کلمه جو
صفحه اصلی

دکل


مترادف دکل : تیرکشتی، دگل، زمخت، ستبر، گنده، نتراشیده نخراشیده

فارسی به انگلیسی

mast, pole

mast, pole, spar, strut


gigantic, very big, hulk


mast, Pole


مترادف و متضاد

۱. تیرکشتی، دگل
۲. زمخت، ستبر، گنده، نتراشیدهنخراشیده


تیرکشتی، دگل


زمخت، ستبر، گنده، نتراشیده‌نخراشیده


فرهنگ فارسی

تیر، دیرک


(مجازی) آدم هیکل‌دار، غول پیکر


تیربلندوستبرکه درزیرزمین برپاکنندمانندستون
( صفت ) ۱ - زمخت گنده ستبر ( آدمی ) . ۲ - امردی که ریش او تمام برنیامده باشد و دست و پای بزرگ و گنده داشته باشد .
ده کوچکی است از دهستان مرغک بخش راین شهرستان بم .

جملات نمونه

دکل برق، شاه تیر

pylon


برادرش عجب دکلی است!

her brother is such a hulk!


یک کشتی چهار دکله

a four-masted ship


فرهنگ معین

(دَ کَ) (اِ.) 1 - تیر بلندی در عرشة کشتی که بادبان را بر آن نصب کنند. 2 - تیر بلند فلزی یا چوبی برای نگه داشتن چیزی در ارتفاع .


( ~.) (ص .) = دگل : 1 - زمخت ، گنده . 2 - امردی که ریش او تمام برنیامده باشد و دست و پای بزرگ و گنده داشته باشد.


(دَ کَ ) (اِ. ) ۱ - تیر بلندی در عرشة کشتی که بادبان را بر آن نصب کنند. ۲ - تیر بلند فلزی یا چوبی برای نگه داشتن چیزی در ارتفاع .
( ~. ) (ص . ) = دگل : ۱ - زمخت ، گنده . ۲ - امردی که ریش او تمام برنیامده باشد و دست و پای بزرگ و گنده داشته باشد.

لغت نامه دهخدا

دکل . [ دَ ] (ع مص ) فراهم آوردن گل را بدست تا بینداید. || پاسپر کردن چیزی را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).


دکل . [ دَ ک َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان مرغک بخش راین شهرستان بم . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).


دکل . [ دَ ک َ ] (ص ) امردی که ریش او تمام برنیامده باشد و دست و پای بزرگ و گنده داشته باشد. (برهان ). امردی راگویند که دست و پای بزرگ لک و گنده داشته باشد و خطش هنوز ندمیده ، و آنرا «تکل » نیز گویند. (آنندراج ). امرد ضخم . || سخت درشت اندام و قوی . زن و مرد فربه و بلندبالا و بزرگ استخوان . سخت بزرگ جثه . زن یا مرد چارشانه و بلند. تنومند و بلند. بلندبالا و تنومند، و آنرا بیشتر در پسران و دختران جوان گویند. بلند و پهن شانه و درشت استخوان . سخت بزرگ خلقت . (یادداشت مرحوم دهخدا). زمخت . گنده . ستبر، در آدمی . (از فرهنگ فارسی معین ). دگل . و رجوع به دگل شود :
مشت دکلان و کله پوشان
قربوقربوزنان و جوشان .

امیرخسرو (در مذمت مغولان ، از آنندراج ).


دکله پر رشک بر پشت دکل .

امیرخسرو (ازآنندراج ).


|| کسی ، خاصه پسری که در سنین بالا و پس از برآمدن ریش به فعل بد تن دردهد و مفعول واقع شود. (فرهنگ لغات عامیانه ).
- دکل باز ؛ که امردان پرسال را دوست گیرد. آنکه با غلامان بیش سال و بزرگ جثه بازد. غلام باره که غلامان بزرگ دوست گیرد. (یادداشت مرحوم دهخدا). غلام باره که بیشتر متمایل به جوانان بدکار بزرگ سال و دکل است . این لفظ را در برابر بچه باز بکار می برند. (فرهنگ لغات عامیانه ).
- دکل بازی ؛ عمل دکل باز. رجوع به دکل باز شود.
- دکل پسند ؛ آنکه دکل را پسندد. رجوع به دکل و نیز به دکل باز در همین ترکیبات شود.
|| (اِ) درخت تنه بزرگ عموماً، و نخل خرمای بزرگ تنه خصوصاً. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). || چوب بزرگ وسط کشتی که شراع را بر آن بندند. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). تیر کشتی . (فرهنگ فارسی معین ). دگل . رجوع به دگل شود. || قسمی از خرمای بدکه دانه ٔ آن بزرگ باشد. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ).

دکل. [ دَ ] ( ع مص ) فراهم آوردن گل را بدست تا بینداید. || پاسپر کردن چیزی را. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

دکل. [ دَ ک َ ] ( ص ) امردی که ریش او تمام برنیامده باشد و دست و پای بزرگ و گنده داشته باشد. ( برهان ). امردی راگویند که دست و پای بزرگ لک و گنده داشته باشد و خطش هنوز ندمیده ، و آنرا «تکل » نیز گویند. ( آنندراج ). امرد ضخم. || سخت درشت اندام و قوی. زن و مرد فربه و بلندبالا و بزرگ استخوان. سخت بزرگ جثه. زن یا مرد چارشانه و بلند. تنومند و بلند. بلندبالا و تنومند، و آنرا بیشتر در پسران و دختران جوان گویند. بلند و پهن شانه و درشت استخوان. سخت بزرگ خلقت. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). زمخت. گنده. ستبر، در آدمی. ( از فرهنگ فارسی معین ). دگل. و رجوع به دگل شود :
مشت دکلان و کله پوشان
قربوقربوزنان و جوشان.
امیرخسرو ( در مذمت مغولان ، از آنندراج ).
دکله پر رشک بر پشت دکل.
امیرخسرو ( ازآنندراج ).
|| کسی ، خاصه پسری که در سنین بالا و پس از برآمدن ریش به فعل بد تن دردهد و مفعول واقع شود. ( فرهنگ لغات عامیانه ).
- دکل باز ؛ که امردان پرسال را دوست گیرد. آنکه با غلامان بیش سال و بزرگ جثه بازد. غلام باره که غلامان بزرگ دوست گیرد. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). غلام باره که بیشتر متمایل به جوانان بدکار بزرگ سال و دکل است. این لفظ را در برابر بچه باز بکار می برند. ( فرهنگ لغات عامیانه ).
- دکل بازی ؛ عمل دکل باز. رجوع به دکل باز شود.
- دکل پسند ؛ آنکه دکل را پسندد. رجوع به دکل و نیز به دکل باز در همین ترکیبات شود.
|| ( اِ ) درخت تنه بزرگ عموماً، و نخل خرمای بزرگ تنه خصوصاً. ( لغت محلی شوشتر، نسخه خطی ). || چوب بزرگ وسط کشتی که شراع را بر آن بندند. ( لغت محلی شوشتر، نسخه خطی ). تیر کشتی. ( فرهنگ فارسی معین ). دگل. رجوع به دگل شود. || قسمی از خرمای بدکه دانه آن بزرگ باشد. ( لغت محلی شوشتر، نسخه خطی ).

دکل. [ دَ ک َ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان مرغک بخش راین شهرستان بم. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).

فرهنگ عمید

۱. تیر بلند و ستبر که در زمین برپا کنند، مانند ستون خیمه که چادر بر روی آن قرار می گیرد، دیرک.
۲. ستون میان کشتی که بادبان ها را به آن می بندند.

دانشنامه عمومی

دکل یکی از اجزای اصلی کشتی های بادبانی می باشد و عبارتست از تیرکی عمودی از جنس چوب یا فلز که بر روی محور تقارن کشتی یا قایق نصب می شود مسئولیت برافراشته نگه داشتن بادبان یا بادبان ها را بر عهده دارد. تعداد و اندازه و نحوه چینش دکل ها با توجه به نوع شناور، تعیین می شوند. اغلب دیرک ها توسط مهاربندهایی، پایدار می شوند.
Wikipedia contributors. Mast (sailing) . Wikipedia, The Free Encyclopedia; 2014 Nov 17, 19:21 UTC

فرهنگستان زبان و ادب

{mast} [حمل ونقل دریایی] تیرکی عمودی یا کمی مایل که در گذشته نقش تکیه گاه بادبان را داشته است، اما در کشتی های امروزی به عنوان پایه ای برای نصب آنتن های مخابراتی و رادار و پرچم و چراغ های ناوبَری و جز آن به کار میرود
{spar} [مهندسی منابع طبیعی- محیط زیست و جنگل] تیر چوبی یا فلزی که تجهیزات بافه ای را برای اتصال به یکی از چند سامانۀ حمل ونقل بافه ای به آن میبندند

گویش مازنی

شخم دوم زمین


۱درکل – به تمامی ۲هرگز – به هیچ وجه


/de kel/ شخم دوم زمین & درکل – به تمامی - هرگز – به هیچ وجه

پیشنهاد کاربران

دیرک

در پارسی " فرسپ " ، همچنین تیرک یا دیرک .
فرسپ نفتی = دکل نفتی


دکل ( Mast ) [اصطلاح دریانوردی] :لوله ای آهنی که از ورق درست شده و سربالائی آن دارای قطر کمتری نسبت به سر پائین میباشد . این لوله در روی خط مرکزی کشتی نصب میگردد . در کشتی های جدید از دکل برای نصب آنتن های تجهیزات ناوبری و مخابری ، نصب پرچمهای مخابراتی و دریانوردی و سایر موارد مشابه استفاده میشود . کشتی ها بسته به نوع و ساختمان ممکن است چند دکل داشته باشند .


کلمات دیگر: