کلمه جو
صفحه اصلی

شکست


مترادف شکست : حرمان، ناکامی، انحطاط، انخفاض، انهزام، مغلوبی، هزیمت، انکسار، خردشدن، شکستگی

متضاد شکست : پیروزی

فارسی به انگلیسی

breakage, defeat, failure, setback, shipwreck, upset, fracture, refraction, beating, breach, break, discomfiture, flaw, miscarriage, reverse

defeat, failure, breakage, fracture, refraction


beating, breach, break, breakage, defeat, discomfiture, failure, flaw, miscarriage, reverse, setback, shipwreck, upset


فارسی به عربی

عکس , فاشل , کسر ، إحباطٌ ، اِخْتَرَقَ ، إخفاقٌ

مترادف و متضاد

۱. حرمان، ناکامی
۲. انحطاط، انخفاض، انهزام، مغلوبی، هزیمت
۳. انکسار، خردشدن، شکستگی ≠ پیروزی


fracture (اسم)
ترک، شکاف، شکست، شکستگی، انکسار

deflection (اسم)
انحراف، شکست، انحناء، پیچش، انکسار، خم سازی

break (اسم)
وقفه، تفریح، تنفس، شکاف، شکست، شکستگی، فرصت، مهلت، فرجه، انقصال، بادخور

washout (اسم)
شستشو، شکست

failure (اسم)
کوتاهی، ناتوانی، ورشکستگی، شکست، بدشانسی، قصور، خرابی، عدم موفقیت، واماندگی، درمانگی

reverse (اسم)
پشت، بدبختی، شکست

defeat (اسم)
شکست، هزیمت

setback (اسم)
تنزل، مانع، شکست

losing (اسم)
شکست

breakage (اسم)
شکست

defeasance (اسم)
ابطال، شکست، باطل سازی، بطلان، شرط بطلان یا القاء

defeature (اسم)
شکست

refraction (اسم)
تخفیف، انحراف، تجزیه، شکست، انکسار

flunk (اسم)
شکست

fizzle (اسم)
شکست، وزوز، کوشش مذبوحانه

plumper (اسم)
شکست، سقوط، دروغ محض، فربه کننده، دروغ صرف

unsuccess (اسم)
شکست

حرمان، ناکامی ≠ پیروزی


انحطاط، انخفاض، انهزام، مغلوبی، هزیمت


انکسار، خردشدن، شکستگی


فرهنگ فارسی

اسم مصدرمرخم، شکسته شدن، شکستگی، خردشدگی
( مصدر اسم ) ۱ - شکسته شدن . ۲ - مغلوبیت . ۳ - زیان خسارت . ۴ - گسیختگی سنگها و جدا کدن آن ها .

فرهنگ معین

(ش کَ ) ۱ - (مص مر. ) شکسته شدن ، مغلوبیت . ۲ - (اِمص . ) زیان ، خسارت .

لغت نامه دهخدا

شکست . [ ش ِ ک َ ] (مص مرخم ، اِمص ) حاصل بالمصدر شکستن ، و با لفظ آمدن و افتادن و افکندن و آوردن و خوردن و کشیدن و بالیدن مستعمل . (آنندراج ). کسر. شکستگی . عمل شکستن . نقض . شکسته شدن . (یادداشت مؤلف ). شکستن وکسر و انکسار و شکستگی . (ناظم الاطباء) :
گر خِضِر در بحر کشتی را شکست
صد درستی در شکست خضر هست .

مولوی .


خم شکسته آب از آن ناریخته
صد درستی زین شکست انگیخته .

مولوی .


چو بینی زبردست را زیردست
نه مردی بود پنجه ٔ خود شکست .

(بوستان ).


شکست خویش خواهد آبگینه
گرش در سر فتد سنگ آزمایی .

امیدی .


بشکست گَرَم دست چه غم کار درست است
کسری ز شکستم نه که افکار درست است .

ملک الشعراء بهار.


- شکست آستین ؛ چین و شکنج آن . (از آنندراج ).
- شکست دامن ؛ چین و شکنج آن . (از آنندراج ).
- شکست زلف ؛ چین و شکنج آن . (آنندراج ).
- شکست شیشه ؛ شکستن آن . خرد شدن آن .
- || کنایه از آوازی که از شکسته شدن شیشه بهم رسد و آنرا درنگ خوانند. (آنندراج ) :
به دست دل شکنی عاجزم که هر نفسم
شکست شیشه ٔ خاطر به گوش می آید.

شرف الدین شفایی (از آنندراج ).


- شکست نامه ؛ چین و شکنج آن . (آنندراج ).
- شکست و بست ؛ رتق و فتق . حل و عقد. بحث و جدل و مناظره : او کسی است که در حکم بر او غلبه نمیتوان کرد و در شکست و بست با او گفتگو و برابری نمی توان نمود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 310).
|| تَرَک . (ناظم الاطباء). شکاف .
- شکست پیدا کردن ؛ترکیدن . ترک و شکاف برداشتن دیوار و بنا. (یادداشت مؤلف ).
- شکست یافتن ؛ شکست خوردن . مغلوب شدن . منهزم شدن . (از یادداشت مؤلف ).
|| (مص مرخم ، اِمص ) مغلوبیت . مغلوبی . مقابل پیروزی . مقابل فتح . مغلوبیت در جنگ . (یادداشت مؤلف ). تار و مار کردن . پراکندن :
وز اویست پیروزی و هم شکست
به نیک و به بد زو بود کام و دست .

فردوسی .


اگر نیستی جز شکست همای
خردمند را دل برفتی ز جای .

فردوسی .


با شکستم زین خران گرچه درست از من شدند
خوانده ای تا عیسی از مقعد چه دید آخر زیان .

خاقانی .


چو شکستی نبود جانان را
ما زبهر شکست آمده ایم .

عطار.


با چون خودی درافکن اگر پنجه میکنی
ما خود شکسته ایم چه باشد شکست ما.

سعدی .


- شکست پذیر ؛ قابل شکست . که شکست و آسیب پذیرد. شکستنی . مغلوب شدنی . (یادداشت مؤلف ).
- شکست جستن ؛ مغلوبیت خواستن :
ششم گفت بر مردم زیردست
مبادا که جوییم هرگز شکست .

فردوسی .


- شکست فاحش ؛ پراکندن و سخت مغلوب ساختن . (ناظم الاطباء). هزیمت با افتضاخ و رسوایی .
- شکست کشیدن ؛ شکست دیدن . شکست خوردن . شکسته شدن :
بی مغز جز شکست ز دولت نمی کشد
از سایه ٔ هما چه برد بهره استخوان .

بیدل (از آنندراج ).


- شکست ناپذیر ؛ غیرقابل شکست . که شکست نخورد. پیروز و غالب . (یادداشت مؤلف ).
|| هزیمت و انهزام . (از ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ) : نزدیک بود که کار بزرگ شود و شکست رخنه کند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 312). ابره ؛ شکست در کارزار. هزیمة، هزیمی ؛ شکست لشکر. (منتهی الارب ). || رخنه . خلل . (یادداشت مؤلف ). نابسامانی . عدم انتظام :
چو در پادشاهی بدیدی شکست
ز لشکر گر از مردم زیردست
سبک دامن داد برتافتی
گذشته بجستی و دریافتی .

فردوسی .


|| ناراحتی . آزردگی . رنجش . ناتوانی . ضعف . تباهی . نابودی . (از یادداشت مؤلف ). نقصان . (ناظم الاطباء) :
دردا که ازبرای شکست وجود من
سوی عدم شد آن خلف روح پیکرم .

خاقانی .


- شکست آوردن ؛ خلل رساندن . مقابل بستن :
به جبر خاطر ما کوش کاین کلاه نمد
بسا شکست که با افسر شهی آورد.

حافظ.


- شکست در دل و در پشت بودن ؛ رنجیده و آزرده دل بودن . مغلوب و ناتوان شدن :
حساد ترا در دل و در پشت شکست است .

سوزنی .


|| سرشکستگی . سرافکندگی . شرمساری . ناکامی . عدم توفیق . خلاف موفقیت . خلاف کامیابی . ورشکستگی :
شکست تو جوید همی زآن سخن
همان تا به پیش تو گردد کهن .

فردوسی .


مگر بند کز بند عاری بود
شکستی بود زشت کاری بود.

فردوسی .


بخوانی مرا بر تو باشد شکست
که یزدان پرستم نه خسروپرست .

فردوسی .


بهو پیش شد باز خنجر به دست
همی گفت تا کی بود این شکست .

اسدی .


دل از بیوفائی وطبع از نهیب
رخان از شکست و زبان از فریب .

اسدی .


آنرا چه خطاییست که رفتار صواب است
وآنرا چه شکستی است که گفتار درست است .

ملک الشعراء بهار.


|| زیان و تنزل و خسارت . (ناظم الاطباء). زیان . خسارت . (فرهنگ فارسی معین ). بیرونقی :
ستد و داد جز به پیشادست
داوری باشد و زیان و شکست .

لبیبی .


- شکست قیمت ؛ کنایه از کم شدن بها از نرخ اول . (آنندراج ) :
ز ناپسندی مردم عزیز خویشتنم
بود گرانی ما از شکست قیمت ما.

ملاقاسم (از آنندراج ).


- شکست کار ؛ کنایه از بی رونقی . (آنندراج ) :
زهی طغیان حسنت بر شکست کار من باعث
ظهورت بر زوال عقل دعوی دار من باید.

محتشم کاشی (از آنندراج ).


شکست کار دل من از اوست کآینه را
خدا چو چشم بد از چهره ٔ تو دور کند.

محمدقلی سلیم (از آنندراج ).


- شکست کار و بار ؛ بیرونقی و کسادی کار. (از آنندراج ).
|| شرم و حیا و خجالت . || غضب و خشم . || اکل . || تخلیه ٔ شکم . || استفراغ . (ناظم الاطباء). || (ن مف )هر چیز شکسته و مکسور و خردشده و کاسته . (ناظم الاطباء). || پیر و سالخورده و ناهموار. (ناظم الاطباء).
- دل شکست ؛ دل شکسته . (ناظم الاطباء).
- || اعراض کرده . (از ناظم الاطباء). || (اِمص ) (اصطلاح زمین شناسی ) گسیختگی سنگها و جدا شدن آنها. (لغات فرهنگستان ) (فرهنگ فارسی معین ).

شکست. [ ش ِ ک َ ] ( مص مرخم ، اِمص ) حاصل بالمصدر شکستن ، و با لفظ آمدن و افتادن و افکندن و آوردن و خوردن و کشیدن و بالیدن مستعمل. ( آنندراج ). کسر. شکستگی. عمل شکستن. نقض. شکسته شدن. ( یادداشت مؤلف ). شکستن وکسر و انکسار و شکستگی. ( ناظم الاطباء ) :
گر خِضِر در بحر کشتی را شکست
صد درستی در شکست خضر هست.
مولوی.
خم شکسته آب از آن ناریخته
صد درستی زین شکست انگیخته.
مولوی.
چو بینی زبردست را زیردست
نه مردی بود پنجه خود شکست.
( بوستان ).
شکست خویش خواهد آبگینه
گرش در سر فتد سنگ آزمایی.
امیدی.
بشکست گَرَم دست چه غم کار درست است
کسری ز شکستم نه که افکار درست است.
ملک الشعراء بهار.
- شکست آستین ؛ چین و شکنج آن. ( از آنندراج ).
- شکست دامن ؛ چین و شکنج آن. ( از آنندراج ).
- شکست زلف ؛ چین و شکنج آن. ( آنندراج ).
- شکست شیشه ؛ شکستن آن. خرد شدن آن.
- || کنایه از آوازی که از شکسته شدن شیشه بهم رسد و آنرا درنگ خوانند. ( آنندراج ) :
به دست دل شکنی عاجزم که هر نفسم
شکست شیشه خاطر به گوش می آید.
شرف الدین شفایی ( از آنندراج ).
- شکست نامه ؛ چین و شکنج آن. ( آنندراج ).
- شکست و بست ؛ رتق و فتق. حل و عقد. بحث و جدل و مناظره : او کسی است که در حکم بر او غلبه نمیتوان کرد و در شکست و بست با او گفتگو و برابری نمی توان نمود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 310 ).
|| تَرَک. ( ناظم الاطباء ). شکاف.
- شکست پیدا کردن ؛ترکیدن. ترک و شکاف برداشتن دیوار و بنا. ( یادداشت مؤلف ).
- شکست یافتن ؛ شکست خوردن. مغلوب شدن. منهزم شدن. ( از یادداشت مؤلف ).
|| ( مص مرخم ، اِمص ) مغلوبیت. مغلوبی. مقابل پیروزی. مقابل فتح. مغلوبیت در جنگ. ( یادداشت مؤلف ). تار و مار کردن. پراکندن :
وز اویست پیروزی و هم شکست
به نیک و به بد زو بود کام و دست.
فردوسی.
اگر نیستی جز شکست همای
خردمند را دل برفتی ز جای.
فردوسی.
با شکستم زین خران گرچه درست از من شدند
خوانده ای تا عیسی از مقعد چه دید آخر زیان.
خاقانی.
چو شکستی نبود جانان را
ما زبهر شکست آمده ایم.
عطار.

فرهنگ عمید

۱. مغلوب شدن.
۲. شکستگی؛ خردشدگی.
۳. (زمین‌شناسی) گسیختگی سنگ‌ها و جدا شدن آن‌ها.
۴. (فیزیک) انکسار.
⟨ شکست خوردن (یافتن): (مصدر لازم) [قدیمی]
۱. هزیمت‌ یافتن؛ مغلوب شدن.
۲. گریختن از پیش دشمن.
⟨ شکست ‌دادن: (مصدر متعدی) [مجاز] مغلوب کردن؛ منهزم ساختن.
⟨ شکست‌ومکست: [قدیمی]
۱. شکسته.
۲. پرپیچ‌و‌خم.


۱. مغلوب شدن.
۲. شکستگی، خردشدگی.
۳. (زمین شناسی ) گسیختگی سنگ ها و جدا شدن آن ها.
۴. (فیزیک ) انکسار.
* شکست خوردن (یافتن ): (مصدر لازم ) [قدیمی]
۱. هزیمت یافتن، مغلوب شدن.
۲. گریختن از پیش دشمن.
* شکست دادن: (مصدر متعدی ) [مجاز] مغلوب کردن، منهزم ساختن.
* شکست ومکست: [قدیمی]
۱. شکسته.
۲. پرپیچ و خم.

دانشنامه عمومی

به جدا یا قطعه قطعه شدن یک جسم جامد به دو یا چند قسمت تحت تأثیر تنش های وارده، شکست (به انگلیسی:fracture) گفته می شود.
تمرکز تنش کافی بر روی نوک ترک باید موجود باشد تا انرژی لازم برای شکستن پیوندها فراهم باشد.
رشد ترک از لحاظ ترمودینامیکی خود به خودی باشد.
شکست یک ماده به واسطهٔ ایجاد ترک،ممکن است از راه های مختلفی صورت گیرد.اساسی ترین راه ها عبارتند از:1.وارد کردن نیروهای خارجی به صورت آهسته2.وارد کردن نیروهای خارجی به صورت سریع (ضربه)3.بارگذاری پشت سرهم یا چرخه ای (خستگی)4.تغییر شکل وابسته به زمان (خزش)5.تنش های داخلی6.اثرات محیطی
استحکام شکست تنشی است که وقتی به یک ماده وارد می شود،ماده دچار تخریب می شود.مطالعات بیشتر در مورد اینکه شکست چطور در مواد اتفاق می افتد در مکانیک شکست مورد بررسی قرار میگیرد.
1.تشکیل ترک2.انتشار و پیشرفت ترک

دانشنامه آزاد فارسی

شکست (refraction)
خم شدن موج در گذار از محیطی به محیط دیگر. این پدیده از سرعت انتشار متفاوت موج در دو محیط با چگالی و ضریب شکست های متفاوت ناشی می شود. میزان شکست به چگالی های دو محیط، زاویۀ تابش موج با سطح محیط دوم، و مقدار تغییر سرعت بستگی دارد که به بسامد موج نیز مربوط می شود (پاشش/پاشیدگی). شکست برای همۀ انواع موج های پیش رونده، ازجمله موج های الکترومغناطیسی، موج های صوتی، و موج های روی سطح آب، اتفاق می افتد و با بازتاب، که متضمن تغییر سرعت نیست، تفاوت دارد.
شکست نور. میزان شکست تا حدی به زاویۀ برخورد نور با سطح ماده ای بستگی دارد که شکست در آن اتفاق می افتد، خط عمود بر سطح فصل مشترک بین دو محیط را خط عمود می گویند. زاویۀ بین پرتو نور فرودی و خط عمود بر سطح را زاویۀ تابش، و زاویۀ بین پرتو شکسته شده و خط عمود را زاویۀ شکست می نامند. مقدار زاویۀ شکست نمی تواند بیشتر از ۹۰ درجه باشد. شکست نور در برخورد با جام شیشه ای نمونه ای از شکست است. هنگامی که نور از هوا وارد محیط غلیظ تر می شود، براثر شکست به خط عمود نزدیک تر، و هنگامی که از محیط شیشه خارج و وارد هوا می شود، که محیطی رقیق تر است، از خط عمود دورتر خواهد شد. هرگاه سطوح ورودی و خروجی جام شیشه ای با هم موازی باشند، نور خروجی و نور تابیده شده موازی خواهند بود، اما اگر سطوح ورودی و خروجی باهم موازی نباشند، مانند آنچه در منشور اتفاق می افتد، نور خروجی با نور تابشی موازی نخواهد بود. در این صورت، به زاویۀ بین پرتو فرودی و پرتو خروجی زاویۀ انحراف می گویند. میزان خم شدگی یا شکست، و تغییر سرعت موج شکسته شده، بستگی به توان پاشش (پاشیدگی) دارد که به بسامد موج و ضریب شکست محیط ربط دارد. هنگامی که نور با محیطی غلیظ تر برخورد می کند، بسامد آن ثابت می ماند، ولی سرعت انتشارش تحت تأثیر الکترون های موجود در محیط غلیظ تر کاهش می یابد. بسامد ثابت بدان معنی است که تعداد موج های نور گذرنده در هر بازۀ زمانی یکسان است. اگر سرعت انتشار موج کاهش یابد، لازم است طول موج هم کاهش یابد تا بسامد ثابت بماند. در این صورت، موج ها فشرده تر و به خط عمود نزدیک تر می شوند، به طوری که گویی پس کشیده اند. ضریب شکست هر محیط حاکی از میزان خم شدن موج در آن محیط است. ضریب شکست هر ماده و محیط را از تقسیم سرعت حرکت موج در محیط اول به سرعت موج در ماده و محیط دوم به دست می آورند. ضریب شکست مطلق هر ماده برابر است با حاصل تقسیم سرعت نور در خلأ به سرعت نور در آن ماده. (← عمق_ظاهری)
شکست صوت. برخلاف آنچه در نور دیده می شود، امواج صوتی در محیط های غلیظ تر، مانند جامدات و مایعات، سریع تر از هوا منتشر می شوند. امواج صوتی هنگامی که وارد محیط جامد می شوند، سرعت حرکت و طول موج شان افزایش می یابد و براثر خم شدن، از خط عمود بر سطح جامد دورتر خواهند شد.امواج سطحی در آب. شکست موج های سطحی وقتی اتفاق می افتد که سرعت انتشار آن ها کاهش یابد. سرعت انتشار موج سطحی با کم شدن عمق آب کاهش می یابد. جبهۀ موجی که به ساحل نزدیک می شود و از نقاطی با عمق های متفاوت عبور می کند، نمونۀ خوب این پدیده است. هنگامی که جبهۀ موج به طرف ساحل حرکت می کند، سرعت آن قسمت از موج که بر فراز نواحی کم عمق تر به ساحل نزدیک می شود کاهش می یابد. در این صورت، از طول موج متناظر به این قسمت نیز کاسته خواهد شد و به همین سبب، این قسمت از موج نسبت به قسمت مربوط به نواحی عمیق عقب می افتد و دیرتر به ساحل می رسد.

فرهنگستان زبان و ادب

{fracture} [زمین شناسی] شکسته شدن یک کانی در امتداد سطوحی غیر از جهات اصلی بلورشناختی
{refraction} [شیمی، فیزیک] تغییر جهت انتشار موج هنگامی که از محیطی به محیط دیگر با سرعت انتشار متفاوت حرکت می کند

نقل قول ها

شکست (فیلم ۲۰۰۷). شکست (به انگلیسی: Fracture) فیلم آمریکایی در ژانر جنائی به کارگردانی گرگوری هابلیت محصول ۲۰۰۷ است. از بازیگران این فیلم می توان به آنتونی هاپکینز و رایان گاسلینگ اشاره نمود.

گویش اصفهانی

تکیه ای: bâxt
طاری: šekast
طامه ای: šekast
طرقی: šekes
کشه ای: šekast
نطنزی: šekast


تکیه ای: bešhemard
طاری: bešhemard
طامه ای: boyheme
طرقی: bešhemard
کشه ای: bešhemard
نطنزی: bašhamard


واژه نامه بختیاریکا

قِر

جدول کلمات

هزیمت

پیشنهاد کاربران

تجزیه

تلخکامی

Frustration: شکست ، ناکامی ، یاس ، دلسردی


کلمات دیگر: