برابر پارسی : ( آمره ) فرمان، فرماینده
امره
برابر پارسی : ( آمره ) فرمان، فرماینده
فرهنگ فارسی
مونث آمربه معنی فرمان دهنده
از دههای نمارستاق است
لغت نامه دهخدا
امرة. [ اِم ْ م َ رَ ] (ع اِ) مؤنث اِمَّر. بره ٔ خرد ماده . (ناظم الاطباء).
امره . [ اَ رَ ] (اِخ ) از دههای نماز ستاق است . (از سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 110 متن انگلیسی و ص 149 ترجمه ٔ فارسی ).
امره . [ اَ رَ ه ْ ] (ع ص ) شراب امره ؛ شراب ناب و خالص . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || رجل امره ؛ مرد تباه چشم از نکشیدن سرمه . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
امرة. [ اَ رَ] (ع اِ) واحد امر یعنی یک فرمان . (ناظم الاطباء). گویند: له علی امرة مطاعة؛ او را بر من یک حکم و فرمان است که اطاعت میکنم او را در آن . (ناظم الاطباء).
امرة. [ اَ م َ رَ ] (ع اِ) پشته و نشان که بر راه از سنگ و جز آن کنند. ج ، اَمَر. (ناظم الاطباء).
امرة. [ اَ م َ رَ ] (ع مص ) بسیار شدن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). بسیار شدن و کامل گردیدن . (از منتهی الارب ) . || بسیار شدن مواشی کسی . (از اقرب الموارد) (از المنجد).
امرة. [ اِم ْ م َ رَ ] (اِخ ) نام محلی است در راه مکه از بصره . رجوع به معجم البلدان شود.
امرة. [ اِم ْ م َ رَ ] (ع اِ) چیزی . (ناظم الاطباء). رجوع به اِمَّر شود.
امرة. [ اِم ْ م َ رَ ] (ع ص ) مرد سست رای فرمانبردار هرکس . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آنکه فرمان هرکس را برد. (مهذب الاسماء).
امرة. [اِ رَ ] (ع اِ) ولایت و فرمانروایی . (ناظم الاطباء).
امره. [ اَ رَ ه ْ ] ( ع ص ) شراب امره ؛ شراب ناب و خالص. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || رجل امره ؛ مرد تباه چشم از نکشیدن سرمه. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ).
امره. [ اَ رَ ] ( اِخ ) از دههای نماز ستاق است. ( از سفرنامه مازندران و استرآباد رابینو ص 110 متن انگلیسی و ص 149 ترجمه فارسی ).
دانشنامه عمومی
پایگاه اطلاع رسانی استانداری قم
آمُره یکی از روستاهای استان قم ایران است. این روستا در بخش خلجستان شهرستان قم و در دهستان دستجرد جای دارد. آمره با شهر قم ۸۶ کیلومتر و با مرکز بخش (دستجرد) ۸ کیلومتر و آشتیان تفرش ۳۰ کیلومتر فاصله دارد. این روستای کوهستانی در منتهی الیه غرب استان قم واقع است و با استان مرکزی همسایه است.
روستاهای بخش خلجستان خلجی زبان یا فارسی زبان هستند، اما اهالی روستای آمره اصالت تاتی خویش را حفظ کرده و هنوز به زبان قدیم منطقه یعنی تاتی سخن می گویند.
بر اساس سرشماری سال ۱۳۸۵، جمعیت این روستا ۱۰۷ نفر (۵۴ خانوار) بوده است. این روستا به دلیل مهاجرت بی رویه تقریباً به شکل نیمه ییلاقی درآمده است.
این روستا در دهستان لاریجان سفلی قرار داشته و براساس آخرین سرشماری مرکز آمار ایران که در سال ۱۳۸۵ صورت گرفته، جمعیت آن ۲۵ نفر (۹خانوار) بوده است.این روستا یکی از روستاهای بکر و دارای طبیعتی دست نخورده میباشد.
روستای امره که طبق آخرین سرشماری بالغ بر ۲۵۰۴ (۱۲۲۱ مرد، ۱۲۸۳ زن) نفر جمعیت جمعیت دارد یکی از روستاهای شهرستان ساری از استان مازندران می باشد. محل در تقریباً ۲۰ کیلومتری جنوب این شهر و در ۳ کیلومتری غرب جاده ساری – سمنان می باشد. از نظر تقسیمات کشوری این روستا یکی از روستاهای دهستان کلیجانرستاق علیا بوده و از سال ۸۰ به عنوان بخش مستقل کلیجانترستاق به تصویب مجلش شورای اسلامی رسید. این روستا از روستاهای پرجمعیت، وسیع و از نظر اقتصادی، از روستاهای با تولید بالای منطقه می باشد. وسعت روستا حدوداً ۱۲۴ هکتار می باشد و ۵۵۰ هکتار زمینهای کشاورزی اهالی پیرامون آن را احاطه نموده است از نظر موقعیت مکانی روستا دارای توپوگرافی کوهستانی است که این موضوع یکی از مشکلات اصلی روستا است.
و یکی از بهترین زمین فوتبال های این منطقه را دارد
۱-مردم امره قومی بودند از بنی عامر بغداد که توسط خلفای عباسی به منطقه دو دانگه ساری کوچانده شدند که سپس به مناسبت دامپروری ومرتع عالی به این منطقه آمده وساکن شدند، که ابتدا به بنی عامری معروف بودند و بعداً به دلیل ثقیل بودن به عامری و سپس امری ساده شده (لازم به ذکر اینکه امره ای های اصیل همگی سید و از نوادگان امام موسی کاظم و از نسل میر عمادالدین وری می باشند.
دانشنامه اسلامی
معنی عُمُرِهِ: عمرش
معنی رُّوحَ: چیزی که مایه حیات و زندگی است ، البته حیاتی که ملاک شعور و اراده باشد (در عبارتهایی نظیر "ینزل الملائکه بالروح من امره علی من یشاء من عباده " منظور موجودی غیر از ملائکه است که واسطه نزول برخی فیوضات الهی بر انبیاء و پیامبران است)
معنی رُوحَنَا: روح ما (منظور از روح یا چیزی که مایه حیات و زندگی است ، البته حیاتی که ملاک شعور و اراده باشد و یا در عبارتهایی نظیر "ینزل الملائکه بالروح من امره علی من یشاء من عباده " منظور موجودی غیر از ملائکه است که واسطه نزول برخی فیوضات الهی بر انبیاء و پیامبر...
معنی رُّوحِهِ: روح او (منظور از روح یا چیزی که مایه حیات و زندگی است ، البته حیاتی که ملاک شعور و اراده باشد و یا در عبارتهایی نظیر "ینزل الملائکه بالروح من امره علی من یشاء من عباده " منظور موجودی غیر از ملائکه است که واسطه نزول برخی فیوضات الهی بر انبیاء و پیامبر...
معنی رُّوحِی: روح من (منظور از روح یا چیزی که مایه حیات و زندگی است ، البته حیاتی که ملاک شعور و اراده باشد و یا در عبارتهایی نظیر "ینزل الملائکه بالروح من امره علی من یشاء من عباده " منظور موجودی غیر از ملائکه است که واسطه نزول برخی فیوضات الهی بر انبیاء و پیامبر...
ریشه کلمه:
امر (۲۴۹ بار)
ه (۳۵۷۶ بار)
گویش مازنی
۱از روستاهای کوهپایه ای توابع دهستان کلیجان رستاق ساری ...