مترادف خلد : بهشت، پردیس، جنان، جنت، دارالسلام، رضوان، فردوس، مینو، نعیم ، بقا، پایایی، دوام
متضاد خلد : دوزخ، فنا
paradise, heaven
جاويد کردن , شهرت جاويدان دادن به
کور موش , خال سياه , خال , خال گوشتي
بهشت، پردیس، جنان، جنت، دارالسلام، رضوان، فردوس، مینو، نعیم ≠ دوزخ
۱. بهشت، پردیس، جنان، جنت، دارالسلام، رضوان، فردوس، مینو، نعیم ≠ دوزخ
۲. بقا، پایایی، دوام ≠ فنا
( ~.) [ ع . ] (اِ.) پستانداری است که از حشرات تغذیه می کند و چشمان وی ضعیف است و در زیر زمین زیست می نماید؛ انگشت برک .
(خُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - دوام ، بقا. 2 - بهشت .
خلد. [ خ ُ ] (اِخ ) نام قصری است که منصور به بغداد ساخت و موضع آن بکنار رود دجله بود. بیمارستان عضدی در سمت جنوبی آن قرار داشت . این قصر چون ساخته شد بحول و حوش آن منازلی بر پا گردید و بر اثر آن محله ای ایجاد شد با این نام . (از معجم البلدان ).
خلد. [ خ َ ] (ع مص ) موی سپیده نشده کلانسال گردیدن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). || مقیم در جایی گردیدن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). یقال : خلدبالمکان او خلد الی المکان . || همیشه ماندن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
خلد. [ خ َ ل َ ] (ع اِ) حال . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). || دل . یقال : وقع ذلک فی خلدی ؛ ای فی قلبی . || نفس . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). || نام مرضی است که اسب می گیرد و بر اثر این مرض یک نقطه از بدن آن سوراخ میشود و از آن مایع زردرنگی بیرون می ریزد و چون آنرا با آتش داغ کنند؛ آن موضع خوب میشود، ولی جای دیگر دوباره دچار میشود و آنقدر ادامه می یابد تا اسب بمیرد. (از صبح الاعشی ).
ناصرخسرو.
فخرالدین مطرزی .
فرخی .
ابوحنیفه ٔ اسکافی .
منوچهری .
لامعی جرجانی .
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
مسعودسعدسلمان .
امیرمعزی .
سنائی .
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
سعدی .
حافظ.
حافظ.
عنصری .
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
عطار.
حافظ.
خلد. [ خ ُ / خ َ ] (ع اِ) موش کور که جانوریست کور زیرزمین هرگاه پیاز یا گندنا بر سوراخ وی نهند، از بوی آن برآید و شکارش کنند. ج ، مناجذ، از غیر لفظ آن مانند مخاض که جمع خلقه است . (از ناظم الاطباء). مرحوم دهخدا معتقدند: در زبان عربی جلذ نیز بمعنی موش کور است و جمع آن برخلاف قیاس مناجذ است و ظاهراً خلد و جلذ یکی تصحیف دیگریست .بفارسی موش کور. و طیماثاووس گوید که هرگاه در سوراخ مسکن او پیاز و گندنا بگذارند ببوی آن بیرون آید واز سموم قتاله و بغایت گرم و با رطوبت و خون موضع دنباله ٔ او جهت خنازیر و بیاضی چشم و رفع آثار جلد و خال و دماغ او با روغن گل جهت برص و بهق و قویا و خنازیر و هرچه از بدن بروز کند بی عدیل و قاطع رعاف و سیلان خون هر عضوی و محلل اورام و خون او نیز همین آثار دارد و سر او را چون سوخته با زاج سفید در گوش گذارند جهت ازاله ٔ بوی بد آن . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
۱. بهشت.
۲. (صفت) همیشگی.
〈 خلد برین: طبقۀ فوقانی بهشت.