کلمه جو
صفحه اصلی

ساروق


مترادف ساروق : بقچه، بغچه، سفره، دستار، سربند

مترادف و متضاد

۱. بقچه، بغچه
۲. سفره
۳. دستار، سربند


فرهنگ فارسی

قصبه ایست جزو دهستان فراهان پایین بخش فرمهین شهرستان اراک کوهستانی سردسیر سکنه ۲۴۳٠ تن . شغل اهالی زراعت و گله داری و قالی بافی و در آن آثار قدیم هست .
( اسم ) ۱ - پارچه ای غالبا چهار گوشه که بر روی بستر کشند یا چیزی در آن نهند . ۲ - سفره دستار خوان ۳ - بقچه .
در شهر جی اصفهان بنای کهنه ای به شکل قلعه وجود داشته است موسوم به ساروق

فرهنگ معین

(اِ. ) ۱ - بقچه . ۲ - سفره .

لغت نامه دهخدا

ساروق . (اِ) پارچه ٔ غالباً چهارگوش که بر روی بستر کشند، یا چیزی در آن نهند، یا سفره کنند. || در تداول مردم قزوین ، سفره و آن را سارِق و سارُق تلفظ کنند. دسترخوان . دستارخوان . سارخ . سارغ . ساروغ .


ساروق. ( اِ ) پارچه غالباً چهارگوش که بر روی بستر کشند، یا چیزی در آن نهند، یا سفره کنند. || در تداول مردم قزوین ، سفره و آن را سارِق و سارُق تلفظ کنند. دسترخوان. دستارخوان. سارخ. سارغ. ساروغ.

ساروق. ( اِخ ) نامی است که ابن فقیه قلعه کهنه همدان را بدان نامیده ولی معنی این کلمه معلوم نشده است. ( ترجمه سرزمینهای خلافت شرقی ص 210 ). رجوع به سارو و سارویه شود.

ساروق. ( اِخ ) ( قلعه ٔ... ) در شهر جی [ اصفهان ] بنای کهنه ای به شکل قلعه وجود داشته است موسوم به ساروق ، و این اسم نظیر اسم قلعه همدان است. ابن رسته گوید چون این بنا بسیار کهنه است نمیتوان بانی آن را معلوم کرد و گویند قبل از طوفان نوح ساخته شده است. ( ترجمه سرزمینهای خلافت شرقی ص 219 ). رجوع به سارو و سارویه شود.

ساروق. ( اِخ ) دهی است در روم. ( شرح قاموس ) ( منتهی الارب ) ( معجم البلدان ).

ساروق. ( اِخ ) قصبه ای است از دهستان فراهان پائین بخش فرمهین شهرستان اراک. واقع در 18 هزارگزی جنوب باختری فرمهین ، سر راه اراک به بزچلو. کوهستانی ، سردسیر، آب آن از قنات ، ومحصول آن ارزن ، بنشن ، پنبه ، صیفی ، انگور و سیب زمینی است و 2430 تن سکنه دارد که اغلب به زراعت و گله داری مشغولند، قالی بافی آن معروف است. راه مالرو دارد و از بزچلو اتومبیل بدان توان برد. این ده یکی از قراء قدیمی ایران بوده ، آثار و اماکن قدیمه بسیار دارد. از جمله بنای امامزاده 72 تن که دارای 3 گنبد است که در یک زمان ساخته شده و تاریخ بنای آنها سال 587 هَ. میباشد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2 ). پائین تر [ از کرج ابودلف ] در امتداد رودخانه کرج ، و در شمال کرج ابودلف ، شهر ساروق در ولایت فراهان واقع است که یاقوت و حمداﷲ مستوفی از آن یاد کرده و آن را از توابع همدان شمرده اند. ( ترجمه سرزمینهای خلافت شرقی ص 214 ). دیه ساروق ، دارالملک آنجا [ ولایت فراهان ] است ، و طهمورث ساخت. ( نزهة القلوب چ اروپا ص 69 ).

ساروق . (اِخ ) (قلعه ٔ...) در شهر جی [ اصفهان ] بنای کهنه ای به شکل قلعه وجود داشته است موسوم به ساروق ، و این اسم نظیر اسم قلعه ٔ همدان است . ابن رسته گوید چون این بنا بسیار کهنه است نمیتوان بانی آن را معلوم کرد و گویند قبل از طوفان نوح ساخته شده است . (ترجمه ٔ سرزمینهای خلافت شرقی ص 219). رجوع به سارو و سارویه شود.


ساروق . (اِخ ) دهی است در روم . (شرح قاموس ) (منتهی الارب ) (معجم البلدان ).


ساروق . (اِخ ) نامی است که ابن فقیه قلعه ٔ کهنه ٔ همدان را بدان نامیده ولی معنی این کلمه معلوم نشده است . (ترجمه ٔ سرزمینهای خلافت شرقی ص 210). رجوع به سارو و سارویه شود.


ساروق . (اِخ ) قصبه ای است از دهستان فراهان پائین بخش فرمهین شهرستان اراک . واقع در 18 هزارگزی جنوب باختری فرمهین ، سر راه اراک به بزچلو. کوهستانی ، سردسیر، آب آن از قنات ، ومحصول آن ارزن ، بنشن ، پنبه ، صیفی ، انگور و سیب زمینی است و 2430 تن سکنه دارد که اغلب به زراعت و گله داری مشغولند، قالی بافی آن معروف است . راه مالرو دارد و از بزچلو اتومبیل بدان توان برد. این ده یکی از قراء قدیمی ایران بوده ، آثار و اماکن قدیمه ٔ بسیار دارد. از جمله بنای امامزاده 72 تن که دارای 3 گنبد است که در یک زمان ساخته شده و تاریخ بنای آنها سال 587 هَ . میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2). پائین تر [ از کرج ابودلف ] در امتداد رودخانه ٔ کرج ، و در شمال کرج ابودلف ، شهر ساروق در ولایت فراهان واقع است که یاقوت و حمداﷲ مستوفی از آن یاد کرده و آن را از توابع همدان شمرده اند. (ترجمه ٔ سرزمینهای خلافت شرقی ص 214). دیه ساروق ، دارالملک آنجا [ ولایت فراهان ] است ، و طهمورث ساخت . (نزهة القلوب چ اروپا ص 69).


دانشنامه عمومی

ساروق ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
ساروق (اراک): شهری در بخش ساروق، شهرستان اراک، استان مرکزی، ایران
ساروق (داورزن)

پیشنهاد کاربران

یک ساروق کاه= واحدی است که مقدار خوراک مصرف یک وعده گاو یا یکشبانه روز یک گاو بیشتر نیست و بیشتر آن را یک چادرشب میگوند که تغریبا پنج برابر ساروق است

در سیستان به پارچه ی بزرگی که بخشی از قنداق نوزاد هست و کودک را درآن میبندند میگن ساروق و به پارچه ی باریکی که دورتادور بدن نوزاد بسته میشود میگن" بَندُک"

ساروق=ستار وق بوده پارچه ای چهار گوشه که بر روق که روزنه است جایی که برق نور افتاب انرا روشن میکند و رواق خانه یا رواق دیده یا رواق منظر که حافظ فرموده همان رواق دیده است همه حاکی برق نور است و سارُق یا ساروق پارچه ای است که ستر و پرده رواق یا بر سر جهت جلوگیری از نور خورشید مینموده اند و لذا ساروق کار برد همگانی داشته بستن کالا سفره نان بست غذا وووو

ساروق =نام روستایی کوهستانی در بخش بلوک کاه باشتین سبزوار یا بیهق که امروز ه از توابع سهرستان داورزن گردیده ویک روستای ییلاقی خوش اب و هوا و سرد سیر لذا چون در کوه پایه خانه های رواق مانند داشته انرا ساروق نام نهاده اند

روسری زنانه یا سر پوش مردانه

سفره نان

بغچه کالا

دستمال چهارگوش بزرگ

بغچه طاس و لوازم حمام و لباس

ساروق علف =پارچه ای که حدودا از ده کیلو علف بیشتر نگیرد


کلمات دیگر: