مترادف روییدن : رویش، نشو، نما، نمو
روییدن
مترادف روییدن : رویش، نشو، نما، نمو
فارسی به انگلیسی
to grow
grow, growth, spring, sprout, vegetate
فارسی به عربی
انم
مترادف و متضاد
رویش، نشو، نما، نمو
بزرگ شدن، زیاد شدن، شدن، عمل امدن، بالیدن، ترقی کردن، کاشتن، رستن، رشد کردن، سبز شدن، سبز کردن، گشتن، روییدن، رویانیدن، برزگ شدن
روییدن
فرهنگ فارسی
رستن، سبزشدن، بر آمدن گیاه اززمین، نموکردن
( مصدر ) ( رویید روید خواهد رویید بروی روینده رویان روییده رویش ) ۱ - نمو کردن نباتات . ۲ - رشد کردن بعضی انساج حیوانی : روییدن دندانها روییدن موها .
رستن و نمو کردن و سبز شدن و بالیدن و ترقی کردن .
( مصدر ) ( رویید روید خواهد رویید بروی روینده رویان روییده رویش ) ۱ - نمو کردن نباتات . ۲ - رشد کردن بعضی انساج حیوانی : روییدن دندانها روییدن موها .
رستن و نمو کردن و سبز شدن و بالیدن و ترقی کردن .
فرهنگ معین
(دَ ) (مص ل . ) ن مو کردن ، رشد کردن .
لغت نامه دهخدا
روییدن. [ دَ ] ( مص ) رُستن و نمو کردن و سبز شدن و بالیدن و ترقی کردن. ( ناظم الاطباء ). نمو کردن نباتات. بالیدن. ( فرهنگ فارسی معین ). مصدر دوم از رُستن. بردمیدن نبات. سبز شدن. سر زدن از زمین. برآمدن از زمین. ( از یادداشت مؤلف ) :
گیاهی که روید از آن بوم و بر
نگون دارد از شرم خورشید سر.
برون نیاید از شاخ نارون نارنگ.
زین قبل روید به چین برشبه مردم استرنگ.
بیخش همه روین بود و شاخ طبرخون.
چه نقصان ذوالفقار حیدری را.
چنانکه پرورشم می دهند می رویم .
|| متعدی هم آمده است ( به معنی دمیدن ). ( از آنندراج ). رویانیدن. سبز کردن. انبات :
بلا روید نبات اندر زمینی
که اهلش قوم هامانند و قارون.
در باغ لاله روید و در شوره زار خس.
چو کوهساری خیزد ز آب و آتش گرم
که مرگ روید از آن کوهسار آتش و آب.
سری که دردسر آرد بریدن است دوا.
عشق در سینه بی کینه ما می روید
مفلسان غم او را برسانید خبر
که زر عشق ز گنجینه ما می روید
گر بمیریم در این گوشه محنت غم نیست
جان ما از ره جانانه ما می روید.
گیاهی که روید از آن بوم و بر
نگون دارد از شرم خورشید سر.
فردوسی.
همیشه تا ز درخت سمن نروید گل برون نیاید از شاخ نارون نارنگ.
فرخی.
هند چون دریای خون شد چین چو دریابار اوزین قبل روید به چین برشبه مردم استرنگ.
عسجدی.
زین هردو زمین هرچه گیا روید تاحشربیخش همه روین بود و شاخ طبرخون.
عنصری.
ز خاری کز درخت شرک رویدچه نقصان ذوالفقار حیدری را.
ظهیر فاریابی.
گندم از گندم بروید جو ز جو.مولوی.
مکن در این چمنم سرزنش به خودرویی چنانکه پرورشم می دهند می رویم .
حافظ.
رجوع به رُستن شود.|| متعدی هم آمده است ( به معنی دمیدن ). ( از آنندراج ). رویانیدن. سبز کردن. انبات :
بلا روید نبات اندر زمینی
که اهلش قوم هامانند و قارون.
ناصرخسرو.
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست در باغ لاله روید و در شوره زار خس.
سعدی.
|| رشد کردن بعضی از انساج حیوانی : روییدن دندانها، روییدن مویها. ( فرهنگ فارسی معین ). اطلاق آن در غیر نباتات مجاز است. ( از آنندراج ). برآمدن چیزی از چیزی چنانکه دانه ها بر اندام آدمی و غیره تولید شدن : دیگر [ از سده ها ] آنچه درمنفذی چیزی چون ثؤلول یا غیر آن بروید. ( ذخیره خوارزمشاهی ).چو کوهساری خیزد ز آب و آتش گرم
که مرگ روید از آن کوهسار آتش و آب.
مسعودسعد.
ترا چو شمع زتن هرزمان سری رویدسری که دردسر آرد بریدن است دوا.
خاقانی.
صورت مهر ز آیینه ما می رویدعشق در سینه بی کینه ما می روید
مفلسان غم او را برسانید خبر
که زر عشق ز گنجینه ما می روید
گر بمیریم در این گوشه محنت غم نیست
جان ما از ره جانانه ما می روید.
علی خراسانی ( از آنندراج ).
فرهنگ عمید
۱. سبز شدن و برآمدن گیاه از زمین، رستن، نمو کردن.
۲. رشد کردن بعضی از اجزای بدن: روییدن مو.
۳. [مجاز] بیرون آمدن چیزی از چیز دیگر: از گردنش سری دیگر رویید.
۴. [مجاز] به وجود آمدن، ایجاد شدن.
۵. (مصدر متعدی ) [قدیمی] رویاندن، پروردن.
۲. رشد کردن بعضی از اجزای بدن: روییدن مو.
۳. [مجاز] بیرون آمدن چیزی از چیز دیگر: از گردنش سری دیگر رویید.
۴. [مجاز] به وجود آمدن، ایجاد شدن.
۵. (مصدر متعدی ) [قدیمی] رویاندن، پروردن.
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] روییدن به معنای رستن از زمین و رشد بعض اعضای بدن است که به مناسبت در بابهای تجارت، حجر، نکاح، اطعمه و اشربه، قصاص و دیات از آن سخن گفته اند.
برآمدن رستنی از زمین و سبز شدن و همچنین رشد کردن بعضی اجزای بدن، مانند مو و دندان را روییدن می گویند.
احکام روییدن
← خرید و فروش سبزیجات قبل از رویش
۱. ↑ جواهر الکلام ج۲۴، ص۷۹.
...
برآمدن رستنی از زمین و سبز شدن و همچنین رشد کردن بعضی اجزای بدن، مانند مو و دندان را روییدن می گویند.
احکام روییدن
← خرید و فروش سبزیجات قبل از رویش
۱. ↑ جواهر الکلام ج۲۴، ص۷۹.
...
wikifeqh: روییدن
جدول کلمات
رستن
کلمات دیگر: