کلمه جو
صفحه اصلی

بدیل


مترادف بدیل : اهل اله، سالک، صالح، عارف، جانشین، عوض، جایگزین، انتخاب، گزینه، شق

برابر پارسی : همتا

فارسی به انگلیسی

apposition

عربی به فارسی

يک درميان , متناوب , متبادل , عوض و بدل , شق , شق ديگر , پيشنهاد متناوب , چاره , قلب , تحريف , مقلوب , تشکيل لغت يا جمله اي از درهم ريختن کلمات يا لغات جمله ء ديگر , جايگزيني , عوض , جانشين , تعويض , جانشين کردن , تعويض کردن , جابجاکردن , بدل , جانشيني , علي البدلي , کفالت


مترادف و متضاد

۱. اهلاله، سالک، صالح، عارف
۲. جانشین
۳. عوض، جایگزین
۴. انتخاب، گزینه
۵. شق


فرهنگ فارسی

ابن علی
عوض، جانشین، بدلائ جمع
( اسم ) هر چه بجای دیگری بود عوض جانشین . جمع : ابدال بدلائ .
نام چند تن صحابی و چند تن محدث است .

1. اصطلاحی برای روایت‌های مختلف از یک اثر موسیقایی 2. تغییر ناگهانی از مقام بزرگ به کوچک یا بر‌عکس 3. روایت‌های مختلف از یک موسیقی مردمی که، با تغییراتی، از یک ناحیه به ناحیۀ دیگر انتقال می‌یابد


فرهنگ معین

(بَ ) [ ع . ] ( اِ. ) عوض ، جانشین .

لغت نامه دهخدا

بدیل. [ ب َ ] ( ع اِ ) هرچه بجای دیگری بود. ( منتهی الارب )( ناظم الاطباء ). بدل چیزی. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ).بدل. عوض. ج ، ابدال و بدلاء. یقال : «هذا بدیل ماله عدیل ». ( از اقرب الموارد ). خلف از چیزی یا کسی. آنکه تواند بجای دیگری بود. ( یادداشت مؤلف ) :
جشن فریدون خجسته باد و همایون
بر عضد دولت آن بدیل فریدون.
فرخی.
در جهانداری بملک و در عدو بستن بجنگ
هم سلیمان را قرینی هم فریدون را بدیل.
فرخی.
از جهان علم و دین بری وین جا
حکمت و پند ماند از تو بدیل.
ناصرخسرو.
ور جز در تست بوسه جایم
پس من نه بدیل بوالعلایم.
خاقانی.
بدیل دوستان گیرند و یاران
ولیکن شاهد ما بی بدیل است.
سعدی ( طیبات ).
- بدیل یافتن ؛ عوض یافتن. چیزی را بجای چیز دیگر بدست آوردن :
شاید که مرد پیر بدین گه شود جوان
گیتی بدیل یافت شباب از پی مشیب.
رودکی ( احوال و اشعار رودکی ، نفیسی ص 969 ).

بدیل. [ ب َ ] ( اِخ ) نام خاقانی شروانی. ( از غیاث اللغات ) ( از آنندراج ) :
بدل من آمدم اندر جهان سنایی را
بدین دلیل پدر نام من بدیل نهاد.
خاقانی.

بدیل. [ ب ُ دَ ] ( اِخ ) نام چند تن صحابی و چند تن محدث است. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). رجوع به الاصابة و امتاع الاسماع شود.

بدیل . [ ب َ ] (اِخ ) نام خاقانی شروانی . (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ) :
بدل من آمدم اندر جهان سنایی را
بدین دلیل پدر نام من بدیل نهاد.

خاقانی .



بدیل . [ ب َ ] (ع اِ) هرچه بجای دیگری بود. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). بدل چیزی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).بدل . عوض . ج ، ابدال و بدلاء. یقال : «هذا بدیل ماله عدیل ». (از اقرب الموارد). خلف از چیزی یا کسی . آنکه تواند بجای دیگری بود. (یادداشت مؤلف ) :
جشن فریدون خجسته باد و همایون
بر عضد دولت آن بدیل فریدون .

فرخی .


در جهانداری بملک و در عدو بستن بجنگ
هم سلیمان را قرینی هم فریدون را بدیل .

فرخی .


از جهان علم و دین بری وین جا
حکمت و پند ماند از تو بدیل .

ناصرخسرو.


ور جز در تست بوسه جایم
پس من نه بدیل بوالعلایم .

خاقانی .


بدیل دوستان گیرند و یاران
ولیکن شاهد ما بی بدیل است .

سعدی (طیبات ).


- بدیل یافتن ؛ عوض یافتن . چیزی را بجای چیز دیگر بدست آوردن :
شاید که مرد پیر بدین گه شود جوان
گیتی بدیل یافت شباب از پی مشیب .

رودکی (احوال و اشعار رودکی ، نفیسی ص 969).



بدیل . [ ب ُ دَ ] (اِخ ) نام چند تن صحابی و چند تن محدث است . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). رجوع به الاصابة و امتاع الاسماع شود.


فرهنگ عمید

عوض، جانشین.

دانشنامه عمومی

راه حل


مختصات: ۳۲°۱۲′۳۱″شمالی ۴۸°۵۲′۲۳″شرقی / ۳۲٫۲۰۸۶۹°شمالی ۴۸٫۸۷۳۰۳°شرقی / 32.20869; 48.87303
بدیل، روستایی از توابع بخش عقیلی شهرستان گتوند در استان خوزستان ایران است.
این روستا در دهستان عقیلی شمالی قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۹۷۲ نفر (۱۹۶خانوار) بوده است.

فرهنگ فارسی ساره

همتا


فرهنگستان زبان و ادب

{variant} [موسیقی] 1. اصطلاحی برای روایت های مختلف از یک اثر موسیقایی 2. تغییر ناگهانی از مقام بزرگ به کوچک یا بر عکس 3. روایت های مختلف از یک موسیقی مردمی که، با تغییراتی، از یک ناحیه به ناحیۀ دیگر انتقال می یابد

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بدیل (ابهام زدایی). بدیل ممکن است اسم برای اشخاص ذیل باشد: • بدیل بن ورقاء خزاعی، از صحابه پیامبر (صلوات الله علیه وآله) و از چهره های مؤثر در تاریخ صدر اسلام و شیخ قبیله خُزاعه• بدیل بن حضیر همدانی، ز خاندان بنی مشرق از قبیله هَمْدان و ساکن کوفه• بدیل بن ابی ماریه، از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)• بدیل بن صریم، یکی از قاتلین حبیب بن مظاهر در واقعه کربلا
...

پیشنهاد کاربران

Variant, alternate
جانشین، عوض

اشک


کلمات دیگر: