کلمه جو
صفحه اصلی

زاکان

فرهنگ فارسی

دهی است جزو دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان قزوین که در ۱۵ کیلومتری قزوین شمال غربی واقع شده و تا جاده ۵ کیلومتر فاصله دارد . منطقه ایست معتدل . سکنه قریب ۱۷٠ تن از طایفه چگینی و بزبانهای فارسی و کردی تکلم میکنند . محصول غلات یونجه و جالیز است .
قبیله ای است از عرب که در قزوین سکونت ورزیدند

لغت نامه دهخدا

زاکان. ( اِخ ) قریه ای است به قزوین و آن عامیانه و مخفف زاجکان است. و در دواوین زاجکان نویسند و در این قریه معدن زاج باشد و عبید زاکانی شاعر از همین قریه است. مؤلف آنندراج آرد: قصبه ای است از توابع شهر قزوین و اصل آن زاجکان است که کان زاج سیاه بسیار دارد. ( آنندراج ). مرحوم ناظم الاطباء آرد: جائی است در نزدیکی شهر قزوین. ( ناظم الاطباء ). در فرهنگ جغرافیائی ایران آمده است : دهی است جزء دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان قزوین. واقع در 15کیلومتری شمال باختری قزوین و 5کیلومتری جاده در منطقه ای معتدل. سکنه آن 170 تن ، از طائفه چگینی اند وبزبان کردی و فارسی تکلم میکنند. آب آن از قنات و در بهار از رودخانه خرمن سوخته تأمین میشود و محصول آن غلات ، یونجه و جالیز است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ). و رجوع به تاریخ گزیده ، ترجمه تاریخ ادبیات ادوارد براون ج 3 ص 264 و زاکان و زاکانیان شود.

زاکان. ( اِخ )دهی است جزء دهستان خرقان بخش آوج شهرستان قزوین ، واقع در 16کیلومتری جنوب آوج و 10کیلومتری جاده. منطقه آن کوهپایه و سردسیر است. سکنه آن 217 تن اند که بزبان ترکی تکلم میکنند. آب آن از چشمه و دارای محصول بنشن و عسل است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ).

زاکان. ( اِخ ) دهی است در رودبار ری. ( ناظم الاطباء ).

زاکان. ( اِخ ) قبیله ای است ازعرب که در قزوین سکونت ورزیدند. ( منتهی الارب ). زاکان قبیلة من العرب سکنوا قزوین منهم المغنی الفصیح الباقعة نادرة الزمان عبید الزاکانی صاحب المقامات بالفارسیة علی اسلوب المقامات الحریریة. ( تاج العروس ). و رجوع به ماده ذیل شود و رجوع به تاریخ گزیده و زاکانیان و زاکانی شود. ( تاریخ گزیده چ لیدن ص 846 ).

زأکان. [ زَ ءَ ] ( ع مص ) خرامیدن. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). جوهری و صاحب لسان این ماده را نیاورده اند و صاغانی گوید: زاکان تبختر است. ( تاج العروس ).

زاکان . (اِخ ) دهی است در رودبار ری . (ناظم الاطباء).


زاکان . (اِخ ) قبیله ای است ازعرب که در قزوین سکونت ورزیدند. (منتهی الارب ). زاکان قبیلة من العرب سکنوا قزوین منهم المغنی الفصیح الباقعة نادرة الزمان عبید الزاکانی صاحب المقامات بالفارسیة علی اسلوب المقامات الحریریة. (تاج العروس ). و رجوع به ماده ٔ ذیل شود و رجوع به تاریخ گزیده و زاکانیان و زاکانی شود. (تاریخ گزیده چ لیدن ص 846).


زاکان . (اِخ ) قریه ای است به قزوین و آن عامیانه و مخفف زاجکان است . و در دواوین زاجکان نویسند و در این قریه معدن زاج باشد و عبید زاکانی شاعر از همین قریه است . مؤلف آنندراج آرد: قصبه ای است از توابع شهر قزوین و اصل آن زاجکان است که کان زاج سیاه بسیار دارد. (آنندراج ). مرحوم ناظم الاطباء آرد: جائی است در نزدیکی شهر قزوین . (ناظم الاطباء). در فرهنگ جغرافیائی ایران آمده است : دهی است جزء دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان قزوین . واقع در 15کیلومتری شمال باختری قزوین و 5کیلومتری جاده در منطقه ای معتدل . سکنه ٔ آن 170 تن ، از طائفه ٔ چگینی اند وبزبان کردی و فارسی تکلم میکنند. آب آن از قنات و در بهار از رودخانه ٔ خرمن سوخته تأمین میشود و محصول آن غلات ، یونجه و جالیز است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1). و رجوع به تاریخ گزیده ، ترجمه ٔ تاریخ ادبیات ادوارد براون ج 3 ص 264 و زاکان و زاکانیان شود.


زاکان . (اِخ )دهی است جزء دهستان خرقان بخش آوج شهرستان قزوین ، واقع در 16کیلومتری جنوب آوج و 10کیلومتری جاده . منطقه ٔ آن کوهپایه و سردسیر است . سکنه ٔ آن 217 تن اند که بزبان ترکی تکلم میکنند. آب آن از چشمه و دارای محصول بنشن و عسل است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).


دانشنامه عمومی

زاکان ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
زاکان (رزن)
زاکان (قزوین)

پیشنهاد کاربران

( در زبان گیلکی )
جمع زاک
زاک: بچه
زاکان: بچه ها
زاک گاهی زای هم تلفظ میشود که به معنی بچه است


کلمات دیگر: