کلمه جو
صفحه اصلی

مسخ


مترادف مسخ : تغییر هیئت، تغییرصورت، دگرگون سازی، انتقال روح انسان به بدن حیوان

برابر پارسی : زشت، ننگسار، دگرگون پیکر

فارسی به انگلیسی

metamorphosis

مترادف و متضاد

۱. تغییر هیئت، تغییرصورت، دگرگونسازی
۲. انتقال روح انسان بهبدن حیوان


تغییر هیئت، تغییرصورت، دگرگون‌سازی


انتقال روح انسان به‌بدن حیوان


فرهنگ فارسی

دگرگون کردن صورت وبرگرداندن آن بصورت زشت تر ، وکسی که تغییرشکل یافته وبصورتی زشت در آمده باشد
۱ - ( مصدر ) برگرداندن صورتی بصورت زشت تر دیگر گون ساختن . ۲ - بسیار غلط نوشتن . ۳- ( اسم ) دگرگون سازی . ۴- ( صفت ) کسی که بصورت زشت تر در آمده ممسوخ . ۵ - تعلق روح انسانی است - بعد مفارقت از بدن خود - ببدن حیوانی تماسخ .

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) وضع یا فرایند تبدیل موجودی به موجودی پست تر و زشت تر. ۲ - (اِمص . ) دگرگون سازی .

لغت نامه دهخدا

مسخ. [ م َ ] ( ع مص ) صورت برگردانیدن و بدتر کردن. ازآن جمله است مسخه اﷲ قِرداً. ( از منتهی الارب ). تبدیل کردن صورت کسی به صورتی زشت تر. ( از اقرب الموارد ) ( از تعریفات جرجانی ). برگشتن صورت به بدتر از آن. ( تاج المصادر بیهقی ). از صورت مردمی بگردانیدن. ( المصادر زوزنی ) ( دهار ). صورت برگردانیدن به زشتی. برگردانیدن صورت به صورتی بدتر از صورت نخستین :
اندر این امت نبد مسخ بدن
لیک مسخ دل بود ای ذوالفطن.
مولوی ( مثنوی ).
نقض عهد و توبه اصحاب سبت
موجب مسخ آمد و اهلاک و کبت.
مولوی ( مثنوی ).
|| ( ص ) زشت و صورت برگردانیده. ( منتهی الارب ). آنکه یا آنچه صورتش به صورتی زشت تر تبدیل شده باشد. ( از اقرب الموارد ). مَسیخ. مَمسوخ. ج ، مُسوخ. ( اقرب الموارد ) :
کپی و کپوک صفت خر سر است
مسخ چو کپی و چو کپوک غر.
سوزنی.
چون پسندی تو که آن ملعون کند
مر مرا چون مسخ حالش پوستین.
خاقانی.
از تو مسخی صاحب خونی شود
یا بلیسی باز کروبی شود.
مولوی ( مثنوی ).
- مسخ شدن ؛ تبدیل صورت یافتن. ممسوخ گشتن. از صورتی به صورتی دیگر درآمدن :
سیزده جنس نهاده است نبی
که همه مسخ شدند و همه هست.
خاقانی.
گر بَرِ شعری یمن به من مثال تو رسد
مسخ شود سهیل وار ار نکند مسخری.
خاقانی.
- مسخ کردن ؛ از صورتی به صورتی درآوردن. تبدیل صورت کردن. ممسوخ کردن :
مصطفی در شصت و سه ، اسکندر اندر سی و دو
دشمنان را مسخ کردند و مسخر ساختند.
خاقانی.
نسخ کن این آیت ایام را
مسخ کن این صورت اجرام را.
نظامی.
آن جماعت را که ایزد مسخ کرد
آیت تصویرشان را نسخ کرد
چون زنی از کار بد شد روی زرد
مسخ کرد او را خدا و زهره کرد
عورتی را زهره کردن مسخ بود
خاک و گل گشتن چه باشد ای عنود.
مولوی ( مثنوی ).
پس بتر زین مسخ کردن چون بود
پیش آن مسخ این بغایت دون بود.
مولوی ( مثنوی ).
از بسکه بیازرد دل دشمن و دوست
گوئی به گناه مسخ کردندش پوست.
سعدی.
- مسخ کرده ؛ تبدیل شکل داده شده به بدتر شکلی. ( ناظم الاطباء ). لعین. ( از منتهی الارب ).
- مسخ گشتن ؛ مسخ شدن. تبدیل صورت یافتن :

مسخ . [ م َ ] (ع مص ) صورت برگردانیدن و بدتر کردن . ازآن جمله است مسخه اﷲ قِرداً. (از منتهی الارب ). تبدیل کردن صورت کسی به صورتی زشت تر. (از اقرب الموارد) (از تعریفات جرجانی ). برگشتن صورت به بدتر از آن . (تاج المصادر بیهقی ). از صورت مردمی بگردانیدن . (المصادر زوزنی ) (دهار). صورت برگردانیدن به زشتی . برگردانیدن صورت به صورتی بدتر از صورت نخستین :
اندر این امت نبد مسخ بدن
لیک مسخ دل بود ای ذوالفطن .

مولوی (مثنوی ).


نقض عهد و توبه ٔ اصحاب سبت
موجب مسخ آمد و اهلاک و کبت .

مولوی (مثنوی ).


|| (ص ) زشت و صورت برگردانیده . (منتهی الارب ). آنکه یا آنچه صورتش به صورتی زشت تر تبدیل شده باشد. (از اقرب الموارد). مَسیخ . مَمسوخ . ج ، مُسوخ . (اقرب الموارد) :
کپی و کپوک صفت خر سر است
مسخ چو کپی و چو کپوک غر.

سوزنی .


چون پسندی تو که آن ملعون کند
مر مرا چون مسخ حالش پوستین .

خاقانی .


از تو مسخی صاحب خونی شود
یا بلیسی باز کروبی شود.

مولوی (مثنوی ).


- مسخ شدن ؛ تبدیل صورت یافتن . ممسوخ گشتن . از صورتی به صورتی دیگر درآمدن :
سیزده جنس نهاده است نبی
که همه مسخ شدند و همه هست .

خاقانی .


گر بَرِ شعری یمن به من مثال تو رسد
مسخ شود سهیل وار ار نکند مسخری .

خاقانی .


- مسخ کردن ؛ از صورتی به صورتی درآوردن . تبدیل صورت کردن . ممسوخ کردن :
مصطفی در شصت و سه ، اسکندر اندر سی و دو
دشمنان را مسخ کردند و مسخر ساختند.

خاقانی .


نسخ کن این آیت ایام را
مسخ کن این صورت اجرام را.

نظامی .


آن جماعت را که ایزد مسخ کرد
آیت تصویرشان را نسخ کرد
چون زنی از کار بد شد روی زرد
مسخ کرد او را خدا و زهره کرد
عورتی را زهره کردن مسخ بود
خاک و گل گشتن چه باشد ای عنود.

مولوی (مثنوی ).


پس بتر زین مسخ کردن چون بود
پیش آن مسخ این بغایت دون بود.

مولوی (مثنوی ).


از بسکه بیازرد دل دشمن و دوست
گوئی به گناه مسخ کردندش پوست .

سعدی .


- مسخ کرده ؛ تبدیل شکل داده شده به بدتر شکلی . (ناظم الاطباء). لعین . (از منتهی الارب ).
- مسخ گشتن ؛ مسخ شدن . تبدیل صورت یافتن :
چو با عامه نشینی مسخ گردی
چه جای مسخ بلکه نسخ گردی .

شبستری .


|| (مص ) در اصطلاح حکما، انتقال نفس ناطقه است از بدن آدمی به بدن حیوان دیگری که در پاره ای از اوصاف با آدمی متناسب باشد مانند بدن شیر برای پردل و بدن خرگوش برای کم دل و آن از اقسام تناسخ است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). تعلق روح انسانی پس از مفارقت از بدن به بدن حیوان . و رجوع به نسخ و فسخ و رسخ شود. || در اصطلاح عرفا، مسخ قلوب است که مطرودین درگاه را باشد که دارای قلوب متوجه به حق بوده و مسخ شده واعراضی کرده و متوجه به حظوظ نفس شده اند. (فرهنگ مصطلحات عرفا). || تصحیف کردن نویسنده مطالب نوشته را، گویند فلان ماسخ لاناسخ ، هرگاه در نوشته ٔ خود خطای زیادی داشته باشد. (از اقرب الموارد).
- مسخ کردن شعری یا گفته ای ؛ تغییر دادن آن به لفظیا به معنی . (یادداشت مرحوم دهخدا).
|| لاغر گردانیدن و پشت ریش کردن و رنجانیدن ناقه را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بدمزه ساختن طعم چیزی را. (از منتهی الارب ).از بین بردن چیزی طعم گوشت را. (از اقرب الموارد). بی طعم گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). || در اصطلاح فن بدیع،قسمی از سرقات شعریه است که آن را اغارة گویند. (ازکشاف اصطلاحات الفنون ). سرقت مضمون شاعری با تغییر بعضی الفاظ و تغییر نظم آن . (یادداشت مرحوم دهخدا). || در اصطلاح عروض ، بعضی عروضیان افتادن دو سبب آخر فاع لاتن مفروق الوتد و ساکن گرداندن عین وتد مفروق را مسخ خوانده اند بجای سلخ . (المعجم ).

فرهنگ عمید

تغییرشکل یافته، به ویژه به شکل حیوان درآمده، زشت شده.

دانشنامه عمومی

چهره او را بصورت زشتى در آورد ، او را مسخ کرد


در افسانه ها به تغییر شکل و دگردیسی افراد و اجسام از شکل اولیه به شکلی زشت تر مَسخ گفته می شود. در برخی داستان ها آن را یکی از انواع تناسخ به شمار آورده اند.
تناسخ ارواح
رسخ
فسخ
نسخ در قرآن
به تصریح قرآن در امت های پیشین مسخ صورت پذیرفته است و گروهی از گناهکاران به صورت میمون و خوک درآمده اند. در این باره رجوع کنید به بقره۶۵، مائده۶۰، اعراف۱۶۶.
باید توجه داشت که مسخ به نوعی تناسخ است! زیرا به هرحال روح به بدن جاندار بازمی گردد

دانشنامه آزاد فارسی

مَسخ
(در لغت به معنای بدترکردن یا تبدیل صورت کسی به صورتی زشت تر) دو معنا دارد: یکی در اصطلاح فلسفی که از اقسام تناسخ است. دیگری معنای عام تر که در قرآن نیز به کار رفته است و دلالت دارد بر تبدیل شدن ظاهر انسان بهظاهری جانورآسا و زشت مانند خوک و میمون، براثر گناهان.

مسخ (کتاب). مَسخ (کتاب)(Die Verwandlung)
نوولا یا داستان بلندی نوشته ی فرانتس کافکا. از شاخص ترین و مشهورترین آثار اوست و برای اولین بار در سال 1915 منتشر شد. این داستان، حال و روز فروشنده ی جوانی به نام گرگور سامسا را روایت می کند که یک روز از خواب برمی خیزد و می بیند که به حشره ای بزرگ تبدیل شده است. این اثر از زمان انتشار تا به امروز مورد بحث منتقدان ادبی و دوست داران ادبیات بوده است و درباره ی آن، شرح و تفاسیر متعددی مطرح شده است.
طرح داستان
گرگور سامسا از خواب بیدار می شود و درمی یابد که به حشره ای نفرت انگیز تبدیل شده است. (دلیل این تغییر هویت در طول داستان ابراز نمی شود و خود کافکا نیز هیچ گاه درباره ی آن صحبتی نکرد.) او به ساعت نگاه می کند و متوجه می شود که دیرتر از موعد همیشگی بیدار شده است و احتمالاً با توبیخ رئیس مواجه خواهد شد. مادرش که به خاطر تأخیر نامعمول او نگران شده از پشت در صدایش می زند. سامسا جواب کوتاهی می دهد و متوجه تغییر صدای خود می شود. پس از این، خواهرش گرت – که با سامسا بسیار صمیمی است – پشت در می آید و از او خواهش می کند که از اتاق بیرون بیاید. سامسا در چند کلمه جواب می دهد اما بعد متوجه می شود که صحبت هایش کاملا نامفهوم بوده است و صدایش نیز مانند بدنش به طور کامل تغییر کرده است. پس از این دفتردار شرکت پشت در می آید و سامسا را تهدید می کند که عدم حضور به موقعش در محل کار عواقب ناخوشایندی برایش خواهد داشت. سامسا بالاخره با استفاده از دهانش دستگیره ی در را می چرخاند. دیدن هیبت مهیب و کریه او، باعث بیهوشی مادرش و همچنین فرار دفتردار می شود. سامسا به دنبال دفتردار می رود تا او را از رفتن منصرف کند اما پدرش او را به اتاق برمی گرداند. سامسا که پشتش به خاطر خزیدن روی زمین مجروح شده، به روی تخت می افتد و به خواب می رود.
صبح روز بعد، گرگور می بیند که مقداری نان و شیر کنار در اتاقش قرار داده شده است. او هیجان زده به سمت شیر می رود اما خیلی زود می فهمد که دیگر نسبت به شیر – که همیشه نوشیدنی محبوبش بوده – اشتهایی ندارد. به همین خاطر به زیر تخت می خزد و همان جا پنهان می شود. خواهرش گرت بعد از این که غذا را دست نخورده می بیند، خوراکی فاسد شده ای را برای سامسا می برد. سامسا با اشتها غذای فاسد را می خورد و به این ترتیب، هر روز تمام وقت زیر تخت می ماند تا ظاهرش کسی را نترساند و در عوض خواهرش برای او غذا می برد. بعد از مدتی، سامسا به ظاهر جدیدش کمی عادت کرده و برای سرگرمی، روی دیوارها یا سقف راه می رود. به جز این، او مکالمات خانواده را از پشت دیوار گوش می دهد. تمامی اعضای خانواده نگران وضعیت معیشتی خود هستند چرا که گرگور نان آور اصلی آن ها بوده است. او حتی رویای فرستادن خواهرش گرت به مدرسه ی موسیقی را در سر داشته تا آن جا ویولن یاد بگیرد. آرزویی که حالا محال به نظر می رسد. سامسا همچنین متوجه می شود که آن ها اتاق های خانه را برای کسب درآمد به مسافران اجاره می دهند و همچنین این که مادرش قصد دیدن او را دارد اما گرت و پدرش مانع این کار شده اند.
یک روز که گرگور مشغول راه رفتن روی دیوار است، مادرش وارد اتاق می شود و با دیدن او از حال می رود. خواهرش گرت با حالتی عصبانی به اتاق می آید و برای اولین بار پس از مسخ، گرگور را مستقیماً خطاب قرار می دهد. گرگور، ترسیده و مضطرب، از اتاق فرار می کند و به سمت آشپزخانه می رود. او در آن جا با پدرش که از سر کار برگشته مواجه می شود. پدرش چندین سیب را به سمت گرگور پرت می کند که یکی از آن ها به نقطه ای حساس در پشت او برخورد می کند و همان جا باقی می ماند. گرگور در حالی که شدیداً مجروح شده به اتاق بازمی گردد.
یک شب نظافتچی خانه در اتاق گرگور را باز می گذارد. او صدای سه نفر از مسافران ساکن در خانه را می شنود که به اصرار پدرش برای شنیدن نوازندگی ویولن گرت در هال جمع شده اند. گرگور که معمولاً مراقب است تا با کسی روبه رو نشود کمی جلو می رود تا صدای ویولن خواهرش را گوش کند. یکی از مسافران که ظاهراً در ابتدا به گرت جلب شده، بعد از چند دقیقه شنیدن موسیقی ملول و دلزده می شود و این در حالی است که گرگور عمیقاً غرق در موسیقی شده است. در همین حین، یکی از مسافران او را در آستانه ی در می بیند. این اتفاق غوغایی میان مسافرها برپا می کند و علی رغم اصرار های پدر سامسا، آن ها سریعاً از خانه خارج می شوند و حتی به بهانه ی وضعیت فلاکت بار خانه، اجاره های قبلی خود را نیز نمی پردازند.
گرت که حالا از نگهداری سامسا خسته شده، به پدر و مادرش می گوید که باید زودتر از دست او خلاص شوند، وگرنه به زودی نابود خواهند شد. پدر موافقت می کند و البته آرزو می کند که کاش گرگور وضعیت آن ها را می فهمید و خودش با پای خودش از خانه می رفت. گرگور که صحبت های آن ها را متوجه شده، آرام به سمت اتاق می خزد و همان جا می میرد. اگرچه مشخص نمی شود که این مرگ ناشی از صدمات جسمی قبلی است یا این که او خودکشی کرده است.
بعد از اطلاع از مرگ گرگور، باری بزرگ از دوش خانواده برداشته می شود. پدر به نظافتچی دستور می دهد تا جسد گرگور را از اتاق بیرون ببرد. ضمناً تصمیم می گیرد تا خود برای سکونت به آپارتمان کوچک ترشان بروند و به این شکل، درآمد بیشتری کسب کنند؛ اتفاقی که تا زمان حضور گرگور برای آن ها ممکن نبود. داستان با تحسین پدر و مادر نسبت به گرت –که شکفته و جوان و زیبا می نماید –و تصمیم آن ها برای پیدا کردن شوهری مناسب برای او، پایان می یابد.
در طول بیش از یک قرن پس از انتشار این کتاب، تحلیل های بسیاری از منظرهای مختلف نسبت به مسخ انجام شده است. برخی آن را نمودی از مشکلات عمیق کافکا با پدرش دانسته اند. این حقیقت که شخصیت پدر در میان اعضاء خانواده کمتر از همه نسبت به سامسا همدلی دارد، چنین برداشتی را تقویت می کند. به جز این، تفاسیری که اثر را با دیدی روان شناختی بررسی می کنند و خانواده ی سامسا را نمودی از جامعه در نظر می گیرند، بسیار مرسوم بوده اند. اگرچه ولادیمیر_ناباکوف، نویسنده و منتقد برجسته ی روس، هرگونه تفسیر نمادین و تمثیلی از مسخ را رد می کند. در مورد تحلیل مرسوم عقده ی پدر، ناباکوف استدلال می کند که بی رحم ترین شخصیت این داستان پدر نیست و این خواهر سامسا یعنی گرت است که به او خیانت می کند و با وجود تمام حمایت و محبتی که قبلاً از سوی برادرش دیده، نقشه ی نابودی اش را می کشد.
در تحلیلی متفاوت، گرهارد ریک گرگور و خواهرش گرت را یک زوج تلقی می کند و به طور کلی معتقد است در داستان های کافکا این تقابل های دوتایی مرسوم هستند. در این گروه های دوتایی، معمولاً یکی فعال است دیگری منفعل؛ یکی شخصیت اصلی داستان به شمار می رود و دیگری اگرچه در سایه قرار می گیرد، جنبه های دیگری از مضمون داستان را آشکار می سازد. او نمونه هایی از این دست را در داستان های شاخص کافکا مانند پزشک دهکده یا هنرمند گرسنه مثال می زند و در نهایت، گرگور و گرت را نمادی از دو بخش متفاوت شخصیت نویسنده می داند.
در تحلیلی با رویکردی فمینیستی، نینا پلیکان توجه خود را به جای گرگور سامسا، بر دیگر اعضای خانواده به خصوص گرت متمرکز می کند و معتقد است تحول آن ها در طول داستان، به اندازه ی دگردیسی سامسا شایسته ی توجه است. به جز او، وولکر دروک نیز با تفسیری بر همین مبنا، دگردیسی اصلی را مربوط به گرت می داند و حتی عنوان داستان را به او ارجاع می دهد. از نظر دروک، تغییرات خواهر سامسا از خود او روشن تر و مهم تر است. نزدیک به اواخر اثر سامسا می میرد اما داستان همچنان ادامه دارد و در نهایت، با ذکر تغییر چشمگیر شخصیت گرت از دختری بی تجربه به زنی شکوفاشده و بالغ – در حدی که پدر و مادر نیز متوجه آن شده اند و به فکر پیدا کردن همسری مناسب برای او می افتند – پایان می یابد. بنابر این تفسیر، عنوان داستان بیش از هر چیز به دگردیسی گرت از دختر به زن اشاره دارد.
مسخ که نخستین اثر مهم کافکا و توفیق ادبی او به شمار می رود، با پایانی دل خراش و آکنده از مهر و ناامیدی، بیانگر قدرت نویسندگی کافکا در بیان امری شگفت انگیز در زندگی روزمره است. این اثر با سه ترجمه ی متفاوت به فارسی موجود است: اولین ترجمهبه قلم صادق هدایت (۱۳۲۹ش)، دومی با ترجمه ی فرزانه طاهری از زبان انگلیسی (همراه با تحلیل ناباکوف درباره ی اثر) و سومین و جدیدترین ترجمه توسط علی اصغر حداد از زبان آلمانی.

نقل قول ها

مسخ (رمان کوتاه). مسخ (به آلمانی: Die Verwandlung) رمان کوتاه یا داستان کوتاهی از فرانتس کافکا است که در پاییز نوشته شده و در اکتبر ۱۹۱۵ در لایپزیگ به چاپ رسید.

دانشنامه اسلامی

[ویکی شیعه] مَسْخْ تغییر صورت انسان به صورت حیوان است. منابع اسلامی موارد متعددی برای مسخ ذکر کرده اند که معروف ترین آن ها داستان اصحاب سبت است. مشهور مفسران مسخ را معنایی حقیقی دانسته که ظاهر انسانی را نیز دگرگون می کند. روایات بر تحقق مسخ در قیامت نیز دلالت دارند.
ابن منظور مسخ را به معنای تغییر صورتی به یک صورت بد دانسته است. لفظ مسخ یکبار در قرآن آمده است. محتوای مسخ نیز در چندین آیه درباره اصحاب سبت (سوره بقره، آیه۶۵؛ سوره مائده آیه ۶۰، سوره اعراف آیه ۱۶۶.) ذکر شده است.
در تناسخ، روح پس از جدایی از بدن خویش، به جنین یا بدن دیگر تعلق می گیرد، ولی در مسخ، روح از بدن جدا نمی شود؛ بلکه تنها شکل و صورت بدن تغییر می کند تا انسان گناه کار خود را به صورت حیوان دیده و از آن رنج ببرد. به تعبیر دیگر نفس انسان تبهکار از مقام انسانی به مقام حیوانی تنزل نمی کند.

[ویکی الکتاب] معنی مَسَخْنَاهُمْ: آنان را مسخ کردیم - چهره ی آنان را از شکل انسانی به شکلی زشت وبد منظر تبدیل کردیم (کلمه مسخ برگشتن آدمی به خلقتی زشت و بد منظره است ، همچنان که در داستان بنی اسرائیل جمعی از انسانها به صورت میمون و خوک برگشتند . )
معنی مُضِیّاً: گذشتن - رفتن (معنای جمله فما استطاعوا مضیا و لا یرجعون این است که : نه میتوانند به سوی عذاب روانه شوند و نه از عذاب برگردند و حالت قبل از عذاب خود را دریابند . پس کلمه مضی و رجوع کنایه هستند از برگشتن به حالت سلامت ،از باقی ماندن بر حالت عذاب و مسخ)
تکرار در قرآن: ۱(بار)
مسخ بنابرآنکه در مجمع و قاموس و اقرب ذکر شده عوض شدن شکل و صورت است به شکل قبیح. راغب آنرا عوض شدن شکل و اخلاق گفته است و از بعضی حکما نقل می‏کند که مسخ دوقسم است: مسخ جسمی و مسخ اخلاقی... معنی آیه: و اگر می‏خواستیم آنها را در جای خودمسخ به شکل دیگری در می‏آوردیم که نمی‏توانستند بروند و برگردند. یعنی قدرت نمی‏داشتند که در آن عذاب راحت بمانند و یا به حالت اول برگردند مراد از مسخ در ایه تغییر و تحول شکل است نه اخلاق این کلمه بیشتر از یک مورد در قرآن کریم نیست. رجوع شود به «قرد».

پیشنهاد کاربران

جادوشده. تصغیر شده . دگرگون شده

افول شده

مرسی از این مطلب عالی. یه مطلب جالب هم دربارۀ این کتاب خوندم که دقیقا عنوانش این بود. لینکش اینجاست: https://hafco. ir/مسخ - چیست؟/

باژگون، واژگون

مسخ : بیخود ، بیهوده ، عاطل و باطل

مَسخیدن.
مسخاندن کسی.
دِگَردیسیدن.
دگردیساندن کسی.


کلمات دیگر: