کلمه جو
صفحه اصلی

تدویر


مترادف تدویر : گرد کردن، مدور ساختن، دور دادن

مترادف و متضاد

۱. گرد کردن، مدور ساختن
۲. دور دادن


فرهنگ فارسی

دوردادن، مدورکردن، گرددرست کردن
۱-( مصدر ) گرد کردن گرد ساختن دایره درست کردن .۲- دور دادن . ۳- ( اسم ) گردی . جمع : تدویرات .

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) گرد کردن ، درست کردن .

لغت نامه دهخدا

تدویر. [ ت َدْ ] ( ع مص ) گرد کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ). گرد و مدور گردانیدن چیزی را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). گرد گردانیدن چیزی. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). || گردانیدن چیزی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). دور گردانیدن چیزی را و طواف دادن آنرا. ( از ناظم الاطباء ). || ( اصطلاح ادب ) پارسی گردانیدن بود و شعرا، مدور بیتی را گویند که از هر طرف که آغاز کنی بتوان خواندن و این بازی کودکان بود، مثالش اینست که نموده شد: ( از حدائق السحر فی دقایق الشعر ). || ( اِ ) مأخوذ از تازی ، گردی و دور. ( ناظم الاطباء ) : تدویر آن از مقوس فلک حکایت می کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 421 ). || انقلاب و گردش ، و به اصطلاح هیئت ، فلک کوچکی که در میان فلک بزرگتر واقع باشد. ( ناظم الاطباء ). به اصطلاح علم هیئت فلک کوچک که میان فلک دیگر باشد: بدانکه هر فلکی از افلاک هفتگانه مرکب است از چند افلاک یعنی از چند اجزای مدور و همه اسمای اجزا این است : ممثل و مائل و جوزهر و مدیر و خارج المرکز و حامل و تدویر. پس در حامل وخارج المرکز تفاوت همین است که در فلک شمس خارج المرکز نامند و در افلاک دیگر حامل گویند و ممثل و مائل و مدیر هر سه بر یک شکل باشند یعنی هر یکی از این هر سه بعد مرکوز شدن حامل آنچه باقی ماند بدو متمم مختلف الثخن تمامیت میگیرد و یکی حاوی بحامل و دیگر محوی حامل و رقت حاوی و غلظ محوی بجانب اوج و بسوی حضیض همچنین برخلاف یکدیگر. بدان که فلک قمر مرکب است از چهار اجزا، یکی مائل دوم حامل سوم تدویر چهارم جوزهر که محیط هر سه اجزای مذکوره اوست و فلک عطارد مرکب از چهار فلک یکی ممثل دوم مدیر سوم حامل چهارم تدویر و فلک شمس مرکب از دو فلک یکی ممثل دوم خارج المرکز وتدویر ندارد و شمس در ثخن خارج المرکز خود بجای تدویر مرکوز است و فلک زهره و مریخ و مشتری و زحل هر یکی از اینها مرکب است از سه فلک یکی ممثل دوم حامل سوم تدویر و سوای شمس هر یکی از سیاره در کناره تدویر خویش مرکوز است و تدویر در ثخن حامل خود در اینجا شکل فلک قمر نوشته میشود که از آن سوای فلک عطارد شکل پنج فلک دیگر بقیاس آورد چون از جوزهر قطع نظر کنند صورت فلک زهره و مریخ و مشتری و زحل مشخص می شود و چون جوزهر و تدویر هر دو را از نظر اندازند شکل فلک شمس ظاهر میگردد. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون ذیل تدویر و فلک شود :

تدویر. [ ت َدْ ] (ع مص ) گرد کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). گرد و مدور گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گرد گردانیدن چیزی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (المنجد). || گردانیدن چیزی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (المنجد). دور گردانیدن چیزی را و طواف دادن آنرا. (از ناظم الاطباء). || (اصطلاح ادب ) پارسی گردانیدن بود و شعرا، مدور بیتی را گویند که از هر طرف که آغاز کنی بتوان خواندن و این بازی کودکان بود، مثالش اینست که نموده شد: (از حدائق السحر فی دقایق الشعر). || (اِ) مأخوذ از تازی ، گردی و دور. (ناظم الاطباء) : تدویر آن از مقوس فلک حکایت می کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 421). || انقلاب و گردش ، و به اصطلاح هیئت ، فلک کوچکی که در میان فلک بزرگتر واقع باشد. (ناظم الاطباء). به اصطلاح علم هیئت فلک کوچک که میان فلک دیگر باشد: بدانکه هر فلکی از افلاک هفتگانه مرکب است از چند افلاک یعنی از چند اجزای مدور و همه ٔ اسمای اجزا این است : ممثل و مائل و جوزهر و مدیر و خارج المرکز و حامل و تدویر. پس در حامل وخارج المرکز تفاوت همین است که در فلک شمس خارج المرکز نامند و در افلاک دیگر حامل گویند و ممثل و مائل و مدیر هر سه بر یک شکل باشند یعنی هر یکی از این هر سه بعد مرکوز شدن حامل آنچه باقی ماند بدو متمم مختلف الثخن تمامیت میگیرد و یکی حاوی بحامل و دیگر محوی ّ حامل و رقت حاوی و غلظ محوی بجانب اوج و بسوی حضیض همچنین برخلاف یکدیگر. بدان که فلک قمر مرکب است از چهار اجزا، یکی مائل دوم حامل سوم تدویر چهارم جوزهر که محیط هر سه اجزای مذکوره ٔ اوست و فلک عطارد مرکب از چهار فلک یکی ممثل دوم مدیر سوم حامل چهارم تدویر و فلک شمس مرکب از دو فلک یکی ممثل دوم خارج المرکز وتدویر ندارد و شمس در ثخن خارج المرکز خود بجای تدویر مرکوز است و فلک زهره و مریخ و مشتری و زحل هر یکی از اینها مرکب است از سه فلک یکی ممثل دوم حامل سوم تدویر و سوای شمس هر یکی از سیاره در کناره ٔ تدویر خویش مرکوز است و تدویر در ثخن حامل خود در اینجا شکل فلک قمر نوشته میشود که از آن سوای فلک عطارد شکل پنج فلک دیگر بقیاس آورد چون از جوزهر قطع نظر کنند صورت فلک زهره و مریخ و مشتری و زحل مشخص می شود و چون جوزهر و تدویر هر دو را از نظر اندازند شکل فلک شمس ظاهر میگردد. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون ذیل تدویر و فلک شود :
باد بر رای تو تدویر فلک
بر همین باد ملک را تقدیر.

سوزنی .


تا که باشد فلک برشده را
از بر خاک مسطح تدویر.

سوزنی .


تاج تو تدویر چرخ تخت تو تربیع عرش
در تو به تثلیث ذات صولت و عدل و حکم .

خاقانی .


جانم بزبان عذر گویا
کای عکس نمای چرخ تدویر.

اثیر اخسیکتی .


همت او که با فلک تدویر و چرخ اثیر برابری می کرد بدست تقدیر زبون گشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 392). || (اصطلاح علم قرائت و تجوید) توسط میان ترتیل و حدر. (کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به تجوید و ترتیل و حدر شود.

فرهنگ عمید

۱. دور دادن، مدور کردن، گرد کردن.
۲. (ادبی ) = مدور

دانشنامه آزاد فارسی

تَدویر
(در لغت به معنی گِرد کردن) در اصطلاح بدیع، شعری که چند جزء داشته باشد و بتوان خواندن آن را از هر جزء آغاز کرد. کلامی را که تدویر در آن به کار رفته مُدَوَّر گویند. مدوّر بر دو نوع است: ۱. مُدَوَّر مُتّفق الاَرکان، که همۀ اجزای آن بر یک وزن استوارند و آغاز کردن از هر جزئی باعث تغییر وزن نمی شود: ای بی وفا ـ رحمی بکن ـ بهر خدا ـ بر عاشقان ۲. مُدَوَّر مُختلف الارکان، که مجموعۀ اجزای آن بر چند وزن استوار است و آغازکردن از هر جزئی سبب تغییر وزن می شود: یار ـ زمن ـ دل ربود ـ باز ـ ز من ـ رخ نهفت..

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تدویر (ابهام زدایی). تدویر ممکن است است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • تدویر (علوم قرآنی)، قرائت قرآن با سرعتی میان تحدیر و تحقیق• تدویر (فقه)، به معنی گردکردن
...


کلمات دیگر: