کلمه جو
صفحه اصلی

مکروه


مترادف مکروه : زشت، قبیح، کریه، مذموم، مستنکر، منفور، مهیب، ناپسند، ناخوش، ناخوشایند

متضاد مکروه : مباح

برابر پارسی : ناپسند، زشت

فارسی به انگلیسی

abominable, hated, disapproved but not absolutely unlawful

abominable, disapproved but not absolutely unlawful


فارسی به عربی

ماقت , مکروه

عربی به فارسی

نامطلوب , ناخوش ايند , ناخواسته


مکروه , زشت , ناپسند , منفور , بيزار , مخالف , متنفر , برخلا ف ميل , غيرمشهور , بدنام , غير محبوب


مترادف و متضاد

abhorrent (صفت)
شنیع، زشت، منزجر، مکروه، مغایر، ناسازگار، فرومایه، بیمناک

abominable (صفت)
زشت، مکروه، ناپسند، منفور، خبیی

detestable (صفت)
مکروه، فرومایه، نفرت انگیز، بسیار بد، کریه

execrable (صفت)
زشت، مکروه، نفرت انگیز

زشت، قبیح، کریه، مذموم، مستنکر، منفور، مهیب، ناپسند، ناخوش، ناخوشایند ≠ مباح


فرهنگ فارسی

ناپسند، ناپسندیده، ناروا، شر، بدی
۱ - ( اسم ) ناپسندیده کراهت داشته شده : [ می ترسم که این رسم ناستوده و مکروه مذموم با ولاد و اخلاف و اعقاب تو برسد . ] ( سلجوقنامه ظهیری . چا . خاور . ۲ ) ۲۴ - ( صفت ) زشت : [ طوطیی با زاغی در قفس کردند ... و از قبح مشاهده او مجاهده میبرد و میگفت : این چه طلعت مکروه است و هیات ممقوت و منظر ملعون و شمایل ناموزون ? ] ( گلستان . چا . فروغی ۳ ) ۱۵۳ - ( اسم ) بلا آفت : [ بدان که جز بی رحمی شتر بان که خداوند من است و زمام تسخیر و تذلیل من بدست او دادهاند چیزی دیگر چون نزول مکروهی بر ساحت احوال و عدول مزاج از جاده اعتدال که از موجبات این شکل تواند بود نیست . ] ( مرزبان نامه ) ۱۳۳۷.ص ۴ )۱۹۵ - یکی از احکام خمسه تکلیفی است و آن امری است که ترکش راجح و فعلش مرجوح است مانند نماز در حمام و خوردن گوشت حیواناتی که عاده نمی خورند چون است و غیره . بعبارت دیگر مکروه امریست منهی نه نهی غیر تحریمی که آنرا نهی تنزیهی نیز گویند و آن مقابل مستحب است . اگر انجام دادن امور مستحب راجح است ترک امور مکروه راجح است و اگر ترک کلیه مستحبات از گناهان کبیره محسوب میشود ارتکاب همه مکروهات نیز موجب کیفر اخروی است ( از دستور العلمائ قواعد شهید قوانین الاصول )

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] ۱ - (ص . ) ناپسند، زشت . ۲ - یکی از احکام خمسة تکلیفی است و آن امری است که ترکش راجح و فعلش مرجوح است مانند نماز در حمام و خریدن گوشت حیواناتی که عادتاً نمی خورند، چون اسب و غیره .

لغت نامه دهخدا

مکروه. [ م َ ] ( ع ص ) ناپسندیده و ناخوش. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). ناپسند و ناگوار وناخوش آیند و دارای کراهت. ( ناظم الاطباء ) : کل ذلک کان سیئه ُ عند ربک مکروهاً. ( قرآن 38/17 ).
تا روز پدید آید و آسایش گیرم
زین علت مکروه و ستمکار و ژکاره.
خسروانی.
اگر در خود تفکر کند یا در صفاتی است که آن مکروه حق است... و آن معاصی و مهلکات است. ( کیمیای سعادت ). چاره نمی شناسم از اعلام آنچه حادث شود از محبوب و مکروه. ( کلیله و دمنه ). اگر در کاری خوض کند که عاقبتی وخیم و خاتمتی مکروه دارد... از وخامت آن او را بیاگاهانم. ( کلیله و دمنه ). مصنف چه معتوه مردی باشد و مصنف چه مکروه کتابی. ( چهارمقاله چ معین ص 111 ).
زان نجوشانم که مکروه منی
بلکه تا گیری تو ذوق و چاشنی.
مولوی.
اما صبر قلب هم دو گونه است صبر بر مکروه و صبر از مراد. ( مصباح الهدایه چ همایی ص 380 ).
- مکروه داشتن ؛ ناپسند داشتن و نفرت داشتن. ( ناظم الاطباء ).قبیح دانستن. ناخوش داشتن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : طایفه ای آن را مکروه داشته اند به دلالت این خبر که از رسول صلی اﷲ علیه وسلم پرسیدند که... ( مصباح الهدایه ، ایضاً ص 335 ).
- مکروه شمردن ؛ استهجان. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). ناپسند داشتن.
|| زشت. ( ناظم الاطباء ). کریه. زشت. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : طوطیی را با زاغی در قفس کردند... از قبح مشاهده او مجاهده می بردو می گفت این چه طلعت مکروه است و هیئت ممقوت. ( گلستان ).
ور پرده عشاق و صفاهان و حجاز است
از حنجره مطرب مکروه نزیبد.
سعدی ( گلستان ).
|| ( اِ ) شر، و در حدیث است «خلق المکروه یوم الثلاثاء و خلق النور یوم الاربعاء» که در اینجا از مکروه ، شر اراده شده است. اذی [ اَ ذا ]. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). آفت. رنج. بلا. داهیه. مصیبت. محنت :
و او نیز به خدمت همی شتابد
مکروه جهان دور بادش از جان.
فرخی.
همه جهان به دل سوخته همی گفتند
که یا الهی مکروه را به ما منمای.
فرخی.
چه اگر از این طریق عدول افتد هر روز مکروهی یابد. ( کلیله و دمنه ).
مسلم خاکت از آفات و عاهات
منزه صحنت از مکروه و محذور...
جمال الدین عبدالرزاق ( دیوان چ وحید دستگردی ص 182 ).

مکروه . [ م َ ] (ع ص ) ناپسندیده و ناخوش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ناپسند و ناگوار وناخوش آیند و دارای کراهت . (ناظم الاطباء) : کل ذلک کان سیئه ُ عند ربک مکروهاً. (قرآن 38/17).
تا روز پدید آید و آسایش گیرم
زین علت مکروه و ستمکار و ژکاره .

خسروانی .


اگر در خود تفکر کند یا در صفاتی است که آن مکروه حق است ... و آن معاصی و مهلکات است . (کیمیای سعادت ). چاره نمی شناسم از اعلام آنچه حادث شود از محبوب و مکروه . (کلیله و دمنه ). اگر در کاری خوض کند که عاقبتی وخیم و خاتمتی مکروه دارد... از وخامت آن او را بیاگاهانم . (کلیله و دمنه ). مصنف چه معتوه مردی باشد و مصنف چه مکروه کتابی . (چهارمقاله چ معین ص 111).
زان نجوشانم که مکروه منی
بلکه تا گیری تو ذوق و چاشنی .

مولوی .


اما صبر قلب هم دو گونه است صبر بر مکروه و صبر از مراد. (مصباح الهدایه چ همایی ص 380).
- مکروه داشتن ؛ ناپسند داشتن و نفرت داشتن . (ناظم الاطباء).قبیح دانستن . ناخوش داشتن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : طایفه ای آن را مکروه داشته اند به دلالت این خبر که از رسول صلی اﷲ علیه وسلم پرسیدند که ... (مصباح الهدایه ، ایضاً ص 335).
- مکروه شمردن ؛ استهجان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ناپسند داشتن .
|| زشت . (ناظم الاطباء). کریه . زشت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : طوطیی را با زاغی در قفس کردند... از قبح مشاهده ٔ او مجاهده می بردو می گفت این چه طلعت مکروه است و هیئت ممقوت . (گلستان ).
ور پرده ٔ عشاق و صفاهان و حجاز است
از حنجره ٔ مطرب مکروه نزیبد.

سعدی (گلستان ).


|| (اِ) شر، و در حدیث است «خلق المکروه یوم الثلاثاء و خلق النور یوم الاربعاء» که در اینجا از مکروه ، شر اراده شده است . اذی [ اَ ذا ] . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آفت . رنج . بلا. داهیه . مصیبت . محنت :
و او نیز به خدمت همی شتابد
مکروه جهان دور بادش از جان .

فرخی .


همه جهان به دل سوخته همی گفتند
که یا الهی مکروه را به ما منمای .

فرخی .


چه اگر از این طریق عدول افتد هر روز مکروهی یابد. (کلیله و دمنه ).
مسلم خاکت از آفات و عاهات
منزه صحنت از مکروه و محذور...
جمال الدین عبدالرزاق (دیوان چ وحید دستگردی ص 182).
گفتم این اجتماع را هیچ مکروهی استقبال نکند. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 273). چیزی دیگر چون نزول مکروهی بر ساحت احوال ... نیست . (مرزبان نامه ، ایضاً ص 195). دوم تقصیر. سیوم خیانت چهارم مکروه ... عقوبت خیانت بند و زندان و عقوبت مکروه رسانیدن مکروه به مکافات . (مرزبان نامه ، ایضاً ص 117). تقدیر حق عزاسمه چنین بود که مر این بنده را مکروهی رسد. (گلستان ).
- بی مکروه ؛ دور از رنج و آفت . عاری از بلا و مصیبت :
بخت بی تقصیر و محنت ، روز بی مکروه و غم
دهر بی تلبیس و تنبل ، چرخ بی نیرنگ و رنگ .

منوچهری .


|| ناشایسته و ناسزاوار. (ناظم الاطباء).نابایست . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). عمل ناپسند : آورده اند که شخصی بود و زنی داشت . روزی خلاف صلاح و عفت مکروهی از وی مشاهده کرد. (مصباح الهدایه چ همایی ص 247). || (ص ) (اصطلاح فقهی ) امری که ترک آن رجحان دارد و اگر این امر به حرام نزدیکتر باشد کراهت آن تحریمی و اگر به حلال نزدیکتر باشد کراهت آن تنزیهی است و مرتکب آن معاقب نیست . (از تعریفات جرجانی ). یکی از احکام خمسه تکلیفی است که ترکش راجح و فعلش مرجوح است مانند گزاردن نماز در حمام و خوردن گوشت حیواناتی که معمولاً نمی خورند چون گوشت اسب و جز آن : طایفه ٔ اول این صوم دهر را که مکروه است تأویل کرده اند. (مصباح الهدایه چ همایی ص 335).

فرهنگ عمید

۱. (فقه ) عملی که ترک آن پسندیده است و ارتکاب آن عقاب و کیفر ندارد.
۲. [قدیمی] ناپسند، ناپسندیده، ناروا.
۳. [قدیمی] زشت.

دانشنامه عمومی

مکروه در لغت به معنای ناپسند، ناخوشایند و ناگوار است و در اصطلاح فقه اسلام، عملی است که ترک آن مطلوب است و پاداش دارد ولی انجامش عذاب ندارد. مانند: پوشیدن لباس سیاه در نماز.تعداد مکروهات قابل احصاء نیست چه ترک هر مستحبی خود مکروه تلقی میگردد.

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:احکام پنج گانه شرعی

فرهنگ فارسی ساره

ناپسند، زشت


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ـــ مکروه امری است که راجح الترک باشد. ـــ مکروه به عمل مرجوح، و با اولویت در ترک اطلاق می شود.
مکروه، از اقسام محکوم به بوده و به عملی گفته می شود که شارع مقدس به طور غیرالزام مکلف را از انجام آن باز می دارد؛ به بیان دیگر، مکروه به معنای درخواست غیرالزامی شارع از مکلف برای ترک عملی است، مانند: نخوردن غذا یا آب داغ. و به عبارت دیگر مکروه امری است که ترک آن اولی باشد بدون منع از فعل.
از نظر اصولیون
در این که مکروه، منهی عنه است یا نه میان اصولی ها اختلاف است؛ « مالکیه »، « شافعیه » و « حنابله » معتقدند فعل مکروه منهی عنه است، و برخی دیگر مانند « حنفیه » و « ابن سبکی » از «شافعیه» معتقدند فعل مکروه منهی عنه نیست.

[ویکی فقه] مکروه (اصول).
...

پیشنهاد کاربران

به معنی فسق هست


کلمات دیگر: