کلمه جو
صفحه اصلی

قند


مترادف قند : شکر، نبات

برابر پارسی : شیرینی، غند، شکربسته، کند

فارسی به انگلیسی

glucose, sugar, hard sugar, lump or loaf sugar, lump sugar, cube sugar

lump sugar, cube sugar


glucose, sugar


فارسی به عربی

سکر

مترادف و متضاد

sugar (اسم)
شیرینی، شکر، قند، ماده قندی

شکر، نبات


فرهنگ فارسی

معرب کند، جسم جامدوسفیدوشیرین که ازچغندرقندساخته میشود
( اسم ) جسمی است جامد برنگ سفید با طعم شیرین و آن از التصاق بلورهای ریز - ساکارز است ( بلورهای ریز ساکارز را در تداول عامه شکر نامند ) توضیح ساکارز یکی از مواد گلوسیدی است که از ترکیب دو از ۶ کربنی یکی به نام لوولز و دیگری به نام گلوکز حاصل شده است و ذرات ریز بلورهایش به نام شکر خوانده می شود . اصولا عمل قند سازی عبارت از آن است که بلورهای زیر شکر را بیکدیگر ملصق کنند و نتیجه را باشکالی که مایلند ( از لحاظ عرضه به بازار ) در آورند و معمولا عمل التصاق را به وسیله ذوب کردن مقداری از بلورهای شکر و به حالت بی شکل در آوردن آنها که عمل چسب بین دیگر ذرات بلوری را به عهده دارد انجام می دهند . قندهایی که به بازار عرضه می شوند باشکال مخروطی ( کله قند ) و مکعبی یا مکعب مستطیل یا کلوخه است که از شکرهای مستخرج از نیشکر یا چغندر قند حاصل می شوند قند معمولی تبرزد : آنکه زهرت دهد بدو ده قند وانکه از تو برد درو پیوند . ( حدیقه . مد . ۵۷۳ ) یا قندها . اجسامی هستند سه تایی مرکب از کربن و ئیدرژن که در طبیعت فراوان و در بدن جانوران و مخصوصا در گیاهان زیاد دیده می شوند . یا قند معمولی ساکارز جسمی است سفید و بلوری با طعم شیرین از آب سنگین تر در نصف وزنش آب ۲٠ درجه و در ۱ /۴ وزنش آب ۱٠٠ درجه حل میشود و بر اثر حرارت گداخته می گردد و مایع حاصل به وسیله برودت ناگهانی بجسم شیشه مانندی ( آب نبات ) و بر اثر سرد شدن ملایم جسم بلور مانندی ( نبات ) می دهد . قند در حدود صد درجه حرارت بکارامل یا قند سوخته و سپس به زغالی که تقریبا کربن خالص است تبدیل می گردد . قند معمولی به واسطه جوشیدن خاصه در مجاورت اسیدها بگلوکز و لوولز تبدیل می شود . این قند که در اصطلاح علمی به ساکارز معروف است در بسیاری از گیاهان مخصوصا در چغندر قند و نیشکر و حویج زیاد است . در عمل قند را فقط از نیشکر و چغندر قند به دست می آورند ولی در کشورهای گرمسیر که نیشکر بهتر به عمل می آید نیشکر را بر چغندر قند ترجیح می دهند . معمولا چغندر بین ۱۶ تا ۲٠ درصد قند دارد بقیه مواد سفیده یی و اسیدها و غیره می باشد که حین عمل تصفیه از آن جدا می گردد ۲ - نبات . ترکیبات اسمی : یا قند پارسی ( فارسی ) . ۱ - نوعی قند لطیف ( منسوب به پارس ) ۲ - شعر پارسی ( ایهام بدو معنی ) : شکر شکن شوند همه طوطیان هند زین قند پارسی که به بنگاله می رود ( حافظ ۱۵۲ ) یا قند خام . قند خشک . یا قند دوباره . قندی که دوباره صاف کرده باشند قند مکرر : بود قند دوباره بیشتر شیرین ببین عالی سه باره گشت تا کلک شکر بار تو شد ثالث . یا قند عسکری . نوعی قند لطیف ( منسوب به عسکر مکرم ) : پیچان تر است زلف با گفتهای من شیرین تر است لعل تو با قند عسکری . یا قند کرجی . نوعی قند لطیف ( منسوب به کرج ) : مه ز شرم عارضت از هاله زندانی شود قند کرجی از لب لعل تو نصرانی شود یا قند محمودی . نوعی قند لطیف : لبش تا سینه در شکر نشسته تبسم قند محمودی شکسته . یا قند مصری . نوعی قند لطیف ( منسوب به مصر ) : که نام قند مصری برد آنجا ? که شیرینان ندادند انفعالش ? ( حافظ ۱۸۹ ) یا قند مکرر . ۱ - قند دوباره : دیده چون شد آن دو لب شیرین دید معنی قند مکرر فهمید . ۲ - لب معشوق . یا قند در ( تو ) دل کسی آب شدن . بسیار ذوق و شعف کردن : ( زن را ) بنوروز علی مرحوم نشانش دادم گفتم : این باب دندان تست ... خدا بیامرز قند در دلش آب شد .
خایه قندان بمعنی خصیان

فرهنگ معین

(قَ ) (اِ. ) معرب کند، جسم جامد سفید رنگ و شیرین حاصل از شیرة چغندر قند یا شکر که به آسانی در آب حل می شود. مجازاً: هر چیز بسیار شیرین . ، ~توی دل کسی آب شدن کنایه از: بسیار خشنود و خوشحال شدن .

لغت نامه دهخدا

قند. [ ق َ ] (معرب ، اِ) کند که شکر باشد. قنده مثل آن و این معرب است . (منتهی الارب ). عسل نیشکر چون سفت و منجمد گردد. (اقرب الموارد). معرب کند از اصل هندی است . در سانسکریت کهندا به معنی مطلق قطعه یا پاره مخصوصاً پاره ٔ قند یا تکه ٔ قند. همین کلمه وارد زبان های اروپایی شده است و به چیزی گفته شود که ما در فارسی کنونی نبات گوییم ، قند عبارت است از شکر به قالب ریخته و سخت و کلوخ شده . (هرمزدنامه ص 32) (حاشیه ٔ برهان چ معین ). قند با لفظ ریختن و خاییدن و خوردن مستعمل است . (آنندراج ). محصول قند ایران از سال 1310 توسط کارخانه ٔ قند کهریزک بطور مرتب وارد بازار شده و از آن پس با تأسیس کارخانه های متعدد مرتباً بر میزان تولید قند کشور افزوده شده است .از سال 1336 کارخانه های قند خصوصی شروع بکار کردند و از آنجمله کارخانه های قند اهواز و قند فریمان را میتوان نام برد. تعداد کارخانه های قند در سالهای مختلف کشور بدینقرار است : تهران 3 استان اول 1، استان چهارم 2، استان پنجم 1، استان ششم 1، استان هفتم 2، استان هشتم 1، استان نهم 4. تعداد 4727 تن در صنایع مزبور مشغول کارند و جمعاً 146858 تن قند و شکر به بازار عرضه داشته اند. (112768 تن قند و 34090 تن شکر). تولید قند و شکر درسال 1341 متجاوز از 200هزار تن برآورد میشود. (نقل از کیهان سالانه 1341) :
آنکه زهرت دهد بدو ده قند
آنکه از تو برد بدو پیوند.

سنایی .


هین مشو چون قند پیش طوطیان
بلکه زهری شو شو ایمن اززیان .

مولوی .


آن یکی میزد یتیمی را بقهر
قند بود آن لیک بنمودی چو زهر.

مولوی .


- جوزقند ؛ نوعی از شیرینی که از هلوی خشک کرده سازند بدینگونه که در جوف آن قند و مغز بادام کوبیده کنند.
- قند پارسی ؛ نوعی از قند لطیف . (آنندراج ) :
شکرشکن شوند همه طوطیان هند
زین قند پارسی که به بنگاله میرود.

حافظ.


- قند دوباره ؛ قندی که دوباره صاف کرده باشند. (آنندراج ) :
مگر زان دولت قند دوباره
بحسرت چید شکر پاره پاره .

محسن تأثیر (از آنندراج ).


- قند عسکری ؛ نوعی از قند لطیف . (آنندراج ) :
پیچان تر است زلف تو با گفته های من
شیرین تر است لعل تو یا قند عسکری .

باقرکاشی (ازآنندراج ).


- قند گرجی ؛ نوعی از قند لطیف . (آنندراج ) :
مه ز شرم عارضت از هاله زندانی شود
قند گرجی از لب لعل تو نصرانی شود.

محسن تأثیر (از آنندراج ).


- قند محمودی ؛ نوعی از قند. (آنندراج ) :
لبش تا سینه در شکر نشسته
تبسم قند محمودی شکسته .

حکیم زلالی (از آنندراج ).


- قند مصری ؛ نوعی از قند لطیف . (آنندراج ) :
که نام قند مصری برد آنجا
که شیرینان ندادند انفعالش .

حافظ (از آنندراج ).


- قند مکرر ؛ قند دوباره . (آنندراج ). رجوع به همین عنوان شود.
- || کنایه از لب های معشوق . (برهان ) :
دیده چون آن دو لب شیرین دید
معنی قند مکرر فهمید.

ملاطاهرغنی (از آنندراج ).


|| قند مجازاً بمعنی بوسه :
لب نوشین تو پرشهد و قند است
نگویی تا از آن قندی بچند است .
اگر قند ترا باشد بها جان
بجان تو که باشد سخت ارزان .

ولی .



قند. [ ق ُ ] (معرب ، اِ) خایه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). قندان به معنی خصیان . (اقرب الموارد). رجوع به گُند شود.
- ابوالقندین ؛ کنیه ٔ اصمعی است که دارای خایه های بزرگ بود. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).


قند. [ ق ُ ] ( معرب ، اِ ) خایه. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). قندان به معنی خصیان. ( اقرب الموارد ). رجوع به گُند شود.
- ابوالقندین ؛ کنیه اصمعی است که دارای خایه های بزرگ بود. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

قند. [ ق َ ] ( معرب ، اِ ) کند که شکر باشد. قنده مثل آن و این معرب است. ( منتهی الارب ). عسل نیشکر چون سفت و منجمد گردد. ( اقرب الموارد ). معرب کند از اصل هندی است. در سانسکریت کهندا به معنی مطلق قطعه یا پاره مخصوصاً پاره قند یا تکه قند. همین کلمه وارد زبان های اروپایی شده است و به چیزی گفته شود که ما در فارسی کنونی نبات گوییم ، قند عبارت است از شکر به قالب ریخته و سخت و کلوخ شده. ( هرمزدنامه ص 32 ) ( حاشیه برهان چ معین ). قند با لفظ ریختن و خاییدن و خوردن مستعمل است. ( آنندراج ). محصول قند ایران از سال 1310 توسط کارخانه قند کهریزک بطور مرتب وارد بازار شده و از آن پس با تأسیس کارخانه های متعدد مرتباً بر میزان تولید قند کشور افزوده شده است.از سال 1336 کارخانه های قند خصوصی شروع بکار کردند و از آنجمله کارخانه های قند اهواز و قند فریمان را میتوان نام برد. تعداد کارخانه های قند در سالهای مختلف کشور بدینقرار است : تهران 3 استان اول 1، استان چهارم 2، استان پنجم 1، استان ششم 1، استان هفتم 2، استان هشتم 1، استان نهم 4. تعداد 4727 تن در صنایع مزبور مشغول کارند و جمعاً 146858 تن قند و شکر به بازار عرضه داشته اند. ( 112768 تن قند و 34090 تن شکر ). تولید قند و شکر درسال 1341 متجاوز از 200هزار تن برآورد میشود. ( نقل از کیهان سالانه 1341 ) :
آنکه زهرت دهد بدو ده قند
آنکه از تو برد بدو پیوند.
سنایی.
هین مشو چون قند پیش طوطیان
بلکه زهری شو شو ایمن اززیان.
مولوی.
آن یکی میزد یتیمی را بقهر
قند بود آن لیک بنمودی چو زهر.
مولوی.
- جوزقند ؛ نوعی از شیرینی که از هلوی خشک کرده سازند بدینگونه که در جوف آن قند و مغز بادام کوبیده کنند.
- قند پارسی ؛ نوعی از قند لطیف. ( آنندراج ) :
شکرشکن شوند همه طوطیان هند
زین قند پارسی که به بنگاله میرود.
حافظ.
- قند دوباره ؛ قندی که دوباره صاف کرده باشند. ( آنندراج ) :
مگر زان دولت قند دوباره
بحسرت چید شکر پاره پاره.
محسن تأثیر ( از آنندراج ).

فرهنگ عمید

۱. ماده ای جامد، سفید، و شیرین، که از چغندر قند یا نیشکر تهیه می شود.
۲. (پزشکی ) [عامیانه، مجاز] = مرض * مرض قند
۳. [قدیمی، مجاز] بوسه.

۱. ماده‌ای جامد، سفید، و شیرین، که از چغندر قند یا نیشکر تهیه می‌شود.
۲. (پزشکی) [عامیانه، مجاز] = مرض ⟨ مرض قند
۳. [قدیمی، مجاز] بوسه.


دانشنامه عمومی

قند یا کَند یک فرآوردهٔ صنعتی از چغندر قند می باشد و معمولاً به شکل مکعب های سفیدی می ماند که از جنس شکر می باشند. این فرآورده بیش تر برای شیرین کردن نوشیدنی های تلخ (مثل چای یا قهوه) کاربرد دارد. قند معمولی از ترکیب ساکاروز (نوعی دی ساکارید) می باشد.
دانشنامهٔ آکسفورد
نیشکر از دوران پیش از تاریخ در هندوستان کشت می شد. هندی ها کشف کردند که چگونه قند را از آن استخراج کنند. در دورهٔ رومیان قند را از اروپا می شناختند. اما تا قرن ها کمیاب و گران بود.
کریستف کلمب در سال ۱۴۹۳ میلادی نیشکر را به هند غربی برد. این گیاه به حدی در آنجا خوب رشد کرد که اروپاییان مزارع بزرگی را به کشت نیشکر اختصاص دادند. در این مزارع بردگان آفریقایی کار می کردند و آن قدر در آمد نصیب صاحبانشان می شد که به نیشکر «طلای سفید» می گفتند.
در طی جنگ های ناپلئون صدور نیشکر از کارائیب به اروپا قطع شد؛ در این زمان کشت چغندرقند بیش از پیش رواج یافت و قند ها را از چغندرقند تهیه کردند.

دانشنامه آزاد فارسی

قند (sugar)
به معنای اعم، کلیۀ مواد شیرین متعلق به دسته ای از مواد با نام کربوهیدرات ها. ترکیبی از کربن، هیدروژن، و اکسیژن و به معنای اخص، قند معمولی یا ساکاروز که از چغندرقند و نیشکر استخراج می شود. قند مهم ترین مادۀ غذایی مولّد انرژی است. قندها به سه گروه تقسیم می شوند: مونوساکاریدها، دی ساکاریدها، و تری ساکاریدها. مونوساکاریدها قندهای ساده اند و فروکتوز و گلوکُز از این گروه اند. دی ساکاریدها درنتیجۀ یکی شدن دو مونوساکارید با یک مولکول آب کمتر تشکیل می شوند و لاکتوز، مالتوز، و ساکاروز از این گروه اند. تری ساکاریدها ناشناخته ترند. رافینوز نوعی تری ساکارید است که در تخم پنبه و چغندرقند یافت می شود. از دیگر منابع طبیعی قند، درخت اَفرای قندی است. نیز ← گلوکز؛ ساکاروز؛ قندسازی

فرهنگ فارسی ساره

کند


گویش اصفهانی

تکیه ای: qand
طاری: qand
طامه ای: qand
طرقی: qand
کشه ای: qand
نطنزی: qand


گویش مازنی

/ghend/ دفینه – کسی که چیزی با ارزش را در جایی دفن کند

دفینه – کسی که چیزی با ارزش را در جایی دفن کند


جدول کلمات

گلوسید

پیشنهاد کاربران

در زبان هندی به کریستال" خاندا "گفته می شود که ریشه "قند" در فارسی و "Candy"در انگلیسی است.

قند :در زبان هندی به کریستال "خاندا" گفته می شد . هندی ها وقتی شکر را به شکل نبات یا کرستال تبدیل می کردند به آن خاند می گفتند ایرانی ها خاند را گند و عربها آن را به قند تبدیل کردند . قند مُعَــرَّب یعنی عربی شده ی " کَند " است قندیل یعنی کرستال مانند . این واژه در انگلیسی به "Candy" تبدیل شد . لذا CANDY در انگلیسی که آب نبات است با همین واژه ارتباط ریشه ای دارد.
واژه ی کاندیدا نیز از همین ریشه است. به گفته محمود بختیاری، کاندیدای وکالت درزمان قدیم لباس سفید رنگ شکری می پوشیده وبه همین ترتیب خود را نامزد انتخابات می کرده وبدین رو واژه Candidate ( کاندیدا، نامزد ) ساخته شد.
بنابر این کلمه قند واژه ی است پارسی، همان طور که شکر واژه ای است ایرانی.
زبان هایی که شکر به شکل قند از ایران به آنها راه یافت .
قرقیزی kant، پنجابیKhaḍa ، گجراتیKhāṇḍa ، قزاقی Qant ،

ریشه واژه �قند� کَند است . کندو برای شیرین بودنش و شیرین بودن قند ، کند نامیده میشد همچنین کَندی در انگلیسی از پارسی گرفته شده

ریشه ی واژه ی #قند ✅

اول متن زیر را بخوانیم ( متن زیر نقل قول است ) :

/قند. [ ق َ ] ( معرب ، اِ ) کند که شکر باشد. قنده مثل آن و این معرب است . ( منتهی الارب ) . عسل نیشکر چون سفت و منجمد گردد. ( اقرب الموارد ) . معرب کند از اصل هندی است . در سانسکریت کهندا به معنی مطلق قطعه یا پاره مخصوصاً پاره ٔ قند یا تکه ٔ قند. همین کلمه وارد زبان های اروپایی شده است و به چیزی گفته شود که ما در فارسی کنونی نبات گوییم ، قند عبارت است از شکر به قالب ریخته و سخت و کلوخ شده . ( هرمزدنامه ص 32 ) ( حاشیه ٔ برهان چ معین ) /


مشخص است که قند در سانسکریت بن ترکی از قینماق به معنی شکنجه کردن عذاب دادن است. ♦️

واژه عواما به صورت یاندی قیندی دیده شده است

قینید مشخصا ینی شکسته - تکه تکه
آقایان در سانسکریت دیدند گفتند سانسکریت همه چی هم حل شد. 🔴

سانسکریت را هم به خودشان میمالند پس تموم شد رفت واژه فرض میکنند مال خودشان است.

با استنباط و استدلال بن از یک زبان است که قینماق را دارد آن هم ترکیست خیلی جالب تر آن است که قند به معنی تکه است دقیقا همان معنی اصلی ترکی در سانسکریت دارد. ❇️
candy
در انگلیسی و امثالهم هم ترکی هستند.


و تازه واژه ی قینماق از بن ریز در ترکیست.

قین چندین معنی دارد یکی از معنی های آن دسته است
قین قین دسته دسته ( تکه تکه )
و واژه ی قند مشتق شده است.

شمارا جلب میکنم به قینلاماق به معنی دانه به دانه کندن که معادل فارسی ندارد. ⭕️

موضوع واضح است عاقلان دانند.

درود ُ سپاس بر خوانندگان
بسیاری از واژگان به خاطر شرایط محیطی و جایگاه جغرافیایی گویندگان زبان ساخته می شوند.
در هندوستان، فراوری و ساخت شکر از نیشکر و قند از شکر، از دیرباز رایج و روامند بود و همانگونه که این فراورده ها از هند به ایران و دیگر جاها در جهان رفته، نام خود را هم با خود برده و به گونه های جورواجور ولی نزدیک به هم گویش می شود.
ولی از دیدگاه کاربر بالایی، انگار هندیان قند و شکر را ساخته ولی به خاطر گنگ بودن، نمیتوانسته اند نامی بر آن بگذارند، تا اینکه ترکان از راه رسیده و در نامگذاری، به یاری آنها شتافتند!
سخنیست بس روشن، خردوَرزان دانند.

Sugar cube


کلمات دیگر: