مترادف دوام : ابدیت، ادامه، استمرار، ایستادگی، بقا، پافشاری، پایداری، تاب، ثبات، خلود، دیرپایی، دیرش، مقاومت
برابر پارسی : پاینده، جاویدان، پابرجا، دیرندگی
durability, strength
durability, fixity, permanence, staying power, strength
ابدیت، ادامه، استمرار، ایستادگی، بقا، پافشاری، پایداری، تاب، ثبات، خلود، دیرپایی، دیرش، مقاومت
منوچهری .
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
خاقانی .
خاقانی .
سعدی .
حافظ.
حافظ.
سعدی .
خاقانی .
خاقانی .
سعدی .
سعدی .
سعدی .
(انیس الطالبین ص 12).
سعدی .
دوام . [ دُ ] (ع اِ) سرگیجه و دوار. (یادداشت مؤلف ) (از آنندراج ). گردش سر. (منتهی الارب ).
دوام . [ دُوْ وا ] (ع اِ) ج ِ دُوّامَة (منتهی الارب ). رجوع به دوامة شود.
دوام . [ دَ ] (ع مص ) پایدار شدن . پاییدن . ماندن . ایستادگی کردن . (یادداشت مؤلف ). همیشه بودن . (ترجمان القرآن جرجانی ص 40) (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). همیشگی نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اصطلاح فلسفی ) شمول نسبت چیزی است در تمام زمانها و اوقات چه آنکه ممتنعالانفکاک از موضوع باشد، مانند حکم به اینکه «هر انسانی حیوان است » و یا ممتنعالانفکاک نباشد مانند حکم به آنکه «هرفلکی متحرک است علی الدوام » که در قسم اول انفکاک حیوانیت از انسان ممکن نیست ، و در قسم دوم انفکاک حرکت از فلک ممکن است و بنابراین دوام اعم از ضرورت است .
دیرندگ