ، بفرمود تا دستش ببریدند و شکم بشکافتند، و پس سرش آوردندو تنش را بسامره بردار کردند و سرش در بلاد اسلام بگردانیدند که آفتی عظیم بود مسلمانی را. ... و مازیار بجانب طبرستان خروج کرد تا عبداﷲ طاهر او را بگرفت وبمعتصم فرستاد و او فرموده تا مازیار را به تازیانه میزدند از آن سبب که گفتند افشین را با مازیار مکاتبت بود در عصیان فرمودن ، و عبداﷲ سه ، چهار نوشته یافته بود از افشین به مازیار و به معتصم فرستاده بود وافشین منکر گشت و گفت این حیلت عبداﷲبن طاهر ساخته است پس مازیار را همی زدند تا راست بگوید. وی اندر آن زخم بمرد و هیچ نگفت . پس معتصم از این پس افشین رابفرمود کشتن . بعد از آنکه بر وی درست کردند که اقلف بود ختنه ناکرده وصنم پرستیدی و گفتند بابک را غروری دادی . (از مجمل التواریخ والقصص صص 257 - 258). و برای اطلاع بیشتر رجوع شود به مآخذ زیر: تاریخ بیهقی ص 172 ببعد و موشح ص 308 و تاریخ الحکماء قفطی و فهرست آن و تاریخ گزیده و فهرست آن و کامل ابن اثیر ج 6 ص 182، 183، 194، 207، 209، 212 و حبیب السیر و فهرست آن و تاریخ تمدن جرجی زیدان و فهرست آن و وفیات الاعیان وفهرست آن و قاموس الاعلام ترکی و تاریخ الاعلام ترکی و تاریخ اسلام و شرح احوال رودکی و سبک شناسی ج 1 ص 232.
نام این سردار در اشعار عرب و فارسی فراوان آمده وبسخا و رادمردی معروف بوده است :
یکی چون معتصم دایم زرافشان است در مجلس
یکی دایم بمیدان در سرافشان است چون افشین .

قطران (از انجمن آرای ناصری ).


ای بر بهنرمندان از صاحب و از صابی
ای به بجوانمردی از حاتم و از افشین .

سوزنی .


هرکه جود و کرم او بعیان دیده بود
بیهده گوش بافسانه ٔ افشین نکند.

سوزنی .


گه سخاوت معن است و حاتم و افشین
گه شجاعت فرهاد و رستم و بیژن .

سوزنی .


و برای نمونه های شعر عربی که ذکر افشین در آن آمده رجوع به البیان والتبیین و فهرست آن وعقدالفرید و فهرست آن شود.

دانشنامه عمومی

دست و دلباز- نام شخصیتی در تاریخ بیهقی ( افشین وبودلف)


خیدر پسر کاووس شاهزاده اشروسنه که با نام افشین شناخته شده است (اشروسنه، کوهستانی مابین سمرقند و خوجنده است)، از شخصیت های نامدار تاریخ ایران است که در قرون اولیه پس از تسلط خلفای عباسیان بر ایران می زیسته. افشین عنوان موروثی شاهان اسروشنه در آن زمان بوده است. این نام عربی شده این نام در پارسی میانه یعنی شیر درنده و در اوستایی معنی پیسینه یا همان شیر درنده را دارد. هرچند مینورسکی اعتقاد دارد این نام منشا سغدی دارد. در طول زمانی که برای اولین بار اعراب بر منطقه اشروسه دست یافتند مردمان این ناحیه از مردمان ایرانی تشکیل یافته بودند که توسط شاهزادگان خود که عنوان افشین داشتند اداره می شد.
اشروسنه
استروشن
خوقند
خجند
به طور کلی افشین یک ایرانی محسوب می شود. ولی به هر حال دو منبع کلاسیک (و برخی از نویسندگان) وی را ترک معرفی می کند. او از یک منطقه فرهنگی ایرانی آمده که عموماً ترک به حساب نمی آمدند. این دوگانگی از آنجا به وجود آمده است که نویسندگان عرب واژه ترک را به صورت بی قاعده برای نیروهای تازه خلیفه که در میان آن ها برخی از ایرانی تباران فرغانه و اسروشنه نیز بودند بکار می بردند. به نوشته ابوالفضل بیهقی نام افشین، «اشناس» بوده است، ضبط مشهور در این کلمه به ضم اول است، اما بعضی از افاضل آن را به فتح اول نیز آورده اند.
اَفشین یکی از سرداران ایرانی در دربارمأمون و المعتصم بالله خلفای عباسی بود. او در جنگ میان بابک خرم دین و خلیفه عرب، از جانب خلیفه مأمور دستگیری بابک شد و او را به نیرنگ و پس از جنگ های بسیار دستگیر کرد و به خلیفه تحویل داد تا مورد توجه خلیفه قرار گیرد و به آرزوهای دیرین خود که رسیدن به ثروت و فرمانروایی خراسان بود برسد ولی طاهریان بر خراسان فرمانروایی داشتند از این رو افشین با طاهریان دشمنی می ورزید و به همین سبب مازیار را به خیزش بر خلیفه و دشمنی با طاهریان فراخواند و به او وعده کمک داد تا بتواند به وسیله او طاهریان را که در برابر آرزوهای خود می دید از میان بردارد اما مازیار به دست طاهریان افتاد و شکست خورد. افشین که جایگاه خود را در نزد خلیفه سست می دید و همه آرزوهایش را بر باد رفته دید چاره را در فرار دید و برای بدست آوردن فرصت فرار تصمیم به برگزاری یک مهمانی را گرفت تا در آن خلیفه و همراهانش را بکشد ولی یکی از یارانش به نام بیژن این نقشه را به خلیفه می گوید و افشین و کسان او اسیر می شوند و او را محاکمه می کنند و می کشند.

دانشنامه آزاد فارسی

افشین ( ـ۲۲۶ق)
عنوان عمومی حکّام موروثی اشروسنه تا نیمه اول قرن ۳ق و عنوان خیدر بن کاوس، آخرین حاکم اشروسنه و سردار معروف ایرانی در دورۀ خلافت مأمون و معتصم عباسی. وی پس از مخالفت با پدر و برادرش به بغداد نزد مأمون رفت و اسلام آورد و او را به تسخیر اشروسنه تشویق کرد و پس از آن جانشین پدر و حاکم اشروسنه شد و همواره در رکاب مأمون و معتصم بود تا در ۲۲۰ق معتصم وی را در سمت فرمانروایی آذربایجان برای دفع بابک خرم دین به آن جا فرستاد. سرکوب بابک به دست افشین خلیفه را بسیار خشنود ساخت و بر سر افشین تاج نهاد و جواهرات و اموال بسیار به او بخشید. در ۲۲۴ق منکجور (از فرمانروایان زیردست افشین) بر خلیفه شورید و افشین نیز ابوالساج، از فرماندهان خود را به مقابلۀ او فرستاد، اما خلیفه هر دو آنان را آلت دست افشین علیه خود می دانست و وی را از شغل فرماندهی عزل کرد. وی در مدتی که محبوس بود سعی می کرد نظر معتصم را جلب نماید ولی بی فایده بود. سرانجام به اتهام همکاری با بابک و مازیار و نیز حکم ارتداد به دستور خلیفه در زندان به قتل رسید و جنازه اش را به دار آویخته و آتش زدند و خاکسترش را در دجله ریختند.

پیشنهاد کاربران

بزرگ مرد شیر بزرگ ایرانی


یکی از بزرگترین و با ارزشترین شخص و اسم خوشحالم که اسمم افشین هستش

شیردرنده

افشین یعنی سردار ایرانی. همینکه این اسم ایرانی هستش لذت میبرم

افشبن ب معناى سالار وسردار اىرانى


افشین یعنی روشنایی دل ها

به معنی مردی بزرگ وبا احترام واقتدار

آرامش دهنده دوستدلر

افشین به معنی شفافیت نور و باهمت

این واژه از دو بخش اوستایی ساخته شده و آفشین بوده است: آف: رساننده. مانند آفتاب که تاب یعنی گرما و آفتاب یعنی گرما رسان. شین در اوستایی شَیَنَ و به معنی آرامش بوده است. و آفشین یعنی آرامبخش. ( 09163657861 )

افشین این اسم به دو بخش تقسیم میشود. اف بمعنی فرو برنده و شین بمعنی خشم معنی اسمی که روی شخص گذاشته میشود بمعنی فروبرنده خشم است.

افشین به معنی بزرگ مردایرانی

افشین یکی ازپادشاه های ایرانی بود

بزرگ مرد

در برخی کتب قدیمی افشین از کلمه خشتریه به اعشین امروزه تبدیل شده

بیشتر ب معنی فرو برنده خشم است

افشین به معنی افشناننده کریم و سخی و جوانمردبوده و از اسماء خداوند می باشد . یعنی خداوند جهان را از خوشه وجود خود می افشاند یا از خود میزاید یا زا خود می بارد.

افشین به معنی ابر مرد ایرانی


دوستی در بالا به این کلمه کاملا پارسی یک کلمه ترکی ربط دادن که واقعا با عقل سلیم قابل درک نیست افشین از واژه افشاننده یعنی پخش کننده نور آمده است و افشین یعنی کسی که نور پخش می کند در کنایه از اینکه شخصی کهنیکی را گسترش می دهد امیدوارم که دوستان ترک سندی در این خصوص بیارن بصورت تاریخی که این کلمه در کجا در ترکی استفاده شده است یا همان آغشین خودشان


لقب پادشاهان اسرونشه

از ایرانی بودن اسمم و این که تاریخی درخشان از بزرگمرد ایرانی در سینه خود دارد لذت میبرم

افشین به معنی فروبرنده خشم

اسم ریشه دار ساسانی

افشین عالی است کلی از همکلاسی های من آرزو داشتن که اسمشان افشین باشد افشین اسم بزگ مرد ایرانی، دلاور مرد ایرانی، شیر بزرگ ایرانی، دلاور مرد ، شجاع، اسم خدا، بزرگ و بالا مقام بودن، خلاصه افشین بهترین اسم است من خوشحالم که اسمم افشین است

افشین یعنی استوار محکم دلیر شجاع با دل و جوراعت یعنی یک نام بسیار عالی و زیبا

افشین اسم پسرانه ایرانی است.
معنی کلمه افشین یعنی آسمان و زمین.
افشین نام سردار ایرانی که بابک خرم دین را دستگیر کرد هم بود. ( در اعلام ) لقب عام پادشاهان اسروشنه - نام سردار معروف معتصم خلیفه عباسی

افشین یعنی دلیر و شجاع

افشین یک اسم ایرانی است یعنی حاکم همون بزرگ مرد ایرانی

افشین یعنی آرمش. . .

افشین کلمه ای ترکی به معنای سفید وش یا سفید بخت

افشین یک لقب بوده که فقط به سرداران ترک و سغدی در آسیای مرکزی اعطا میکردند. مانند نام های طرخان، بابک، یبغو، بهادر. . . . . . افشین از ریشه ترکی اقشین ، اخشین میاد. اخ یا اق شین ( در ترکی به معنی سیندرماک یعنی از بین بردن و هضم میاد ) = یعنی کسی که سفیدی و روشنایی را جذب و هضم میکند. . . . . . بطور کلی منظور از اقشین یا اخشین به معنی خوش اقبال هست.
.
. ا این نام در بین اهالی ترکستان اقشین یا اخشین تلفظ میشده، در گذشته بین اهالی پارس هیچ نامی از افشین بچشم نمیخورد. اما این نام در بین ترکان و سغدیان به وفور پیدا میشده و خود افشین که در دستگیری بابک نقش داشت به گفته منابع عرب از ترکان تاشکند و خوجند بوده.

افشین در مقابل افشان است که به درستی معنی می شود .
افشان یعنی ساطع کننده نور ، و در مقابل افشین یعنی گیرنده نور.

شیر بیرون

مردی شجاع و دایر بود به دلیل اینکه دیگر نمیخواست با اعراب همکاری کند در زندان انداختنش و چون در فکر ان بود که خلایف اعراب را از میان ببرد اعراب احساس خطر و ترس کردندایشان را در همان زندان به قتل رساندن به نظر من میبایست یک روز را در بزرگداشت این سردار شجاع جشن بگیرند

معنای افشین میتواند از جمع افش یا افشه ین ( پسوند مانند کردن ) افش از افشاندن و بخشیدن می آید با ین معنایش میشود بسیار بخشنده. مثل سیمین و سنگین و پولادین و غمگین

افشین اسم ترکی هست
افشین که بابک رو دستگیر کرده هردو ترک بودن
آق یعنی سفید آقشین یعنی سفیدرو که بعدها به افشین تغییر کرده

افشین نام یکی از شهرهای ترک نشین ترکیه است این اسم ریشه ترکی دارد و در قدیم اسم افشین به معنی سردار و فرمانده استفاده میشد خود حیدر بن کاووس را ترک ها و یاران بابک خرمدین که آنها هم ترک بودند افشین یا افشین حیدر که بمعنی فرمانده حیدر است صدا می زدند و نام او از آن زمان افشین مانده است در آخر میگم که این اسم اصلأ ریشه فارسی ندارد و همون طور که اشاره کردم یک اسم اصیل ترکی است

ضمن سپاس از بانیان این سایت
باید گفت
افشین ترکیب 2 کلمه اف و نشین ( ریشه نشستن ) است اف یا همان آف یا آپ در زمان سانسکریت به معنی بالا میباشید. معادل این کلمه در انگلیسیup ( آپ ) یعنی بالا می باشد. که هم ریشه همان کله اف یا آپ در سانسکریت میباشد.
ترکیب این 2 کلمه معنی بالا نشین را می دهد.

همانند کلمه افسر به معنی تاج سر.

آغشین ترکی و افشین احتمالا فارسی باشه چه بدونم اما اینو میدونم که اسمهایی هستن که بین بعضی زبانها مشترکن و بعضی اسمها هم هم آوا و نزدیک به هم هستن، مثل یزدان و یازدان، یزدان در فارسی به معنای خداوند و یازدان در تورکی به معنای کسی که از بهار آمده - بایدن اسم رئیس جمهور آمریکاست و بایدان در تورکی یعنی کسی که از بزرگ و بیگ ( به وجود ) آمده مثل آیدان که به معنای کسی که از ماه آمده ست - و اینو میدونم که اف در تورکی آذربایجانی اُ تلفظ میشه، مثل افشار که تورکای آذربایجان ایران میگن اوشار - پس اگه افشین تورکی باشه حداقل از قدیمای باید شنید که به افشین اوشین بگن

افشین نام یکی از شهرهای ترکیه است و بمعنی سردار و فرمانده است یاران بابک خرمدین خودشان حیدربن کاووس را افشین یا افشین حیدر صدا می کردند به معنی سردار بزرگ فرمانده وبزرگمرد خلاصه بگم که این نام اصلأ به زبان فارسی ربطی نداره و اسم اصیل ترکی است

آرامش بخش
وجود آرام
: )

افشین به زبون کوردها که از آو یعنی به زبون کورد اب هست وشین یهنی ابی هست در کل آب آبی هست

افشین یک نام تمام تورکی است آقایانی که این نام را فارسی معرفی میکنید و به دنبال افسانه گردی هستید آیا شهر افشین که یک شهر تورک نشین در تورکیه است
خبر دارید یا از ساختار این کلمه خبر دارید که میگید این نام یک نام فارسی هست مگر در لفظ اف و شین جداگانه نیستند مگر آق و آغ کلمات تورکی نیستند مگر شین پسوند تورکی به معنی مانند نیست پس چرا تحریف میکنید

بزرگ مرد، سالار دلها

افشین اسطوره من بود. افشین امید ایل و طایفه ام بود. افشین یعنی صداقت و راستی، بخشنده و مهربان، افشین حامی فقرا و تهی دستان بود، از نزدیک دیدم و خودم فهمیدم، از اطرافیان شنیدم آن چند صباحی که حقوق بگیر شد از سفره خانه خود برداشت و گذاشت برای نیازمندان، با چشم خودم دیدم نپوشید ولی پوشانید لباس گرم بر تن نیازمند. افشین اسطوره من بود که در تاریخ ۲۹بهمن ۹۶بر اثر سقوط هواپیما در مسیر تهران به سمت یاسوج همراه با ۶۵همسفر خود آسمانی شدند. . . *اسطوره من افشین جان دیدار به قیامت*

شمشیر تیز و برنده


کلمات دیگر: